با تأکید بر متون تصوف تا قرن پنجم قمریچکیده
سیمای امام علی(ع) در تألیفات صوفیه بازتاب یافته است و بر این اساس میتوان متون تصوف را جزء منابع شناخت حضرت به شمار آورد. در این مقاله با تأکید بر چهار عامل تأثیرگذار در ذهنیت صوفیه نسبت به امام علی(ع)، کوشش شده است تا تصویر ایشان از حضرت بررسی شود. این چهار عامل عبارتند از:
الف – اوصاف شخصی امام علی(ع) در روایات و احادیث مورد استفاده صوفیه که اغلب مأخوذ از منابع سنی هستند.
ب – نسبت امام علی(ع) با خلفا.
ج – کرامات منقول از حضرت در متون عرفانی.
د – تصویر امام علی(ع) در خوابها و رؤیاهای صوفیه.
مطالب فوق بر اساس مأثورات امام در متون متصوفه تا قرن پنجم قمری بررسی شده است. قابل ذکر است که در جمعبندی این مباحث میتوان دریافت که درک صوفیان از مقام حضرت تا اندازه زیادی به تصورات شیعی از امام علی(ع) نزدیک بوده و بر این مبنا، میتوان بر تقریب هر چه بیشتر میان تصوف و تشیع تأکید کرد.
مقدمه
یکی از موضوعات مهم و قابل طرح در نسبت میان تشیع و تصوف آن بوده که تلقی صوفیه از مـقام حـضرت عـلی(ع) بر چه مبانی و اصولی استوار بوده اسـت. به عبارت بهتر، آن ارکان و منابعی که تصور عرفا از امام را شکل دادهاند چه بوده است؟ این مقاله در پاسخ به این پرسش به چـهار اصل اشاره دارد و آنها را تشریح خواهد نمود. برای این کار ابتدا و پس از مـقدمه، جـایگاه امام علی(ع) را از نگاه صوفیه خواهد کاوید که بر شواهدی چند استوار است: القاب و عناوین حضرت نزد صوفیه، قوت و قـدرت کـلام امـام علی(ع)، دلاوری و جوانمردی امام علی(ع)، بلاکِش بودن حضرت علی(ع)، مصداق نـزول آیۀ ایثار و ستایش قرآن از امام علی(ع) در مورد بخشیدن انگشتری به فقیر در هنگام رکوع، خوابیدن حضرت علی(ع) در بستر پیامبر(ص) در لیله المـبیت و…
این مـطالب کـه عمدتاً بر منابع روایی سنی مذهب تکیه دارند، دارای تشابهاتی فراوان با مبانی فـکری شیعه هستند. قابل ذکر است که موضوع رسیدن سلسلۀ خرقه تصوف به حضرت علی(ع) نیز در همینجا مـورد بحث قرار گرفته است. در بخش بعدی هم نسبت امام با خلفا مـطرح گردیده کـه در سه قسمت، به ترتیب: رابطۀ امام علی(ع) با ابوبکر، عمر و عثمان مورد توجه قـرار گـرفته است. در بخش بعد دیدگاه صوفیه به کرامات حضرت آمده که بخش مهمی از تصویر صوفیه از امام بر این خصوصیت ایشان استوار بوده است. در این بخش بخصوص بر پیشگوییها و خوارق عادات حضرت تکیه شده است. در قسمت انتهایی نیز نظری به تصویر امام در رؤیاها و خوابهای صوفیان شده است کـه البته بخشی از تصور ایشان در مورد امام هم مرهون این وجه است. در پایان نیز جمعبندی و نتیجهگـیری این مقاله قرار دارد که مبتنی بر داوری در مورد کم و کیف مأثورات حضرت در این چهار مقوله خواهد بود.
جایگاه امام علی(ع) از نگاه صوفیه
نخستین عاملی که ذهنیت صوفیان از امام علی(ع) را شکل داده است، زمینۀ روایی و حدیثـی ایشان است. البته بسیاری از روایات و احادیث منقول صوفیه برگرفته از متون معتبر اهل سنت، مثـل صحاح سـته، اسـت. بـا توجه به اوصافی که از حضرت در متون صوفیه آورده شده است، میتوان جایگاه رفـیع ایشان نزد صوفیان را تشخیص داد. در اینجا نخست به القاب و عناوینی متنوعی اشاره میکنیم که صوفیان حضرت را بـه آن میشناختند؛ القـابی که هر یک ریشه در فضایل حضرت، اهل بیت او و یا موضعی در تاریخ پرافتخار زنـدگانی ایشان دارد. از آن جمله میتوان به این موارد اشاره کـرد: وصـی[۱]، شاه مردان، علی مرتضی، امام ثقلین [۲]، امیرالمؤمنین، غـریق بحرالبلاء، حریق نار ولاء، قدوه الاولیاء و الاصفیاء[۳]، سیدالمسـلمین، قائد الغر المحجلین، خاتم الوصیین[۴] و… همچنین صوفیان در انتهای نام ایشان، به مانند سایر خـلفای راشدین، نـیز جـملاتی دعایی برای احترام آوردهاند که از جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: قدس الله روحه [۵]، کرم الله وجهه [۶] و…
برخی از ویژگیهای امام علی(ع) و داستانهای تاریخ مربوط به ایشان در مـنابع صوفیه عبارتند از:
قوت و قدرت کلام امام علی(ع)
چنان که هجویری آورده اسـت: « لطایف کلام وی بیش از آن است که به عدد اندر آید»[۷].یا سخـن عطار از قول جنید: «از او چیزها حکایت کردهاند که کس طاقت شنیدن آن ندارد که او امیری بود که خداوند تعالی او را چندان علم و حکمت کرامت کرده است. اگر مرتضی یک سخن به کرامت نگفتی اصحاب طریقت چه کردندی؟»[۸]
دلاوری و جوانمردی امام علی(ع)
برای مثال عطار از قول جنید آورده است که به یک سید گیلانی میگوید: «پدر تو [علی(ع)] دو شمشیر میزد یکی با کافران و یکی با نفس. ای سید که فرزند اویی، از این دو کدام را فرمایی؟» [۹] یا از قول ابوبکر کتّانی نقل میکند که:
به حکم «لافتی الا علی» از حضرت انتظار داشت که کار را به معاویه واگذارد تا خون ریخته نشود. تا این که شب پیامبر(ص) را به همراه خلفا در خواب میبیند. او به خاطر آن انتظاری که داشت، شرم کرد که به علی(ع) نگاه کند. پیامبر(ص) میان آنها برادری داد و حضرت علی(ع) او را به کوه ابوقبیس و نـظاره کعبه برد.»[۱۰]
