بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُ لِلّهِ وَ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلَی رَسُولِ اللّهِ وَ عَلَی آلِهِ آلُ اللّه وَ بَعْدُ فَقَد قالَ اللّهُ تَعالی فِی کِتابِهِ الکَریم، بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم، إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ، لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ.
در سخنرانی عصر هجده ماه رمضان دربارۀ آیات سورهٔ مبارکهٔ قدر و مراد از نزول قرآن در این ماه و شب قدر و اینکه نزول تدریجی قرآن در مدّت بیست و سه سال بوده، عرایض و توضیحاتی به سمع شنوندگان محترم رسید. اینک هم دربارۀ معانی قدر و وجه تسمیۀ شب قدر عرض مینمایم که اجماع مفسّرین بر این است که اوّلاً مرجع ضمیر غایب «هُ» بعد از فعل أَنْزَلْنا قرآن کریم است که در شب قدر نازل شده و ترک ذکر آن دلالت بر عظمت مقام قرآن دارد؛ علاوه بر این به واسطۀ معلوم بودن مرجع، از ذکر آن بینیازی حاصل است، چنانکه در آیات ۸۳ و ۸۴ سورهٔ واقعه داریم: فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُوم، وَ أَنْتُمْ حینَئِذٍ تَنْظُرُون، یعنی: پس چرا وقتی کهه روح به گلو رسید شما در آن حال نظاره میکنید، چون فاعل بَلَغَتِ که روحح است معلوم بوده، ذکر نشده است و همچنین در سورهٔ عَلَق در آیات کَلاَّ لَئِنْْ لَمْ یَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِیَة، ناصِیَةٍ کاذِبَةٍ خاطِئَة،(۱) یعنی: اگر ابوجهل باز نایستد و از عناد ورزیدن خودداری نکند، پیشانی دروغگوی خطاکار را خواهیم گرفت، چون فاعل لَمْ یَنْتَهِ که ابوجهل است معلوم بوده، مرجع آن ذکر نشده است.
علّت دیگر برای ذکر نشدن قرآن بعد از أَنْزَلْنا رفعت مقام و منزلت وقت آن است که شب قدر است و قَدْر به سکون دال، مصدر و قَدَر به فتح دال، اسمم مصدر است؛ چنانکه در آیهٔ ۴۹ از سورهٔ قمر است: إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر، یعنی: ما هر چیز را به اندازه آفریدهایم، اما بر حسب معنی، بعضی قدر را در معنی تقدیر گرفتهاند و گفتهاند شب قدر یعنی شبی که آنچه در دوران سال از خوشی و ناخوشی و فقر و غنا و رزق و وسعت آن و تنگدستی و نظایر آنها تا سال آینده باشد، در این شب، تقدیر و معین میشود(۲) و گذشته از اخبار وارده در اینباره، آیهٔ چهار سورهٔ دُخان را هم بر این دلیل گرفتهاند که خدا میفرماید: فیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ، یعنی: در این شب که شب قدر است، هر امری فیصل داده و تقدیر میشود و نیز میگویند(۳) آیهٔ سوم از این سوره دلیل بر این است که شب قدر، شب مبارک و با خیر و برکتی است که مغفرت و رحمت نازله در آن شاملِ حال مؤمنان میشود؛ چنانکه میفرماید: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرین،(۴) یعنی: همانا ما قرآن را در شبی مبارک نازل کردیم و ما ترسانندهایم، و بعضی گفتهاند قدر به معنی شأن و منزلت و رفعتت مقام است و چون در این شب که نزد خدا دارای قدر و شرافت است، کتاب کریم که صاحب عظمت و جلالت است نازل شده، شب قدر نامیده شده و دلیل برر این حدیثی است که در اینباره بدین نحو وارد شده: اَنزَلَ مَلَکٌ ذُو قَدرٍ بِکتابٍ ذِی قَدْرٍ اِلى رَسولٍ ذِی قَدْرٍ لِاَجلِ اُمَّةٍ ذاتِ قَدْر،(۵) یعنی: نازل ساخت فرشتۀ صاحب قدر که جبرئیل است، کتاب صاحب قدر که قرآن است بر پیغمبر صاحب قدر که پیغمبر خاتم است برای امّت صاحب قدر که پیروان آنند؛ و شاید علّت اینکه کلمۀ قدر در سورهٔ قدر سه مرتبه تکرار شده است، همین باشد و به این قدرها اشاره داشته باشد و نظیر این معنی است آیهٔ ۹۱ از سورهٔ انعام که خداوند میفرماید: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذی جاءَ بِهِ مُوسى نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطیسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ کَثیرا.
یعنی: قدر و مقام خدا را چنانکه سزاوار شناختن اوست نشناختند، وقتی که گفتند خدا بر بشری چیزی نازل نکرده، به آنها بگو کتابی را که موسی آورد و برای مردم نور و هدایتی بود، چه کسی آن را نازل کرده است که آن را جزء جزء میکنید و بخشی از آن را عیان کرده و بسیاری را پنهان مینمایید.
