دکتر مهدی گلشنی
واینبرگ بعد از اینکه به خاطر این سخن مورد انتقاد قرار گرفت، آن را اصلاح کرد و متذکر شد که با روشهای علم نمیتوان هدفی برای جهان کشف کرد. اما بر خلاف نظر واینبرگ، بعضی از عالمان و فیلسوفان، هم در جهان اسلام و هم در جهان غرب، برآنند که اشاراتی در مورد جهات غایتشناسانه جهان در علم جدید یافت میشود، اگر با بصیرت به کشف آن بپردازیم. مثلاً ایده هدفداری و طراحی جهان مخلوق اخیراً توجه زیادی را به «اصل آنتروپیک» معطوف کرده است؛ اصلی که طبق آن ثابتهای طبیعت آنقدر ظریف تنظیم شدهاند که اگر اندکی از میزان فعلی آنها متفاوت میبودند، حیات مبتنی بر کربن تکون نمییافت و ما اینجا نمیبودیم؛ اما انطباقهای آنتروپیک توضیح میطلبند و چندین توضیح عرضه شده است.
از دید پیروان ادیان توحیدی، میتوان اینها را ناشی از طراحی خداوند تلقی کرد. توضیحات دیگر بار سنگینی از مفروضات متافیزیکی را حمل میکنند که از نظر نگارنده پیچیدهتر از فرض یک طراح آگاه است. یکی از این توضیحات که طرفداران زیادی در میان کیهانشناسان پیدا کرده است، فرض «وجود جهانهای متعدد» است. هاوکینگ و ملودینو در کتاب اخیرشان گفتند: «ایده چندجهانی میتواند تنظیم ظریف قانون فیزیکی را توضیح دهد، بدون آنکه نیازی به یک خالق خیرخواه باشد که جهان را برای منفعت ما آفریده باشد.»
آنها برای توجیه تعدد جهانها به نظریه M متوسل شدهاند: «[نظریه M] پیشبینی میکند که تعداد زیادی جهان از عدم خلق شدند. خلق این جهانها مستلزم دخالت یک نیروی فوق طبیعی یا خدا نیست» و در پاسخ به اینکه این جهانها از کجا آمدهاند، گفتند: «[آنها] به طور طبیعی از قانون فیزیکی نتیجه میشوند. آنها پیشبینی علم هستند!»
اما اگر این جهانها از قانون فیزیکی نشأت گرفتهاند، خود آن قانون از کجا آمده است؟ اگر همه اینها پیشبینی علم هستند، علم باید علیالاصول بتواند توضیحی علمی برای آنها بدهد. ریاضیدان آکسفوردی جان لناکس[۱] در پاسخ به ادعای هاوکینگ و ملودینو که قانون فیزیکی، جهان را خلق میکند، میگوید: «قوانین فیزیکی نمیتوانند چیزی را خلق کنند. آنها توصیفی از آنچه تحت شرایط معین رخ میدهد، بهدست میدهند. خورشید هر روز از مشرق طلوع میکند، اما این قانون خورشید را خلق نمیکند… قانون، توصیفگر و پیشبینیکننده است، نه خلقکننده. همینطور قانون گرانش نیوتن گرانش یا مادهای را که گرانش روی آن اثر دارد، خلق نمیکند.»
به علاوه، فرض چندجهانی نه علمیتر از فرض یک طراح جهانی است و نه کمتر از آن متافیزیکی؛ بلکه همانطور که پل دیویس متذکر شده است، اولاً فرض چندجهانی بار سنگینی از مفروضات را حمل میکند و ثانیاً، وجود جهانهای متعدد از لحاظ علمی قابل رد نیست: «اینطور نیست که همه با نظریه چندجهانی خوشحال باشند. فرض بینهایت جهان دیده نشده و نادیدنی، فقط برای اینکه جهانی را که میبینیم توضیح دهیم، حمل یک بار اضافی است که به حد افراطی حمل شود. سادهتر است که وجود یک خدای دیده نشده را فرض کنیم. از لحاظ علمی، نظریه چندجهانی رضایتبخش نیست؛ زیرا هرگز ابطالپذیر نیست؛ چه کشفیاتی میتواند یک طرفدار نظریه چندجهانی را بر آن دارند که نظرش را تغییر دهد.»
سوینبرن ـ فیلسوف شهیر انگلیسی ـ همین را میگوید: «فرض گرفتن بیلیون بیلیون جهان دیگر، به جای یک خدا، تا نظم جهانمان را توضیح دهیم، به نظر میرسد که قلّهی غیرعقلانیت باشد.»
