خلاصهای از یادداشت مقصود فراستخواه با عنوان «مقایسهای مجمل میان پروتستان اسلامی در ایران و پروتستان مسیحی در غرب»، در مهرنامه ۵۲، سال هشتم. این یادداشت به مناسبت پانصدمین سال جنبش اعتراض دینی در دنیای مسیحیت یعنی پروتستان مسیحی نوشته شده است. اصلیترین مباحث این یادداشت بدین قرارند:
۱. پروتستان مسیحی، یک از بسیار بود.
ساخته شدن اروپای جدید حاصل کوششها و کنشهای متنوع متفکران و منتقدان و کنشگران اجتماعی و شهری و اقتصادی و فرهنگی و جنبشهای فکری و دینی از اواخر قرون وسطا و دوره رنسانس و بعد آن بود که پروتستان مسیحی نیز فقط یکی از این تنوعات به شمار میآید. کنش پروتستانی در اروپا در میان دریایی مواج از تحولات و کنشهای متنوع دیگر برآمد و پیش رفت. برعکس ایران که ترکیب متعادل و همافزایندهای از «پروتست دینی» در یک سو، با «پروژۀ توسعه اجتماعی و اقتصادی و سیاسی وفرهنگی ایران» در سوی دیگر نداشتیم. جامعه تنها با پروتست دینی در هوا پیش نمیرود و نیاز به همافزایی با انواع کنشهای دیگر دارد. پروژۀ نواندیشی و بازاندیشی دینی لازم است با پروژۀ بزرگتر یعنی «مسألۀ ایران و توسعه ایران و محافظت از ایران» همزمان بشود وموزون و میزان بشود نه از آن عقب بماند و نه از آن جلو بیفتد.
۲. پروتستان مسیحی چه بود؟
پروتستان مسیحی اقدامی اعتراضی بود با استناد به دلایل درون دینی در برابر دستگاه رسمی متولی مسیحیت آن دوره. دستگاه، قداستِ متن را به قداست خود تسرّی میداد، آمرزش میفروخت، آلوده به فساد و دچار تفرعن شده بود، در جاهایی رسماً تفتیش عقاید میکرد، حتی از رئیس دانشگاهی مثل هاس در پراگ. در میدان اروپای آن روز، طبقات متوسطی میزیستند و سبک زندگی خود را میخواستند ولی کلیسای رسمی آن زمان، آنان را محدود کرده بود. گروههای تحصیلکرده مؤمنی بودند که میخواستند خودشان حق داشته باشند متن دینیشان را بخوانند و بفهمند. هم لوتر و هم کالون و هم زوینگلی تحصیلکرده دانشگاه بودند؛ لوتر در هنر و الهیات، کالون در حقوق والهیات و زوینگلی در دانشگاههای وین و بازل. مسیحیانی که از تنگ شدن منطقه فراغ دینی خسته شده بودند. کلیسا با انواع زواید، این منطقه را محدود و محدود میکرد و به تعبیری که از زبان زوینگلی بیان شده است واجباتی مقرر شده بود که کتاب مقدس نیز نمیخواست. در میدان اروپای آن زمان، کشیشانی هم بودند که نمیخواستند لباس خاصی بالاجبار بر تن کنند. ذهنیت اجتماعی از تفرعن در این دستگاه رسمی و از امتیازاتش آزرده و عصبی شده بود. عمل پروتست دینی در اروپای مسیحی آن دوره در چنین میدانی پیش رفت.
۳. عناصر اصلی دعوت پروتستان مسیحی کدامها بودند؟ و چه دستاوردهایی داشت؟
آغازش با چهار «تنها» (sola) از سوی لوتر بود: ۱. تنها ایمان، ۲. تنها بخشش، ۳. تنها کتاب، ۴. تنها مسیح. نجات و رستگاری از طریق اعمال شرعی به دست نمیآید بلکه مؤکول به ایمان درونی با چشم دوختن به لطف ورحمت و فیض جاری و رحمانیت عام الهی است. اجابت دعوت حق با کار و تولید و مفید شدن برای خلایق است نه با انجام صوری مناسک. پروتستانها چرخش از رجال دین به متن دین را میخواستند. نه بدین معنا که عالمان دینی نفی شوند بلکه مقدس و مطلق تلقی نشوند. تفسیر متن در انحصار متولیان رسمی نباشد. عرش خدا در قلب مؤمن است و کلیسا اجتماع مؤمنان است. «خود کشیشی» به معنای نفی عالمان دینی نبود بلکه تقدسزدایی از شروح و آرا و احکام آنها بود وگرنه خود پروتستانها در کلیساهایشان پاستورها و مجتهدین (دکترها) دارند که برای اجتماع مؤمنان خدمات دینی ارائه میکنند. مشکل دیگری که پروتستانها احساس میکردند این بود که منطقۀ دین شایسته نیست گسترش حداکثری پیدا کند و دایره تقدس از خدا و مسیح و انجیل و برخی مناسک اصلی، به مریم و قدیسین و انواع مناسک و حتی متولیان رسمی و دستگاه عریض و طویلی برای کنترل ذهن و بدن مؤمنان برسد. از مهمترین دستاوردهای پروتست در عالم مسیحی گشودن افقها و راهها و واداشتن کلیسای رسمی به اصلاحات و شوراهایی همچون ترنت بود که اگر این اعتراضات و هزینهها نمیشد بعید بود تا مدتهای مدید این اصلاحات درون کلیسای مسیحی اتفاق بیفتد. دعوت پروتستانی حق الله را به ایمان درونی محوّل کرد و حقالناس را اهمیت داد. قانون ارتداد نداشت و بقیه قضایا.