و این معنی که شرف و بزرگی است، مناسبترین معانی قدر است و ابوبکر ورّاق گفته کسی که دارای قدر و مقام نبوده به واسطۀ اِحیا داشتن و عبادات شب قدر، دارای قدر و مقام میشود. زیرا که اطاعت و عبادت در این شب نزد خدا دارای قدر و منزلت زیاد است(۶) و بعضی گویند قدر به معنی تنگی است، زیرا که از کثرت نزول فرشتگان در این شب، جهان طبیعت بر آنها تنگ میشود(۷) و دلیل این را بعضی از آیات قرآن(۸) دانستهاند که قدر در آنها به معنی تنگی استعمال شده است؛ از جمله آیهٔ ۱۶۴ از سورهٔ فجر که خدا میفرماید: وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَن، یعنی: و امّا هرگاه خدا بیازماید انسان را و روزی او را تنگ گیرد، گوید پروردگارم مرا خوار ساخته است وخداوند آیات ۲۹ و ۳۰ از سورهٔ بنیاسرائیل که دربارۀ میانهروی در انفاق است، خطاب به پیغمبر میفرماید: وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُورا، إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیراً بَصیرا، یعنی: دست را به گردنت بسته مدار و آن را به تمامی هم مگشای که بعداً سرزنش شده و حسرت خوردهه بنشینی، پروردگارت روزیِ هر که را خواهد گشاده گرداند و بر هر که خواهد تنگ گیرد، همانا او به بندگانش آگاه و بینا است.
این بود چند وجه تسمیه که برای شب قدر ذکر کردهاند ولی بعضی برای وجه اوّل که تقدیر امور در شب قدر باشد، اعتراض کرده و گفتهاند در آغازِ امر و خلقت عالم، تقدیر امور را فرموده و پیش از آفرینش آسمان و زمین در مرتبه علم روی سُنَن و نوامیس ثابت عالم، حکم محکم و مُبرم صادر فرموده است؛ بنابراین تقدیر امور در شب قدر با تقدیرات اوّلیّه الهی سازش ندارد، ولی در جواب این اعتراض میشود گفت این مقدّرات در لوح محو و اثبات که لوح قدر نیز نامیده شده، ثبت و نوشته میگردد و این قسم تقدیرات قابل تغییر است. از اینرو در احادیث و اخبار برای رفع بلاها و امراض و گشایش امور، حتّی جلوگیری از مرگ مقدر به شرط اینکه معلّق باشد نه حتمی، امر به صدقه دادن و صلهٔ رحم و خواندن بعضی دعاها و سایر اعمال صالحه شده است.(۹)
بدیهی است این اعمال نیک موجب تغییر تقدیرات میگردد و در شب قدر به لوح محفوظ انتقال مییابد که دیگر قابل تغییر نیست و اعتقاد به اینکه در اثر انجام اعمال خیر از قبیل صدقات و ترّحمها و تضرّع به درگاه الهی و سایر خیرات و دعاها ممکن است سرنوشت و مقدّرات عوض شود، در اصطلاح احادیث و اخبار مذهبی بِداء نامیده میشود که اعتقاد به آن از ضروریات دین است. چنانکه در کتاب توحید از اصول کافی وارد است: مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْءٍ مِثْلِِ الْبَدَاءِ،(۱۰) یعنی: خداوند به چیزی عبادت نشده که مانند بداء باشد و در خبر دیگر است: لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِی الْقَوْلِ بِالْبَدَاء مِنَ الْأَجْرِ مَا فَتَرُوا عَنِ الْکَلَامِ فِیه،(۱۱) یعنی: اگر مردم میدانستند که در قائل بودن به بداء چه اندازه اجر است، از سخن گفتن دربارۀ آن فتور و سستی نمیورزیدند. زیرا معتقد بودن بهه آن موجب میشود که شخص همیشه بین حال خوف و رجا باشد که از صفات پسندیده هستند و سبب میشود که شخص در مقام توبه و بازگشت به سوی خداا و طلب مغفرت و خیرات باشد و طبق وعدههایی که خداوند در آیات شریفهٔ قرآن نسبت به اجابت دعوات و آمرزش گناه گناهکاران داده، به مقاصد و پذیرفته شدن خواستههای خود نائل شود؛ چنانکه برعکس، اعتقاد داشتن به اینکه در مقدّرات تغییر و تبدیل نیست، موجب ایجاد یأس و ناامیدی از رحمت خدا است که از گناهان کبیره است و باعث سستی و فتور در عبادت و انجام اعمال صالحه و اقدام به خیرات میشود و منجر به این میگردد که گفته شود اقسام تربیتها و پرورشهای اخلاقی و مذهبی بیفایده بوده و اساس ارسال رُسل و انزال کُتب لغو و بیاثر باشد، در صورتیکه چنین نظریه و عقیدهای را جبر مطلق نامند که خلافِ عقل و قوانین علمی و حکمتی و مخالف اصول مذهبی و اخلاقی است و از نظر مذهب و حکمت و عرفان نیز جبر مطلق خلاف عقل و از نظر اصول علمی مردود است و با اصول اخلاقی هم منافات دارد و زیانهای زیادی بار میآورد و با مسئولیّت اخلاقی هم سازگار نیست، زیرا یأس و ناامیدی را نتیجه میدهد.
