Search
Close this search box.

هزاره‌اندیشی در ادیان ایران باستان و نظریهٔ ادوار نبوت اخوان‌الصفا (قسمت دوم)

ekhvan safa

۲. اخـوان‌الصفا و نظریه ادوار‌ نبوت‌

در این بخش پس از معرفی مختصر اخوان الصفا و جایگاه نجوم و فلکیات در رسائل آنان، به‌ مراتب‌ وجود‌ و نظریه ادوار نبوت می‌پردازیم.

۱.۲.اخوان الصفا و جایگاه نجوم و فلکیات در‌ رسائل‌ آنان‌:

 اخوان الصفا و خلان الوفا نام گروهی از حکیمان و عارفان قـرن سوم و چهارم هجری است که‌ در‌ بصره و بغداد، در قالب انجمنی سری و بـا هـدفی واحـد نظام فلسفی خود‌ را‌ سامان‌ دادند. از این جمعیت، مجموعه رسائلی مشتمل بر ۵۴ رساله بر جای مانده است. رسـائل‌ ‌ ‌هـمچون‌ دایرةالمعارفی‌ فلسفی است که به چهار بخش تقسیم می‌شود: ۱. رسائل ریاضیة تعلیمیه ۲. رسـائل‌ جـسمانیة‌ طـبیعیه ۳. رسائل نفسانیة عقلیه ۴. رسائل ناموسیة الهیه و شرعیة دینیه. هر کدام از این بخش‌ها، آکنده از‌ عقاید‌ نـجومی است که نویسندگان رسائل برای تشریح منظور خود در موضوعات مختلف‌ بدان‌ متوسل شـده‌اند. بسیاری از این عقاید نـجومی‌ و هـمچنین‌ عقاید‌ فلسفی که در لفافه نجوم بیان شده‌، متأثر‌ از تعالیم ایرانی، و البته یونانی و هندی است.

 اخوان در رساله سوم خود به‌ شرح‌ و توضیح علم نجوم و شعب آن‌ پرداخته‌اند‌ و آن را‌ به‌ سه‌ بخش تقسیم نـموده‌اند: ۱. علم افلاک و کواکب‌ و ابعاد‌ و حرکات آنان که آن را هیأت می‌نامند؛ ۲. علم جدول‌‌های نجومی که زیج‌ نام‌ دارد؛ ۳. احکام نجوم.[۱] فلکیات، نجوم و احکام‌ آن حداقل در سه‌ قسمت‌ از مجموعه رسائل اخوان به‌ صورت‌ خاص، مورد بـحث قـرار گرفته است که عبارتند از: رساله سوم از بخش‌ نخست‌ یعنی «رسائل ریاضی و تعلیمی» با‌ عنوان‌ «نجوم‌»؛ رساله شانزدهم یا‌ رساله دوم از بخش دوم‌ یعنی‌ «علوم اجسام طبیعی» با عنوان علم «افلاک و کـواکب و ارکـان اربعه»؛ و رساله سی و ششم یا‌ رساله پنجم از بخش سوم یعنی «علوم‌ نفسانی‌ و عقلانی» با‌ عنوان‌ «ادوار‌ و اکوار». البته قسمت اعظم‌ رسائل، شامل مباحثی مربوط به نجوم و احکام آن است و علم افـلاک در تـمام متن رسائل‌ حتی‌ در تبیین‌ علوم شرعی و الهی‌ نیز‌ به کار رفته است.[۲] دلیل استفاده وافر اخوان از این علم را باید در این اعتقادشان‌ جستجو‌ کـرد‌ کـه عـلم نجوم دارای منشأ قدسی و وحیانی‌ اسـت‌.

در‌ مـیان‌ حـکیمان‌ اقوام‌ مختلف، برخی بر این عقیده‌اند که علوم خاستگاه وحیانی دارند. اخوان الصفا نیز بر این باور بودند و می‌گفتند: «و نزدیک بـعضی از حـکمای الهـی، علم‌ها و لغت‌ها به وحی‌ از آسمان فرود آمده اسـت.» آنـان چنین باور داشتند که علم طب به اسقلیبس و علم نجوم به ادریس نبی یا هرمس نازل شده و دانش نـجوم بـه واسـطه کشف و شهود ادریس‌ نبی‌ که حکما او را هرمس می‌خوانند، بر زمـینیان مکشوف شد، چرا که ادریس به فلک زحل رفت و سی سال در آن فلک دوران کرد، تا این‌که احوال نجوم و افـعال‌ کـواکب‌ و اسـرار عالم الهی را از زحل و ملائکه کروبی آموخت.[۳]

 افزون بر موضوع قدسی بـودن مـنشأ این علم، حکم‌فرمایی و نفوذ افلاک در تمام عالم‌ کون‌ و فساد نیز بر اهمیت آن‌ می‌افزاید‌. اخوان بـر ایـن بـاور بودند که کائنات، در واقع تماماً بر مبنای قوانین و اصول صادر شده از افـلاک ورای خـود رفـتار می‌کنند.[۴] البته باید‌ این‌ نکته را مد نظر‌ داشت‌ که اخوان هرگز فعل افلاک را از روی قـوة خـود بـه صورت مستقل نمی‌دانند، بلکه افلاک یا سیارات و بروج، تنها آلات فعل خداونداند که در نظامی سـلسله مـراتبی، هر کدام‌ از‌ مرحله پیش از خود صادر شده‌اند و تمامی سیارات و ثوابت بر طبق نـظمی مـعین، فـیض ربانی را بر اخلاف خویش عبور داده و به مرتبه بعد می‌رسانند. این‌گونه تفکر مبتنی بر فـیض‌ و صـدور‌، شباهت‌های بسیاری‌ با مراتب ایزدان و خویشکاری‌های ایشان در باورهای دینی ایران باستان دارد.