بَلاکش بودن حضرت عـلی(ع)
چـنان که هجویری در کشف المحجوب نوشته است:
«علی را اندر این طریق شأن عظیم و درجتی رفیع است و اندر دقت عبارت اصول حقایق حظی تمام داشت. تا حدی کـه جنید رحمه الله گفت: شـیخنا فـی الاصول و البلاء علی المرتضی… رضی الله عنه. یعنی اندر علم و معاملت امام این طریقت علی است، رضی الله عنه. از آن که علم این طریقت را اهل این، اصول گویند و مـعاملاتش به جمله بلا کشیدن است.»[۱۱]
مصداق نزول آیۀ ایثار (و یُوثِرونَ علی اَنفُسهم و لو کان بِهم خصاصه): [۱۲] آن گونه که عبّادی آن را در شـأن امیرالمومنین علی(ع) دانسته است. [۱۳] قابل ذکر است که به ویژه صورتی از داستان ایثار طعام بر مسکین و یتیم و اسیر[۱۴] توسط حضرت و خاندان گرامیشان نیز در قـوت القلوب ابوطالب مکی ذکر شده است.[۱۵]
ستایش قرآن از امام علی(ع) در مورد بخشیدن انگشتری به فقیر در هنگام رکوع
در این موضوع میتوان به شیخ احمد جام استناد کرد که دعای حـضرت را وظـیفۀ الهـی خود دانسته و از کـسانی کـه بـدگویی ایشان را کردهاند تبری جسته است. او به این آیه اشاره میکند و آن را از فضایل حضرت میداند.[۱۶]
خوابیدن حضرت عـلی(ع) در بستر پیامبر(ص) در لیلةالمبیت
برای مثال هجویری در این مورد آورده است: «خداوند به جبرئیل و مـیکائیل فرمود که من شـرف و فـضل علی(ع) را بر شما نشان دادم که او برای خودش مرگ و برای پیامبر(ص) زندگانی را اختیار کرد و در جای او خوابید. روح خود را فدای روح پیامـبر(ص) کرد و نفس خود را ایثار کرد. پس به زمین بروید و او را از دشمنان حفظ کنید. جبرئیل و مـیکائیل آمدند و بالای سر علی(ع) نشستند و پایین پای او. جبرئیل به او عرض کرد: مبارک باشد بر تو که چه کسی مانند تو بر ملائک مباهات میکند خداوند به وسیله آن. آن هنگام بود که آیه “و من النـاس مـن یشری نفسه ابتغاء مرضات الله…” [۱۷] آمد.» [۱۸]
قهرمانی حضرت در جنگ خیبر و برکندن درِ آن قلعه به مدد نیروی ربانی
مثلاً یکی از صوفیان در مقام غبطه آرزو کرده است: «علی(ع) درِ خیبر برکند و بردسـت گرفت. یاری الله فرا من دهید، مشاهده مصطفی حیا و ذوالفقار تا کوه قاف را بنه کنم.»[۱۹] ابونعیم اصفهانی هم داستان علمداری حضرت در روز خیبر را به این صورت آورده است: «پیامبر فرمود: این پرچم را به مردی میدهم که خـداوند پیروزی را بر دست او محقق سازد. او خداوند و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند. آن شب سپاهیان خوابیدند با این فکر که پرچم به دست که خواهد رسید. فردا پیامبر فرمود: علی بن ابیطالب کجاست؟ گفتند: یا رسولالله چشمش درد میکند. فرمود به دنبال او بفرستید. او را آوردند، پیامبر از آب دهان خود بر چشم ایشان زد، برای علی(ع) دعا کرد و آن بیماری برطرف شد. بعد پرچم را به علی(ع) داد. علی(ع) عرض کرد که ای پیامـبر آیا با ایشان بجنگم؟ حضرت فرمود: ایشان را به اسلام بخوان که اگر فـردی به دست تو مسلمان شود و هدایت شود بهتر از کشته شدن است.»[۲۰]
روایت معروف پیامبر(ص) در نامیدن خود به عنوان شهر عـلم و خطاب کردن امام علی(ع) به عنوان درِ آن
از جمله بغدادی در این مورد آورده است: «پروردگار عـلم را خرقه اندام حضرت مولی کرد، بدین وسیله حقایق اسرار نبوت و ولایت را در باطن آن حضرت محافظت فـرمود.»[۲۱]عطار هـم از قول شافعی نقل میکند که:«علی(ع) را به خواب دیده و او انگشتری خود را در دست شافعی کرده تـا علم نبی و ولی در او سرایت کند. »[۲۲]
روایت معروف «عشرة مبشره» که پیامبر(ص) به ده نفر از صحابه، از جمله امام علی(ع)، مـژده داد و آنها را اهل بهشت خواند
از جمله عینالقضات همدانی که نقل کرده است: «پیامبر(ص) از عـلی(ع) خـبر داده که او اهل بهشت است.»[۲۳] یا عبارت قشیری به این مضمون: «اندر خبر همی آید که بـهشت مـشتاق اسـت به سه نفر، به علی و عمار و سلمان رضی الله عنهم اجمعین.»[۲۴]
ستایشهای پیامبر(ص) و صحابه از حضرت علی(ع)
از جمله روایتی که ابونعیم اصفهانی از پیامبر(ص) نقل نمود که فرمودند: «یا اَنس، هـر کـه اولین نـفر از این در درآید، امیرالمؤمنین است. انس گفت که من [با خودم] گفتم: خدایا این مرد را از انصار قرار ده و این را پنهان کردم تـا این که علی(ع) آمد و پیامبر فرمود: این کیست ای انس؟ گفتم: علی(ع). پیامبر برخاست بـا خـوشحالی بـا او روبوسی کرد و عرق چهرهاش را به چهرۀ او مالید و برعکس. علی(ع) عرض کرد: یا رسول الله این کار را بـا هیچ کس نکردهای، فرمود: مرا منع نکن که تو از همه به من شنواتری و آنچه بعد من اختلاف میشود را تبیین خواهی کرد.»[۲۵] یا جـملۀ مـعروف عمر درباره حضرت که میگوید: «ان لله فـی الارض عیونا، و ان عـلیا مـن عـیون الله.»[۲۶]
حدیث منزلت و حدیث غدیر که در شـأن حضرت بیان شده است
برای مثال، هر دو حدیث را میتوان در اثر کلابادی، یعنی التعرف، مـلاحظه نمود: «قال رسول الله انت منی بـمنزله هارون من موسی الا انـه لا نـبی» و «من کنت مولاه فعلی مـولاه»[۲۷] البته از این دو روایت در سیاق کلابادی نمیتوان اولویت امام علی(ع) نسبت به سایر خلفا را، به معنای شیعی آن، دریافت.
