بسم الله الرّحمن الرّحیم
این عید سعید را به همه تبریک میگویم و انشاءالله ما در درونمان وجود این نور و روشنیای که به ما میدهد احساس کنیم. برای این که “بعثت” نام گذاشتند، لغت بعثت یعنی “برانگیختن”. یعنی یک چیزی که بر خلاف رویهی معمولش، در مسیری که معمولی برایش گذاشتند از آن مسیر میرود ولی با سرعت بیشتری ناگهانی ظاهر میشود. این را اسمش گذاشتند بعثت. لغتیست معنای بعثت. بعثت در کتب عربی، در زبان عربی خیلی استعمال میشود. از لغاتیست که خیلی به کار رفته میشود. بعثت یعنی “برانگیختن”. یعنی در میان آن ملت، آن قومی که هیچگونه آشنایی به دنیای آن روز نداشتند یک حرکت اجتماعیای ایجاد شد و ناگهانی یک نور شدیدی تابید به دلهای مردمان. مثل اینکه در یک تاریکی بسیار سنگینی ناگهان یک چراغ روشن کنند، البته تا مدتی هم بعضی چشمها خسته میشود، کورکورانه نگاه میکند، ولی موجب میشود که دیگران آنهایی که بیدار شدند در اثر این بعثت و این حرکت، با سرعت بیشتری به جلو بروند، با درک بهتری از مسائل به آنها بپردازند. در این بعثت به همین حساب، ظهور اسلام و اینکه اصلاً معنای لغت اسلام را قبلاً نمیدانستند چنین لغتی در زبان عربی هست ولی متداول شد گفتند: “مَن اَسلَمَ لِلّه وَجهُهُ”، تسلیم شدند در مقابل تمام وجود این دنیا، وجودی که خداوند آفریده. خود ظهور پیغمبر البته گرچه یکباره نبود ولی در محیط اجتماعی چهل سال-پنجاه سال، یک زمانی حساب نمیشود که بگوییم دومرتبه … یا نه. در ظهور اسلام هم مطالعه که میکنیم اولش میبینیم خداوند، گویی خداوند دلسوزی کرده برای این مردم. دیده است برای این بشری که در روی کرهی زمین آفریده و مشغولند اینها تمام گذشتهشان را فراموش کردند. یک حالت گیجی برایشان ایجاد شده بود که این حالت با یک جرقهای روشن شد. یک جرقهای که ظاهرش کوچک است ولی در معنایش میبینیم که همین جرقهی کوچک تمام جهان را گرفت، فراهم کرد. تا مدتها پیغمبر به واسطهی همان معنویتی که در وجودش آفریده شده بود و خداوند در نظر داشت از بدو تولد او و انعقاد نطفهی او قصد داشت که این مولودی را که آفریده است غوغایی در دنیا بهپا کند، غوغای سلامت، تسلیم، خداشناسی. پیغمبر اولبار خودش آشنا به این واقعیت شد و در واقع خداوند آن شخصیت روحانی و معنویای که در پیغمبر بود، آن را بیدار کرد. یک نحوه بعثتی در خودِ پیغمبر ایجاد شد. تا مدتها پیغمبر فقط تفاوتش با دیگران این بود که یک مدت، روزهای طولانی، به تنهایی در آن غاری که کسی نمیدید به عبادت مشغول بود. از خاطرات آن روز ما چیزی نمیدانیم دقیقاً. به دلیل اینکه آن ایام برای ظهور معنویت بود. یعنی معنویتی که خداوند در دلهای مردم آفریده است، آن معنویت ظاهر بشود. مدتی در همین حالت، پیغمبر بوده، که در همین حال خیلیها به پیغمبر اتهاماتی زدند حتی خیلیها که نفهمیدند میگفتند: دچار جنون شده است. ولی پیغمبر روش خودش را ادامه میداد، کاری به این حرفها نداشت. دید باطن خودِ او آمادگی پیدا کرد که رهبری بندگان خدا را به دست بگیرد. یک مدتی در همان مکه، در همان اطراف چیز بهعنوان واعظ صحبت میکرد نه پیغمبری. پیغمبر وجودش در اختیار امر الهی بود. بعد از این مرحله، مرحلهای بود که خداوند جواب داد، میگفت: «انذر عشیرتک الاقربین»؛ تو خودت کامل شدی، به قوم و خویشهای نزدیک خودت انذار کن، یعنی آنها را بترسان از… که مشهور است پیغمبر آن مهمانی را انجام داد و در آن مهمانی صحبتش… و آن یک