دکتر علیمحمد صابری – موضوع عالمان دينی، قصۀ حال و آينده جوامع است و بدون شک اين مبحث همواره جای بزرگی را در تاريخ فرهنگ و دين اشغال خواهد کرد. اين مقاله و وجيزۀ ناچيز به همين مهم اهتمام ورزيده که معنای علم و عالم دينی را بتواند تبيين نمايد. لذا در اين نوشته به شرح شاخصه های عالمان دينی میپردازيم…
دکتر علیمحمد صابری
قال رسول الله (ص): رب حامل فقه غير فقيه و من لم ينفعه علمه ضره جهله؛ بسا کسانی که حامل بصيرت و (علم) هستند اما عالم نيستند هرکه علمش سودش ندهد جهلش زيانش رساند. (۱)
موضوع عالمان دينی، قصۀ حال و آينده جوامع است و بدون شک اين مبحث همواره جای بزرگی را در تاريخ فرهنگ و دين اشغال خواهد کرد. اين مقاله و وجيزۀ ناچيز به همين مهم اهتمام ورزيده که معنای علم و عالم دينی را بتواند تبيين نمايد. لذا در اين نوشته به شرح شاخصههای عالمان دينی میپردازيم.
تشريح مشخصات عالمان دينی:
اول؛ عشق به تفکر: يكی از ويژگیهای عالم دينی فکر کردن است و در واقع فکر برای او موضوعيت دارد. او در گلستان آيات الهی میگردد و با تذکر و تفکر دربارۀ حقيقت آنها از اين گردش بهره قرائت میبرد و به گرهگشايی فکری و دستيابی به انباء از مبداء به طريق کشف اسرار خلقت راه میپيمايد وو همواره از خداوند میخواهد: اللهم ارنا الحقايق الاشياء؛ خدايا حقايق اشياء را به من نشان بده.
پيامبراکرم (ص) در حديثی میفرمايند: اينها بهترين امت من هستند و اينها صفت الهی رحيم را يافتهاند و خداوند قبل از آنکه يک گناه نادان را ببخشد چهل گناه عالم را میبخشد. و بدانيد که اين عالم رحيم روز قيامت میآيد و در نور خود که فاصلۀ ميان مشرق و مغرب را چون ستارههای درخشان روشن کرده راه میرود. (۲)
بنظر عالم، اين جهان، جهان صور است و صورت هم در مقام اظهار (ظاهر ساختن) معنی است پس بايد يک تناسبی ميان آندو باشد، چرا که هر معنائی در هر صورتی ظاهر نمیشود. صورت در مقابل معنا و حقيقت شیئ آمده است. عالم دينی اهل تفکر است که میخواهد به معنا و حقيقت موجودات راهی پيدا کند. و چون نوفيق يافت به جايی میرسد که بتواند آنها را در آينۀ عالَم خود به نمايش گذارد.
فکر آن باشد که بگشايد رهی راه آن باشد که پيش آيد شهی (۳)
مقدمۀ اين فکر برای عالم دينی ذکر است. و تفکر عالمانه تفکری است که مسبوق به اين تذکر است. پس عالم کسی است که اهل تذکر باشد. حال اين تذکر چيست؟ تذکر همان يادی است كه توجه ما را به اصل اشياء میبرد که حقيقت يكتاست. قرآن كريم میفرمايد: الا بذکرالله تطمئن القلوب. قلب به هيچ وسيلهای آرام نمیگيرد مگر با آن ياد و تذکر، و تفکر عالمانه حاصل اين تذکر است. پس عالم دينی کسی است كه دلش خالی و نيست شود از هر چيزی جز اين تذکر، تا که اين تذکر فکر او را به اهتزاز در آورد.
مولوی فرمايد:
ذکر آرد فکر را در اهتزاز ذکر را خورشيد اين افسرده ساز (۴)
پيامبر اکرم (ص) هم میفرمايد: هرکس که بدون اين (تذكر و) تفکر و تفقه عبادت و بندگی کند مانند الاغ آسياست. (۵)
و حديث امير مؤمنان علی (ع) در تأييد مطلب بالاست: پيامبران آمدند که مردم را به شوراندن دفائن و گنجينههای عقول دعوت کنند نه به خفتن و خاموش کردن چراغ عقل. ليثيروالهم دفائن العقول و ليحتجوا عليهم بالتبليغ (نهجالبلاغه، خطبه اول)
دوم؛ هجرت از فکر خود: از مشخصه ديگر عالم دين مهاجر بودن آن است. يعنی فراتر رفتن و قانع نشدن به فکر خود، سرکشی به وادیهای ديگر و نهراسيدن از افقهای جديد، به تعبير ديگر بيرون يا بالاتر از منزل پيشين ايستادن و در آن نظر کردن. گوهر معرفت او عبارتست از شرح صدر و تواضع و فروتنی، او به راز خلقت در اين عالم پی برده و در اين عالم در ميان اهل غفلت زندگی میکند ولی از آنان نباشد و در صراط باريک مستقيمی حرکت میکند و نمیلغزد.