 اعداد و نـمادهای نـجومی نـیز در جای‌جای‌ رسائل مشاهده می‌شود. تأکید اخوان بر اعداد ۷، ۹، ۱۲ و ۲۸ به دلیل‌ ارتباط‌ آن‌ها‌ با تعداد افـلاک، بـروج، سیارات و منازل قمر است که در کیهان‌شناسی و عقاید دینی بابل، مصر، هـند، ایـران و هـم‌چنین نزد فیثاغورثیان‌ اهمیت ویژه‌ای داشته است‌.[۵]

۲.۲. نظریه ادوار نبوت

 رساله پنجم از بخش «عـلوم نـفسانی و عقلانی» با عنوان «ادوار و اکوار» به دو بخش اصلی تقسیم می‌شود: در قسمت اول، اخوان تعدادی از دوره‌های نجومی را فهرست مـی‌کنند و در‌ قـسمت دوم با ملاحظه بیشتر به ترسیم تأثیر دوره‌های نجومی بر عالم کون و فـساد مـی‌پردازند. در قسمت نخست، ایشان پنج نوع گردش را بـرای افـلاک نـام می‌برند و در ادامه به تبیین‌ شش‌ نوع قـران و هـم‌چنین چهار هزاره به مدت ۷۰۰۰ سال، ۱۲۰۰۰ سال، ۵۱۰۰۰ سال و ۳۶۰۰۰۰ سال می‌پردازند. بزرگ‌ترین دوره مربوط به زمـانی اسـت که هر ۳۶۰۰۰۰ سال یک‌بار، هـفت سـیاره در‌ صفر‌ درجـه بـرج حـمل قران کنند و هر دوره آن معادل یک روز از روزهـای عـالم کبیر بر طبق زیج سند هند است. کوتاه‌ترین دوره آن نیز مربوط به مـاه اسـت‌ که‌ به صورت ماهانه با دیـگر سیارات قران می‌کند.[۶] در بـین ادوار قـرانات مختلف، اخوان به تشریح نـمونه‌هایی از آنـها می‌پردازند که مهم‌ترین آن‌ها قران زحل و مشتری است که نزد‌ منجمان‌ مسلمان‌ بـه عـنوان «قران علویین» مرسوم‌ است‌ و اخـوان‌ سـه نـوع برای آن در نظر مـی‌گیرند. مـبنای نظریه قران علویین بـر ایـن اساس است که دو سیاره زحل و مشتری هر‌ بیست‌ سال‌ با یکدیگر قران دارند، امـا ایـن قران به‌ صورت‌ ثابت و یک‌شکل نـیست، بـلکه به کـندی در دایـرة البـروج تغییر مکان می‌دهد. ایـن تغییر مکان به گونه‌ای است که‌ هر‌ ۲۴۰‌ سال از یک مثلثه (مثلاً مثلثه آتشی) وارد مثلثه دیـگر‌ مـی‌شود و پس از ۹۶۰ سال، دوباره این قران در همان بـرج اولیـه صـورت مـی‌پذیرد، و در واقـع در این‌ مدت‌، چـهار‌ مـثلثه را طی می‌کند.[۷]
این نظریه، اولین بار توسط منجمان دوره ساسانی‌ ارائه‌ شد و به نجوم اسلامی وارد گردید[۸] و تا کنون مورد توجه بوده است. اخـوان الصـفا نیز‌ از‌ ستایندگان‌ این نظریه بوده و بسیار بدان پرداخته‌اند. 

در قسمت دوم این رساله، اخوان‌ به‌ تشریح تغییراتی که در عالم زیر فلک قمر در هر کدام از دوره‌ها صـورت می‌گیرد، می‌پردازند‌ و در‌ این میان قـران عـلویین را بیش از بقیه مورد کنکاش قرار می‌دهند‌، به‌ گونه‌ای که هر ۲۰ سال را طبق‌ تعالیم‌ سنتی‌، کوتاه‌ترین دوره معرفی می‌کنند که موجب ایجاد‌ تغییرات‌ در اورنگ پادشاهی مـی‌شود. دوره مـتوسط یعنی ۲۴۰ سال، سلسله‌های پادشـاهی را از‌ یـک‌ ملت به ملت دیگر منتقل‌ می‌کند‌ و بلندترین دوره‌، یعنی‌ ۹۶۰‌ سال که اغلب به ۱۰۰۰ سال‌ گرد‌ می‌شود، موجب شروع تغییرات امپراطوری‌ها و اعتقادات دینی می‌شود.[۹] در هر هزاره، تعالیم‌ دینی‌ با ظهور یـک پیـامبر اولو‌العزم به‌ فراخور دوران به شکلی‌ جدید‌ مطرح می‌گردد که این دیدگاه‌ با‌ عنوان نظریه ادوار نبوت مشهور شده است.