به علاوه، نظریه M که امثال هاوکینگ به اتکای آن این سخنها را میگویند، همانطور که پن رز متذکر شده، نه یک نظریه کامل است و نه هیچگونه تأیید تجربی دارد. همچنین جالب است که هاوکینگ و ملودینو از تحولات فیزیک در قرن بیستم عبرت نگرفتهاند و ادعا میکنند که نظریه M حرف آخر است: «نظریه M تنها نامزد برای یک نظریه کامل جهان است»!
همچنین عجیب است که نظریه M که هاوکینگ از آن دم میزند، یک تصویر غیرواقعی از جهان به دست میدهد. هاوکینگ در یکی از مقالات خود صحبت از نظریههای متعدد میکند که هر یک اسلوب خود از واقعیت را توصیف میکنند: «برای چندین دهه کوشیدهایم که به یک نظریه نهایی همهچیز برسیم، یک مجموعه کامل و سازگار از قوانین طبیعت که هر یک جنبهای از واقعیت را توضیح میدهند. اکنون به نظر میرسد که این کاوش ممکن است به یک نظریه منتهی نشود، بلکه به خانوادهای از نظریههای مرتبط منتهی شود که هر یک قرائت خود از واقعیت را توضیح میدهند»؛ بنابراین او معتقد است که دفاع از واقعیت مشکل است: «به طریقی که فیزیک پیش رفته است، دفاع از واقعیت مشکل میشود!»
او سپس در مورد نظریه M میگوید: «به نظر میرسد که انتظار سنّتی برای داشتن یک نظریه واحد، ممکن است قابل دفاع نباشد و برای توصیف جهان، باید در وضعیتهای مختلف، نظریههای گوناگون بهکار برد؛ بنابراین نظریه M به معنای معمولی یک نظریه نیست، بلکه شبکهای از نظریههاست. ممکن است لازم باشد برای توصیف جهان در وضعیتهای مختلف نظریههای گوناگون بهکار بریم. هر نظریهای ممکن است قرائت خودش از واقعیت را داشته باشد، اما طبق رئالیسم تابع مدل، این تنوع قابل قبول است، و هیچ قرائتی واقعیتر از دیگری نیست. این [مطابق] انتظار سنتی فیزیکدانان از یک نظریه طبیعت نیست، و همچنین تناظر با ایده روزمره ما از واقعیت ندارد، اما ممکن است نحوه وجود جهان باشد…»
به هرحال، همانطور که دانپیچ[۲] ـ کیهانشناس و شاگرد قبلی هاوکینگ و همکار بعدی او ـ متذکر شده، حتی اگر نظریه M یک نظریه کامل باشد، وجود خدا را نفی نمیکند: «من قطعاً قبول میکنم که حتی اگر نظریه M یک نظریه کاملاً فرمولبندیشده بود (که هنوز چنین نیست) و حتی صحیح میبود (که البته ما آن را نمیدانیم)، آن مستلزم این نیست که خدا جهان را خلق نکرده است.»
نکته دیگر در مورد فرضیه چندجهانی این است که باید مکانیسمی برای تولید چند جهان در کار باشد؛ مثلاً یکی از مکانیسمهای مشهور برای جهانهای متعدد «تورم» است که حاکی از انبساط بسیار سریع عالم در برههای کوتاه در زمانهای اولیه است؛ اما خود تورم مستلزم تنظیم ظریف است. به قول رابرت براندنبرگر کیهانشناس: «میدانی که انتظار میرود ایجاد تورم کند… تولید یک ثابت کیهانشناختی میکند که به نحو غیرمنتظرهای بزرگ است و باید دستی به صفر برسد. این مشکلی است که تمامی مدلهای تورمی جهان با آن درگیرند.»
مسأله معجزه
یکی از ویژگیهای ادیان ابراهیمی پذیرفتن موضوع اعجاز است که در مکاتب مادی وجود ندارد و سوژهای است که مکاتب مادی بهوسیله آن ادیان الهی را محکوم به نقض علیت و قوانین طبیعت میکنند. کلمه «معجزه» از اصطلاحات متکلمان اسلامی است. در قرآن، کلمه «آیت» آمده است که نشانهای است بر صدق ادعای یک پیامبر. استاد مطهری(ره) در تعریف معجزه میگویند: «معجزه آن کار و اثری است که از پیغمبری به عنوان تحدّی ـ یعنی برای اثبات مدعای خودش ـ آورده شود و نشانهای باشد از اینکه یک قدرت ماورای بشری در ایجاد آن دخالت دارد و فوق مرز بشری است بهطور کلی.»[۳]
در مورد وقوع معجزه مکاتب زیر مطرح شده است:
۱ـ موضع انکار: موضع مادّیون است که معجزات را خرافات میدانند؛ زیرا آنها معجزه را حاکی از نقض قوانین طبیعت میدانند و چون فقط به علل طبیعی مشاهده شده اعتقاد دارند، آن را نفی میکنند. به قول هیوم: «[معجزه] نقض یک قانون طبیعت است بهوسیله یک اراده خاص خداوند، یا دخالت یک عامل نامرئی» و به قول پلدیویس: «فرد مذهبی… چیزی نامتناسب در مورد حوادث معجزهآمیز نمیبیند؛ زیرا آنها جنبه دیگری از فعل خدا در جهان هستند. در مقابل، دانشمندی که ترجیح میدهد تحول جهان را بر حسب عمل برحسب قوانین طبیعی ببیند، معجزه را به عنوان یک «رفتار بد» تلقی میکند؛ حادثهای نامعقول که به ظرافت و زیبایی طبیعت لطمه میزند! معجزات اموری هستند که غالب عالمان ترجیح میدهند از آنها صرفنظر کنند.»