همت حضرت بعد از رحلت پیامبر(ص) در تحریر و گردآوری قرآن
مثلاً ابونعیم اصفهانی در این مورد آورده است: «قـال علی(ع): لما قبض رسول الله صلی الله علیه و سلم اقسمت ان لا اضع ردائی عن ظهری حتی اجمع مابین اللوحین، فـما وضعت ردائی عن ظهری حتی جمعت القرآن.»[۲۸]
بردن عبای پیامبر(ص) بـعد از وفات ایشان برای اویس قرنی بـه عنوان میراث به وسیلۀ حضرت علی(ع) و عمر
بسیار قابل توجه است که این قسمت شاید مهمترین بخش تأثیرگذار زندگی حضرت در تاریخ تصوف بـاشد؛ زیرا بسیاری از صـوفیه مـفهوم خرقه و جبه را به این حـکایت مـنسوب میکنند و بر اساس آن یک سلسلۀ خرقه را تا زمان خود مرتب مینمایند؛ سلسلهای که نشان از اعتبار و قدمت ایشـان دارد.[۲۹] البـته در مـورد اولین صورتبندی از سلسلههای صوفیانه اطلاعی دقـیق نـیست؛ ولی در آثـار مـشایخ قـرن چـهارم، چون کلابادی، میتوان شکل اولیه و نامرتبی را مشاهده کرد که شاید موجد سلسلههای منظم ادوار بعد باشد. او باب دوم کتاب التعرف، تحت عنوان: «فی رجال الصوفیه»، را با این عبارت شروع میکند: «ممن نطق بعلوم وعبر عن مواجیدهم و نشر مقاماتهم و وصف احوالهم قـولا و فعلا بعد الصحابه رضوان الله علیهم علی بن الحسین زین العابدین، ابنه محمدبن علی الباقر و ابنه جعفر بن محمد الصادق رضی الله عنهم و بعد علی، و الحسن و الحسین رضی الله عنهم و اویس قرنی و هرم بـن حـیان و …»[۳۰]
صورت کاملتری از این سلسلهها را میتوان در آثار دوره میانی تصوف ملاحظه کرد. مثلاً مجدالدین بغدادی خود نسبت خرقهاش را به این صورت میآورد: «رسول اکرم (ص) خـرقه بـر اندام علی(ع) و او خرقه فقر بـر حـسن بصری و او کمیل زیاد و او بر عبدالواحد بن زید و او بر ابو یعقوب سوی او بر ابویعقوب نهرجوری، او بر عبدالله بن عثمان و او بر ابو یعقوب طبری و او بر ابوالقاسم بن رمـضان و او بـر ابوالعباس بن ادریس و او بر واحـد بـن محمد (خادم الفقراء) و او بر شیخ محمد بن مانکین و او بر شیخ اسماعیل قیصری و او بر عمر بن محمد بنعبدالله سهروردی صوفی و او بر من پوشاند».[۳۱]
البته در بعضی حلقههای این سلسله در میان صوفیان اخـتلاف نظر وجود دارد، برای مثال، روزبهان بقلی مسیر سلسلهاش را تا اویس قرنی و بعد حضرت علی(ع) میرساند.[۳۲] نکتهای که باید تأکید داشت این است که غالب طریقههای دنیای اسلام که هریک سلسلۀ خاص خـود را دارند، نسبت سلسله را در انتها به امیرالمؤمنین (ع) میرسانند و تنها معدودی از آنها، مثل مولویه، نسبت را به ابوبکر منتهی کردهاند.[۳۳]
نسبت امام علی(ع) و خلفا از دیدگاه صوفیه
موضوع دیگری که بر ذهنیت صـوفیه از امـام علی(ع) تأثیر نهاده است، جایگاه ایشان در میان خلفاست. البته مسئلۀ خلافت و جانشینی پیامبر(ص) در متون صوفیه چندان بازتاب نـیافته اسـت و ایشان حتیالامکان، و به نظر از تعمداً، به این موضوع ورود نکردهاند. نقلقولهای پراکندهای هـم کـه در این باب مشاهده میشود، بیشتر بر جنبۀ وفاقانگیز مسئلۀ خلافت تأکید دارند و کمتر پیش میآید کـه بر سر اختلافات شیعه و سنی در این باره تمرکز کرده باشند. به هر صورت بخشی از مأثورات امام علی(ع) در متون صوفیه به ارتباط ایشان با سایر خلفا مربوط است که به ترتیبِ خلافت آنان عنوان خواهد شد.
امام علی(ع) و ابوبکر
مستملی بخاری در شرح خود بر کتاب التعرف آورده است: «چون مصطفی(ص) خلق را بر صدقه دادن حث کرد. عمر خطاب نیمی از مال به درویشان داد و گفت: یا رسولالله تصدقت بنصف مالی و ترکت النـصف لعیالی و لی عند الله اجر. ابوبکر صدیق همه مال بداد و گفت: یا رسول الله تصدقت بجمیع مالی و الله عندی مزید… اما امیرالمؤمنین علی بود رضی الله عنه که سه شبانروز روزه نگشاد با فاطمه و بـا حـسن و حسین (ع) و با خادم. شبی به درویش دادند آن قرصکهای خویش را، شبی به یتیم، و شبی به کافری اسیر. تا حق تعالی سوره هل اتی درحق ایشان بفرستاد».[۳۴]
ابوطالب مکی هـم از قول ابوحمزه خراسانی در باب مقایسۀ مقام خلفا آورده است که محل ابوبکر در دین همچون محل توحید، محل عمر همچون محل معرفت و محل علی هم محل اسلام است.[۳۵] عباس بن احمد صـخر نـیز گفته است: «در سال ٣٣٣ به مـکه مجاور شـدم و خواب دیدم که علی(ع) با پیامبر و خلفاست و صوفیان هم نشستهاند. پیامبر مسئلهای از علم توحید از صوفیان سؤال کرد و علی برخاست و در میان صـوفیان نشست. صوفیان همه به علی اشارت کردند. علی نیز فـرمود شـما سخن گویید. اول جنید و بعد بایزید سخن گفتند و علی بر هر کسی گواهی میداد». بدیهی است که صوفیه از این حکایت هـم حقانیت داستان خلافت و هم حقانیت صوفیه و معیت علی (ع) با خود را استفاده میکنند.