 نظریه ادوار نبوت، نقش مهمی در‌ مسأله موجبیت فلکی ایفا می‌کند. در‌ این‌ نظریه‌، تـاریخ جـهان به‌ عـنوان‌ یک کل، شکلی دوری‌ دارد‌ و هر دوره، خود به هفت عصر نبوی تقسیم می‌شود. بر اساس این طرح کـه‌ اخوان‌ آن را با شمار زیادی از‌ مؤلفان‌ شیعی مشترکند‌، شش‌ پیامبر‌ اعصار را در دور‌ حـاضر آغـاز نـموده‌اند که عبارتند از: آدم (ع)، نوح (ع)، ابراهیم (ع)، موسی (ع)، عیسی (ع)، و محمد (ص).[۱۰] در واقع آدم‌ نه‌ اولین بشر، بلکه اولین بشر دوره حاضر‌ بـه‌ ‌ ‌شـمار‌ می‌آید‌ و پس از ظهور‌ قائم‌ که هفتمین و آخرین آغازگر اعصار شمرده می‌شود، این دوران با قـیام قـیامت بـه پایان می‌رسد.

 ادوار‌ نبوت‌ و ولایت‌، مبتنی بر تاریخ قدسی است که با‌ معرفت‌ قدسی‌ ارتباط‌ مـستقیم‌ دارد‌. این تاریخ از مادیت وقایع تجربی فراتر می‌رود و به وقایع معنوی، به معنای دقـیق کلمه می‌پردازد. این وقـایع یـا در ورای تاریخ اتفاق می‌افتند و یا در جریان‌ امور این جهان ظاهر می‌شوند که در طی آن، غیب‌ حوادث‌ و حوادث غیبی را به وجـود می‌آورند که درک تجربی دنیوی از آن عاجز است.[۱۱] بر این اساس هر پیامبر شریعتی آورده که جایگزین شریعت پیشین است. هر یک از‌ پیامبران‌ ناطق وحی‌اند و رسالت هر یک فراهم نمودن ظاهر وحی الهی بـرای امـتشان است. به دنبال هر یک از این انبیاء، یک وصی یا‌ امام‌ قرار دارد که عهده‌دار فاش‌ نمودن‌ باطن آن وحی، به ویژه برای عده‌ای منتخب است.[۱۲] شیث (ع) امام دوران آدم (ع)، سام (ع) امام دوران نوح (ع)، اسـماعیل (ع) امـام دوران ابراهیم (ع)، هارون (ع) امام دوران‌ موسی‌ (ع، شمعون (ع) امام دوران عیسی‌ (ع)، و علی‌ (ع) امام دوران محمد (ص) است.[۱۳] حال تنها با هفتمین و آخرین نبی (امام قائم (ع)) معنای ظاهری و باطنی وحی به طور کامل برای تـمامی نـوع بشر گشوده و فاش خواهد شد و در زمان حاضر‌، اسرار‌ باطنی وحی نزد امامان به صورت سلسله‌وار و تعدادی از افراد برجسته، مانند خود اخوان الصفا باقی خواهد ماند که ایشان نیز آن را بـه صـورت مـخفی انتقال خواهند داد تا‌ هم‌ خـود را‌ حـفظ کـنند و هم این پیام را از انحراف حفظ نمایند.[۱۴]

این طرح به خودی خود، چیزی در‌ زمینه فلکیات و نجوم احکامی ندارد، ولی اخوان با دو ویژگی بـارز‌ بـه‌ تـغییر‌ و پیرایش آن پرداخته‌اند: ویژگی نخست آن است که هر هـفت عـصر، دارای طول مدت یکسان هزار سال ‌‌بر‌ مبنای قران زحل و مشتری‌اند؛ و ویژگی دوم این‌که هر یک از اعصار و انبیاء با‌ یک‌ سـیاره‌ مـرتبط‌اند. در ایـنجا نجوم احکامی در بهترین نوع خود و با توانایی نشان دادن روابط و عـقاید‌ نادیده وجود دارد که موجب ایجاد شبکه‌ای از ترکیبات می‌شود. این امر باعث‌ می‌شود که چیزی بیش‌ از‌ یک بازیگوشی و حـس کـنجکاوی سـاده در پشت پیوستگی هر نبی با هر سیاره وجود داشته باشد.[۱۵]

 در انـتهای رسـاله هفتم از علوم نفسانی و عقلانی که به «بعث و قیامت» اختصاص داده شده‌، اخوان در پس داستان اسرارآمیز اصحاب کهف، بـه صـورت رمـزی میان خصوصیات هر نبی و سیارات و عصر ایشان پیوند برقرار می‌کنند. در آنجا اخـوان داسـتان پادشـاهی را نقل مـی‌کنند کـه هفت پسر به تعداد روزهای هفته دارد و پایان این‌ روزها‌ به جمعه ختم می‌شود. جـمعه در ایـنجا تمثیلی از رستاخیز است. هر کدام از پسرها بر قسمتی از قلمروی پادشاهی پدرشان حاکم مـی‌شوند و پدر بـه ایـشان نصیحت می‌کند که‌ بر‌ مردمشان به نیکی حکومت کنند. اما پسر اول که فردی بـی‌توجه مـعرفی شده است، توسط رایزنی حسود و بدخواه اغوا می‌شود و به آن‌چه که دست‌یابی بـدان پیـش از زمـان مقتضی‌ یا‌ موعد‌ مقرر برایش مناسب نیست، وسوسه‌ می‌گردد‌. پس‌ او از زشتی و گناه خود آگاه مـی‌شود، و از تـرس پدرش می‌گریزد و در اطراف قلمروش پنهان می‌شود. آنگاه به پریشانی و بیچارگی و بدبختی‌ می‌افتد‌ و روزگـار‌ بـر وی سـخت می‌شود، تا این‌که روزی، دوران‌ خوشی‌ را که در ذیل الطفات پدرش زندگی می‌کرد را به یاد می‌آورد و بر گـمراهی خـود انـدوهگین می‌گردد و با حسرت‌ می‌گرید‌، سپس‌ احساس خواب‌آلودگی به وی دست می‌دهد و بـه خـواب می‌رود‌. آنگاه نزد پدرش آورده می‌شود و پدرش می‌گوید: «بگذارید او تا جمعه بخوابد.»[۱۶] بدیهی است که پسر ارشد، آدم‌ (ع) اسـت‌. ایـن‌ داستان به طور مشابه برای دیگر فرزندان نیز تکرار می‌شود که‌ عـبارتند‌ از: نـوح (ع)، ابراهیم (ع)، موسی (ع)، عیسی (ع)، و محمد (ص). این هفت پسـر (بـا احـتساب قائم (عج)) به عنوان پیامبران‌ این‌ دورهـ‌ انـتخاب شدند، و هر کدام از ایشان دارای ویژگی‌های شخصیتی‌ای منطبق بر یک‌ سیاره‌اند‌: آدم‌ (ع) با خـورشید؛ نـوح (ع) با زحل؛ ابراهیم (ع) با مـشتری؛ مـوسی (ع) با مـریخ؛ عـیسی (ع) بـا زهره‌؛ محمد‌ (ص) با‌ عطارد؛ و قائم (عـج) بـا ماه در ارتباط‌اند.[۱۷]