اينکه بوعلی میگفت: العارف هش بش بسام؛ عارف هميشه متبسم و بشاش است برای همين است که او همه چيز را به گشادهہرويی تحمل میکند چون به سِرّ قدر قادر واقف است.
عالم اگر غمی خورد، غم دوری است. غمی است محصول سنگينی اسرار، خونی است که از تاب جعد مشکين يار، يعنی تو بر توی عالم اسرار، در دلش میافتد، نه غم حقير کودکانه و لعبتبازانه. کسب شرح صدر بيش از همه چيز از آدمی مجاهدت (يعنی سختگيری با نفس) میطلبد که و شفقت را نسبت به خود سلب و بر خلق میبخشد. برای همين است که پيامبر میفرمايد: فقط عالم و متعلم در کار خير شريکند و ساير مردم خيری ندارند. (۶)
عالم چنين فضيلتی دارد که باز پيامبر (ص) میفرمايد: فضل العالم علي غيره کفضل النبّي علي امتّه: فضيلت عالم چون فضيلت پيامبر بر امت اوست. (۷) يا در جای ديگر عالمان دين را همان مشايخ و هاديان معرفی مینمايد و آنها را همانند انبياء میداند: المشايخ کالانبياء في القومه: مشايخ مانند انبياء در ميان قومشان هستند.
آری؛ اين عالمان دين كه حافظ وار میسرايند. «جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه» آگاه بر سرّ حقيقتند و با آب عقل آتش جهل کش میباشند.
من نلافم ور بلافم همچو آب نيست در آتش كشيم اضطراب
(مثنوی، دفتر سوم بيت ۴۱۳۷)
آنها از يقين و گمان و ستايش و نکوهش بالاتر نشستهاند و عادلانه سر نفس ظلوم را بريدهاند و غفلت شناسانه حرص و حسد و خيال و … را روای دينمداری ندانسته و بيرون از اين بازی ايستادهاند.
از گمان و از يقين بالاترم وز ملالت بر نمیگردد سرم
ظالم از مظلوم آنکس پی برد کو سر نفس ظلوم خود بُرد
زان جهان اندک ترشح میرسد تا نغرّد زين جهان حرص و حسد (۸)
در اينجا پيامبر هم میفرمايد: اين عالم مانند چراغ است. يا اينکه او خرد دارد و رستگار میشود. (۹) بلی او غيرتمندانه بر گولان غولزده بانگ میزند و آموزگاران غضب و شهوت و حرص و حسد را تحذير میکند و سخاوت و نيکی را میگستراند. عالم دين کيمياگرانه و صبورانه ترشرويیهای خلق را به سرکه انگبين بدل کرده و از دعوت باز نايستاد و رندانه در بند نام و آبرو نبود و خوشدلی را در ترک دنيا جسته و اذعان کرده که مسافران اين جهان گرچه از بهشت آمدهاند، اينک در چنبرۀ تعلقات آن گرفتارند. او به ماهيت اين زندان جهنم صفت دنيای دنيی پست پی برده و در عين شکايت از جدايیها، راه وصال را مشتاقانه و مجاهدانه گشوده و به خيال انديشگان راه يقين را باز نمايد که هدايت هاديان الهی و پارسايان همين است.
همين روان کن ای امام المتقين اين خيال انديشگان را تا يقين
سوم؛ علم الاديانی بودن علم آنهاست: امام جعفر صادق (ع) میفرمايد: چون رسول خدا (ص) وارد مسجد شد ديد جماعتی گرد مردی را گرفتهاند فرمود: چه خبر است؟ گفتند: علاّمهایست. فرمودند: علاّمه يعنی چه؟ (علامه چيه) گفتند: داناترين مردم است به دودمان عرب و حوادث آنها و اشعار عربی (يعنی هم مورخ است و هم شاعر) پيامبر فرمود: اينها علمی است که نادانش را زيانی ندهد و عالمش را سودی نبخشد. پس فرمود: همانا علم سه (نشانه) دارد: آيه محکمه باشد، فريضۀ عادله و سنّت قائمه و پابرجا باشد و الا همه اينها فضل است. (۱۰)
در شرح اين حديث شريف چند نکته لازم و ضروری است:
۱- آيه محكمه:
اول اينکه يکی از معانی علم، يقين است (علم اليقين). اين معنا از علم در قرآن هم آمده است و ظن و گمان که نقطه مقابل آن است رد شده است: ان الظن لا يغني من الحق شيئا. يا اينکه میفرمايد: مالهم بذالک من علم ان هم الا يظنون. يعنی به آن يقين ندارند و تنها گمان میکنند.