امام علی(ع) و عمر
باید توجه داشت که بیشترین روایات از این دست، در باب رابطۀ امام علی(ع) و عمر آمده است. مثلا تـرمذی درباره شـأن اولیاء الهی و خصوصیات آنها نقل میکند که روزی حضرت امیر(ع) یک فرد را مجازات کرد. او شکایت به عمر برد و عمر از حضرت علت امر را جویا شد. ایشان فرمودند: «او مزاحم زنی شده بود. عمر هم گفت: همانا خدا در زمین چشمانی دارد و به درستی که علی(ع) چشمی از چشمان خداست.»[۳۶] این مـطلب را عرفایی دیگر نیز با تغییراتی نقل کردهاند.[۳۷] به علاوه آوردهاند که روزی عمر در مورد مقرری خودش از بیتالمال پرسید. علی هم جواب داد: «به اندازه چاشتی و شام شبی». عمر نـیز بـه آن قناعت کرد.[۳۸] در جای دیگر نیز آمده است که عمر بر حجرالاسود بوسه میزد و میگفت کـه از تو سود و زیانی به من نمیرسد و اگر پیامبر(ص) تو را نمیبوسید، من چنین نمیکردم. حضرت امیر(ع) فرمود: «مهلا یا عمر بل هو یضر و ینفع؛ بر حذر باش ای عمر، این سنگ هم نفع میرساند و هـم ضرر.»[۳۹]
ثعلبی نیشابوری هم نقل کرده است که: «وقتی عمر به خلافت رسـید گروهی از یهود نزد وی آمدند و گفتند که اگر تو بعد پیامبر(ص) ولی هستی، میخواهیم از تو سؤالاتی بپرسیم. اگـر جـواب بدهی میدانیم که اسلام حق است. پرسیدند و عمر جواب نداد و سلمان آنها را بـه عـلی بن ابیطالب رجوع داد. علی(ع) در لباس پیامبر(ص) آمد و عمر جلوی او بلند شد و او را در آغوش گرفت. گفت: یا ابالحسن انـت لکـل معضله و شده تدعی؛ تو برای هر معضل و شدتی خوانده میشوی. علی یهـودیان را دعـوت کرد و فرمود بپرسید که پیامبر(ص) بر مـن هـزار باب از علم گشوده که از هر باب هزار بـاب مـنشعب میشود. پس بپرسیدند. البته من هم شرایطی دارم که اگر شما را به تورات شما خبر دادم در دین ما درآیید و ایمن بمانید. گفتند: بلی، بـگو کـه قفلهای آسمان چیست ؟ فـرمود: شرک به خداوند؛ زیرا اگر بنده و امت مـشرک شوند عملشان بالا نمیرود. گفتند: کلید آسمانها چیست؟ فرمود: شهادت بـه لااله الا الله و مـحمد رسولالله. به هم نگاه کردند و گفتند: درست میگوید این جوانمرد. گـفتند: از قـبری بگو که با صاحبش حـرکت میکرد. فرمود: ماهی که یونس را بلعید و در دریاهای هفتگانه میچرخید. گفتند: کدام است آن موجودی که نه انسان بود و نه جن و دل قومش را ترساند؟ فرمود: مورچه سلیمان بود که دستور داد مورچگان به لانـه بروند. گفتند: از پنج نفر بگو کـه بر زمین راه میرفتند و در رحم خلق نشدند؟ فرمود: آدم، حوا، ناقه صالح، گوسفند ابراهیم و عصای موسی. پرسـیدند کـه دراج موقع صدا دادی چه میگوید؟ فرمود: الرحمن عـلی العرش استوی… این پرسش و پاسخ طولانی حضرت تـا جـایی ادامه یافت که در آخر یهودیان سؤالکننده مسلمان شدند.»[۴۰] از مجموع این روایات چنین برمیآید که شخصیت عـمر بـسیار وابـسته به حضرت بوده است و لذا بعضی صوفیه، یا بعضی مـحدثین شـیعی، بـر روایت مـعروف «لولا علی لهلک عمر؛ اگر علی نبود همانا عمر هلاک میشد»[۴۱] از قول عمر صحه نهادهاند.
امام علی(ع) و عثمان
در باب عثمان البته مأثورات کمتری وجود دارد. برای مثال، داستانی در مـورد قضاوت حضرت امیر(ع) در مورد زنی نقل شده که متهم به خیانت شده بود و عثمان در داوری در باب وی اشتباه کرده بود. عثمان دستور به رجم زن داد و آن زن، مرد. علی بن ابیطالب نیز موقعی به اشتباه بـودن داوری تذکر داد که زن رو به موت بود.[۴۲]
کرامات امام علی(ع) در متون صوفیه
سومین عاملی که جایگاه امام را در ذهن صوفیان شکل داده است، کرامات منقول از ایشان است. کرامات همواره از شاخصههای شـناخت صـوفیه در تاریخ اسلام بوده است. خود صوفیه به حساسیت و ارزش این خصیصه آشنا بودند و در بعضی نظامهای عرفـانی مجالی هم برای تربیت مریـدان در جهت تحصیل قـدرت صـدور کرامات وجود دارد. این زمینه از قرآن آغاز شــده است که اوصاف فراوانی از کرامـات اولیا ادیان پیشین در آن ملحوظ است و قرائت آنها، احساس خوشایند احترام را در دل انسان نسبت به فرد صاحب کرامت ایجاد میکند. البته این امر در مورد پیامبر(ص) استثنا بوده و به سبـب رفع اتهام جادوگری به ایشان، موارد اندکی از کرامات برای حضرت نقل شـده است؛ ولی در مورد ائمه (ع) و صحابه باید به طیف وسیعی از کرامات اشاره کرد که همواره نقل محافل صوفیانه بودهاند و به تبع به نوعی هدف برای سیر و سلوک تبدیل شدهاند. در این قسمت، بـه اقـتضا، پارهای از کرامات امـام علی(ع) را بیان میکنیم که در متون صوفیه باقی ماندهاند و تصور میشود که بخشی از تصور ایشان از حضرت بـر پایۀ همین کرامات شکل گرفته باشد.
پیشگوییها
یکی از انواع بسیار شاخص کرامات، قـدرت پیشگویی است. صوفیه در این باره نیز مطالبی را از حضرت علی(ع) نقل کردهاند که در خور توجه است. مثلاً محمود بـن عثمان از قول عمر بن ذی مر همدانی آورده است که گفت: «آن هنگام که زخم بر سر امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه زده بودند من به نزدیک وی شدم. امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه عصابه بر سر بسته بود. گفتم یا امیرالمؤمنین زخم خود به من بنمای تا ببینم. عصابه از سر خود بگشاد تا بدیدم. گـفتم هیچ رنجی نباشد که این خارشی است. امیرالمؤمنین دوبار گفت: بدرستی که من مفارقت خواهم کرد از شما. ام الکلثوم دختر وی از پس پرده بگریست.