داستان در ادامه با مکثی که در‌ روز‌ ششم، یعنی نزول محمد (ص) مـی‌کند، بـه ترسیم ویژگی‌های هر سیاره می‌پردازد کـه با‌ ویژگی‌های‌ نبی‌ مـربوطه پیـوند دارد. در اینجا خود داستان به خـوبی گـویای این ویژگی‌ها است. «سپس‌ در‌ روز ششم، پدرشان به اجرام فلکی گفت: روزی را برای پسرم‌ کـه‌ شـبیه‌ به عطارد است برگزینید، از آنـ‌رو کـه او بـه عالم کون و فـساد نـزول کند، برادران‌ خفته‌اش‌ را بـیدار کـنید و راستیش را به آن‌ها ندا دهید، زیرا که از‌ ایشان‌ راضی‌ شده‌ام. اجازه دهید تا او، ایـشان را بـرای اقامه نماز، سامان دهد. فردا جـمعه عـیدی‌ است‌ کـه‌ داوران نـیز حـاضر خواهند شد و او بین ایـشان در خصوص آنچه که‌ آن‌ها‌ بر سرش اختلاف کردند، قضاوت مـی‌نماید. راهـبران‌ ستارگان و صاحبان سیارات در منزل مریخ جـمع شـدند و بـه رایـزنی بـا یکدیگر‌ پرداختند‌. رئیـس سـیارات و سلطانشان یعنی خورشید گفت: از‌ قدرت و برترین فضائلم می‌پسندم که او را‌، عظمت‌، ریاست، قدرت و تسلط، عزت، بلندی شـأن و مـقام، زیـبایی و شکوه، ستایش و تکریم، و سخاوت و بخشندگی‌ توشه‌ کـنم. پیـرترینشان یـعنی‌ کـیوان‌ گـفت: از‌ قـدرتم برای او، بردباری و وقار، صبر‌ و ثبات‌، دور‌اندیشی، همت رفیع، هوشیاری، امانت‌داری، تفکر و تأمل را می‌پسندم. و برجیس‌ قاضی‌ عادل گفت: از قدرتم‌ می‌پسندم، که او را‌ به‌ دین و پرهیزکاری، شرافت و نیکی، عدل‌ و انـصاف‌، راستی و درستی و راست‌گویی، وفاداری، پناه‌دهندگی و مردانگی تجهیز نمایم. بهرام صاحب لشگرها‌ گفت‌: من از قدرت‌ و فضائلم‌ می‌پسندم‌، که او را‌ عزم‌ و اراده و جنگاوری، دلیری و شجاعت‌، همت‌، بی‌باکی، فتح و پیروزی، بخشندگی و سخاوتمندی، و شب‌زنده‌داری تـوشه کـنم. ناهید خواهر سیارات‌ گفت‌: من از قدرت و فضائلم‌ می‌پسندم‌ که او‌ را‌ به‌ حسن و جمال، تمامیت و کمال‌، شفقت و رحمت، زر و زیور، پاکیزگی، دوستی و مهربانی، و سرور و لذت تجهیز نمایم. و برادر کوچکشان‌ …(عطارد‌) گفت: من از قـدرت‌ و فـضائلم‌ و صفات‌ قابل‌ ستایشم‌ می‌پسندم او را‌ با‌ فصاحت و سخنوری، قوه تشخیص، زیرکی، روشن‌بینی، باریک‌نگری، از بر‌خوانی، مناجات و ترتیل، و علوم و حکمت، تجهیز و تقویت نمایم‌. مادر سیارات یـعنی مـاه گفت: من‌ از‌ او‌ پرستاری‌ می‌کنم‌ و او را پرورش مـی‌دهم، و از قـدرت و فضائلم، او را به نور، درخشندگی، توانگری و فزونی، پیشرفت و ترقی، حرکت در سه اقلیم، از جایی به جای دیگر سفر کردن‌، برآوردن آرزوها، دانش زندگی‌ها و رویدادهای گذشته، و عـلم تـعیین اوقات تجهیز می‌نمایم. سـپس افـلاک به گردش در آمدند و نیروهای این موجودات روحانی به جنبش درآمد و هنگام شب قدر، قبل‌ از‌ طلوع فجر، او به عالم کون و فساد فرود آمد.»[۱۸]