بدیهی است تا کسی مختار نباشد تکلیفی بر او تعلّق نمیگیرد و نمیتواند مسئولیّتی داشته باشد و با معتقد بودن به آن معنی، امر و نهی و ثواب و گناه و بسیاری دیگر از امور مذهبی غیر قابل قبول میشود، امّا در برابر این قِسم جبرِ باطل، جبر دیگری که آن را در اصطلاح فلسفی و عرفانی جبر علمی گویند، وجود دارد که صحیح و با قواعد علمی و اخلاقی سازگار و موافق است و آن عبارت از این است که معتقد باشیم که اسباب و علّتهای معیّن، موجب نتیجهها و معلولهای معیّنی متناسب با آنها میشوند؛ مثلاً کمک به زیردستان و مساعدت به بیچارگان و صلهٔ رحم موجب خیر و برکت و طول عمر است و مثلاً ممکن است عمر مقدَّر سی سال را تبدیل به عمر شصت یا هفتاد سال نماید؛ و اذیّت و آزار مخلوق از حیوان و انسان، مخصوصاً ظلم و ستم به زیردستان و عجزه، باعث نزول بلا و ایجاد ناراحتیهای دنیوی و اخروی شود. از اینرو کسی که در شرایط و احوال معیّن قرار گیرد، خواهینخواهی، رفتار معیّن ناشی از آن مقدّمات از او صادر میشود، به عبارت دیگر همیشه معلولهای معیّن و پیشامدهای مشخص، نتیجهٔ علّتها و اسباب معیّنی هستند و این قسم جبر، صحیح و موافق با موازین علمی و مذهبی است. پس هیچ مانع عقلی و شرعی نیست از اینکه یک وجه تسمیه شب قدر این باشد که در این شب مبارک مقدّرات آتیه و سال آیندۀ احیا دارندگان تعیین میشود.
نهایت، باید در تهیهٔ مقدّمات آنکه حسن نیّت و پاکی روح و رعایت شرایط وارده است، کوشش و توجّه داشت و از همین نظر و نیز از نظر لطف الهی است که بهطور قطع و مشخص زمان آن را در احادیث معین نکردهاند و بهطور احتمال در شب نوزدهم یا بیست و یکم یا بیست و سوم یا بیست و هفتم ماه رمضان حدس زدهاند تا جنبۀ امیدواری بیشتر و زمان در حال توسل و توجّه بودن، زیادتر شود و به همین مناسبت است که از پیغمبر اکرم(ص) نقل شده(۱۲) که در ماه رمضان بعد از هر نماز این دعا خوانده شود و با حال توجّه از خداوند اجابت هر یک از مضامین آن درخواست گردد: اَللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُور، یعنی: بار الها، شادمانی و خوشحالی را بر اهل گورها وارد و نازل فرما، اَللَّهُمَّ أَغْنِ کُلَّ فَقِیر، بار الها، هر بینوایی را غنی و بینیاز گردان، اَللَّهُمَّ أَشْبِعْ کُلَّ جَائِع، بار الها، هر گرسنه را سیر فرما، اَللَّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیَان، بار الها، هر برهنه را پوشا نما، اَللَّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدِین، بار الها، وام هر وامدار را ادا فرما، اَللَّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوب، خداوندا، راه گشایش هر اندوهگین را فراهم گردان، اَللَّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَرِیب، بار الها، هر آواره را به وطنش برگردان، اَللَّهُمَّ فُکَّ کُلَّ أَسِیر، بار الها هر گرفتار و اسیر را رها ساز، اَللَّهُمَّ أَصْلِحْ کُلَّ فَاسِدٍ مِنْ أُمُورِ الْمُسْلِمِین، بار الها، هر امر تباه از کارهای مسلمین را اصلاح فرما، اَللَّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَرِیض، بار الها، هر بیمار را بهبودی عطا فرما، اَللَّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنَا بِغِنَاک، بار الها، رخنهٔ بینوایی ما را به بینیازی خود مسدود فرما، اَللَّهُمَّ غَیِّرْ سُوءَ حَالِنَا بِحُسْنِ حَالِک، بار الها، بدحالی ما را به خوشحالی خود تغییر ده، اَللَّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْن، بار الها دین ما را ادا فرما، وَ أَغْنِنَا مِنَ الْفَقْر، و ما را از تنگدستی نجات داده و غنی گردان، إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیر، همانا تو بر هر چیز توانایی.
