محمد علمی
از قدیم گفتهاند: «عقل سالم در بدن سالم است». این ضربالمثل ساده به خوبی نشان میدهد که سلامتی فرد تا چه حد در درست اندیشیدن وی تأثیرگذار است. اهمیت سالم زیستن در دنیای امروز به حدی است که سازمان ملل «امید به زندگی» (LiFE EXPECTANCy) را به عنوان یک شاخص آماری برای مشخص کردن درجه توسعهیافتگی کشورها همراه با دو مؤلفه دیگر (میزان درآمد سرانه برحسب قدرت خرید و نرخ با سوادی) به کار میبرد.[۱]
سعدی ـ به عنوان معلم اخلاق ـ خود را موظف میبیند که تجربیات سی چهل سال اقامت در خارج را در همه زمینهها ـ از جمله در باب تندرستی ـ برای آیندگان در آثار خود به یادگار بگذارد. در اینجا کوشش میکنیم به برخی از رهنمودهای سعدی در زمینه تندرستی اشارهای گذرا داشته باشیم.
در باب هشتم گلستان میخوانیم که: «خلاف راه صواب است و عکس رأی اولوالالباب؛ دارو به گمان خوردن و راه نادیده بی کاروان رفتن…
امید عافیت آنگه بود موافق عقل که نبض را به طبیعتشناس بنمایی
بپرس هر چه ندانی که ذلّ پرسیدن دلیل راه تو باشد به عزّ دانایی[۲]
منظور سعدی از «دارو به گمان خوردن» آن است که شخص بدون مراجعه طبیب یا مشورت با افرادی که تخصص درمان بیماری را دارند، خودسرانه به خرید یا تهیه دارو ـ برطبق تشخیص خودش ـ اقدام کند و بهاصطلاح به «خوددرمانی» بپردازد. مصرف خودسرانه دارو، یکی از بزرگترین گرفتاریهای بشر امروز است و خودسرانه دارو مصرف کردن هرساله زیانهای هنگفتی عاید اقتصاد کشورها میکند که در برخی از موارد جبران آن غیرممکن است.
منظور سعدی از «طبیعتشناس» در قطعه شعر بالا حکیم یا فرد متخصصی است که با «طبایع چهارگانه آشنایی کامل داشته باشد. در طب قدیم برین باور بودند که افراد بشر با در نظر گرفتن شرایط اقلیمی محل زندگی و الگوی غذایی چهار گروه هستند.
۱ـ دَمَوی مزاج (دارای طبع گرم و تر)
۲ـ صفراوی مزاج (دارای طبع گرم و خشک)
۳ـ سوداوی مزاج (دارای طبع سرد و خشک)
۴ـ بلغمی مزاج (دارای طبع سرد و تر)
گفتم که حد طبع چه چیزست در صفت گفتا که سرد و گرم بود طبع و خشک و تر[۳]
«ناصرخسرو»
تعادل بین طبایع چهارگانه صحت مزاج را در پی دارد اما اگر به قول سعدی یکی از این عناصر بر دیگری چیره شود آدمی سلامت خود را از دست خواهد داد:
چار طبع موافق سرکش چند روزی بوند با هم خوش
چون یکی زین چهار شد غالب جان شیرین برآید از قالب[۴]
سعدی در حکایت زیر به افراد رهنمود میدهد که برای درمان بیماری خود باید به طبیب متخصص مراجعه کنند. در غیر این صورت هر مشکلی که پیش آید، مسئولیت آن متوجه خودشان خواهد بود:
«مردکی را چشمدرد خاست، پیش بیطار (دامپزشک) رفت که دوا کن!
بیطار از آنچه در چشم چارپایان میکنند، در دیده او کشید و کور شد. حکومت به داور بردند.
گفت: بَرو هیچ تاوان نیست. اگر این خر نبودی پیش بیطار نرفتی…!»