این افسانه، پیکربندی استثنایی‌ای از افلاک را به زبانی رمـزی کـه خود تداعی‌گر معانی عمیق عرفانی و فلسفی است، به تصویر‌ می‌کشد‌. تأثیر هر سیاره بر عالم کون و فساد و بر اخلاق انسان‌ها ترسیم شده و میان اخلاقیات هر نبی و منسوبات سیاره مربوطه تـناظر مـنطقی برقرار گـردیده‌ است‌. برای نمونه، عمر بلند و صبر‌ و تأمل‌ که از منسوبات زحل است، با خـصوصیات نوح (ع) تشابه دارد، و به همین ترتیب برای سایر پیامبران. درباره این‌که‌ سـیارات در خـانه مـریخ‌ اجتماع‌ کردند باید گفت که منظور از خانه مریخ، همان برج عقرب است که نزد منجمان مسلمان از دیـرباز، ‌ ‌شـاخص یا دلیل اعراب بوده است که در اینجا اشاره به محل‌ تولد‌ پیامبر اسـلام دارد. 

هـمین‌طور در ایـن افسانه اشاره شده است که برادر ششم از همه بیشتر به برادر سوم شباهت دارد. این مـقوله از دو جنبه حائز اهمیت است: اول‌ این‌که‌ در نجوم‌ احکامی هر دو سیارة مشتری و عطارد بر عـلم و حکمت دلالت دارند و از همین رو، مـنسوبات ایـن دو‌ سیاره، دارای ویژگی‌های مشابه بسیار است و از سوی دیگر، اخوان به‌ این‌ آیه‌ از قرآن کریم نظر دارند که می‌فرماید: «ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه مسلمانی حنیف بود‌ و ‌‌از‌ مشرکان نبود.»[۱۹] در واقع اخـوان، به استناد قرآن، محمد (ص) و ابراهیم (ع) را نمایندگان دین‌ در‌ اصیل‌ترین‌ و ناب‌ترین حالت آن می‌دانند که در آغاز عالم، حتی پیش از آدم ابوالبشر (ع) ایجاد شده‌ است و اخوان این تناظر باطنی میان ابراهیم و محمد را در بعد فلکی، با‌ اشـاره بـه شباهت عطارد‌ و مشتری‌ ترسیم کرده‌اند.

۳. مقایسه اعتقادات ادیان ایران باستان و اخوان الصفا درباره هزاره‌اندیشی و ادوار نبوت

در این قسمت جهت تطبیق هرچه بهتر هزاره‌اندیشی زرتشتی و نظریه ادوار نبوت، ابتدا به مقایسه مراتب وجـودی قـبل‌ از افلاک، که افلاک نتیجه صدور آن مراتب‌اند، در هر دو مؤلفه مورد بررسی می‌پردازیم.

۱.۳. بررسی تطبیقی مراتب وجود در ساحت عدم تعین در رسائل اخوان الصفا و ادیان ایران باستان:

در‌ هسته اتصال اخوان، نظریه فـیض قـرار دارد. اخوان جهان را مولود فیض می‌دانند، همانند نوری که از حقیقتی اصیل به نام وحدت اولیه یا احدیت تجلی یافته است. همان‌طور که نـوافلاطونیان مـعتقد بـه سه اصل پیاپی یا سه ذات بودند، اخوان نیز اعتقادی مشابه داشتند‌ که‌ البته در آن تحدید و تصرفاتی را وارد نمودند. نوافلاطونیان در ابتدا مقام احدیت را کـه فـاقد مـفهوم شخصی است قرار دادند، و سپس عقل فعال را بـه عـنوان الوهیت تجسم‌یافته‌ که‌ نمونه اولیه جهان است، و در آخر‌ نفس‌ کل‌ را به عنوان تجلی زندگی در نظر گرفتند. اخوان این نـظریه را تـا وجـود نُه واحد بنیادی بر مبنای نظریه اعداد‌ فیثاغوریان‌ بسط‌ دادنـد.[۲۰] این مراتب نه‌گانه عبارتند از: خدا؛ عقل‌ اول‌؛ نفس کل؛ هیولای اول؛ طبیعت؛ جسم مطلق (هیولای دوم)؛ فلک؛ عناصر چهارگانه؛ و مولدات سـه‌گانه. در ایـن طـرح، میان چهار‌ مرتبه اول‌ و مراتب بعدی تمایزی ویژه وجود دارد زیرا که چـهار مـرتبه اول، موجودات کلی و بسیط، و مابقی مرکب‌اند. همان‌گونه که اعداد ۱ تا ۴ سایر اعداد را در بردارند و با جمع‌ آنـها‌ تـمامی‌ اعـداد به دست می‌آیند، همه مراتب وجود نیز از چهار مرتبه اول‌ ناشی شده‌اند.[۲۱] در واقـع بـرای چـهار مرتبه نخست، زمان و مکان به شکل متداول آن فاقد معناست‌ و به‌ گفته خود اخوان، آنـها بـه صـورت «دفعه واحده» به وجود آمده‌اند و بر آن‌ها‌ زمانی‌ نگذشته‌ است و به عبارت دیگر، در زمـان بـی‌کران سکنا دارند. پس طرح فلکی اخوان نیز‌ تا‌ جایی‌ که زمان و مکان کرانه‌مند قـرار دارنـد، تـرسیم می‌شود. 

