خداوند بعد از آن كه مراحل مختلف موجودات را آفريد و براي هر كدام قواعدي معين كرد خود او رفت گوشهاي استراحت كند كه تورات هم به اين عبارت ميگويد كه خداوند روز اول چنين کرد؛ روز دوم چنان، تا شش روز و سپس خداوند روز هفتم نگاه كرد، ديد همه كار خود را انجام داده و کامل است؛ پس رفت که استراحت كند، ولي اين چنين نيست ما ميگوييم، خداوند يك لحظه غفلت از كارها و از موجودات نميكند.
قواعد طبيعت و مقدّر خدا، چون و چرا در كار خدا
مراجعه به طبيب و مسؤوليت با طبيب[1]
بسمالله الرّحمن الرّحيم. امروز زن و مرد جواني آمدند؛ ديروز قرار گذاشته بودند كه بيايند. شوهر او مريض بود و «اماس» داشت امروز كه آمد، پرسيدم: دكتر تو كيست؟ گفت: امروز از خارج ميآيد. گفتم: فرزند داريد؟ گفتند: نه. گفتم: چرا؟ گفتند: اول خود ما جلوگيري کرديم، بعد هم كسالت «اماس» پيدا شده. مدتي در ذهن داشتم كه بگويم از دكتر بپرسد كه فرزند داشتن، مانعي دارد؟ اين موضوع در ذهن من بود تا خود او در دنبالهي صحبت گفت: دكتر من گفته اگر بچهدارشوي خوب ميشوي. اين است كه من جرأت نميكردم اين مطلب را به آنها بگويم؛ جرأت يعني از اين كه مسؤوليت سنگيني را گردن بگيرم و بگويم اين كار را بكن و بعد خداي ناکرده مفيد نباشد، ولي وقتي يك متخصصي هم گفته بود، اين را ميتوانم منتسب به قولِ كارشناسي كنم و بگويم خبرهها اينطور ميگويند. از اول هم من اين فكر را ميكردم و اين احتمال را ميدادم. من طب نخواندهام كه بتوانم نظريه بدهم و تنها پيش خود چيزهايي از طب خواندهام. چون هر كسي در هر علمي، تا آن را نخواند نميتواند نظريه بدهد. ميگويند: فقيه تا فقه نخواند و كاملاً متوجه نباشد نميتواند فتوي بدهد – گو اينكه حالا همهي روزنامهها در مورد حرام بودن يا نبودن به آساني فتويٰ ميدهند.
مثل اين كه شما ساختماني ميسازيد، مهندس ساختمان بگويد: اينطور عمل كن. ولي شخص غيرمتخصصي بيايد بگويد: نه غلط است و اين كاري که من ميگويم بکنيد، شما هم کار آن ديگري را انجام دهيد و ساختمان بريزد پايين، مسؤوليت اين حادثه به گردن شما و اوست كه غير خبره است. يك مثل و عبارتي در فارسي هست که ميگويند: «خدا اگر نجار نيست ولي در و تخته را خوب به هم جور ميكند.» خداوند تمام قواعد طبيعت را كه آفريده هر كدام به جاي خود درست است و همه به هم مربوط است.
من در جواني وقتي حوصله داشتم، ساعت كه خراب ميشد آن را باز ميكردم تا درست كنم ولي آن را خرابتر ميكردم، به هر جهت من قصد درست كردن آن را داشتم لذا آن را باز ميكردم و آنوقت ده بيست تا چرخدنده ميديدم، وقتي روي هر کدام انگشت ميگذاشتيد همه دستجمعي باز ميايستادند و بعد يك تلنگر که ميزديد چون همه به هم وصل بود شروع به کار ميکرد. قواعد طبيعت نيز همينطور است. همينطور خداوند قواعدي در خانواده آفريده است و عدم رعايت اين قواعد تا محدوده خود خانواده و وضعيت آنها نفوذ پيدا ميكند و در شرايط گردش خوب كارها، همهي كارها منظم و خوب اداره ميشود. بالعكس يك بيتوجهي؛ حتي قانوني بهظاهر كماهميت، ممكن است زندگي را متلاشي كند. يك جهت اينكه عمدهي خانوادههاي امروزي در شرايط نابساماني قرار گرفتهاند؛ به اين دليل است كه آن قواعدي كه خداوند در مورد روابط بين مردم؛ بين زن و مرد؛ بين پدر و پسر مقرر کرده است، آن قواعد را ما آشنا نيستيم و يا خوب اجرا نميكنيم و بهقولي آن قسمت لنگ ميزند و به همه جا سرايت ميكند. مانند اينکه كسي غذا و خوراکيهايي بخورد كه معدهاش خراب شود اگر ادامه دهد، اين خرابي كم كم از معده به كبد و بعد به همهي نقاط بدن ميرسد زيرا که همه به هم متصل است.