به هرحال، اگر طبیب غیرمتخصص میتوانست درد بیمار را به درستی تشخیص دهد و داروی مناسب تجویز کند، یکی از شعرا شکوه سر نمیداد که:
درد هجران دارم و تجویز مسهل میکنی!
فکر دیگر کن طبیبا، این علاج درد نیست!
شکمبارگی یا پرخوری یکی از خصلتهای نکوهیده است که در اغلب جوامع وجود دارد و شیخ اجل سعدی هرجا که فرصتی به دست آمده، افراد شکمباره را مورد انتقاد قرار داده است. در باب ششم بوستان به ما رهنمود میدهد که:
مرو در پی هر چه دل خواهدت که تمکین تن نور جان کاهدت
کند مرد را نفس اماره خوار اگر هوشمندی عزیزش مدار
اگر هر چه باشد مرادت خوری ز دوران بسی نامرادی بری
تنور شکم دم به دم تافتن مصیبت بود روز نایافتن
به تنگی بریزندت از روی رنگ چو وقت فراخی کنی معده تنگ
کشد مرد پرخواره بار شکم وگر در نیابد کشد بار غم
شکمبنده بسیار بینی خجل شکم بیش من تنگ بهتر که دل[۵]
در یکی از حکایتهای «گلستان» میخوانیم که دو درویش خراسانی همراه با یکدیگر به مسافرت رفتند. یکی از آنان «ضعیف بود که هر دو شب یک بار افطار میکرد و دومی که قویبنیه بود، روزی سه بار غذا میخورد.» تصادفاً این دو درویش را در یکی از شهرها به اتهامی بیاساس زندانی میکنند و دو هفته بعد به سراغشان میروند که آزادشان کنند. میبینند که درویش ضعیف جان به سلامت برده و درویش قویبنیه فوت کرده است. مردم شگفتزده میشوند. حکیمی این ماجرا را میشنود و میگوید: «آن یکی بسیارخوار بوده است، طاقت بینوایی نیاورد، بهسختی هلاک شد و این دگر خویشتندار بوده است لاجرم بر عادت خویش صبر کرد و به سلامت بماند.»
چو کم خوردن طبیعت شد کسی را چو سختی پیشش آید، سهل گیرد
وگر تنپرورت اندر فراخی چو تنگی بیند، از سختی بمیرد[۶]
در دنیای امروز در شرایطی که بیش از نهصد میلیون نفر از جمعیت کره زمین از گرسنگی مزمن رنج میبرند، چاقی مفرط ـ که یکی از مهمترین علل آن پرخوری است ـ هر سال حدود ۲۰۰۰ میلیارد دلار به اقتصاد دنیا آسیب میرساند که این رقم معادل ۸/۲ درصد تولید ناخالص داخلی جهان است و با زیانهای ناشی از مصرف دخانیات (۲۱۰۰ میلیارد دلار) تقریباً برابری میکند.
در حال حاضر حدود ۳۰ درصد مردم دنیا به بیماری «چاقی مفرط» مبتلا هستند و به طوری که برآورد شده است، تا سال ۲۰۳۰ میلادی ۵۰ درصد افراد بالغ چنین وضعی خواهند داشت که هزینههای اجتماعی، اقتصادی و فردی آن بسیار زیاد خواهد بود.[۷]
سعدی رعایت اعتدال و میانهروی را در تغذیه برای تندرست ماندن، پیشنهاد میکند. حکایت زیر به خوبی این نظر را تأیید میکند:
«یکی از حکما، پسر را نهی همی کرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند. گفت: ای پدر، گرسنگی خلق را بکشد. نشنیدهای که ظریفان گفتهاند: به سیری مردن به که گرسنگی بردن، گفت: اندازه نگهدار. کُلوا و اشربوا ولاتسرفوا.