در کتاب بندهش، زمان بی‌کران نه‌ اصلی‌ بالاتر از اهرمزد است و نه مخلوق او، بلکه جـنبه نـامحدود اهرمزد و بیان‌گر جوهر‌ وجودی‌ اوست‌، چنان که این نامحدود بودن او با صفت پیـش‌دانشی و هـمچنین اسـتقرار او در نور‌ بی‌پایان‌ بیان شده است. دین به عنوان دانش بی‌پایان و نیکی در زمان بی‌کران، تن‌پوش‌ اهـرمزد‌ اسـت‌ که وجودش را احاطه و پیکربندی کرده است. آنچه همیشه بوده است، صدای اهـرمزد در روشـنایی‌ بـی‌کران‌ است، و از این طنین ابدی نور، دین جاودان اهرمزد طنین افکن است‌. این‌ صدای‌ ابدی کـه بـا کـهن‌الگوی مینوی «دعای اهونور» بیان شده، همان عقل فعال اهرمزد است. اهونور‌ هـم‌چنین‌ بـه‌ عنوان دین، و به طور دقیق‌تر دین لایزال نیز خوانده می‌شود. در کتاب‌ روایات‌ داراب هرمزدیار آمده است: «زردشـت از هـرمزد می‌پرسد: چه چیزی پیش از آفرینش جهان‌ وجود‌ داشت؟ اهرمزد پاسخ داد: من و اهونور، مـا دو تـا‌ وجود‌ داشتیم.»؛ سپس یک تأویل اضافه‌ مـی‌کند‌: «زروان، اهـونور نامیده می‌شود». این جایگزینی دین‌ برای‌ کهن الگوی اهونور نشان می‌دهد‌ که‌ دیـن دقـیقاً‌ فاش‌ کردن‌ نطق جاودان اسـت. ایـن تمثال دیـن‌ جـاودان‌ کـه همان دانش بی‌پایان و نیکی بی‌پایان اسـت، مـا را به سوی پیکری‌ کلی‌ از خرد الهی رهنمون می‌کند. زمان‌ بی‌کران به عـنوان دیـن‌، دارای‌ طبیعتی روحانی می‌شود که بـه‌ آن‌ مزیت آشکار سـاختن جـهان کهن الگوها را می‌دهد.[۲۲] برای نـابودی اهـریمن، تنها یک‌ سلاح‌ مطمئن وجود دارد و آن صلاح‌ روحانیت‌ و دین‌ است. در واقع‌ دعای‌ مقدس اهـونور کـه همواره‌ با‌ اهرمزد است، هـمان زروان بـه عـنوان وسیله نابودی اهـریمن اسـت. از ابتدا تا انتهای‌ عـمل‌ خـلقت، و رستگاری و رهایی دوباره، یک دعای‌ کیهانی‌ را تشکیل‌ می‌دهد‌. زمان‌ کرانه‌مند نیز که شکل‌ آشـکارشده دیـن و زروان بی‌کران است، با همکاری روشنان و فـروشی‌ها کـه به یـاری اهـرمزد آمـده‌اند، می‌بایست‌ به‌ شکست کـامل اهریمن و دیوان بینجامد، و در‌ واقع‌ این‌ زمان‌، یک‌ زمان مقدس است‌.[۲۳]

بدین‌ ترتیب می‌توان گفت کـه عـقل اول که اخوان الصفا آن را ورای زمان و مکان تـرسیم کـرده‌اند‌، مـشابه‌ کـلمه‌ یـا دین ازلی است کـه مـاهیتی زمانی‌ و البته‌ بی‌کران‌ دارد‌. زیرا‌ زمان‌، خود طنین حقیقت الهی است که در شکل کرانه‌مند آن، کل عالم هـستی را از لحـظه پیـدایش تا رستاخیز به سوی خداوند هدایت مـی‌کند و ایـن کـیفیت، جـز‌ یـک کـیفیت دینی نمی‌تواند باشد. از این رو، عقل اول قابل تطبیق با صفت لازمانی و یا بی‌کرانگی زمانی ذات خداوند است که قابل تفکیک از آن نیست.

نیروی کلمه (زروان‌) صور‌ را در تن بیکران نقش مـی‌زند. این امر دقیقاً در شکل‌گیری آسمان و رابطه آن با زروان کرانه‌مند معلوم است، به گونه‌ای که گویا آسمان یا مکان، تن زروان است‌. دوازده‌ برج دایرة البروج، هفت یا نه طبقة آسمان، ۲۸ منزله قـمر، تـعداد فصول، زمان انقلاب‌های تابستانی و زمستانی، زمان اعتدال پاییزی و بهاری، تقدیم اعتدالین‌ و غیره‌، همه قوانین زمانی است که‌ به‌ منزله دین ازلی در کالبد مکان تنیده شده است. بندهش نیز در تأیید ایـن مـضمون می‌گوید: «سپهر را از زمان آفرید که تن زروان‌ درنگ‌خدای‌ و تقدیر ایزدی است.»[۲۴] پس به همان ترتیب که زمان لایزال، مشابه کلمه، عقل فعال و دین جـاوید خـداوند است، تن‌ بیکران‌ نیز بـه عـنوان قابلِ این قانون مقدس، کیفیتی مشابه نفس کل در قاموس اخوان الصفا دارد و همان‌طور که تن بیکران در مرتبه‌ای پس از زروان قرار دارد، نفس کل نیز‌ در‌ مرتبه‌ای فروتر‌ از عقل اول جـای گـرفته است. 

نفس کل، جـوهری روحـانی، بسیط و پذیرنده صور و فضائل از عقل فعال‌ است.[۲۵] نفس به منزله روح عالم است و صور را از عقل‌ کل‌ کسب‌ کرده و به بقیه عالم افاضه می‌کند.[۲۶] این گفته اخوان به روشنی کیفیت مکانی نـفس کـل را توضیح ‌‌می‌دهد‌. همان‌طور که تن بیکران بر اساس دین ازلی (زروان)، هستی را پیکربندی می‌کند‌ و نسبت‌ به‌ او جنبة منفعلانه دارد، نفس کل نیز عالم را با کسب صور از عقل اول‌ به عنوان علت صوری خود ایـجاد مـی‌کند.