اما گاهی تقدیر، طبق مصالحی تغییرناپذیر است، چنانکه در ضمن خطبهای که پیغمبر اکرم(ص) راجع به فضائل ماه رمضان بیان فرموده، علی(ع) میفرماید: فَقُمْتُ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ فَقَالَ: یَا أَبَا الْحَسَنِ أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلّ، َّ ثُمَّ بَکَى، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا یُبْکِیکَ، فَقَالَ: یَا عَلِیُّ أَبْکِی لِمَا یُسْتَحَلُّ مِنْکَ فِی هَذَا الشَّهْرِ، یعنی: برخاستم و گفتم: یا رسولاللّه بهترینِ اعمال در این ماه چیست؟ فرمود: یا اباالحسن، بهترینِ اعمال در این ماه، دوری کردن از چیزهایی است که خداوند عزّوجل حرام فرموده، سپس به گریه درآمد، عرض کردم: چه چیز تو را به گریه درآورد؟ فرمود: گریه میکنم برای آنچه در این ماه بر تو وارد میشود، کَأَنِّی بِکَ وَ أَنْتَ تُصَلِّی لِرَبِّکَ وَ قَدِ انْبَعَثَ أَشْقَى الْأَوَّلِینَ وََ الْآخِرِین، شَقِیقُ عَاقِرِ نَاقَةِ ثَمُود فَضَرَبَکَ ضَرْبَةً عَلَى قَرْنِکَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْیَتَک، یعنی: گویا تو را در محراب عبادت میبینم که در برابر پروردگار خودد مشغول نماز هستی که شقیترینِ اوّلین و آخرین، رفیق پیکنندۀ ناقۀ صالح، برخاسته و ضربتی بر فرق سرت وارد میآورد و محاسنت را از خون سرتت خضاب مینماید. فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِکَ فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِی، فَقَالَ(ص): فِی سَلَامَةٍ مِنْ دِینِک، عرض کردم: آیا این مطلب با سلامتی دین من است؟ فرمود: با سلامتی دین تو است. مَنْ قَتَلَکَ یا عَلِی فَقَدْ قَتَلَنِی وَ مَنْ أَبْغَضَکَ فَقَدْ أَبْغَضَنِی لِأَنَّکَ مِنِّی کَنَفْسِی وَ طِینَتُکَ مِنْ طِینَتِی وَ أنْتَ وَصیی وَ خَلَیفَتی عَلَی اُمَّتی،(۱۳) پس فرمود: یا علی کسی که تو را بکشد، چنان است که مرا کشته است و هر کس تو را دشمن دارد به من دشمنی کرده است، زیرا که تو نسبتت به من، به منزلۀ جان من هستی و طینت تو از طینت من است و تو وصی و جانشین من هستی بر امّت من.
در خاتمهٔ عرایض، از خداوند قادر منّان خواهانم که همه را به انجام اعمال شب قدر موفق داشته و همه اعمال نیک و عبادات و دعاها را به لطف خود قبول فرماید، یا رَبَّ العالَمین.
وَ السَّلامُ عَلَیکُم وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُه
«شب قدر و خصایص آن»
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُ لِلّهِ وَ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ آلُ اللّه وَ بَعْدُ فَقَد قالَ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی، بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم، إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ، لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ.
در ضمنِ دو سخنرانی گذشته دربارۀ آیات سورهٔ مبارکهٔ قدر و نزول دفعی و تدریجی قرآن و معانی قدر مقتبس از آیات شریفهٔ قرآن، نکاتی چند به عرض شنوندگان محترم رسیده است. اینک نیز در ادامهٔ همان مطالب عرضه میدارد، علّت اینکه شب معیّنی به عنوان شب قدر معلوم نشده این است که تا از آن بیشتر قدردانی شده، در نتیجه موجب نیل به سعادتهای دنیوی و اخروی گردد. چنانکه در اینباره در اغلب تفاسیر وارد شده: إنَّه تَعالى اَخْفى هَذهِ اللَّیلةِ لِیُعَظِّموا جَمیعَ لَیالی رَمَضانَ أوْ عَشرَ آخِرها،(۱۴) یعنی: خدای تعالی این شب را مخفی داشته تا تمام شبهای ماه رمضان یا دههٔ آخر آن در عبادت و داشتن حال توسّل محترم شمرده شود. کَما اَخْفى سائِرُ الاَشْیاءِ فَإنَّهُ اَخْفى رِضاهُ فی الطّاعاتِ حَتّى یَرْغَبُوا فی الکُّلِ وَ اَخّفى عَطیهُ فی المَعاصی لِیَحْتَرِزوا عَنِ الکُلِّ وََ اَخْفى وَلیُّه فِیما بَینِ النّاسِ حَتّى یُعَظِّموا الکُلَّ وَ اَخْفى الاِجابَةِ فی الدُّعاءِ لَیُبالِغُوا فی کُلِّ الدَعَواتِ وَ اَخْفى اِسْمَ الاَعْظَمَ لِیُعَظِّموا کُلَّ الاَسماءِ وَ صَلَوةَ الوُسْطىى لِیُحافِظُوا عَلَى الکّلُّ وَ اَخْفى قَبولَ التّوبَةِ لِیُواظِبَ المُکَلِّفَ عَلى جَمیع اقسامِ التّوبَةِ وَ اَخْفى وَقْتَ المَوتِ لِیَخان المُکَلِّف،(۱۵) یعنی: همانطور که بعضیی چیزهای دیگر را مخفی داشته تا همهٔ اقسام آنها را غنیمت شمارند، چنانکه خشنودی خود را در طاعات مخفی داشته تا مردم در تمام طاعات راغب باشند وو خشم خود را در گناهان پوشیده داشته تا از همه گناهان احتراز شود و ولیِّ خود را در بین مردم مخفی داشته تا تمام مردم محترم شمرده شوند و اجابت خود را در دعا مخفی داشته تا در همه دعوات مبالغه شود و اسم اعظم را مخفی داشته تا تمام اسماء الهی را بزرگ دارند و نماز وسطی را پنهان داشته تا بر تمام نمازها مواظبت شود و قبول توبه را مخفی داشته تا بر تمام اقسام آن مراقبت به عمل آید و وقت مرگ را مخفی داشته تا مکلّفین همیشه آن را در نظر داشته باشند،؛ همچنین شب قدر را مخفی قرار داده تا از تمام شبهای ماه رمضان مخصوصاً دههٔ آخر آن قدردانی شود.
