بسم الله الرّحمن الرّحیم
الان هزار و چهارصد و خردهای سال از بعثت اولیهی پیغمبر گذشته. یعنی ما هزار و چهارصد و خردهای سال را، بعثت را میخوانیم که یک لغتی است، معنی میکردیم و منتظر بودیم که معنیاش را که خواندهایم در ذهن مردم ببینیم و خب جز عدهی، مدت کمی، کوتاهی، مدت کوتاه، فقط دیدید. در طی تاریخ در این هزار و چهارصد سال ما بخوانیم؛ هر جا صدای بعثت شنیده میشود و هر جا آثار یک بعثتی یعنی برانگیختگیای در مردم دیده میشود آنجا اسلام یک جرقه میزند. جرقهی اصلیش هزار و چهارصد سال پیش بود بعد روشنی شد تمام دنیا را فراهم کرد ولی مرتباً آن معنای واقعی اسلام جرقه میزند و محیط ما را روشن میکند. در داستانهای که راجع به ایرانیها مینویسند یکی از فتوحات ایرانیها – جامعهی ایرانی – فتوحاتی بود که “یعقوب لیث” میکرد. یعقوب لیث به صورت ظاهر بهاصطلاح تکیه بر انتقام خون حسین داشت. به هر جهت همه جا از دور و برِ این پرچم اسلام مایه میدادند و هر جا این جور مایه بود یک پیروزیای بود مگر اینکه یک امر دیگری است. حالا ما امیدواریم که جامعهی ما هم مسلمانی، البته مسلمانی، مسلمان توجه میکند به حجاب زن یا حجاب مرد و این جور مسائل ولی تمام اسلامی که این همه فتوحات در دنیا فراهم کرد و به این مسائل منحصر نشده. ما خودمان را در علائم خیلی خفیف و کوتاهی محبوس میکنیم و از فداکاریهای بزرگ فراموش میکنیم. ولی بعثت واقعی برای ما همین است که از مجهولاتی که داریم بگذریم و به معلوماتی که داریم؛ به مغز دین اسلام بپردازیم. به قول مولوی:
ما ز قرآن مغز را برداشتیم پوست را بهر خران بگذاشتیم
ما حالا به بهانهی اینکه پوست را برای خران بگذاریم گذاشتیم کنار. مغز را هم نمیفهمیم؛ نه مغز داریم، نه پوسته. و حال آنکه باید توجه کنیم هر دو را داشته باشیم و اگر دو تا نمیتوانیم داشته باشیم، واقعیت اسلام را داشته باشیم و همیشه به آن اتکا کنیم. انشاءالله.