دوم: علم به معنی مطلق دانش و آگاهی در برابر جهل و نادانی مانند اين آيه قرآن که میفرمايد: هل يستوی الذين يعملون و الذين لايعملون آيا آنهائی که میدانند با آنهائی که نمیدانند برابرند؟ البته در متون اسلامی علم به علماليقين و حقاليقين تقسيم شده است که نشان میدهد علم دين ديدنی است و نه خواندنی. کشف و شهودی است بطوري که علم و عالم و معلوم يکی میشود و به مسموعات و دانستههای حصولی فرد ارتباط ندارد. نکته مهم ديگری در اين حديث شريف است: علم سودمند علمی است که سه نشانه يا علامت دارد: اگر هريک از اين نشانهها در دانشی نباشد آن علم نيست و فضل است. عارف بصير و خبير ملا محسن فيض کاشانی در شرح اين حديث مینويسد: پيامبر با جمله (لايضرّ من جهله) به مردم فهمانيد که معلومات اين شخص که علامهاش میخوانيد در حقيقت علم نيست بلکه علم حقيقی آن است که دانستنش برای آخرت مفيد باشد و ندانستنش درآن روز زيان دهد نه آنچه را که عوام مردم میپسندد و وسيلهای برای جمعآوری مال شود. (۱۱)
آنگاه میبينم که علم سودمند را به سه قسم منحصر نموده است: آيه محکمه که نشانه و آيت حقيقی دين است. در سلوک الیالله تا اين چراغ نورافشان نباشد سخن از توحيد و خداشناسی بیفايده است و به همين دليل پيامبر اكرم (ص) میفرمايد: همانا خود حسين (ع) کشتی نجات و چراغ هدايت است. پس آيه محکمه دين همان انسان کامل و خليفةالله است و خود او عالم است.
۲- فريضه عادله: که اشاره دارد به فضايل اخلاقی در مقابل رذائل. تمام فضايل اخلاقی در فضيلت عدل جمع است و عدل هم شخص عادلی را لازم دارد. و شخص عادل کسی است که مظهر فضيلت باشد و رذائل در او راهی نداشته باشد. در متون اسلامی از اين شخص به مخلَص ياد میکنند يعنی کسی کهه خالص شده و خداوند او را از همه آلودگيها و پلشتيها حفظ میکند.
۳- سنت قائمه: که اشاره به احکام شريعت يعنی مسائل حلال و حرام دارد. و انحصار علوم دينی به اين سه قسم است. و عالم به احکام شرع را فقيه گويند و البته او خود شرايطی دارد. امام جعفر صادق (ع) در روايتی کسی را فقيه معرفی میکند که صاحب بصيرت و درک دين باشد يعنی به تفقه و تفکر درر دين بپردازد و میفرمايد: لا خير فيمن لايتفقّه من اصحابنا. (۱۲) هر يک از اصحاب ما که فهم دين ندارند خيری ندارند. و در ادامه میگويند: ان الرّجُلَ منهم اذا الم يستغن بفقهه احتاج اليهم فاذا احتاج اليهم ادخلوه في باب ضلالتهم و هو لايعلم: هر مردی از ايشان که از نظر فهم دين خود را بینياز میبيند به ديگران نياز پيدا میکند و چون به آنها نيازمند شد او را در گمراهی خويش وارد کنند و او نفهمد. (۱۳) اين فهم و بصيرت به دل است نه به حافظه چرا که خداوند در قرآن میفرمايد: لهم قلوب لايفقهون بها؛ قلب دارند ولی تفقه ندارند. به همين دليل در جای ديگری حضرت جعفر صادق (ع) ميفرمايد: دين را خوب بفهميد زيرا هرکه دين را خوب نفهمد مانند عرب بيابانگرد است. (۱۴) که همانا خداوند متعال در کتابش فرمود: ليتفقهوا في الدين ولينذروا قومهم اذا رجعواليهم لعلهم يحذرون. (۱۵) و مفضل گويد از امام شنيدم که فرمود: میخواهم تازيانهای بر سر اصحابم بزنم تا در دين تفقه و تفکر کنند. (۱۶) حضرت علی (ع) در حديثی میفرمايد: آيا از آنکه به حقيقت فقيه است میخواهيد به شما خبری دهم؟ او کسی است که مردم را از رحمت خدا نااميد نکند و از عذاب خدا ايمن نسازد و به آنها رخصت گناه ندهد و قرآن را ترک نکند از روی اعراض و به چيز ديگر متوجه شود. همانا در علمی که فهم و بصيرت نباشد خيری نيست همانا در خواندنی که تدبر نباشد خيری نيست. همانا در عبادتی که تفکر نباشد خيری نباشد. همانا در خداپرستی كه تفقه و تفکر نباشد خيری نباشد. (۱۷) در ميان اصحاب ائمه فقها سنّت قائمه دين هستند و مامور به ابلاغ احکام شريعتند و ترويج آنند هر چند میبايست در سلوک دينی تحت تربيت حلماء و يا حكماء باشند. چراکه در مقبوله عمر بن حنظله میگويد: من کان من الفقها صائناٌ لنفسه حافظاً لدينه مخالفاً عن هوائه و مطيعاً لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه: هر کس از فقها که مراقب نفسش و حافظ دينش باشد و مخالف هواهای نفسانی بود و مطيع امر مولايش بود، آن موقع بر عامه مردم لازم است که از او تقليد کنند. و اين تقليد در اعمال هست و نه اعتقاد دينی و خود فقها رضوان الله عليهم درباره اعتقادات دينی مسلمين كه مربوط به اصول دين میباشد و امری است تحقيقی، فتوا صادر نمیكنند.
امام رضا (ع) از نشانههای فقيه را خويشتنداری و خاموشی میداند حضرت علی (ع) سفاهت و فريبكاری را از دل عالم و فقيه دور میبيند. (۱۸) و علم و خويشتنداری و خاموشی را صفات لاينفک آنها میداند و میفرمايد عالمنما سه علامت دارد: با نافرمانی نسبت به ولی و مافوق خود كشمكش میكند و بوسيله سلطه به زيردست خود ستم میكند و از ستمكاران پشتيبانی مینمايد. (۱۹)
مشخصه چهارم: درد دين داشتن
وصف چهارم عالمان دينی، اين است كه درد دين دارند، چيزی كه عالمنمايان ندارند. درد دين داشتن، معنايش اين است كه اولاً تعلق خاطر و التزام به دين دارند، ثانياً دين را در هر جامعه و در هر عصری كارساز میدانند، يعنی معتقدند كه دين امروز هم میتواند حلال مشكلات اصلی و عميق بشريت باشد و آنان را از ورطه نابودی و فلاكت نجات دهد.
دين، خانه عالم دينی است كه وی خود آن را بنا میكند نه اينكه خانه ساخته شده را بخرد. خانه ساخته خريدن، تقليد است نه تحقيق. او تا هريک از آجرهايش را به نوبه خود نشناسد و وارسی نكند و در جای مناسب نگذارد، نه خانه كامل است و نه دل آرام، به همين سبب هم عالم پوياست، اهل دوندگی است. چون هميشه در كار بنا و تعمير خانه خويش است، بالعكس مقلد بیتحقيق از عالمنمای دين لانهای را میخرد و آسوده تا آخر در آن زندگی بلكه توقف میكند. بیدردی و بیدغدغه بودن با علم و فقه در دين نمیسازد. برای او منظومهای از ارزشهای دينی صرفاً نمیتواند منظومهای مجمل و مبهم و فراخ و متغيراللون باشد كه با هر چيزی بسازد. او خود بايد ارزشآفرين باشد. پيامبر اسلام (ص) میفرمايد: اذا علم العالم فلم يعمل كان كالمصباح يضييء للناس و يحرق نفسه (۲۰) عالمی كه بداند و بكار نبندد مانند چراغ است كه مردم را روشن كند و خود را بسوزاند به همين دليل ايشان فضيلت عالم بر عابد را همچون فضيلت خويش بر امتش میداند.