نه چندان بخور کز دهانت برآید نه چندان که از ضعف جانت برآید
با آنکه در وجود طعام است عیش نفس رنج آورد طعام که بیش از قدر بود
گر گلشکر خوری به تکلف، زیان کند ور نان خشک دیر خوری، گلشکر بود[۸]»
سعدی، در باب ششم بوستان که به مقوله «قناعت» اختصاص دارد، تنپروری و شکمبارگی را بار دیگر مورد انتقاد قرار میدهد و افراد تنپرور را از حکمت و معرفت بیبهره میداند و به طنز میگوید کسی که تا خرخره معده خود را پر میکند، راه نفس کشیدن را بر خود میبندد:
درون جای قوت است و ذکر و نفس تو پنداری از بهر نان است و بس
کجا ذکر گنجد در انبانِ آز به سختی نَفَس میکشد پا دراز
ندارند تنپروران آگهی که پُرمعده باشد زحکمت تهی
به اندازه خور زاد اگر مردی چنین پُرشکم، آدمی یا خُمی!؟[۹]
به طوری که ملاحظه میشود، سعدی در اینجا نیز به افراد رهنمود میدهد که به اندازه غذا یا آذوقه مصرف کنند و به طور غیرمستقیم اسراف کردن را که یک خصلت غیرانسانی است، محکوم میکند. تندرستی آدمی صرفاً به سلامت جسم وی محدود نمیشود. عواملی مانند افسردگی، خشمگین شدن در برابر رفتارهای ناشایست یا ناهنجار، نگرانی از بیمِ تنگدستی، برآورده نشدن آرزوها یا نیازهای فرد و دهها عامل دیگر ممکن است موجبات اضطراب، نگرانی و «استرس» فرد را فراهم نمایند. سعدی، به عنوان یک معلم آگاه، سرد و گرم روزگار چشیده و به عبارت جامعتر یک مصلح اجتماعی برای هر یک از مؤلفههای یاد شده راهکار یا رهنمود نشان میدهد که آگاهی از آنها میتواند در سلامت روحی فرد و به تَبَع آن در سلامت جسم وی تأثیرگذار باشد.
هنگامی که با یزید بسطامی ـ عارف بزرگ قرن سوم هجری ـ از گرمابه بیرون میآمده است، فردی از روی بیدقتی، کینه، مردمآزاری یا هر دلیل دیگر طشتی از خاکستر بر سرِ وی فرو میریزد. بایزید «در حالی که به عنوان شکرانه کفِ دست بر روی میمالید تا خاکستر بیشتر در رویش نفوذ کند»[۱۰] در برابر این رفتارِ ناهنجار خویشتنداری میکند و به جای پرخاش کردن و ستیزهجویی که ممکن است سلامت او را به خطر اندازد، نفس خود را دلداری میدهد و به وی میگوید که تو به سبب معصیتهایی که کردهای، سزاوار آتش هستی و شکر کن که با فرو ریختن خاکستر تو را مجازات کردهاند:
شنیدم که وقتی سحرگاه عید ز گرمابه آمد برون بایزید
یکی طشتِ خاکسترش بیخبر فرو ریختند از سرایی به سر
همی گفت شوریدهدستار و موی کفِ دست شکرانه مالان به روی:
که ای نَفْس، من در خورِ آتشم ز خاکستری روی درهم کشم؟
بزرگان نکردند در خود نگاه خدابینی از خویشتنبین مخواه
شکیبایی در برابر سختیها و رضامندی در برخی از موارد میتواند آدمی را به گشایشی که در آینده رخ خواهد داد، امیدوار سازد و از دلتنگی و افسردگی وی بکاهد که نتیجه آن تشفی خاطر و آرامش روحی است:
«هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان در هم نکشیده مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پایپوشی نداشتم. به جامع کوفه در آمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت، سپاسِ نعمتِ حق به جای آوردم و بر بیکفشی صبر کردم…»[۱۱]
هنگامی که سعدی اندرز میدهد که: «راحتِ عاجِل به تشویش محنت آجَل منغّص کردن خلاف رأی خردمندست، به ما میفهماند که دغدغه آیندهای که هنوز نیامده و از چگونگی آن آگاهی نداریم، نباید آسایش و رفاه امروز را زایل کند:
خداوندانِ کام و نیکبختی چرا سختی خورند از بیمِ سختی؟
برو شادی کن ای یارِ دل افروز غم فردا نشاید خورد امروز[۱۲]!