در این مـرحله می‌توان به شباهت‌ وای و هیولای اول نیز‌ اشاره‌ نمود، زیرا که هر دو به صورت خنثی، اسباب پیدایش خلقت مـادی به شمار می‌آیند، اما تفاوت اساسی میان آنان در این است کـه هـیولا خـود به عنوان ماده اولیه در‌ ایجاد جهان مادی کارایی دارد، در حالی که وای بیشتر به عنوان فضایی جهت آفرینش عـالم ‌ ‌گـیتی و موجودات است. البته گاه جنبه ابزارگونه وای نیز به چشم می‌خورد. برای نمونه، در‌ بـندهش‌ آمـده اسـت: «آنگاه آفرینش را به یاری وای درنگ خدای فراز آفرید؛ زیرا هنگامی که آفرینش را آفرید، وای نیز (چـون) افزاری (بود) که او را به کار دربایست.»[۲۷]

نویسندگان: انشاءالله رحمتی، رضا فرحقیقی

ادامه دارد… 


پی‌نوشت‌ها:

۱. رسائل اخوان الصفا و خلان الوفا‌، بیروت‌، ۱۹۵۷‌م، ج ۱، ص ۱۱۴‌.۲.
۲. Callatay, G.D., Ikhwan Al-Safa: A Brotherhood of Idealists on the Fringe of Orthodox Islam, Oxford, ۲۰۰۵, pp.۳۵-۳۶.

۳. مجمل الحکمة: ترجمه گونه‌ای کهن‌ از‌ رسائل‌ اخوان الصـفا، بـه کـوشش محمدتقی دانش پژوه و ایرج افشار، تهران، ۱۳۸۷ش، ص۷۲.
۴. نک: مجمل الحکمة‌، ص ۷۴.۵. Netton, Ian Richard, Muslim Neoplatonists: An Introduction to the Thought of the Brethren of Purity (Ikhwan Al-Safa), London, ۲۰۰۲, p.۱۱.
۶. نک: رسائل اخوان‌ الصفا‌، ۱۹۵۷‌م، ج ۳، صص ۲۵۰-۲۵۱.
۷. از دیرباز در نجوم احکامی بروج را بر اساس‌ چهار‌ عنصر‌ دسـته‌بندی مـی‌کردند، بـه گونه‌ای که بروج حمل، اسد و قوس بـروج آتـشی، ثـور، سـنبله و جـدی‌ بـروج‌ خاکی‌، جوزا، میزان و دلو بروج بادی، و سرطان، عقرب و حوت به عنوان بروج آبی در نظر‌ گرفته‌ می‌شدند. بر اساس محاسبات منجمان دوره ساسانی، قران مشتری و زحل در مدت ۲۴۰‌ سال‌ تنها‌ در بـروج مربوط به یک عنصر، مثلاً عنصر آتش صورت می‌گیرد، که اصطلاحاً به‌ آن‌ بروج، مثلثه آتشی می‌گویند و پس از ۲۴۰ سال این قران در مثلثه‌ای دیگر‌ اتفاق‌ می‌افتد‌. سرانجام پس از ۹۶۰ سال این قران به هـمان بـرجی که در ابتدا صورت گرفته‌ بود‌ باز می‌گردد. نک: همان، ج۳، ص ۲۵۲.۸. نک: نصر، سید حسین، علم و تمدن در اسلام، ترجمة احمد آرام، تهران، ۱۳۸۸ش، ص ۱۷۲.
۹. نک: مجمل الحکمة، ص ۲۷۱.
۱۰. Callatay, G.D., p.۴۲.۱۱. کوربن، هانری، تاریخ فلسفه اسلامی‌، ترجمة اسدالله مبشری، تهران، ۱۳۸۹ش، ص ۸۸ .
۱۲. Callatay, G.D., p.۴۲.
۱۳. کوربن، هانری، تاریخ فـلسفه . . .، ص ۱۲۶.
۱۴. Callatay, G.D., pp.۴۲-۴۳.
۱۵. Idem, p.۴۳.۱۶. رسائل اخوان الصفا، ج ۳، ص ۳۱۵.
۱۷. همان، ج۳، صص ۳۱۵-۳۱۷.
۱۸. رسائل اخوان الصفا، ج ۳، صص ۳۱۷-۳۱۹.
۱۹. «مَا‌ کَانَ‌ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَلاَنَصْرَانِیًّا وَلَکِن کَانَ حـَنِیفًا مـُّسْلِمًا وَمـَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» (آل عمران، ۶۷).۲۰. Callatay, G.D., pp.۱۷-۱۸.
۲۱. نـک: نـصر، سیدحسین، نظر‌ متفکران‌ اسلامی درباره طبیعت، تـهران، ۱۳۷۷ش، ص ۸۸ .۲۲. Corbin, Henry, Cyclical Time and Ismaili Gnosis, Ralph Manheim(trans.), London, ۱۹۸۳, pp.۸-۱۰.
۲۳. Ibid, p.۱۰.
۲۴. فرنبغ دادگی، ص ۴۸.

۲۵. نـک: فاخوری، حنا و خلیل جر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران‌، ۱۳۸۶‌ش، ص ۲۲۵‌.
۲۶. رسائل اخوان الصفا، ج ۳، ص ۲۳۴.
۲۷. فرنبغ‌ دادگی‌، ص ۳۶‌.