۲ـ موضع تأویل: بعضی از اصحاب ادیان الهی آیات کتاب مقدسشان را تأویل میکنند؛ مثلاً میگویند حضرت موسی(ع) فرد باذوقی بود و از دانشمندان زمان خود مسأله جزر و مدّ را خوب فرا گرفته بود و توانست محاسبه کند که جزر و مدّها در چه ساعتی رخ میدهد و آن موقع را برای عبور از دریا انتخاب کرد. این موضعی است که سیداحمدخان هندی و بعضی از متأخران مصری و ایرانی اتّخاذ کردهاند.
۳ـ نظر اشاعره و بعضی از عالمان: اینها میگویند قوانینی که در علم میبینیم، توسط خداوند وضع شده است و او هر وقت صلاح بداند، آنها را نقض میکند. متکلمان اشعری براساس آیاتی نظیر: «قل الله خالق کل شیئ و هو الواحد القهّار: بگو خدا خالق همه چیز است و اوست یکتایی که همه عالم مقهور اراده اوست» (رعد: ۱۶)، «أ فرایتم ما تحرثون. أ انتم تزرعونه ام نحن الزارعون: آیا دیدید آنچه را که میکارید؟ آیا شما آن را کاشتهاید یا ما کشتکنندگانیم؟» (واقعه: ۶۳ـ۶۴)، منکر نظام علّی در عالم طبیعت شدهاند و برای اسباب و وسائط مادی نقشی در تحقق این پدیدهها قائل نشدهاند، بلکه علت پیدایش هر پدیدهای را اراده خداوند دانستهاند.
آنها برای توجیه نظم مشاهده شده در طبیعت گفتهاند که عادت خداوند بر این قرار گرفته که آنچه را که ما معلول مینامیم، در پی آنچه علت مینامیم بیاورد، بدون آنکه رابطهای ضروری بین آنها باشد؛ اما او هر وقت خواست میتواند به طریق دیگر عمل کند.
عدهای از عالمان و فلاسفه نیز گرچه به قوانین حاکم در طبیعت اعتقاد دارند، اما خرق قوانین طبیعت را مجاز میدانند. به قول رابرت بویل: «[در حالی که خداوند قوانین طبیعت را برقرار کرد،] او دست خود را نبسته است، بلکه میتواند هر یک از آنها را تجدید کند، معلق نگه دارد، وتو کند، یا معکوس نماید» و به قول سوین برن[۴]: «اگر قوانین طبیعی به خاطر این کار میکنند که خداوند آنها را به راه انداخته، چون خداوند به همان اندازه قادر است کاری کند که حوادث طبق آنها رخ ندهند، پس رخ دادن گهگاه نقضها یا شبهنقضها را بیشتر انتظار داریم. برداشت من از معجزه، نقض یک قانون طبیعت به وسیله خداست. یک نقض قانون طبیعت رخ دادن یک نمونه غیرقابل تکرار تخلف از آن قانون است… شواهد تجربی خوبی میتواند وجود داشته باشد که تخلفی رخ داده است و اینکه آن کار خدا بوده است.»
به طور خلاصه اینها معتقدند که طبیعت به دست خدا خلق شده و برای ادامه وجودش به خداوند نیاز دارد. او به اجسام طبیعی خواصی داده است و آنها معمولاً مطابق آنها رفتار میکنند؛ اما خداوند میتواند این را به نحو دلخواه تغییر دهد.