پس چیزی که موجب درک فضیلت این شب شریف است قدردانی و رعایت شرایط آن است، از اینرو است که گفتهاند(۱۶): هر شب، شب قدر است اگر قدر بدانی؛ و از خصایص و فضائل این شب همین بس که در تفسیر ابوالفتوح رازی(۱۷) از ابنعباس روایت میکند که خداوند متعال در این شب به جبرئیل و فرشتگان مقام سدره المنتهی امر فرماید که با الواح نور به زمین فرود آیند و آنها را در چهار جایگاه برپا دارند، در پشت خانهٔ کعبه و بر سر تربت رسول خدا(ص) و در مسجد بیت المقدس و در طور سینا؛ جبرئیل به فرشتگان فرماید: پراکنده شوید. پس آنها در روی زمین پراکنده شوند و هیچ سرا و حجره و جایی نماند که در آنجا مؤمن یا مؤمنه باشند، مگر اینکه فرشتگان بدانجا روند، جز در جاهایی که چیزی از آنچه خدا حرام فرموده وجود داشته باشد؛ و در همهٔ شب، فرشتگان در اینجا برای مؤمنین و مؤمنات از امّت محمّد، مشغول استغفار و تهلیل و تسبیح شوند و چون صبح شود رو به آسمان نهند، پس ساکنین آسمان دنیا به استقبال ایشان آیند و گویند از کجا میآیید؟ گویند: از زمین که دیشب، شب قدر بوده است. پس گویند: مَا فَعَلَ اللَّهُ بِحَوَائِجِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ(ص)، خداوند دربارۀ حوایج امّت محمّد چه کرد؟ در جواب گویند: إِنَّ اللَّهَ غَفَرَ لِصَالِحِیهَا وَ شَفَّعَ لِطَالِحِیهَا، یعنی: خداوند صالحین و نیکوکاران امّتت محمّد را بخشید و شفاعت صالحین آنها را دربارۀ ظالمین و بدکاران قبول فرمود. پس فرشتگان آسمان دنیا، آواز به تسبیح و تهلیل بلند نمایند و دربارۀۀ کرامتی که خداوند دربارۀ صالحین مبذول داشته، حمد و شکر به جایآورند؛ و فرشتگان آسمانِ دنیا به مشایعت آنها به آسمان دوم بروند و فرشتگان آسمان دوم گویند: از کجا میآیید؟ گویند دیشب، شب قدر بوده است و ما به زمین رفته، برای نیکوکاران امت محمّد استغفار میکردیم، پس سؤال کنند: مَا فَعَلَ اللَّهُ بِحَوَائِجِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (ص)، یعنی: خداوند دربارۀ حوائج امّت محمّد چه کرد؟ گویند: إِنَّ اللَّهَ غَفَرَ لِصَالِحِیهَا وَ شَفَّعَ لِطَالِحِیهَا، خداوند صالحین را آمرزید و شفاعت آنان را دربارۀ بدکاران قبول فرمود. پس با آنها به آسمان سوم روند و فرشتگان آسمان سوم نیز همین سؤال را نمایند و همین جواب را شنوند، همچنین تا آسمان هفتم و از آنجا به سدره المنتهی روند و فرشتگان آنجا نیز همین سؤال را نمایند و همین پاسخ را شنوند. آنان نیز آواز به تهلیل و تسبیح بلند نمایند و خدا را حمد و شکر کنند و صدای ایشان به ساکنین بهشت رسد. آنها از رضوان- خازنِ بهشت- پرسند این چه آواز است؟ گوید: آواز فرشتگان است که خدا را تهلیل و تسبیح مینمایند و برای امّت محمّد استغفار مینمایند، آنان نیز به همین طرز آواز به تهلیل و تسبیح بلند نمایند، پس حاملان عرش آواز آنها را شنیده همین سؤال کنند و همین جواب را شنوند، آنان نیز زبان به حمد و شکر الهی بلند نمایند و از مصدر حضرت ذوالجلال خطاب رسد: أَعْدَدْتُ لِصَّالِحِی أُمَّةِ مُحَمَّدٍ عِنْدِی مَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ، یعنی: برای نیکوکاران امّت محمّد نزد من چیزهایی است که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بر قلب بشری خطور کرده است.
باری، شاید بعض از شنوندگان محترم از شنیدن این حدیث تعجّب کنند و نتوانند حقیقت و اشارات آن را تصور نمایند، اما باید متوجّه باشند که کیفیّات عالم عقول و مجردات قابل قیاس با اوضاع و احوال عالم ماده و اجسام نیست، کیفیت سخن گفتن و شنیدن آنها غیر از کیفیاتی است که در عالم محسوسات با این چشمها و گوشهای جسمانی باشد. تمام این گفت و شنودها با زبان و گوشهای مناسبِ عالم مجردات و عالم ملکوت و جبروت و عالم وحدت کامله است و چون به حالات و آثار نفس ناطقه و روح ملکوتی که منبع فیض گرفتن از انوار الهی و افاضه به عالم مادون است آشنایی حاصل شود تا اندازهای رفع تعجّب شده، تصدیق میشود که کیفیات آن عوالم را نباید با عالم اجسام قیاس کرد.