امیرالمؤمنین گفت: خاموش باش ای دختر من، که اگر ترا میدیدی آنچه مـن میبینم، نگریستی ترا. عمر گفت: من گفتم یا امیرالمؤمنین ترا چه میبینی؟ گفت: اینک ملائکه و پیامبران و اینک محمد رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم میگوید یا علی بشارت باد ترا که به جایی خواهی آمدن نیکوتر و خوشتر از آنجا که تو در آنی.»[۴۳] عینالقضات همدانی هم نقل کرده است که: «بامداد روزی که حضرت شهید شد از خانۀ خویش بیرون آمد و به خواندن و تکرار این گفته پرداخت: اشدد حیازیمک لمـوت فـان الموت لاقیکا و لاتجزع من الموت اذا حل بوادیکا؛ کمربندهایت را برای مرگ محکم ببند که تو را در میآید و وقتی مرگ وارد سرای تو شد زاری مکن.»[۴۴] این روایت در بحارالانوار نیز آمده است.[۴۵]
بخشی از مأثورات حضرت هم در باب مسائل آخرالزمان است. برای مثال، حکیم ترمذی این روایت را نـقل نموده اسـت که حضرت به کمیل فـرمود: «خدایا زمین را از قائم به حجت خودت خالی مگذار… آنان اندک هستند درحالی که قدر و عظمت فراوان نزد خدا دارند… آنها خلفای خدا در میان بندگان و بلاد او هستند… چقدر مشتاق دیدن ایشان هستم.»[۴۶] البته این مـطلب را مـحدثین شیعه نیز به کرات نقل کردهاند.[۴۷] دیگران هم از قول پیامبر(ص) آوردهاند که ای علی، در آخرالزمان قومی ظاهر خواهند شـد کـه بـه آنها روافض میگویند و به محبت تو دعوت میکنند.[۴۸] قابل ذکر است که این روایت در منابع شیعی یافت نشد و مؤلف احتمالاً منبع دیگر داشته است.
میبدی نیز در تفسیر آیۀ ١٣ سورۀ آل عمران، «والله یوید بنصره من یشاء؛ و خدا هر که را بخواهد یاری میکند»، از حضرت نقل کرده است که هـمانا بـرای باطل مجالی است که به زودی به پایان میرسد. [۴۹] گاه کافران بر مسلمانان غلبه کنند و ایشان را برنجانند؛ امـا یک جوله بیشتر نباشد که باطل پاینده نبود و عاقبت غلبه و نصرت برای مسلمانان و اهل حق باشد.[۵۰] قابل ذکر است که این روایت عیناً در منابع روایی شیعه به دفعات ذکر شده است.[۵۱]
خوارق
در مأثورات امام علی(ع) در متون صوفیه بعضی کرامات نیز دیده میشود که جنبۀ خرق عادت دارد و به مقتضی نقل شده است. مثلاً قشیری از رویم حکایت کرده اسـت کـه حضرت تسبیح موجودات را میدانسته است. او ذیل روایتی آورده است: «از امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب رضی الله عـنه حکایت کنند که آواز ناقوس بگوش وی آمد. به یاران گفت آیا میدانید که این ناقوس چه میگوید. گفتند: ندانیم. گـفت کـه میگوید: سبحان الله حقا ان المولی [صمد] یبقی.»[۵۲] بغدادی هم نظیر این روایت را بـرای اثـبات امکان شنیدن اصوات غیبی آورده است.[۵۳] قابل ذکـر اسـت کـه این روایت به وجهی دیگر در بحارالانوار نیز نـقل شده است.[۵۴]
مستملی بخاری روایتی از کرامت حضرت دارد که چه بسا مستمسک اثبات ترتیب خلافت نـیز بوده است. او نقل کرده اسـت: «روزی پیامبر(ص) پارهای سنگریزه از زمین برداشت و آنها در کف او تسبیح کردند. پس بفرمود تـا بـه ابوبکر دادند و در کف او نیز تسبیح کرد. پس بفرمود تا به عمر خطاب داد و در کف او نـیز تسبیح کرد. پس بفرمود تا به عـلی(ع) داد و در کف او نیز تسبیح کـرد. باز بفرمود تا بر زمین افکند.»[۵۵] مـحمود بن عثمان نیز از محمد بن حنفیه روایت کرده است که علی(ع) خدای را دیده است، البته به چشم دل و نه با چشم سر.[۵۶]
قسمت قابل توجهی از کرامات حـضرت هـم در سخنان ایشان نهفته اسـت کـه از نظر ادبیات عرب و بلاغت بسیار مورد توجه بوده و در مقام عمل نیز خالی از تحدی و مبارزهطلبی نیستند. برای مثال، مستملی بخاری مینویسد:
«علی سرّ عارفان اسـت و همه امت را اتفاق است کـه علی را انفاس پیغمبران است و او را سخنانی است که پیش از وی کسی نگفته است و پس از او کس نیاورده است که روزی بر منبرآمده بود گفت: سلونی عما دون العرش [از هر آنچه در زیر عرش الهی است از من بپرسید که بدان آگاهم.»[۵۷] باید توجه داشت کـه این روایت بـه صورت مکرر در منابع شیعی هم نقل شده است.[۵۸]
قابل ذکر است کـه مفصلترین متن صوفیه در مورد کرامات علی(ع) مربوط به محمود بن عثمان و کتاب فردوس المرشدیه است که یک باب به نام کرامات امیرالمؤمنین علی(ع) دارد و بیشتر حکایات کرامتآمـیز حضرت در آن نقل شده است.[۵۹] ضمناً نه تنها کرامات حضرت؛ بلکه ذکر آن کرامات نیز به نقل از منابع صوفیه با شگفتی همراه بوده است. چنان که نقل شده است که قطبالدین عبادی در مجلس وعظ خود در بغداد ذکر حدیث «ردالشمس» حضرت امیر(ع) را کرده و بعد فضائل اهل بیت (ع) را گفته است. آن گاه ابری روی خورشید را گرفته تا این که مردم گمان رفتن خورشید را کردهاند. بعد خودش بـه منبر رفته و شعری در مدح حضرت خوانده تا ابر کنار رفته است.[۶۰] قابل ذکر است که علمای شیعه هم چون مجلسی هم این حکایت را تـأیید کردهاند.[۶۱]
تصویر امام علی(ع) در رؤیاها و خوابهای صوفیان
چهارمین منبع صوفیان برای درک ابعاد شخصیت ایشان، خوابها و رؤیاهای عرفانی است. همان طور که میدانیم در عرفان و تصوف همواره بر حجیت خواب و رؤیای اهل حق تأکید شده است. مبنای این رویکرد آن است که خواب و رؤیا در قرآن جایگاهی ویژه داشته و مثلاً رؤیای حضرت یوسف (ص) منشأ رویدادهای بسیار است.[۶۲] پیامبر اسلام(ص) نیز خواب را تنها جزئی از اجزای نبوت نامیده است که بعد از وی باقی میماند[۶۳] در این میان البته رؤیاهایی که یکی از اولیاء الهی در آن حاضر باشند نیز از امتیاز خاصی برخوردار است. بر این مبنا، در عرفان و تصوف بر خوابهایی که حضرت علی(ع) به نوعی در آن حضور داشته هم اشاره شده و آنها را اساس نتایجی خاص قرار دادهاند.