مخالفان نقض قوانین طبیعت
در پاسخ به قائلان به نقض قوانین طبیعت، فیلسوفان مسلمان متذکر شدهاند که اگر قائل به نظام طولی علل در جهان باشیم، میتوانیم هر فعلی را به خداوند نسبت دهیم، در عین اینکه آن فعل از مجرای خاص (علل ثانویه) خود صورت میگیرد. در قرآن آمده است:
«و آتیناه من کل شیئ سببا. فاتبع سببا: اسباب هرچیزی را در اختیار [ذوالقرنین] قرار دادیم. او هم از آن اسباب پیروی و استفاده کرد.» (کهف، ۸۵ ـ ۸۴) از امام صادق(ع) روایت شده است که: «ابَیالله ان یجری الاشیاء الا باسباب، فجعل لکل شیئ سببا…: [۵] خداوند ابا دارد که اشیا جز از طریق اسباب خاص [علل ثانویه] خود صورت بپذیرند؛ لذا برای هر چیزی سببی قرار داده است.»
پس با توجه به آیاتی نظیر: «سنه الله فیالذین خلَوا من قبل و لن تجد لسنه الله تبدیلا: این سنت الهی است که در امم و ادوار گذشته برقرار بوده و تو در سنت خداوند تبدیلی نخواهی یافت» (احزاب، ۶۲) که تخلفناپذیر بودن سنتهای الهی را متذکر میشوند، لزومی ندارد که سراغ استثنا زدن به قوانین طبیعی برویم، بلکه امکانات زیر مطرح است:
الف) این امکان هست که اینگونه حوادث از طریق علل دیگری که ما با آنها آشنا نیستیم، صورت گیرد. به قول سنت آگوستین: «یک معجزه [چیزی] برخلاف طبیعت نیست، بلکه برخلاف دانش ما از طبیعت است» و به قول پیتر هاجسون ـ فیزیکدان آکسفوردی: «ممکن است در طبیعت نیروهایی باشند که ما هنوز آنها را نمیشناسیم، اما بعداً [شناخته شده و] عادی شوند و در حوزه دانش علمی ما در آیند»؛ بنابراین ادعای منکران اعجاز به عنوان خرق قوانین طبیعت در صورتی صحیح است که احاطه کامل به همه علل و اسباب پدیدههای هستی داشته باشند.
ب) این امکان هست که یک قانون توسط قانون دیگری خنثی شود؛ مثلا اگر جسمی را در جوّ زمین معلق دیدیم، نباید فرض کنیم که قانون گرانش وجود ندارد، بلکه میتوان فرض کرد که نیروی گرانش توسط نیروی دیگری خنثی شده است.
ج) این امکان هست که با تغییر شرایط، قانون دیگری حاکم شود. به قول استاد مطهری: «آیا قوانین آفرینش استثناپذیر است؟ آیا معجزهها و کارهای خارقالعاده نقض سنّت است؟ پاسخ در هر دو مورد منفی است. نه قوانین آفرینش استثناپذیر است و نه کارهای خارقالعاده، استثنا در قوانین آفرینش است. اگر تغییراتی در سنتهای جهان مشاهده میشود، آن تغییرها معلول تغییر شرایط است و بدیهی است که هر سنتی در شرایط خاص جاری است و با تغییر شرایط، سنتی دیگر جریان مییابد و آن سنت نیز در شرایط خاص خود کلیت دارد. پس تغییر قانون و سنت به حکم قانون و سنت است، ولی نه به این معنی که قانونی به حکم قانونی فسخ میشود، بلکه به این معنا که شرایط یک قانون تغییر میکند و شرایط جدید به وجود میآید و در شرایط جدید، قانون جدید حکمفرما میشود.»[۶]
پوکینگ هورن[۷] ـ فیزیکدان برجسته انگلیسی ـ نیز همین را میگوید: «وقتی ما از یک رژیم به رژیم دیگر میرویم (از رسانایی به ابَررسانایی) نتایج کاملاً مختلفی به دست میآید… تغییر شرایط میتواند به نتایج غیرمنتظره منجر شود.»
به طور خلاصه نمیتوان گفت که علت طبیعی برای پیدایش معلول منحصر است به آنچه شناختهایم. به علاوه حتی علیت امور غیرطبیعی برای امور طبیعی نیز با قانون علیت منافات ندارد: هیچ چیزی نمیتواند چنین چیزی را نفی کند. قوانین علمی تنها میتوانند بگویند که در حوزه عمل آنها فلان روابط وجود دارند، اما در مورد اینکه ورای آن چیزی هست یا نه، نمیتوانند چیزی بگویند.
*خداباوری و دانشمندان معاصر غربی (با تلخیص)
پینوشتها:
۱. John lennox
۲. Don Page
۳. مرتضی مطهری؛ مجموعه آثار؛ ج۴، ص۴۳۰٫
۴. Richhard G.swinburne
۵. کلینی رازی؛ الاصول من الکافی؛ ج۱، ص۱۸۳٫
۶. مرتضی مطهری، عدل الهی؛ ص۱۱۴ـ۱۱۵٫
۷. John Polkinghorne
منبع: روزنامه اطلاعات