علاوه بر این، نقل کننده(۱۸) و مصحّح این قبیل اخبار، علمای بزرگ و عرفای ربّانی(۱۹) بودهاند که به حقایق اسلامی و عوالم ارواح پی برده، دارای مقامات روحانی و معنوی بودهاند و حداقل از شنیدن این خبر و اخباری که دربارۀ شب قدر نقل شده و سنجیدن با آیات قرآن که اندک شک و تردید دربارۀ آنها نیست و پیبردن به اینکه چگونه عبادت شب قدر بهتر از عبادت هزار ماه است، متوجّه میشوند که شب قدر نزد خداوند دارای قدر و شرافت زیاد و این یکی از درهایی است که خداوند از نظر لطف و عنایت به روی بندگان گشوده تا قدر مقامات معنوی و روحی را دانسته، از موقعیت انسانیّت واقعی که مظهر صفات الوهیّت است استفاده نمایند و به این حدیث پی برند که پیغمبر اکرم دربارۀ انسان فرموده: خَلَقَ اللَّهُ الانْسانَ عَلَى صُورَتِه،(۲۰) یعنی: خداوند انسان را به صورت خود آفریده؛ مراد از این صورت چیست؟ در صورتی که ذات حضرت احدیّت از هر تصور و گمان، منزّه و مبرّاست و این صورت، جز صورت معنوی که محل تجلّی صفات خدایی باشد، چیز دیگری نیست. باید با دانستن این مقام، از ساعات عمر گرانبها با اتّصاف به صفات الهی استفاده نمایند و نیز متوجّه شوند به اخباری که دربارۀ تقدیر شدن امور در شب قدر وارد شده و یک وجه تسمیه آن به شب قدر، چنانکه در سخنرانی پیش به عرض رسید، مقدّر شدن امور در اثر داشتن حالات روحی و معنوی است و دلیل بر این مطلب علاوه از آنچه در اخبار ذکر شده، آیهٔ ۳۹ سورهٔ رعد است که خدا میفرماید: یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ، یعنی: محو مینماید خدا آنچه را که بخواهد و نسخ کردن آن را صلاح داند و ثابت میکند و مینویسد آنچه را که مقتضی حکمت اوست، و نزد اوست امّ الکتاب و اصل کتاب که لوح محفوظ است. و به مناسبت اینکه از تغییر و تبدیل محفوظ است، به این اسم نامیده شده و هیچ چیز از کائنات نیست، مگر اینکه آنچه به آن مربوط است در آن ثبت است؛ و غیر از این لوح و مقام، مقام دیگری است به نام لوح محو و اثبات که این آیه بر آن دلالت دارد و دربارۀ آن در تفسیر صافی(۲۱) از حضرت صادق(ع) مروی است که فرمود: هَلْ یُمْحَى إِلَّا مَا کَانَ ثَابِتاً وَ هَلْ یُثْبَتُ إِلَّا مَا لَمْ یَکُن، یعنی: آیا محو میشود جز آنچه ثابت بوده؟ و آیا ثابت میشود جز آنچه نبوده است؟ و نیز قمی(۲۲) و عیاشی(۲۳) از آن حضرت روایت کنند که فرمود: إِذَا کَانَ لَیْلَةُ الْقَدْرِ نَزَلَتِ الْمَلَائِکَةُ وَ الرُّوحُ وَ الْکَتَبَةُ إِلَى سَمَاءِ الدُّنْیَا فَیَکْتُبُونَ مَا یَکُونُ مِنْ قَضَاءِ اللَّهِ تَعَالَى فِی تِلْکَ السَّنَةِ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یُقَدِّمَ شَیْئاً أَوْ یُؤَخِّرَهُ أَوْ یَنْقُصَ شَیْئاً أَمَرَ الْمَلَکَ أَنْ یَمْحُوَ مَا یَشَاءُ ثُمَّ أَثْبَتَ الَّذِی أَرَادَ،(۲۴,۲۵) یعنی: چون شب قدر شود، ملائکه و روح و فرشتگانِ نویسنده به آسمان دنیا فرود آیند و آنچه را از قضای الهی در آن سال است بنویسند و چون خداوند اراده فرماید که چیزی را مقدّم یا مؤخّر دارد، یا آن را کم و یا زیاد نماید، امر میفرماید به فرشته که آنچه را میخواند محو و آنچه را اراده میفرماید ثبت کند؛ و نیز از پدر بزرگوار خود از پیغمبر اکرم(ص) روایت میکند که فرمود: إِنَّ الْمَرْءَ لَیَصِلُ رَحِمَهُ وَ مَا بَقِیَ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا ثَلَاثُ سِنِینَ فَیَمُدُّهَا اللَّهُ إِلَى ثَلَاثٍ وَ ثَلَاثِینَ سَنَةً وَ إِنَّ الْمَرْءَ لَیَقْطَعُ رَحِمَهُ وَ قَدْ بَقِیَ مِنْ عُمُرِهِ ثَلَاثٌ وَ ثَلَاثُونَ سَنَةً فَیَقْصُرُهَا اللَّهُ إِلَى ثَلَاثِ سِنِینَ أَوْ أَدْنَى،(۲۶) یعنی: همانا مردی صلهٔ رحم به جا میآورد، در حالی که سه سال از عمرش باقی بوده، پس خداوند آن را امتداد داده، به سی و سه سال تبدیل میکند و مرد دیگر قطع رحم میکند در حالی که از عمرش سی و سه باقی بوده، پس خداوند آن را کم کرده به سه سال یا کمتر از آن تبدیل میفرماید. پس خود حضرت این آیه را تلاوت فرمود: یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ، این کتاب، کتابی است که خدا محو میکند در آن، آنچه را بخواهد و ثبت میکند در آن، آنچه را اراده فرماید؛ و از این جمله است دعاها و صدقات که ممکن است قضای الهی را برگرداند.
