چکیده
جوانمردی که ریشه در فطرت پاک انسان دارد، تداعیکنندهی صفاتی چون «راستی»، «صفا»، «انصاف»، «شجاعت»، «سخاوت»، «وفاداری»، «ایثار»، «غریبنوازی» و «برآوردن نیاز نیازمندان» است. این آیین پسندیده در سیر تاریخی خود به صورتهای گوناگون جلوه نموده است و گروههای مختلفی آن را سرلوحهی زندگی و یا حرفهی خویش قرار دادهاند چنان که در دورانی، بارزترین صورت جوانمردی را باید میان «عیّاران»جستجو کرد، در دوران دیگر ورزشکاران و قهرمانان به یُمن آراستگی به صفات جوانمردی، لقب «پهلوانی» یافته و جاودانه شدهاند، زمانی نیز آمیختگی جوانمردی با زهد و تصوف، خودنمایی میکند و در دورانی دیگر، پیشهوران مختلف در گرایش به این آیین پسندیده، بر یکدیگر پیشی گرفتهاند. در این میان پیوند آیین جوانمردی با آداب و اصول مورد قبول اهل طریقت و تصوف، چنان چشمگیر است که هرگونه پژوهشی در آیین جوانمردی بدون مطالعهی ارتباط تنگاتنگ و دو سویهی آن با تصوف کامل نخواهد بود.
***
مـطالعهی زندگی جوانمردانی همچون«نوح عیّار» و یا «حمدون قصّار» که متمایل به تصوّف بودهاند و نیز مردان مشهور و بلندمرتبهای چون «علی بن احمد پوشنجی» و «احمد بن خضرویه» که پیـش از آن که صوفی شوند، جوانمرد بودهاند حاکی از آمیختگی جوانمردی و تصّوف است.
سخنان بزرگان صوفیه در تعریف فتّوت نیز، دلیلی محکم بر پیوند و امتزاج جوانمردی و تصوّف است، چنانکه ابوالقاسم قشیری (۵۶۴-۶۷۳ هـ.ق) بـاب سـی و چـهارم رسالهی قشیریّه را به فتّوت اخـتصاص داده و بـه بیان و تعریف «اصل فتّوت» از قول بزرگان تصّوف پرداخته و از جمله آورده است:
«عمرو بن عثمان المکّی گوید: جوانمردی خوی نیکوست.
حارث محاسب گـوید جـوانمردی آن بـود که داد بدهد و داد نخواهد.
استاد ابوعلی دقّاق گـوید – رحـمة اللّه – کمال این خلق رسول صلّی اللّه علیه و سلّم که روز قیامت همگان گویند: نفسی نفسی و رسول صلی اللّه علیه و سـلّم گـوید: امـتی امتی.
جنید گوید: رنج بازداشتن و آنچه داری بذل کردن.
و گفتهاند فـتّوت آن است که چون سائلی به دیدار آید (از او) بنگریزی.»[۱]
خواجه عبداللّه انصاری نیز در کتاب «صد میدان» که در آن به شـرح مـنازل و مـیادین سلوک پرداخته از فتّوت و جوانمردی سخن گفته است. در تذکرةالاولیای عطّار هـم از قـول «ابوالحسن خرقانی» آمده است: «جوانمردی دریایی است که به سه چشمه: یکی سخاوت، دوم شفقت، سـوم (۱).عـبد الکـریم هوازن قشیری،رسالهی قشیریه،ترجمهی ابو علی حسن بن احمد عثمانی،ص ۶۵۳
بـینیازی از خـلق و نـیازمندی به حق»[۱]
دکتر زرّینکوب با تذکر اهمیّت جوانمردی نزد اهل تصوّف میگوید: «فتوّت در نـزد صـوفیه و مـلامیته اهمیّت خاصّی داشته است چنانکه بعضی از مشایخ قبل از ورود به حلقهی اهل تصوّف در شمار فـتیان بـودهاند و حتّی مشایخ و مشاهیر صوفیه مانند سلمی و قشیری و ابن عربی در باب فتوّت بحث و تـأکید کـردهاند و نـه فقط صوفیه، علی بن ابی طالب و سلمان فارسی را از فتیان و مخصوصاً علی را «شاه مردان» و «فـتی مـطلق» شمردهاند بلکه حسن بصری را نیز «سید الفتیان» خواندهاند و در باب جوانمردی اقوالی از او و از دیگر مـتصوّفه نـقل کـردهاند.[۲]
گستردگی و عمق پیوند تصوّف و جوانمردی را هنگامی بهتر درمییابیم که بدانیم نخستین و مهمترین آثاری را که در شـرح مـنش و توضیح آداب و اصول جوانمردی پرداخته شده و به «فتوّتنامه» موسوم است، بزرگان اهل تـصوّف بـه رشـته تحریر کشیدهاند. از جملهی این آثار میتوان به فتوّتنامههای ابوعبدالرّحمان سلمی، عبدالرزّاق کـاشانی، شـمسالدیـّن آملی ،شهابالدیّن سهروردی، نجمالدّین زرکوب و… اشاره کرد.