مشخصه پنجم: درد خالص شدن. هر عالم و متفكر دينی علاقمند است كه معرفت دينی، ناب باشد يعنی پيراسته از انديشههای غيردينی و نيز علاقهمند است كه اين معرفت هرچه تواناتر باشد. او دنبال اين نيست كه مشعلهای ديگران را خاموش كند و يا وجودشان را انكار كند و آنها را ناديده بگيرد. در واقع او كسی است كه روشنايی دين را در ميان ساير اشباه نور معانی جستجو میكند. اين عالمان همان رازدانانند و در كار جهان، غوامض و بواطنی را میبينند كه از چشم ظاهربينان پنهان است و همين است آنكه جهان طبيعت را بر آنان تنگ میكند و شوق پرواز را در دلشان فزونی میبخشد و باز همين است آنكه دين را در نظر آنان از سطح شريعت ارتقاء میدهد و به ارتفاع حقيقت میرساند. عالم فراخی كه مسكن سلاک است، عالمی است رازمند و تو برتو و پركشف و پرمعنا. به همين دليل، عارفان و صوفيان و عالمان به حقيقت اهل وطن ديگر و دين ديگرند، توطن در آن نشئه و تعلق به آن ديانت، جز با هجرت از هستی و تقيد به شريعت و تبعيت در طريقت ميسر نيست و عشق مركب آن هجرت دائم است و همچنان كه ريزهخوار خوان فقر محمدی (ص) مولانا فرمايد:
عشق مستسقی است مستسقی طلب در پی هم اين و آن چون روز و شب (۲۱)
اينان مفتون اسراری هستند كه هويدايیشان نه سِرّ كه بيخ هستی را از وجود بر خواهد كند.
سرّ پنهانست اندر زير و بم فاش اگر گويم جهان بر هم زنم (۲۲)
رازمندی اين جهان صنع همان محبوب ازلی است كه طرّه تابدار خود را فرموده است تا با عاشقان طراری كند و در دلشان خون و در جانشان آتش بيفكند.
گفتم گره نگشودهام زان طره تا من بودهام گفتا منش فرمودهام تا با تو طراری كند
عالم حقيقی طالب و بل ساكن چنان جهانی است ونه تنها با دعای نيم شبی و گريه سحری مأنوس و متنعم است كه پای در وادی عشق هم نهاده و دست از عافيت شسته و اينها همه از دينداری و علم و عمل توأمان وی خبر میدهند.
سخترويی كه ندارد هيچ پشت بهرهجويی را درون خويش كشت
پاک میبازد نباشد مزد جور هم چنانكه پاک میگيرد ز هو (۲۳)
همچنانكه حافظ هم میفرمايد:
مبوس جز لب معشوق و جام می حافظ كه دست زهدفروشان خطاست بوسيدن
عارف علم خود را بر ناراستيهای زمانه و دليريش را در آمريت به معروف و حسرتش را برای اصلاح منكر شجاعانه ابراز میكند. اينان قدرتمندان بی مسند لقب دارند چرا كه كارشان تقويت پيغمبر وجود خود بوده است.
علم، عالم و عالمنما بر مبنای روايات
امير مومنان علی (ع) میفرمايد: پس از رسول خدا (ص) مردم به سه جانب روی آوردند:
۱- به عالمی كه رهبری خدائی بود و خداوند او را به آنچه میدانست از علم ديگران بینياز ساخته بود ( كه قطعاً در آن زمان خود حضرت همان انسان كامل بودند)
۲- به ناداني كه مدعی علم بود و علم نداشت به آنچه در دست داشت مغرور بود، دنيا او را فريفته بود و او ديگران را.
۳- به طالب علمی كه علم خود را از عالمی كه در راه هدايت و نجات گام برداشته گرفته سپس ادعا كرد و هلاک شد. وقتی هم دروغ بست نوميد گشت. (۲۴)
همچنين حضرت صادق (ع) میفرمايند به همين دليل مردم به سه دسته تقسيم شدند: ۱- عالم، ۲- طالب علم، ۳- خار و خاشاک روی آب كه هر لحظه آبش به جانبی برد مانند مردمی كه چون تعمق دينی ندارند و هر روز به كيشی گروند و دنبال هر صدائی بر آيند. (۲۵) در حديثی ديگر ايشان مراد از علما را كسانی میدانند كه به بندگی خدا در آمدهاند و از او ترس دارند و كردار و گفتارشان تصديق همديگر است. مانند حضرت عيسی (ع) كه بنای حكمت و علم را بر تواضع ساخته بود همچنان كه زارعت در زمين نرم میرويد نه در كوه. (۲۶) با اين نظر است كه حضرت سجاد (ع) میفرمايد: اگر مردم بدانند در طلب اين علم چه فايدههاست آن را میطلبند اگر چه با ريختن خون دل و فرو رفتن در گردابها باشد.