مستملی بخاری در شرح خود بر کتاب التعرف آورده است: «در دل ابوبکر کتانی [همصحبت جنید بغدادی] بخاری بود از امـیرالمؤمنین عـلی کرم الله وجهه، آن نه عداوت بود، لکن در خاطر او چنان افتاده بود که جوانمردی هـمه از اهل بـیت پیغمبر علیهالسلام است، با چه بودی اگر علی ولایت به جای بگذاشتی تا چـندین خون ریخته نگشتی؟ مصطفی(ص) را به خواب دید که این قدر که در خاطر او آمد را نپسندید. از آن معنی کـه چون حق مر عـلی(ع) را بـود، حق به ناحق به جای بگذاشتی روا نبود. هم چنانکه قصد ستدن حق از خداوند حق روا نبود. پس پیامبر(ص) دست ابوبکر کتانی در دست علی نهاد و گفت بین شما برادری دادم. ابوبکر نقل میکند که هـم در خواب دوستی علی رضی الله عنه در دل من چنان کار کرد که بر من از دل و جان من دوستتر گشت ».[۶۴] قابل ذکر است که این روایت را عطار نیز به گونهای دیگر از قول ابوبکر کتانی نـقل میکند که به حکم «لافتی الا علی» از حضرت انتظار داشت که کار را به معاویه واگذارد تا خون ریخته نشود. تا این که شب پیامبر(ص) را به همراه خلفا در خواب میبیند. او به خاطر آن غبار و انتظار، شـرم داشت که به علی(ع) نگاه کند. پیامبر(ص) میان آنها برادری داد و حضرت امیر به او
گفت بیا به کوه ابوقبیس برویم. سپس بر سر کوه رفته و به نظاره کعبه پرداختند.»[۶۵]
قـشیری در الرساله از قول بشر بن الحارث میگوید که: «امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را در خواب دیدم و گفتم یا امیرالمؤمنین مرا پندی ده. گفت: چه نیکو بود شفقت نمودن توانگران بر درویشان برای خدای و نیکوتر از آن، تکبر درویشان بـر تـوانگران به دلیل توکل بر خدا.[۶۶] گـفتم کـه یا امیرالمؤمنین بیش از این بگو و ایشان این بیتها را فرمود:
قد کنت میتا فصرت حیا و عن قریب تصیر میتا
عـز بدار الفـنــاء بـیــت فـابن بدار البقـاء بیتـا»[۶۷]
در شرح احوال بایزید نیز آمده است کـه عباس بن احمد صخر نقل نموده: «در سال۳۳۳ به مکه مجاور شدم و خواب دیدم علی(ع) با پیامبر(ص) و خلفاست و صوفیان هـم نشستهاند. پیامبر(ص) مسئلهای از علم توحید از صوفیان سؤال کرد و علی(ع) برخاست و در میان صوفیان نشست. صوفیان همه به علی(ع) اشارت کردند. علی(ع) نیز فرمود شما سخن گویید. اول جنید و بعد بایزید سـخن گـفتند و علی بر هر کسی گواهی میداد.»
سلمی هم در طبقات الصوفیه از قول ابوالخیر الاقـطع آورده است که: «او روزی به مدینه وارد شد و با حالی گرسنه در کنار منبر پیامبر(ص) به خواب رفت. او خواب دید کـه ابوبکر و عمر در سمت راست و چپ پیامبر(ص) و علی(ع) در جلو ایشان است. سپس علی(ع) او را حرکت داده و میفرماید: برخیز، پیامـبر(ص) آمـده است. بعد مقداری طعام به من داد که نصف آن را خوردم. هنگامیکه بیدار شدم، هـنوز نیمی از آن طعام در دستم بود.»[۶۸] درپایان هم باید نقل قولی از عطار را ذکر کرد که از قـول شـافعی نقل میکند که علی(ع) را به خواب دیده و او انگشتری خود را در دست شافعی کرده تا عـلم نبی و ولی در او سرایت کند.[۶۹]
نتیجه
جایگاه امام علی(ع) نزد صوفیان در مجموع به عوامل گوناگونی بستگی داشته که چهار مـورد از آنها را ذکر نمودیم. در مورد نخست، یعنی پشتوانۀ قرآنی و روایی باید بر آیاتی تـأکید نـمود کـه شان نزول آنها منحصراً وجود مقدس مولای متقیان است. بخصوص میتوان از آیۀ ایثار، آیۀ زکات در سجده و آیۀ لیلةالمبیت نام برد. در مورد روایات هم دلاوریهای حضرت در جنگها، حدیث «باب علم»، حدیث «عشرة مبشره» بسیار شاخص هـستند.
مورد دوم، نسبت حضرت با خلفا بود که در مقایسه بـا ابوبکر، عمر و عثمان به طور واضح میتوان استنباط کرد که از دیدگاه صوفیان حضرت جـایگاه والاتری را داشتند؛ زیرا چه بسا که خـلفا از ایشان تمجید نمودند. البـته از نظر ارجاعی هم باید به این نکته اذعان داشـت که میزان ارجاع صوفیه به امیرالمؤمنین بسیار بیش از سایر خلفا است.
مورد سوم، کراماتی بود که صوفیه از حضرت نقل کردند و ذیل دو بخش پیشگوییها و خـوارق عـادات تقسیمبندی شد. باتوجه بـه این کـه کرامات همواره در تصوف مد نظر بوده و از امتیازات صوفیه نسبت به سایر اقشار جامعه بـوده است، ایشان با ذکر کرامات حضرت هـم در پی الگوسازی برای مریدان و هـم توجیه کرامات خود بـودهاند.
مورد چهارم، خوابها و رؤیاهای صوفیان در مورد حضرت است که با توجه به حجیت خـواب نزد صوفیه این مورد را هم میتوان وسیلهای بـرای تقویت اقـوال شیوخ برای مریدان دانست.
زهرا ابراهیمی – دانشآموخته دکتری رشته عرفان اسلامی، واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی تهران
ابوالفضل محمودی – دانشیار گروه ادیان و عرفان تطبیقی، واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی تهران
منابع:
– قـرآن کریم.
– آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و درر الکلم، تصحیح سید مهدی رجائی، قم، دارالکتاب الاسلامی،١۴١١ق.
– ابوطالب مکی، قـوت القـلوب، تحقیق باسل عیون السود، بیروت، دارالکـتب العـلمیه، ١٤١٧ق.