در برخی از این فـتوّتنـامهها، جایگاه جوانمردی با تصوّف و طریقت سنجیده شده که به خوبی روشنگر منزلت این آیین نزد بـزرگان تـصوّف است؛ در بعضی از این آثار، جوانمردی یکی از صورتها و شکلهای تصوّف دانسته شده و در بـرخی دیـگر فتوّت جزوی از تصوّف و طریقت نامیده شده اسـت چـنانکه سـهروردی معتقد است همانگونه که کسوت جوان مـردان یـعنی «زیرجامه» بخشی از پوشش اهل تصوّف، یعنی«خرقه» میباشد به همان قیاس فتّوت نـیز بـخشی از طریقت است.
از نظر نجمالدّیـن زرکـوب این «ولایـت»اسـت کـه گاه حقیقت و گاه طریقت و گاه شـریعت و گـاه فتوّت خوانده میشود. او تأکید میکند که به جای آوردن شرایط و مراتب شـریعت و طـریقت و حقیقت که آنها را مراتب عالم و خـاص الخاص میخواند و شرط تـحقّق آن را حـفظ راستی در گفتار و رفتار و دیدار و حـال بـرمیشمارد، فتّوت را به دنبال خواهد آورد.[۳] چنانکه میبینیم در ابتدا او فتّوت را از جمله جـلوههای ولایـت برمیشمرد همانگونه که حـقیقت و طـریقت و شریعت را نیز جلوههای دیگری از ولایت میخواند یعنی این صورتهای مختلف را در کنار هم قرار مـیدهد امـا در توضیح این موضوع رابطهی عمودی بـرقرار مـیکند و میگوید انـجام شـرایط شـریعت و طریقت و حقیقت، فتوّت بـه دنبال میآورد، از جملهی اخیر چنین استنباط میشود که فتوّت نزد او مرتبهای بالاتر از شریعت و طریقت و حـقیقت دارد و تـحقّق این هر چهار است که ولایـت را مـحقّق مـیسازد.
واعـظ کـاشفی، جوانمردی را«علم» مـیخواند و عـلم فتوّت را شاخهای از علم تصوّف و توحید میداند. او نیز همچون سهروردی معتقد است همانگونه که سروال (زیرجامه) یـک جـزو از خـرقه است، فتوّت نیز یک جزو از طریقت اسـت. او در اثـر خـود تـأکید مـیکند کـه مروّت جزوی از فتوّت و فتوّت جزوی از طریقت است.[۴]
برخی نیز تصوّف را برای خواص و فتوّت را برای عوام دانستهاند. حتّی در برخی فتوّتنامهها پیشینهای نیز برای این موضوع ذکر شده و گـفته شده است که در عهد «شیث» بین فتوّت و طریقت جدایی نبود امّا در زمان ابراهیم(ع) گروهی از پاکدلانی که خود را از انجام تکالیفی که طریقت بر دوش آنان میگذاشت ناتوان میدیدند، از وی خواستند راهی سادهتر پیـش پای آنـان بگذارد:
«در عهد شیث- علیهالسلام- میان طریقت و فتوّت فصلی جدا نبود… چون به دور خلیلاللّه رسید، جماعتی از والهان و عاشقان و مشتاقان حضرت باری تعالی به خدمت خلیلاللّه آمدند و گفتند: یـا نـبیاللّه، ما میخواهیم که قدم در میان میدان مردم نهیم، اما بار خرقه نمیتوانیم کشیدن که ضعیفانیم. قال اللّه تعالی: خلق الانسان ضعیفا. طریقی ساز کـه مـا نیز از آن مردان بهرهای یابیم کـه مـشتاقانیم»[۵] ابراهیم در پی برآوردن خواست آنان «در دریای طریقت براند تا به جزیرهی فتوّت برسید» و از آنان خواست تا در این جزیره مسکن سازند تا از غارت شیطان در امان بـمانند. ایـن تمثیل بیانکننده جایگاه شـیث و ابـراهیم -علیهالسلام- نزد اهل فتوّت و نیز روشنگر ارتباط طریقت و فتوّت است و از اینجا روشن میشود که چرا ابراهیم را«ابو الفتیان»؛ پدر جـوانمردان»مـیخوانند.
