اثر مُهرهای ۴۵۰۰ سالهی بهدست آمده از جنوب شرق ایران، که دارای تصاویری از «ضحاک ماردوش و درفش کاویانی» هستند
بدون شک همه داستان «ضحاک ماردوش و قیام کاوه آهنگر» را شنیدهاید. داستانی که فردوسی بزرگ آن را در شاهنامه به نظم کشیده است و بدون شک اگر او نبود ما امروزه از این داستان ملی چیز زیادی نمیدانستیم.
ضَحاک که نام وی در اوستا به صورت اَژیدهاکَ آمده است و معنای آن مار اهریمنی است، از پادشاهان تاریخ کهن ایران است. ابلیس، دو بوسه بر دوش او میزند و دو مار از جای بوسهها بیرون میجهد. پس از این واقعه ابلیس نسخهای تجویز میکند که باید هر روز مغز دو جوان را خوراک مارها نماید تا گزندی به او نرسد. او ستمهای زیادی در حق مردم روا میدارد و سرانجام با قیام کاوه آهنگر و فریدون شکست میخورد، که داستان مفصل خود را دارد.
بدون شک در تاریخ کهن ایران، پادشاه ستمگری همچون ضحاک وجود داشته است و کاوه و فریدونی هم بوده است. در هزارههای پیش از میلاد که هنوز خط و نوشتار به وجود نیامده بود انسانها، تاریخ سرزمین خود را به صورت شفاهی و سینهبهسینه منتقل میکردند. که در این میان به دلیل ثبت نشدن مکتوب این تواریخ، هر چندصد سال، بر این داستانها مطالبی افزوده میشد و کم کم پس از گذشت هزاران سال شکل افسانهای و ماورایی به خود میگرفتند. برای نمونه راویان نسلهای بعد، ضحاک را از شدت ستمگری به صورت یک موجود اهریمنی روایت میکنند که این موضوع در مهرهای چندهزار ساله جنوب شرق ایران هم دیده میشود و این نشان میدهد که فردوسی (به گفته دشمنان ایران) این داستانها را از خود نبافته است بلکه چنین داستانهایی وجود داشته و کاملاً واقعی بودهاند که پس از گذشت هزارهها شکل افسانهای به خود گرفتهاند.
از طرفی همین داستانهای کهن ایرانی (افزون بر پژوهشهای ژنتیکی و شواهد زبانشناسی و باستانشناسی)، نشان میدهند که فرضیه مضحک و سیاسی «کوچ آریاییها» دروغی بیش نیست که غربیها در طول جنگ جهانی برای پیشبرد اهداف سیاسی و فاشیستی خود ساخته بودند. همه پژوهشهای علمی دهههای اخیر نشان میدهند که ایرانیان (یا همان آریاییها) از چندهزار سال پیش ساکن فلات ایران بودهاند.
منبع: کانال تاریخ ایران و جهان