۴. دعوت پروتستانی چه خطاها و معرضهای تازه به بار آورد؟
۱. کاتالیست سرمایهداری و سیاهی لشگر آن شد. ذیلی بر عقلانیت ابزاری شد؛ این میتوانست به فروکاسته شدن شأن تعالیبخش و روحی و اخروی دین در نیاز به رستگاری آدمی بینجامد اما لزوماً و در همه موارد نیز این طور نشد. انصافاً پر سوز و گدازترین الهیدانان لوتری دلباخته امر الهی و در همان حال انسانگرا و آزادیطلب و رهاییخواه در سنت پروتستانی به بار آمدند. ۲. پروتستانتیسم در آن عصر فرقهسازی راه انداخت ولی جامعۀ اروپا آب کرّی بود برای حل شدن این قضیه و ادامه مسیر توسعه. اگر پروژۀ بزرگ توسعه در اروپا نبود ممکن بود فرقهگرایی مذهبی آن را از بین ببرد. برای همین است که میگوییم در ایران باید پروژۀ نواندیشی و اصلاحات دینی با کل پروژۀ ایران جفت و جور شود و همزمانی و همگرایی درونزا داشته باشد ۳. پروتست مسیحی در مواردی منشأ توجیه خشونتهایی شد که نمونه باارزش کالون بود و جمهوری دینی ژنو. اما ظرفیتهای مدنی در اروپا از عهده این مشکل هم برآمد. کالون از شهر اخراج شد. هیچیک از اینها نتوانستند فرایند آزادسازی و دموکراسی را در غرب متوقف بکنند و از بین ببرند ۴. پروتستانتیسم به یک طرف دعوا در جنگهای مذهبی اروپا تبدیل شد اما عقلانیت اروپایی وهوشمندی جامعه با مذاکرات وستفالی ۱۶۴۸، این مشکل را مهار کرد و حوزه عمومی را نسبت به این یا آن مذهب استقلال بخشید. ۵. پروتستانتیسم به ورطه بیگانگیهای مذهبی افتاد مثلاً دچار فوبیای یهودی شد با خاطره به صلیب کشیده شدن مسیح. در عین حال الهیدانهای لوتری مثل بونهافر نیز کم نبودند. او در برابر نازیها تا حد اعدام مقاومت کرد ۶. زمینههای تقدیرگرایی را نیز که از تجربههای زیست لوتری برآمده بود انواع تفسیرهای متفاوت بعدی اندیشمندان پروتستانی رقیق کردند ۷. اسطوره گناه نخستین بشر هم میتوانست نوعی بدبینی ذات باورانه به انسان به وجود بیاورد ولی دربارۀ آن هم روشنگریهایی شد. ۸. دین خصوصی مسیحی در تجربه پروتستانی نیز بر اثر توسعهیافتگی جامعه اروپایی تحول یافت و به انواع شکلهای دینورزی مدنی و فرهنگی واجتماعی بسط پیداکرد و منشأ مشارکت شد ۹. یک نقیصه مهمی در پروتستانتیسم (که منحصر به او هم نبود) مشکل «راز زدایی در امر دینی» بود. این راز زدایی، به گمانم تیغ دو دومی بود و هست که دست را نیز میبُرد. جهانی که خالی از اسرار میشود و تهی از معنا و زیبایی میشود، برای بشر انواع مشکلات تازه به بار میآورد و این از تصرفات ذهنی و دنیویِ بیضابطه در سرشت امر دینی بود. تحویل الهیات به اخلاق و تقلیل یزدانشناسی به روانشناسی ومعرفتشناسی و احالۀ یکسرۀ انکشاف و تجلی الهی به اکتشاف و تجربه بشری چه بسا راه حل پایدار رضایتبخشی برای انسان و خصوصاً جامعه انسانی نباشد. در امر دینی نوعی خود ارجاعی هست که نباید نادیده گرفته شود.
نتیجه
کنش پروتستانی چه در عالم مسیحی و چه در عالم اسلامی و در ایران از این قاعده متأسفانه مستثنا نیست که هر راه حلی، در عین حال که ممکن است مسائلی را کم و بیش رفع و رجوع بکند اما خود میتواند مسأله یا مسألههایی تازه ایجاد بکند و مشکلاتی دیگر برای انسان و جامعه پدید بیاورد. این بار گران امانت انسانی ماست که مدام باید طرح مسأله و حل مسأله بکنیم. راهی جز این نیست برای اینکه بر شرارت بالقوه در شرایط بشری خویش کم و بیش فائق بیاییم.
منبع: وبلاگ نویسنده