دکتر زریّنکوب دربارهی ارتباط جوانمردی و تصوّف، توجه ما را به شباهت آداب و سلسلهمرتب جوانمردان و صوفیان جلب میکند و میگوید: «جوانمردان نیز مانند صوفیه برای خود آداب و سلسلهی مراتب داشتهاند چنانکه تازهکاران را«ابـن» و سـابقهداران را «اب»و «جد» مـینامیدهاند و مقدّم خود را نیز «اخی» میخواندهاند. همچنین به جای خرقه که شعار صوفیه بوده است، فتیان سند سراویـل خود را- مثل خرقه صوفیه- به شاه مردان میرساندهاند. فتّوتخانه یـا مـحل تـجمّع شبانهی فتیان که «زاویه» یا «لنگر» خوانده میشده است تا حدّی به منزلهی خانقاه صوفیه بوده اسـت و در قـرن هشتم در اکثر بلاد آسیای صغیر و ایران، فتّوتخانهها وجود داشته است.»[۶]
از مهمترین نـکاتی کـه بـاید بدان توجه داشت آن است که بزرگان طریقت، بیشتر از آنکه بر شیوههای عملی جوانمردی که در مـیان گروههایی چون عیّاران رایج بود تأکید کنند، همّ خود را بر پررنگتر کردن جـنبههای اخلاقی و آمیختن آن با آمـوزههای مـذهبی و اصول طریقت متمرکز نمودند. برای نمونه چنانکه دکتر قاسم انصاری در توضیح تغییر شکل اصول و آیین جوانمردی پس از آمیختگی با تصوّف متذکر میشود «شیوهی دفاع از عرض و مرز میهن و جنگ و گریز با کافر و دشـمن که طریق اخلاقی و عملی بود، حیاتی معنوی یافت و جوانمردی عامیانه به جوانمردی معنوی و روحی و صوفیانه متّصف و مزّین گردید».[۷]
به دلیل همین تغییر نگرش مهم نسبت به اصول جوانمردی، هنگامی که عـبدالرزّاق کـاشانی در فتّوتنامه خود از «شجاعت» که از مهمترین ارکان جوانمردی است سخن میگوید، منظورش دلاوری در میدان جنگ نیست بلکه وی تواضع و فروتنی و شکستن بت نفس را شجاعت میخواند و جوانمرد مورد نظر وی، شیرمرد عرصهی نبرد دائمـی بـا نفس خویش است.