آینده قابل پیشبینی نیست و چه بسیار دیده شده است بیماری که پزشکان او را جواب کردهاند سالها زنده مانده است. از این رو سعدی میگوید:
«تصور مرگ از خیالِ خود به در کن و وهم را بر طبیعت مستولی مگردان که فیلسوفان یونان گفتهاند: مزاج ار چه مستقیم بُوَد اعتمادِ بقا را نشاید و مرض گرچه هایل، دلالتِ کلی بر هلاک نکند.»[۱۳]
آخرین نکتهای که تذکر آن بجاست و نباید از آن غفلت کنیم، سپاسگزاری از طبیعت است. متخصص یا فردی است که با خدمت خود تندرستی را به ما بازگردانده است. در یکی از حکایتهای بوستان، ملک زادهای را میبینیم که از اسب به زمین میافتد و مهرههای گردنش در هم فرو میروند یک حکیم یونانی مهرههای گردنش را به حالت اول برمیگرداند و اگر این کار صورت نمیگرفت ملکزاده زمینگیر میشد. اما متأسفانه ملک عنایتی به حکیم روا نمیدارد و از زحمات وی سپاسگزاری نمیکند:
ملکزادهای ز اسب ادهم فتاد به گردن درش مهره بر هم فتاد
چو پیلش فرو رفت گردن به تن نگشتی سرش تا نگشتی بدن
پزشکان بماندند حیران در ین مگر فیلسوفی ز یونانزمین
سرش باز پیچید و رگ راست شد وگر وی نبودی زمین خواست شد
دگر نوبت آمد به نزدیک شاه نکرد آن فرومایه در وی نگاه
خردمند را سر فرو شد به شرم شنیدم که میرفت و میگفت نرم:
اگر دی نپیچیدمی گردنش نپیچیدی امروز روی از منش
(ادهم: تیرهگون، سیاه – زمین: زمینگیر شدن)
سپس سعدی از حکایت مزبور نتیجه میگیرد که:
کسی قیمت تندرستی شناخت! که یک چند بیچاره در تب گداخت!
نداند کسی قدر روز خوشی مگر روزی افتد به سختی کشی
زبان آمد از بهر شکر و سپاس به غیبت نگرداندش حقشناس
مآخذ:
۱. WWW.HDR.UNDP.ORG, HUMAN DEVELOPMENT INDEX COMPOSITE.۲۰۱۴
۲. گلستان سعدی، نسخه علمی و انتقادی، به کوشش دکتر برات زنجانی انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۳، ص ۱۷۵
۳ و ۴. لغتنامه دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، جلد نهم، ص ۱۳۵۴۹(ذیل واژه طبع)
۵. بوستان سعدی، انتشارات گنجینه، تهران، ۱۳۶۳، ص ۱۶۹
صائب تبریزی نیز در بیتی پرمعنا به زیان پرخواری و چاقی اشاره کرده است.
توانگر از نشاط فرهی در خود نمیگنجد ـ ازین غافل که هم پهلوی چرب اوست قصابش
۶. مآخذ شماره ۲، ص ۸۲
۷ Mc Kinsey CloBAL INSTITUTE, HEW THE WORLD COULD BETTER FIGHT OBESITY. NOV.۲۰۱۴
۸. گلستان سعدی، به اهتمام فروغی، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۳، ص ۱۰۲
۹. ماخذ شماره ۵، ص ۱۶۹
۱۰. شرح بوستان، دکتر محمد خزائلی، سازمان انتشارات جاویدان، تهران، ۱۳۵۶، ص ۲۳۹
۱۱. ماخذ شماره ۲، صفحه ۸۸
۱۲ و ۱۳. همان ماخذ، ص ۱۳۲ و ۱۴۲
منبع: روزنامه اطلاعات