خداوند ميگويد: آسمانها را آفريد و در هر آسمان «وَ أَوْحى في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها»[2]امر خود – ماديت و معنويت و ارتباط آنها – را به او وحي كرد. يعني طبق آن قوانين اداره ميشود و اين امر آنقدر محسوس است كه بهاصطلاح پژوهشگران مذهبي ميگويند: خداوند بعد از آن كه مراحل مختلف موجودات را آفريد و براي هر كدام قواعدي معين كرد خود او رفت گوشهاي استراحت كند كه تورات هم به اين عبارت ميگويد كه خداوند روز اول چنين کرد؛ روز دوم چنان، تا شش روز و سپس خداوند روز هفتم نگاه كرد، ديد همه كار خود را انجام داده و کامل است؛ پس رفت که استراحت كند، ولي اين چنين نيست ما ميگوييم، خداوند يك لحظه غفلت از كارها و از موجودات نميكند.
اگر نازي كند از هم فرو ريزند قالبها.
آن لحظهاي كه بخواهد موجودات را از بين ببرد، نگاه خود را بر ميگرداند و از بين رفته است. عدم دقت در اين مسأله باعث شده که اين عقيده در بين بسياري از افراد بهوجود آيد كه منجر به اين ميشود كه به ماديت نزديكتر شوند يعني ميگويند، خداوند نقشي ندارد خداوند نه تنها نقش دارد بلکه مالك همه چيز است و همهي اختيارات را در دست دارد، ولي اينطور نيست که بخواهد بازي و تفريح كند و بعد تماشا كند، مثل اين ميماند که شما وقتي برف سفيد را ميبينيد؛ خيلي شاد ميشويد و خوشتان ميآيد بعد بهار ميشود و گل ميبينيد؛ باز خوشتان ميآيد اما خداوند اين تغييرها را که انجام ميدهد براي اين نيست که خوشي و تفريح کند. پس براي چيست؟ ما نميدانيم ولي ميتوانيم حدس بزنيم.
خداوند خود فرموده «وَ خَلَقْتُ الخَلْقَ لِكيَ اُعْرَفْ» خلق كردم كه شناخته بشوم، آن هم نه همهگونه شناختن، بلکه شناختن به اينكه خداوند خلاق است. خالقي که شئ نبوده را بود ميكند. يكي از همين امرهايي كه بايد در زندگي ما معمول باشد اين است كه خداوند گفته قواعد را رعايت كنيم. خدا ميگويد: من مقرر کردهام كه در ماه خرداد هوا گرم است، پس در ماه خرداد لازم نيست شما پوستين بپوشيد و ماه دي سرد است و بايد لباس پوشيد. به قول شاعر گنابادي:
ز بعد هفتاد برفي بيفتاد(يعني بعد از هفتاد روز كه از نوروز گذشته يعني خرداد)
به قد اين تير به حق اين پير (قسم هم ميخورد كه راست است).
به ياد دارم سالي در موقع درو گندم آنقدر هوا سرد شد كه گاوها مردند و عصر آن روز از گرما متعفن شدند. در اينجا خدا ميگويد اينها را ديگر حساب نكنيد، اينها كار شما نيست، اينها كار من است، من هر كار بخواهم ميكنم، ولي قاعده اين است كه در ماه خرداد شما منتظر گرما باشيد و ما بايد زندگي خود را مطابق اين قاعده فراهم كنيم؛ ولي در هر لحظه هم خداوند هر كار بخواهد، ميكند و ما در اين قسمت كاري نداريم و اين را كه چرا ميكند، نميتوانيم بفهميم. يعني كار خداوند چرا ندارد. ما فقط به اندازهاي كه ميتوانيم حدس ميزنيم. اگر صحبت چرا باشد از آن اول شروع ميكنيم و در همه جا چرا ميآوريم. چرا اصلاً خدا آدم و حوا را خلق كرد؟ اصلاً هر كسي ميگويد: خداوند من را چرا خلق كرد؟ اين موضوع جاي چرا ندارد. خود شما فكر كنيد. يك چيزهايي است كه شما ميخواهيد بدانيد و بفهميد، ولي امكان آن نيست؛ يعني مقدّر نيست كه بدانيد. اينها را بايد کنار بگذاريد.