دکتر زریّنکوب معتقد است میتوان آیین جوانمردی را ترکیب از اصول عیّاری و مبادی صوفیه دانست. وی هنگام سخن گفتن از «تصوّف اهل فتّوت» متذکر میشود که تصوّف ایشان بیشتر جنبهی اخلاقی و تربیتی داشته است.[۸]
از آثار مهم آمیختگی تصّوف و جـوانمردی، گـستردگی دایـرهی شرایط و آداب و رسوم ورود به جرگهی پیـروان ایـن آیـین است.از نظر اهل تصوّف هرکسی شایستهی ورود به حلقهی جوانمردان نیست، علاوه بر این، حتّی مریدانی که به تأیید «پیر» یا «صـاحب» شـایستگی لازم را کـسی کردهاند باید با به جا آوردن آداب و رسوم و تشریفات خـاصّی بـه این گروه بپیوندند. در فتّوتنامههایی که بزرگان تصّوف به رشته تحریر کشیدهاند، علاوه بر ذکر شرایطی که پیر (صاحب) و مـرید طـالب پیـوستن به سلک جوانمردان (تربیه) باید داشته باشند، به دقّت و تـفصیل از آداب و تشریفات خاص ورود به جرگهی جوانمردان از جمله نوشیدن آب و نمک و بیعت و کمر بستن و پوشیدن جامهی مخصوص و اوراد و اذکار خاصّ این مراسم سـخن گـفتهاند. در بـسیاری از این آثار به «اثبات» راه و رسم و آداب رایج میان جوانمردان نیز توجّه شـده، یـعنی از اساس و پیدایش سابقهی این آداب سخن گفته شده است و پیشینهی این آیین با سلسله سندی- کـه بـه یـقین بعدها ساخته شده- به پیامبران و امامان و مقدّسان نسبت داده شده است.
نگارنده اعـتقاد دارد آداب و تـشریفات و سـلسلهمراتب خاصّی را که در این دوران جزو آیین جوانمردی قلمداد شده است و افسانهها و اسطورههایی را که در زمـینه سـاخته شـده باید در راستای گرامیداشت جوانمردی تلقّی کرد. در حقیقت متصّوفه با کشیدن هالهای از تقدّس گـرد جـوانمردی کوشیدهاند برای این گوهر شهوار، حقّهای لایق و درخور فراهم آورند تا مریدی کـه قـصد دسـت یافتن به آن را دارد با آگاهی از ارزش و قیمت این لعل گرانبها، با آداب و تشریفات خاصّ خود، درب این درج را بـگشاید.
جـوانمردی و ملامتیه
در بررسی ارتباط و طریقت و فتّوت، پیوند نزدیک جوانمردی و ملامتیه را نباید نیز از یـاد بـرد.
صوفیهی ملامتیه در نیشابور ظهور کردند و با استشهاد به آیهی شریفهی «و لا یـخافون لومـه لائم»[۹] ایثار و تحمّل ملامت را شعار خویش قرار داده بودند. بنیانگذار اولیّه ایـن آیـین «مـلامت را نوعی از جوانی و مردانگی میشمردند و خویشتن را جوان و مرد میخواندند».[۱۰]
با مطالعهی رسالهی سلمی که در آن چـهل و پنـج اصـل و ادب مهم ملامتیه بیان شده است میتوان دریافت که اشتراکات زیادی بین اصـول مـلامتیه و فتوّت وجود دارد که بهطور خلاصه میتوان به اصول مهمّی چون ادای حقوق دیگران بدون چشمداشت پاداش، دشمنی بـا هـوای نفس، پوشاندن عیب دیگران، نفی غرور و کبر و خودخواهی، و غیره اشاره کرد.
«عـبدالبـاقی گولپینارلی» آمیختگی فتّوت و ملامت را نتیجه شباهت جـهانبینی و نـزدیک بـودن اساس اعتقادات این دو گروه میداند و میگوید: «اهـل مـلامت که برای تفکیک از مردم لباس خاص، اوراد معیّن، ذکر و آیین را نپذیرفته بودند، و مردم را چـنانکه بـودند به خود میپذیرفتند، حتّی فـراتر از دیـن و مذهب نـیز هـمه را بـه یک چشم میدیدند و در وحدت وجود تـلّقی پیـشرفتهای داشتند، از نظر اساس معتقدات، چون فتّوت و مروّت را شعار خود قرار داده بودند، جـوشش بـا اهل فتّوت بسیار زود و به حالتی پرمـغز به حصول پیوسته بـود».[۱۱]
بـا این که بسیاری از تعالیم مـلامتیه از شـیوهها و رسوم فتّوت اخذ شده است، امّا نباید این نکته را نیز ناگفته گذاشت کـه مـلامتیان طریق خیر و نیکی و محبّت و از خـودگذشتگی را در سـکوت و خـاموشی پیموده و صدق و صـفای بـاطن خود از نظرها پوشانیدهاند چـرا کـه دوست نداشتهاند کسی از احوال و اعمالشان آگاه گردد. ملامتیان، از این پنهانکاری و ریاضت زاهدانه کـه در بـسیاری از موارد با آزار و طرد و نفی جامعه هـمراه بـوده است، لذّت مـیبردهاند و ایـن ویـژگی، مهمترین تفاوت آشکاری اسـت که میان ملامتیان و برخی گروههای جوانمردان- چون عیّاران- دیده میشود. در افسانهی «سمک عیّار» -که اطـلاعات بـاارزشی از اعتقادات و رسوم جوانمردان عیّار را در اختیار مـا مـیگذارد- قـهرمان داسـتان تـأکید میکند که ایـن کـارها را برای «نام» انجام میدهد نه برای «نان». حتّی اگر بپذیریم توجّه عیّاران به باقی گذاشتن نـام نـیکو بـه انگیزهی ترویج اصول و آیین جوانمردی در جامعه انجام میشده است نه با انگیزه شخصی، باز هم بـاید اذعان کرد اصل «نامجویی» همان تفاوت چشمگیری است که میان ملامتیان و عیاران جوانمرد وجود دارد چرا که ملامتیان از هر شکل نامجویی- با هر انگیزه که انجام شود- پرهیز دارند و پایه و اسـاس طـریق خود را بر مبارزهی با آن قرار دادهاند.