– ابـونعیم اصفهانی، حافظ، حلیةالاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج ١، دارالکـتاب العربی، بیروت، ١٩٨٧م.
– افراسیابی، غلامرضا، سلطان العشاق، انتشارات دانشگاه شیراز، شیراز، ١٣٧٢ش.
– برسی، حافظ رجب، مشارق انوار الیقین فـی مـناقب امیرالمومنین، تصحیح علی عاشور، دار اعلمی، بیروت، ١۴٢٢ق.
– بـغدادی، مجدالدین، تـحفه البرره فی مـسائل العشره، ترجمۀ شیخ محمدباقر ساعدی خراسانی به کوشش حسین حیدرخانی/ نشر مروی، تهران، ١٣٦٨ش.
– ثعلبی نیشابوری، ابی اسحاق، قصص الانبیاء، عرائس المجالس، المکتبه الثقافیهف بیروت، بی تا.
– جام، احمد، انس التائبین، تصحیح و توضیح علی فاضل، انتشارات توس، تهران، ١٣٦٨ق.
– حکیم ترمذی، محمدبن علی، الامثال من الکتاب و السنه، تحقیق علی محمد بجاوی، نخضه مصر للطباعه و النشر قاهره، بی تا.
– هـمو، کتاب الریاضه و ادب النفس، تصحیح ابراهیم شمس الدین، بیروت، دارالکتب العلمیه، ١۴٢٦ق.
– خواجه عبدالله انصاری، طبقات الصوفیه، مقابله و تصحیح محمد سرمد مولائی، نشر طوس، تهران،١٣٦٢ش.
– روزبهان ثانی، روح الجنان فی سیرة الشیخ روزبهان، بـه کوشش محمدتقی دانش پژوه، انتشارات انجمن آثار ملی، تهران، ١٣۴٧ش.
– سلمی، ابوعبدالرحمن، طبقات الصوفیه، به کوشش یوهانس پدرسن، لیدن، اول، ١٩٦٠م.
– صدری نیا، باقر، فرهنگ ماثورات متون عرفانی، نشر سخن، تهران، ١٣٨٨ش.
– صدوق، علی بن بابویه، الخصال، تصحیح علی اکبر غفاری، نشر جامعه مدرسین، قم، ١٣٦٢ش.
– همو، من لا یحضره الفقیه. قم، بینا، چ ٢، ١٤١٣ق.
– عابدی، محمود، گوهرهای پراکنده، سخنان علی علیهالسلام در نثر فارسی، انتشارات سروش، تهران،
١٣٨٨ش.
– عبادی، قطب الدین، التصفیه فی احوال المتصوفه، به تصحیح غلامحسین یوسفی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ١٣٤٧ش.
– همو، مناقب الصوفیه، به کوشش محمدتقی دانش پژوه و ایرج افشار، نشر کتابفروشی منوچهری، تهران،١٣٦٢ش.
– عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، تهران، انتشارات زوار، بررسی و تصحیح محمد استعلامی،١٣٦٦ش.
– عین القضات همدانی، شکوی الغریب، ترجمه غلامرضا جمشید نژاد اول، انتشارات اساطیر، تهران١٣٨٩ش.
– فاضل، علی، شرح احوال و نقد و تحلیل آثار احمد جام، انتشارات توس، تـهران، ١٣٧٣ش.
– قـشیری، عبدالکریم، رساله قشیریه، با ترجمه و تصحیحات بدیع الزمان فروزانفر، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران ١٣٤۵ش.
– کلابادی، ابوبکر محمد، التعرف لمذهب التصوف، مکتبه العلمیه، بیروت، ١٩٨٠م.
– مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، دار احیاء التراث العـربی، بـیروت، ١٤٠٣ق.
– هـمو، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، تهران، بینا، چ ٢، ١٤٠٤ق.
– محمود بن عثمان، فردوس المرشدیه فی اسرار الصمدیه (سیرتنـامه شیخ ابواسحق کازرونی)، به کوشش ایرج افشار، تهران، کتابخانه دانش، بیتا.
– مستملی بخاری، ابو ابراهیم، شـرح التعرف لمذهب التصوف، به کوشش محمد روشن، نشر اساطیر، تهران ١٣٦٣ش.
– میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار وعـده الابرار، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، ١٣٦١ش.
– نهج البلاغه، به کوشش صبحی صالح، نـشر هجرت، قم، ١٤١٤ق.
– هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، مقدمه و تصحیح محمود عابدی، نشر سروش، تهران ١٣٨٣ش.
پانوشتها:
۱. حکیم تـرمذی، مـحمدبن علی، الامثال من الکتاب و السنه ، تـحقیق عـلی محمد بـجاوی، نـخضه مـصر للطباعه و النشر قاهره ، بی تا، ص ٣٧٧
۲. افراسیابی، غلامرضا، سلطان العشاق، انتشارات دانشگاه شیراز، شیراز، ١٣٧٢ش ، ص ٢١٨.
۳. هجویری، علی بن عثمان ، کشف المحجوب ، مـقدمه و تصحیح محمود عابدی، نشر سروش، تـهران، ١٣٨٣ش، صـص ٢٧٣، ٦٩٢.
۴. ابـونعیم اصـفهانی، حـافظ ، حلیه الاولیاء و طبقات الاصـفیاء، دارالکـتاب العربی، بیروت ، ١٩٨٧م ، ج ١، ص ٦٤.
۵. روزبهان ثانی، روح الجنان فی سیرة الشیخ روزبهانی، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، انتشارات انـجمن آثـار مـلی، تهران، ١٣٤٧ش ، ص ٣٠٣.
۶. هجویری، ص ٢٧٣. او در همین اثر آورده است: برای این بـه علی کرم الله وجهه، یعنی: خدا روی او را گرامی بدارد، میگفتند که هرگز در جنگها پشت به دشمن نکرد و روی از دشمن برنگرداند و رو به بتها نکرد (ص ٦٨٦).
۷. هجویری، ص ١٠٣.
۸. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، تهران، انتشارات زوار، بررسی و تـصحیح محمد استعلامی، ١٣٦٦ش ، ص ٤٢٠.
۹. همو، ص ٤٣٦.
۱۰. همو، ص ۵٦۵.
۱۱. هجویری، ص ١٠٢
۱۲. حشر/٩
۱۳. عبادی، قطب الدین، مناقب الصوفیه، به کوشش محمدتقی دانش پژوه و ایرج افشار، نشر کـتابفروشی مـنوچهری، تهران، ١٣٦٢ش ، ص ٤١.
۱۴. انسان /٨
۱۵. ابوطالب مکی، تحقیق باسل عیون السود، بیروت، دارالکتب العلمیه ، ١٤١٧ق ، ص ١٨٠.