اين علم، چه علمی بوده است؟ عملی كه در حوزهها و دانشگاههاست؟ يا علمی است كه پيامبر (ص) میفرمايد (اصول كافی باب علم): به زياد درس خواندن نيست بلكه نوری كه خداوند در دل هركس بخواهد قرار میدهد. چنين علمی را حضرت علی (ع) به انسان كاملی تشبيه میفرمايد و میفرمايد: ای طالب علم همانا اين علم امتيازات بسياری دارد كه سرش تواضع است چشمش بیرشكی، گوشش فهميدن، زبانش راست گفتن، حافظهاش كنجكاوی، دلش حسن نيت، خردش شناختن اشياء و امور، دستش رحمت، پايش ديدار علما، همتش سلامت، حكمتش تقوا، قرارگاهش فلاح و رستگاری، جلودارش عافيت، مركبش وفا، اسلحهاش نرمزبانی، شمشيرش رضا، كمانش مدارا، لشكرش گفتگو با علما، ثروتش ادب، پساندازش دوری از گناه، توشهاش نيكی، آشاميدنش سازگاری، رهبرش هدايت، رفيقش دوستی نيكان است. (۲۷) به چنين علمی پروردگار خود را شناخته و میدانيم كه با ما چه میكند و از ما چه میخواهد و بدين واسطه میدانيم كه چه چيز ما را از دين خارج میكند.
امام صادق(ع) طالبان علم الهی را به سه دسته تقسيم كرده و اينگونه معرفی میكند:
دستهای علم را برای نادانی و ستيزه میجويند و دستهای برای تفاخر و برتریجويی و فريفتن (مردم) میجويند و دستهای برای فهم و تعقل آن را میجويند، يار نادانی و ستيزه (يعنی دسته اول) مردمآزار و ستيزهجوست و در مجالس مردان سخنرانی ميكند، از علم ياد میكند و حلم را میستايد و به فروتنی تظاهر میكند ولی از تقوی تهی است. خداوند [به اين جهت] بينيش را بكوبد و كمرش را جدا كند و دسته دوم كه پيرو تفاخر و فريفتن است، نيرنگباز و چاپلوس هم میباشد و بر همدوشان خود گردنفرازی كند و برای ثروتمندان پستتر از خود كوچكی نمايد، حلوای آنها را بخورد و دين خود را بشكند. خداوند او را بدين منوال بینام و نشان كند و اثرش را از ميان آثار علما قطع نمايد. دسته سوم پيرو تفقه و فهم و تعقلند: اينها غمگنان و افسردگان و شبزندهدارانند، خلوت گزيده و در تاريكی شب به پا ايستادهاند، ترسان و خواهان و هراسان عمل كنند و به خود مشغولند. اينها عارفان به زمان خويشند و از مطمئنترين برادرشان در هراسند، خدا (بدين جهت) پايههای وجودش را محكم میكند و روز قيامت امانش عطا فرمايد. (۲۸)
تفاوت عالم و جاهل و يا (اين سه دسته) تفاوت در نگاهشان به قرآن اينگونه است:
روايتكنندگان قرآن بسيار هستند و عالمشان قليل و اندک. چه بسا مردمی كه طبق فرمايش امام صادق (ع) نسبت به قرآن خيانتكارند. (۲۹) عالمان همواره از فهم و عمل نكردن به قرآن غمگين هستند و جاهلان از اينكه نتوانند آن را حفظ كنند غمگينند. يكی با قرآن حيات مجددی پيدا میكند و يكی ديگر دنبال هلاكت خويش است. و بقول امام وای بر علمای بد كه چگونه آتش دوزخ بر آنها زبانه كشد. (۳۰) چون اينها حديث و قرآن را برای سود دنيائیشان خواستهاند. (۳۱)
پيامبر اسلام (ص) فرمود: عالم فقيه تا زمانی كه وارد دنيا نشده است امين پيامبرانند و بعد فرمود دنيا برای آنها: پيروی سلاطين و حاكمان و پادشاهان هست. پس اگر چنين كنند نسبت به دينتان از ايشان بر حذر باشيد. (۳۲)
بدنبال آن حضرت جعفر صادق (ع) هم میفرمايند: چون عالم را دنيادوست ديديد او را نسبت به دين خود متهم بدانيد (بدانيد دينداريش حقيقی نيست) زيرا دوست هر چيزی گرد محبوبش میگردد، و فرمود خدا به داود وحی فرمود: كه ميان من و خودت عالم فريفته دنيا را واسطه قرار مده كه ترا از راه دوستيم بازگرداند زيرا كه ايشان راهزنان بندگان جويای من هستند، همانا كمتر كاری كه با ايشان بكنم اينست كه شيرينی مناجات و بندگيم را از دلشان بر كنم. (۳۳)
و امام باقر (ع) فرمودند: هركه علم جويد برای اينكه بر علما برتری جويد يا بر نادانان به ستيزد يا مردم را متوجه خود كند بايد آتش دوزخ را نشيمن خود گيرد همانا رياست جز برای اهلش شايسته نيست. (۳۴)
از جمله حق اينست كه دين را بفهميم و از فهميدن است كه فريب نمیخوريم كه به قول اميرالمؤمنين (ع) اگر مردم دانا شديد و به آن عمل كرديد شايد هدايت شويد.