نویسنده: رضا براتی نائینی
پینوشتها:
(۱). عطّار نیشابوری، تذکرةالاولیاء،ج ۲، ص ۵۰۲
(۲). عبدالحـسین زریـّنکوب، ارزش میراث صوفیه، ص ۰۷۱
(۳). ر.ک: مرتضی صرّاف، رسـایل جـوانمردان، صـص ۸۶۱-۰۷۱
(۴). ر.ک: واعظ کاشفی سبزواری، فتوتنامه سلطانی، ص ۵.
(۵). مرتضی صرّاف، رسایل جوانمردان،ص ۳۹.
(۶). عبدالحسین زریّنکوب،ارزش میراث صوفیه،ص ۱۷۱.
(۷). ابوعبدالرّحمان سلمی، جوانمردی و جوان مردان (کتاب الفتّوه سـلمی)تـرجمه دکتر قاسم انصاری، مقدّمه، صص ۹ و ۰۱
(۸). عـبدالحسین زرینکوب، ارزش میراث صوفیه، ص ۹۶۱.
(۹). سورهی مائده (۵)، قسمتی از آیه ۵۴
(۱۰). ر.ک: تـرجمه کـتاب المـلامتیه و الصـوفیه، تـألیف ابـوعبدالرحمن سلمی، ص ۶۳۱.
(۱۱). عبدالباقی گولپینارلی، فتوّت در کشورهای اسلامی، مترجم دکتر توفیق سبحانی، ص ۴۹.
منابع و مآخذ
۱- زرّینکوب، عبدالحسین: ارزش میراث صوفیه، انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ هشتم،۷۷۳۱
۲- سلمی، ابوعبدالرّحمان: جوانمردی و جوانمردان (کتاب الفتّوه سلمی)، ترجمهی دکـتر قـاسم انصاری، حدیث امروز، قم، چاپ اوّل،۰۸۳۱
۳- صرّاف، مرتضی: رسایل جوانمردان (شامل هفت فتّوتنامه) با مقدمهای از هانری کربن، انتشارات معین، تهران، چاپ دوم،۰۷۳۱
۴- عطّار نـیشابوری: تـذکرةالاولیاء، تصحیح محمد استعلامی، انـتشارات زوّار، تـهران، چاپ دوازدهم، ۰۸۳۱
۵- قرآن مجید، ترجمه محمدمهدی فولادوند، نشر دار القرآن کریم، تهران، چاپ چهارم، ۲۸۳۱.
۶- گولپینارلی، عبدالباقی: فتّوت در کشورهای اسلامی، مترجم دکتر توفیق سـبحانی، انـتشارات روزنه، تهران، چاپ اوّل، ۹۷۳۱.
۷- هـوزان قـشیری، عبدالکریم: رساله قشیریه، ترجمه ابوعلی حسن بن احمد عثمانی، با تصحیحات و استدراکات بدیعالزّمان فروزانفر، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ هفتم، ۱۸۳۱.