آن وقتها كه ما بچه بوديم، شبهاي تابستان در زير آسمان در بيدخت ميخوابيديم. آن وقتها نه اين جاروجنجالها بود؛ نه دود و دم. هواي صاف و پاك و چنان آسمان پرستاره بود كه اصلاً قابل تصور نيست. سقفي پر از ستارگان در آسمان بود. اين سقف مانند پوششي فلزي بود که قديمها روي چلوکباب ميگذاشتند. ما فكر ميكرديم كه اين چه چلوكبابي است كه اين سقف به اين بزرگي روي آن هست؟ آيا ما ميتوانيم روي آن سقف برويم؟ خير، نميتوانيم. پس چرا اينطور خلق شده است؟ آن موقع نميدانستيم، ولي حالا فهميدهاند که اصلاً نميشود به اين شکل آسمان، سقف يا پوششي داشته باشد و اين پوشش همان ستارهها هستند، يا در مورد آدم ميپرسيم چرا خدا آدم را كه آفريد، او را در بهشت گذاشت، در آن باغ گذاشت؟ اگر ميخواست آنها را از بهشت بيرون راند، از همان اول بيرون ميكرد و اول در بهشت نميگذاشت، سپس به آدم گفت: فلان كار را نكن؛ يعني از ميوهي آن درخت نخور. او هم گفت: چشم و اطاعت كرد. بعد به قول تورات خداوند دلش به حال آدم سوخت و گفت: اين طفلك، آدم، بيكار است، همدمي ندارد. يك همدم براي او آفريد و مسألهي تخلّف آدم و حوا پيش آمد.
خداوند چرا اينكار را كرد؟ چرا تخلف را آفريد؟ چرا به شيطان مجال داد؟ همهي اين چراها وجود دارد و ما فعلاً جوابش را نميدانيم ولي حدسهايي ميزنيم؛ واقعيت اين است كه آن جواب صحيح چرا را وقتي خواهيم فهميد كه در اين دنيا نباشيم و برويم آنجا تا بفهميم. اما يك چراهايي وجود دارد كه خدا جلوي ما گذاشته تا بفهميم. خداوند آدم را آفريد تا نايب و خليفه او در كرهي زمين باشد و براي اين هدف همهي مايحتاج و وسائل آن را آفريد. ميگويد: «وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ»[3] هر چه خواستيد براي شما فراهم كردم و به شما دادم. ما از راه استفاده از علمي که در اختيارمان قرار داده است تا حدي ميتوانيم علت اين چراها را بفهميم. به اين جهت است که بعد از آن به ما علوم را آموخت و تشويق کرد و گفت: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» خداوند همه اسماء را به آدم تعليم داد، به آدم فرمود: برويد دنبال آن و آن را پيدا كنيد. البته در هر علمي؛ مسايل مشكوك بسيار وجود دارد. خيلي اوقات كساني كه خبره هم نيستند حرفي ميزنند – البته آن حرف را نه به عنوان قاطع – که آن حرف به دست متخصص ميافتد و ميرود دنبال آن و تحقيق ميكند ببيند درست است يا نه!
به اين جهت هم من به آن زوج جوان جرأت نميكردم نظري را قطعي بگويم براي اينكه من اگر ميگفتم خيلي ازفقرا به اتكا اين نظر من؛ اين حرف را اجرا ميکردند و اگر غلط بود من گناهكار و اشتباه کرده بودم. ولي وقتي يك نفر متخصّص گفت، فرق ميکند. خداوند متخصص را قاعدتاً مسؤول قرار داده است؛ به همين جهت است که ميگويند وقتي مريض شدي به طبيب مراجعه کن، زيرا که آن طبيب – متخصص – مسؤوليت کار تو را به گردن بگيرد. من آن نفر را مسؤول قرار دادم. پيغمبر هم به طبيب مراجعه ميکرد، ولو اين که اگر خود او نظري داشت آن را اجرا ميكرد؛ به طبيب مراجعه ميکرد تا ديگران هم ياد بگيرند.
[1]– صبح يكشنبه، تاريخ 14/11/1386هـ.ش.
[2]– «…و وظيفه و نظم هر آسمان را به آن وحي فرمود…»، سوره فصلت، آيه1۲.
[3]– «و هر چه از نعمتها خواستيد و از خداوند تقاضا کرديد به شما عنايت فرمود…»، سوره ابراهيم، آيه34.