۱۶. جام، احمد، انس التـائبین، تـصحیح و توضیح علی فاضل، انتشارات توس، تهران ، ١٣٦٨ق ، ص ٣٠.
۱۷. بقره / ٢٠٧.
۱۸. هجویری، ص ٤٢٣
۱۹. خواجه عبدالله انصاری، طبقات الصوفیه، مقابله و تصحیح محمد سرمد مـولائی، نـشر طـوس ، تهران، ١٣٦٢ش، ص ٦١٤.
۲۰. ابونعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء، ص ٦٢.
۲۱. بغدادی، مجدالدین، تحفه البرره فی مسائل العشره، ترجمۀ شیخ محمدباقر ساعدی خراسانی به کوشش حسین حیدرخانی، نشر مروی، تهران ، ١٣٦٨ش ، ص ٢٠١.
۲۲. عطار نیشابوری، ص ٢۵١.
۲۳. عین القضات همدانی، شکوی الغریب، ترجمۀ غلامرضا جمشیدنژاد اول، انتشارات اساطیر، تـهران، ١٣٨٩ش ، ص ١٢٤.
۲۴. قـشیری، عبدالکریم ، رساله قشیریه، با ترجمه و تصحیحات بـدیع الزمان فروزانفر، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران ، ١٣٤۵ش، ص ۵٨٢.
۲۵. ابونعیم اصفهانی، ص ٦٤.
۲۶. حکیم ترمذی، کتاب الریاضه ، صص ١١٣-١١٢.
۲۷. کلابادی، ابوبکر محمد، التعرف لمذهب التصوف، مکتبه العلمیه، بیروت، ١٩٨٠م، صص ۵٤، ٤٦٢.
۲۸. ابونعیم اصفهانی، ص ٦٧.
۲۹. هجویری، ص ٦٢.
۳۰. کلابادی، ص ٢٧.
۳۱. بغدادی، ص ١٩٧.
۳۲. روزبهان بقلی، ص ١٧.
۳۳. فـاضل ، شرح احوال و نقد و تحلیل آثار احمد جام ، انتشارات توس، تهران، ١٣٧٣ش ، ص ١٤٤.
۳۴. مستملی بخاری، ابو ابراهیم ، شـرحالتعرف لمذهب التصوف، به کوشش محمد روشن، نشر اساطیر، تهران،١٣٦٣ش ، ص ١٣٨.
۳۵. ابوطالب مکی، ص ١١٦.
۳۶. ان لله فـی الارض عیونا، و ان علیا من عـیون الله»؛ حـکیم تـرمذی، کتاب الریاضه ، صـص ١١٢-١١٣.
۳۷. نک: صدری نیا، باقر، فرهنگ مـاثورات متون عرفانی، نشر سخن ، تهران ، ١٣٨٨ش ، ص ٤٦.
۳۸. افراسیابی، ص ٢١١.
۳۹. صدری نیا، ص ٩٣.
۴۰. ثعلبی نیشابوری، ص ٣٧٧.
۴۱. نک : برسی، حافظ رجب، مشارق انـوار الیقـین فی مناقب امیرالمومنین، تصحیح علی عاشور، دار اعلمی، بیروت ، ١٤٢٢ق، ص ۵٣٤.
۴۲. افراسیابی، ص ٢١٧.
۴۳. محمود بن عثمان، فردوس المرشدیه فی اسرار الصمدیه (سیرت نامه شیخ ابواسحق کازرونی)، به کـوشش ایرج افـشار، تهران، کتابخانه دانش، بیتا، ص ٧٤.
۴۴. عین القضات هـمدانی، ص ٩٢.
۴۵. مجلسی، مـحمدباقر، بحار الانوار، دار احیاء التراث العربی، بیروت ، ١٤٠٣ق ، ج ٤٢، ص ١٩٢.
۴۶. اللهم لا تحل الارض من قائم بالحجه، اولئک الاقلون عددا لا عـظمون عـنداله قدرا، قلوبهم معلقه بالمحل الاعلی، اولئک خلفاء الله فی عباده و بلاده هاه، شوقا الی رویتهم.» حـکیم تـرمذی، ص ٤٣٠.
۴۷. صـدوق، علی بن بابویه، الخصال، تصحیح علی اکبر غفاری، نشر جامعه مدرسین حوزه علمیۀ قـم، قـم، ١٣٦٢ش ، ج ١، ص ١٨٧.
۴۸. یا علی یظهر فی آخرالزمان قوم یقال لهم الروافض یدعون محبتک. صدری نـیا، ص ۵۵٢.
۴۹. ان للبـاطل جـوله ثم یضمحل.
۵۰. میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار و عده الابرار، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، مـوسسه انـتشارات امیرکبیر، تهران، ١٣٦١ش ، ج ٢، ص ٣١.
۵۱. نک: غررالحکم ، ص ۵٤٤.
۵۲. قـشیری، ص ٦١٦
۵۳. بـغدادی، صـص ٢٦٠-٦١
۵۴. مـجلسی، بـحارالانوار، ج ٤٠، ص ١٧٧.
۵۵. مستملی بخاری، ص ١٨٠٠.
۵۶. محمود بـن عثمان ، ص ۵٦
۵۷. مستملی بخاری، ص ١٩٩.
۵۸. صدوق ، من لایحضره الفقیه ، ج ٤، ص ١٧۵.
۵۹. محمود بن عثمان ، ص ٧٤.
۶۰. عبادی، التصفیه فی احوال المتصوفه ، ص ١۵.
۶۱. مجلسی، بحارالانوار، ج ٩، ص ۵۵٤.
۶۲. نک : سوره یوسف.
۶۳. مجلسی، مـحمدباقر، مرآة العـقول فی شرح أخبار آل الرسول، تهران ، بینا، چ ٢، ج ١، ١٤٠٤ق ، ص ٣٧.
۶۴. مستملی بخاری، ص ١٧٨٠.
۶۵. عطار نیشابوری، ص ۵٦۵.
۶۶. «ما احسن التواضع الاغنیاء للفقراء للفقراء طلبا لما عندالله و احسن مـنه تـیه الفـقراء علی الاغنیاء اتکالا علیالله». قابل ذکر است کـه این عبارت عیناً در جملات قصار (ش ٤٠٦) از نهج البلاغه آمده است.
۶۷. قشیری، ص ٧٠٦؛ «مرده بود و زنده شـدی و بـه زودی مرده میشوی. خانه داشتن در جهان فانی کار دشواری است. در جهان باقی خانهای بنا کن. این را عابدی در شرح دیوان منسوب به امیرالمؤمنین یافته است. عابدی، ص ٣٧٦.
۶۸. سلمی، طبقات الصوفیه، ص ٢٨١.
۶۹. عطار نیشابوری، ص ٢۵١.
منبع: پژوهشنامه ادیان