کلمهی «قولو لا الله الا الله تفلحوا» بهعنوان شعار اولیهی انسانیت و اسلام بیان فرمود. به آن مردمی که خدایی نمیشناختند فرمود بگویید که: «قولوا لا الله الا الله تفلحوا؛ بگویید خدایی جز خدای واحد، جز «الله» وجود ندارد تا نجات پیدا کنید». البته این که فرمودند: «قولو لا الله الا الله» بگویید! حاشیهای نمیخواهد و حاشیهپذیر نیست. خب دوستانی که جمع شدند در اثر همین فرمایش، عدهی خیلی کمی بودند. چند نفری بودند. چند نفری بودند و به این طریق هستهی اسلام اجتماعی به ثمر نشست. از آن روز هر قدمی که برداشته میشد روشنی اسلام بیشتر به چشمها برخورد میکرد. حالا این چیز، این روشنی چشمها و این چیز را ما باید حس کنیم و باید توجه داشته باشیم مثل این دوربینهایی که کشف کردند و عکس کوچک نشان داده میشود بعد همین را میتوانند بزرگ کنند. اسلام هم اول وجیههی اسلام ظاهر شد. همین که فرمود: «قولو لا الله الا الله تفلحوا؛ بگویید خدایی جز “الله” نیست». البته گفتن به زبان نیست. گفتن به اعتقادیست. یعنی با اعتقاد بگویید: “لا الله الا الله” تا خداوند نجات بدهد. همین سرمایهی مسلمین اولیه بوده، به طوری که در اولین جنگی که به طور رسمی بین این گروه به قول مردم آنوقت؛ بین این گروه تازه به دوران آمده و بتپرستان قدیم ایجاد شد، در این جنگ همان جور که شرحش را شنیدید ۳۱۳ نفر، ۳۱۳ نفر مسلمان در مقابل اقلاً هزار نفر مشرک و کاملاً مسلح به مقابله ایستادند و در این مقابله، مسلمین پیروز شدند. این اولین پیروزی اسلام بود. پیروزیای که خداوند هم تعریف کرده. در یک قافلهای، قافلهی تجاری که مالامال از ثروت و کالا بود از مکه به مدینه میآمد. در این مکه اعراب برای اینکه اسلام را تضعیف کنند و خودشان هم علاقمند بودند که مال این مسلمین را غارت کنند به هم خبردادند و قرار شد که جلوی آن را بگیرند. به خود قافله و به مسلمانها کاری نداشتند؛ ثروت میخواستند، غارت میخواستند. این خصلت آنها بود در غارتگری. ولی خداوند فرمود در اینجا که: نه، شماها دلتان میخواهد که آن طرف کماسلحه را بگیرید؛ یعنی طرف تجارت را بگیرید و برای تجارت جنگ کنید. اما خداوند نه، خداوند نیت داشت که قدرت شما را نشان بدهد. این است که در این جنگ با وجود اینکه مسلمانها عدهی کمی بودند و حتی مسلح هم نبودند توانستند پیروز شوند. شاید هم ناله و التماس همانها بود که امروز خداوند مسلمین را در همهجای دنیا مسلح کرده، قدرت بهشون داده. شاید هم از این جهت بود که خداوند خواست به آنها، گویی که مخالف بودند با این جنگ، بفهماند که در جنگ هم کشتار و موفقیت یا اینکه کشتار و شکست را با هم یکی میداند. خداوند تصمیم گرفت که جلوی آن قشون یعنی قشونی که از مکه آمده بودند کاروان خودشان را حفظ کنند او را حفظ کند و نشان بدهد به دیگران که قدرت، دست خداوند است. به این جهت نیز پیروز شدند. از همان روز اول هر روز اسلام پیروزی دیگری پیدا کرد. بنابراین ما هم اگر میخواهیم واقعاً به ندای اسلام و ندای بعثتِ این مکتب بزرگ پاسخ مثبت بدهیم؛ باید هر روزمان بهتر از روز قبل باشد تا به این طریق مجموعهی مسلمین بهتر از مجموعههای دیگر باشد. انشاءالله خداوند این توفیق را به همهی ما بدهد.
ادامه دارد، غالب آقایان هم هستند، بعضیها هم اضافه میشوند. بنده را اگر اجازه بفرمایید مرخص میشوم از خدمتتان برای حفظ سلامتی خودم انشاءالله. از خدا میخواهم و شما هم دعا کنید که خداوند بخواهد انشاءالله.