عالمی كه بر خلاف علمش عمل كند چون جاهل سرگردانی است كه از نادانی بهوش نيايد بلكه حجت بر او تمامتر و حسرت اين عالمی كه از علم خويش جدا شده بيشتر است از حسرت جاهل سرگردان در جهالت و هر دو سرگردان و خوابند. كسانی كه عالم دين نيستند و عالمنما هستند اينها دست به بدعتگذاری در دين زده و مردمی را به گمراهی میكشند و بقول حضرتش از نماز و روزه هم دم میزنند (۳۵) در حاليكه خداوند آنها را بحال خود واگذاشته و از راه راست منحرف گذشته و لذت بندگی از آنها گرفته شده است.
حال اگر اين عالمنماها بر مسند قضاوت نشينند چه میكنند؟
حضرت علی (ع) میفرمايد: مردی كه (دم از علم میزند) نادانی را در ميان مردم نادان قماش خود قرار داده (و آن را رواج میدهد)، اسير تاريكیهای فتنه گشته، انساننماها او را عالم گويند در صورتی كه يك روز تمام را صرف علم و معرفت نكرده است، صبح زود برخاسته و آنچه را كه كمش و زيادش بهتر است (مال دنيا يا علوم بيفايده) فراوان میخواهد. چون از آب گنديده سير شده و مطالب بيفايده را انباشته كرد، بين مردم بر كرسی قضاوت نشست و معتقد شد كه آنچه بر ديگران مشكل بوده حل كند، اگر با نظر قاضی پيشينش مخالفت میكند اطمينان ندارد كه قاضی پس از او حكم او را نقض نكند چنانكه او با قاضی پيشينش كرد، اگر با مطالب پيچيده و مشكلی مواجه شود ترهاتی را از نظر خويش برای آن بافته و آماده میكند و حكم قطعی میدهد شبههبافی او مثل تار بافتن عنكبوتست، خودش نمیداند درست رفته يا خطا كرده، گمان نكند در آنچه او منكر است دانشی وجود داشته باشد و جز معتقدات خويش روش درستی سراغ ندارد، اگر چيزی را به چيزی قياس كند (و به خطا هم رود) نظر خويش را تكذيب نكند و اگر مطالبی بر او تاريک باشد برای جهلی كه در خود سراغ دارد آن را پنهان میكند تا نگويند نمیداند سپس گستاخی كند و حكم دهد اوست كليد تاريكيها (كه در نادانی بر مردم میگشايد) شبهات را مرتكب میشود، در نادانيها كوركورانه گام بر میدارد، از آنچه نداند پوزش نطلبد تا سالم ماند و در علم ريشهدار و قاطع نيست تا بهره برد. او روايات را در هم میشكند همچنانكه باد گياه خشكيده را، ميراثهای به ناحق رفته از او گريانند، و خونهای بناحق ريخته از او نالان، زناشوئی حرام را بحكم خود حلال كند و زناشويی حلال حرام شود، برای جواب دادن به مسائلی كه نزدش میآيد سرشار نيست و اهليت رياستی را كه بواسطه علم حق، ادعا میكند ندارد. (۳۶)
بطور خلاصه هم در اصول دين خرابكاری میكند و بدعت میگذارد و مقام قضا و فتوای را بناحق غصب میكند و به روش باطل و ندانسته به مردم فتوا میدهد. (۳۷)
اينها اگر فقيه حقيقی بودند زاهدان به دنيا و مشتاقان به آخرت و چنگزننده به سنت (قول و رفتار) پيامبر بودند. (۳۸)
اينان در سپاه جهلند تا در سپاه عقل. عقل آنها عقل معاش است نه عقل معاد عقل معاد عقلی است كه ما را به بندگی خداوند در آورد (العقل ما عبد به الرحمان و اكتسب بهالجنان). وقتی در جنود جهل باشند دنيا دوست شده و ترس از آخرت از دلشان بيرون میرود چرا كه اگر در جنود عقل بودند، وقتی خداوند علمشان میداد محبت دنيا را از دلشان بر میكند و دوری از او برايشان عذاب مینمود در حاليكه همواره خود را دور میبينند و غضب خدا همواره بر آنها فزونی گردد. (۳۹)
پاورقیها:
۱- کتاب الحديث راهنمای انسانيت بخش ۴. عالم صفحه ۴۵۳.