چنانکه در کتاب عده الداعی(۲۷) مروی است که حضرت عیسی(ع) در اوّلِ روزی در جایی نشسته بود و حواریّون در خدمتش بودند، مردِ هیزمکشی را دیدند که چند قرص نان با خود داشت که از آنها میخورد و با حال نشاط و خرّمی میرفت. جبرئیل- علیهالسّلام- بر آن حضرت نازل شده، عرض کرد: یا روح اللّه، عجب است از این مرد که چنین نشاط و خرّمی دارد و حال اینکه یک ساعت از عمرش باقی نمانده.
حضرت عیسی از روی تعجّب، حواریّون را از این خبر آگاهی داد، امّا چون آخر روز شد، حوّاریون آن مرد را دیدند که پشتهٔ هیزمی بر پشت دارد و میآید. از این حال تعجّب نموده، عرض کردند: یا روح اللّه، در اوّل روز فرمودی بیش از یک ساعت از عمر این مرد باقی نمانده و اکنون با صحّت و سلامت با پشتهٔ هیزم میآید. حضرت عیسی فرمود: جبرئیل مرا چنین خبر داد، عرض کردند: از جبرئیل، سؤال فرما تا سبب آن را بیان نماید، پس حضرت عیسی علّت را از جبرئیل سؤال نمود. جبرئیل عرض کرد: یا روح اللّه، در آن وقت که من نزد تو آمدم، در لوح اَجل نگاه کردم از عمرش بیش از یک ساعت نمانده بود ولی چون از نزد ما گذشت، سائلی به او رسید از او نان طلبید و او آنچه از نان باقی مانده بود به سائل داد. پس حقتعالی امر فرمود انقضای اجل او را از لوح محو و اثبات، محو کردند و پنجاه سال بر عمر او افزودند و پیشتر تقدیر شده بود که مرگ او به گزیدن مار سیاه قتالی باشد که در میان پشتهٔ هیزم است و اکنون آن را بر دوش دارد، چون نان را صدقه داد، خداوند مار را منع کرد از اینکه او را بگزد. حضرت عیسی آن مرد را طلبیده، فرمود پشتهٔ هیزم را به زمین بگذار، چون آن مرد پشتهٔ هیزم را بر زمین نهاد و آن را گشودند ماری سیاه از میان آن بیرون آمد که سنگی در دهان او مانده بود. پس حضرت عیسی به مرد فرمود: آن پاره نان را که به سائل دادی خداوند به صورت سنگی درآورد و در دهان مار نهاد تا نتواند تو را گزندی برساند. حواریّون از این امر متعجّب شدند و آن مرد چون از این امر مطلع شد، در صدقه دادن افزود و خداوند باز به پاداش آن در مال و نعمت و زندگی او خیر و برکت عطا فرمود.
باری، دربارۀ محو و اثبات که در این آیه ذکر شده، آن را در برابر لوحِ محفوظ، لوحِ محو و اثبات نامیدهاند و از جمله چیزهایی که مورد محو و اثبات قرار میگیرد، در تفاسیر چند چیز ذکر شده: اوّل، آنچه را خداوند از احکام صلاح داند ناسخ و بعضی دیگر از احکام را منسوخ قرار میدهد. دوم، آنچه را فرشتگانِ ثبت کننده از مباحات ثبت کردهاند، خداوند محو، و آنچه را متضمن جزا است، ثبت مینماید. سوم، آنکه از راه فضل، گناه مؤمنین را در اثر توبه محو، و آن را تبدیل به حسنات میفرماید. چهارم، آنکه حضرت باقر(ع) میفرماید: در شب قدر، خداوند، فرشتگان را به زمین میفرستد و بر وفق مشیت، آنچه را در آن سال واقع شود از اقسام نعمت و نقمت مینویسد.(۲۸) پنجم، تغییر ارزاق، محنتها و مصائب به واسطهٔ دعا و صدقه است. ششم، محو گناهان و تبدیل آنها به حسنات است، چنانکه در سورهٔ فرقان میفرماید: إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات،(۲۹) یعنی: کسانی که توبه کرده، ایمان آورند و عمل شایسته بجا آورند، خداوند بدیهای ایشان را به حسنات تبدیل میکند.
باری، با توجّه به آیات قرآن و اخبار ائمه اطهار معلوم میشود که برای خداوند و مقام ظهورِ علم الهی، دو قسم لوح وجود دارد: یکی لوح محو و اثبات که مقتبس از آیهٔ یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ است و دیگری لوح محفوظ که از آیهٔ آخر سورهٔ بروج مستفاد است که خدا میفرماید: بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجید، فی لَوْحٍٍ مَحْفُوظٍ،(۳۰) یعنی: قرآن مجید در لوح محفوظ ثبت است و آن اشاره به یک مرتبه و مقامی از سعه علم الهی است که برتر از عالم خلق طبیعت است و آنچه از اوّل خلقت تا آخر باید واقع گردد در آن ثبت است و نیز حدیث جَفَّ الْقَلَمُ بِمَا هُوَ کَائِن(۳۱) اشاره به آن دارد و آن از هر تغییر و تبدیل و اطلاع بر آنن محفوظ است و دربارۀ این لوح که لوح محو و اثبات و منشأ مسألهٔ بداء باشد و از ضروریات دین میباشد، مطلب زیاد است شاید بعضی از آنها به عرضض برسد.