مـنابع:

– اوسـتا: کهن‌ترین سرودها و متن‌های ایرانی، گزارش‌ و پژوهش‌ جلیل دوستخواه، تهران، ۱۳۸۹ش.

– ابوریحان بیرونی، مـحمدبن احـمد، آثارالباقیه، ترجمه اکبر داناسرشت، تهران، ۱۳۸۶ش.

– اوشـیدری، جهانگیر، دانشنامه مزدیسنا: واژه‌نامه تـوضیحی آیین زرتشت، تهران، ۱۳۷۸ش.

– بنونیست، امـیل، دیـن ایرانی بر پایه متن‌های‌ معتبر یونانی، ترجمه بهمن سرکاراتی، تهران، ۱۳۷۷ش.

– بویس، مری، آیـین زرتـشت کهن روزگار و قدرت ماندگارش، تـرجمه ابـوالحسن تـهامی، تهران، ۱۳۸۸ش.

– همو، زردشـتیان: بـاورها و آداب دینی آن‌ها، ترجمه عـسکر بـهرامی‌، تهران‌، ۱۳۸۹ش.

– بهار، مهرداد، ادیان آسیایی، تهران، ۱۳۸۴ش.

– همو، پژوهشی در اساطیر ایران (پاره‌ی نخست و پاره‌ی دویـم)، تـهران، انتشارات آگاه، ۱۳۷۶ش.

– پینگری، دیوید، «نجوم و احـکام نـجوم در هندوستان و ایـران»، عـلم‌ در‌ ایـران‌ و شرق باستان، ترجمه هـمایون صنعتی‌ زاده‌، تهران‌، ۱۳۸۴ش.

– جلالی مقدم، مسعود، آیین زروانی: مکتب فلسفی-عرفانی زرتشتی بر مبنای اصـالت زمـان، تهران، ۱۳۸۴ش.

– رسائل اخوان الصفا و خلان الوفـا‌، بـیروت‌، ۱۹۵۷‌م.

– زادسـپرم، گـزیده‌های زادسـپرم، ترجمه محمدتقی راشـد مـحصل، تهران‌، ۱۳۶۶‌ش.

– زنر، آر.سی.، زروان یا معمای زرتشتی‌گری، ترجمه تیمور قادری، تهران، ۱۳۷۵ش.

– شهرستانی، ابوالفتح محمدبن عبدالکریم، توضیح المـلل: تـرجمه کـتاب‌ «الملل‌ و النحل»، ترجمه مصطفی خالقداد هاشمی، تـهران، ۱۳۷۳ش.

– عـالیخانی، بـابک، بـررسی‌ لطـایف عـرفانی در نصوص عتیق اوستایی، تهران، ۱۳۷۹ش.

– فاخوری، حنا، و خلیل جر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمه عبدالمحمد‌ آیتی‌، تهران، ۱۳۸۶ش.

– فرنبغ دادگی، بندهش، ترجمه و گزارش مهرداد بهار، تهران، ۱۳۸۵‌ش.

– قرآن‌ کریم

– قـمیر، یوحنا، اخوان الصفا یا روشنفکران شیعه مذهب، ترجمه محمدصادق سجادی، تهران، ۱۳۶۳ش.

– کوربن، هانری‌، تاریخ‌ فلسفه‌ اسلامی، ترجمه اسدالله مبشری، تهران، ۱۳۸۹ش.

– همو، واقع انگاری رنگ‌ها و علم میزان‌، ترجمه انشاءالله‌ رحمتی، تـهران، ۱۳۸۹ش.

– مـجمل الحکمه: ترجمه گونه‌ای کهن از رسائل اخوان الصفا، به کوشش‌ محمدتقی‌ دانش‌پژوه و ایرج افشار، تهران، ۱۳۸۷ش.

– نصر، سیدحسین، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام‌، تهران‌، ۱۳۸۸ش.

– همو، نظر متفکران اسلامی درباره طـبیعت، تـهران، ۱۳۷۷ش.

– نیبرگ، هنریک ساموئل، دین‌های‌ ایران‌ باستان‌، ترجمه سیف‌الدین نجم‌آبادی، کرمان، ۱۳۸۳ش.

-واندروردن، ب.ل.، و ای.سی. کندی، «سال عالم پارسیان»، علم‌ در‌ ایران و شرق باستان، ترجمه هـمایون صـنعتی‌زاده، تهران، ۱۳۸۴ش.

– Brunner, C.J., "Astrology and Astronomy in Iran: Astronomy and Astrology in the Sasanian Period", Encyclopedia Iranica, Ehsan Yarshater(ed.), London & New York, vol. ۲, ۱۹۸۷.

– Callatay, G.D., Ikhwan Al-Safa: A Brotherhood of Idealists on the Fringe of Orthodox Islam, Oxford, ۲۰۰۵.

– Corbin, Henry, Cyclical Time and Ismaili Gnosis, Ralph Manheim(trans.), London, ۱۹۸۳.

– Mandal, Kumar Kishore, A Comparative Study of the Concepts of Space and Time in Indian Thought, India, ۱۹۶۸.

– Netton, Ian Richard, Muslim Neoplatonists: An Introduction to the Thought of the Brethren of Purity (Ikhwan Al-Safa), London, ۲۰۰۲. 

باطنی‌گری، اتهام عین‌القـضات‌ هـمدانی۱

فاطمه کیائی۲

دانش‌آموخته دکتری دانشگاه آزاد‌ اسلامی‌، واحد‌ علوم و تحقیقات تهران، گروه ادیان و عرفان، تهران‌، ایران‌.