۲- خيار امتي علما و خيار علمائها رحما وها الا و ان الله تعالي ليغفر للعالم اربعين دنباً قبل ان يغفر الجاهل ذنباً واحداً ، الا ان العالم الرحيم يحي و يوم القيامه و ان نوره قد ضاء و يمشي فيه ما بين المشرق و المغرب كما يضي الكواكب الدري.
۳- مثنوی معنوی دفتر دوم بيت ۳۲۰۸.
۴- مثنوی معنوی دفتر ششم بيت ۱۴۷۶ نقل از کتاب حکمت هنر و زيبائی در اسلام ، شهرام پازوکی، فرهنگستان هنر.
۵- المتعبّد بغير فقه کالحمار في الطاحون. کتاب الحديث رهنمای انسانيّت صفحه ۴۵۷.
۶- العالم و المتعلم شريكان في الخير و ساير الناس لاخير فيهم. كتاب الحديث ص ۴۵۵ حرف عين.
۷- همان صفحه ۴۵۴.
۸- مثنوی دفاتر سوم و اول. ابيات ۴۱۲۶ و ۲۴۳۵ و دفتر اول بيت ۲۰۶۹.
۹- علم الحديث صفحه ۴۵۰ ـ ۴۵۱.
۱۰- اصول كافی جلد اول صفحه ۳۷ باب صفت علم.
۱۱- همان ص ۳۸.
۱۲- همان ص ۴۰.
۱۳- همان صفحه.
۱۴- تفقهوا في الدين فانه من لم يتفقه منکم في الدين فهو اعرابي: کتاب فضل العلم اصول کافی جلد (۱) ص ۳۶.
۱۵- تا در امر دين بصيرت يابند و چون بازگشتند قوم خود را بيم دهند شايد آنها را بترسانند. ۱۲۵ شماره سوره قرآن ۹.
۱۶- اصول كافی جلد (۱) ص ۳۶.
۱۷ـ همان ص ۴۴.
۱۸- اصول كافی جلد (۱) ص ۴۵.
۱۹- ان للعالم ثلاث علامات: العلم و والحلم و الصمت، وللمتكلف ثلاث علامات: ينازع من فوقه بالمعصيه و يظلم من دونه بالغبله و يظاهر الظلمه.
۲۰- الحديث راهنمای انسانيت حرف (ع) ص ۴۵۱.
۲۱- مثنوی، دفتر ششم بيت ۱۲۶۷۵.
۲۲- مثنوی، دفتر اول بيت ۳۴۱.
۲۳- مثنوی، دفتر ششم ابيات ۱۹۶۹ ـ ۱۹۷۰.
۲۴- اصول كافی جلد (۱) ص ۴۱.
۲۵- همان.
۲۶- همان ص ۴۵ ـ ۴۴.
۲۷- باب النوادر از كتاب فضل العلم اصول كافی جلد (۱) ص ۶۰.
۲۸- كتاب فضل علم ص ۶۲ ـ ۶۱ از اصول كافی جلد (۱).
۲۹- همان ص ۶۲.
۳۰- همان ص ۵۹.
۳۱- همان منبع و صفحه.
۳۲ـ همان ص ۵۸.
۳۳ـ همان ص ۵۹.
۳۴ـ همان ص ۷۱ پاورقی.
۳۵ـ همان.
۳۶ـ اصول كافی شيخ كليني جلد (۱) ص ۷۲.
۳۷ـ اصول كافی شيخ كليني جلد (۱) ص ۵۲.
۳۸ـ همان ص ۸۹ حديث از امام باقر (ع) است.
۳۹ـ سفارش حضرت صادق به هشام ص ۴۶۶ اصول كافی.