در خاتمهٔ عرایض، موفقیت درک حقایق را از خداوند خواهانیم.
وَ السَّلامُ عَلَیکُم وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُه
۱. سوره علق، آیات ۱۵ و ۱۶.
۲. الکافی، ج ۴، ص ۶۵۷: یُقَدَّرُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ کُلُّ شَیْءٍ یَکُونُ فِی تِلْکَ السَّنَةِ إِلَى مِثْلِهَا مِنْ قَابِلٍ خَیْرٍ وَ شَرٍّ وَ طَاعَةٍ وَ مَعْصِیَةٍ وَ….
۳. همان، ج ۴، ص ۵۷: فَقَالَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ فِیهَا مِنَ الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ أَنْوَاعِ الْخَیْرِ خَیْرٌ مِنَ الْعَمَلِ فِی أَلْفِ شَهْرٍ لَیْسَ فِیهَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ وَ….
۴. سوره دخان، آیه ۳.
۵. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص ۷۸۶.
۶. همانجا: قال أبوبکر الوراق لأن من لم یکن ذا قدر إذا أحیاها صار ذا قدر و….
۷. همانجا: و قیل سمیت بذلک لأن الأرض تضیق فیها بالملائکة من قوله….
۸. اشاره است به بخشی از آیهٔ هفت سورهٔ طلاق که میفرماید: لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُه، یعنی: بر توانگر است که از دارایى خود هزینه کند و هر که روزى او تنگ باشد، باید از آنچه خدا به او داده خرج کند.
۹. من لایحضره الفقیه، ج۴، ص ۳۶۸: الصَّدَقَةُ تَرُدُّ الْقَضَاءَ الَّذِی قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً….
۱۰. الکافی، ج ۱، ص ۱۴۶.
۱۱. همان، ج ۱، ص ۱۴۸.
۱۲. المصباح للکفعمی، ابراهیم بن على عاملى کفعمى، چ ۲، انتشارات رضى، قم، ۱۴۰۵ ﻫ. ق، ص ۶۱۷.
۱۳. عیون أخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۹۷. (با کمی اختلاف)
۱۴. مفاتیح الغیب، ابوعبدالله محمّدبن عمر فخرالدین رازی، ج ۳۲، چ ۳، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ۱۴۲۰ ﻫ. ق، ص ۲۲۹.
۱۵. همانجا.
۱۶. مواهب عَلیّه، حسین بن على کاشفى سبزوارى، سازمان چاپ و انتشارات اقبال، تهران، ۱۳۶۹ ﻫ. ش، ص ۱۳۶۹.
۱۷. روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج ۲۰، حسین بن على ابوالفتوح رازی، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، ۱۴۰۸ ﻫ. ق، ص ۳۴۹.
۱۸. حدیث مذکور از ابنعباس نقل شده است.
۱۹. بزرگانی چون؛ ابوالفتوح رازی، رشید الدین میبدی، ابوالمحاسن جرجانی، شیخ طبرسی و غیرهم نیز این حدیث را در تفاسیرشان نقل نمودهاند.
۲۰. الکافی، ج ۱، ص ۱۳۴. (با کمی اختلاف)
۲۱. تفسیر الصافی، ملا محسن فیض کاشانى، ج۳، چ ۲، انتشارات الصدر، تهران، ص۷۴.
۲۲. علیبن ابراهیم بن هاشم قمی از راویان شیعه و مفسران قرآن کریم بوده که در قرن سوم هجری میزیسته و دوران برخی از ائمه هدی(ع) را نیز درک کرده است.
۲۳. محمّدبن مسعود بن عیاش سلمی سمرقندی معروف به عیاشی، از علمای شیعه و مفسرین قرآن کریم در قرن سوم و قرن چهارم بوده است.
۲۴. تفسیر القمی، علیبن ابراهیم قمی، ج ۱، چ ۳، مؤسسه دار الکتاب، قم، ۱۴۰۴ ﻫ. ق، ص۳۶۶.
۲۵. تفسیر العیاشی، محمدبن مسعود عیاشى، ج ۲، چاپخانه علمیه، تهران، ۱۳۸۰ ﻫ. ق، ص ۲۱۶.
۲۶. همان، ج ۲، ص ۲۲۰.
۲۷. عده الداعی و نجاح الساعی، ص ۶۹: و قیل بینا عیسى(ع) مع أصحابه جالسا إذ مر به رجل فقال هذا میت أو یموت….
۲۸. الکافی، ج ۴، ص ۱۵۷: تَنْزِلُ فِیهَا الْمَلَائِکَةُ وَ الْکَتَبَةُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا فَیَکْتُبُونَ مَا یَکُونُ فِی أَمْرِ السَّنَةِ وَ مَا یُصِیبُ الْعِبَادَ وَ أَمْرُهُ عِنْدَهُ مَوْقُوفٌ لَهُ وَ فِیهِ الْمَشِیئَةُ فَیُقَدِّمُ مِنْه….
۲۹. سوره فرقان، آیه ۷۰.
۳۰. سوره بروج، آیات ۲۱ و ۲۲.
۳۱. من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۴۱۲. (باکمی اختلاف)