Search
Close this search box.

مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)، مجلس صبح يكشنبه ۹۶/٨/۲۱ – خانم‌ها (ذكر و فكر)

Hhdnat majzoobaalishah96 43بسم الله الرّحمن الرّحیم

راجع به ذکر، کمتر اشکالی دارند، بین فقرا اشکالی نیست، خب چون ساده… و به‌ هر جهت هم هر اشکالی در مورد ذکر و فکر از اول داشتند که باید در همان جلسه‌ی تشرف بپرسند. بعداً هم اگر شد از همان شیخ بزرگواری که پیشش بیعت کرده‌اند بپرسند. ولی به هر جهت منظور حالا آن نشد یا چیز شد باید بدانید که چیه، چجوریه وضعیت؟ «ذکر» یعنی خود «تذکر» که می‌گوییم اینها همه از همین ماده می‌آید. یعنی یادش بکنید. ذکرِ چیزی یعنی یاد کسی… در عرف فارسی هم، زبان فارسی هم هست می‌گویند: «ذکر خیر شما بود»، البته یک مَثلی هست می‌گویند ذکر خیر شما بود، من دفاع کردم، صحبت، ذکر خیر شد، ولی ذکر اصولاً یعنی یادآوری. در مورد درویشی هم ذکر همین معنا را می‌دهد منتها چون با فکر همراه بشود و چون به دستور کسی که خودش این ذکر را داده و می‌تواند بگوید یا عوض کند؛ بنابراین یک آثار خاصی مبنی بر ذکر هست. ولی به هر جهت ذکر چیزهایی‌ست که در تمام قرآن پر از ذکر خداوند است، یاد خداوند است. ولی در مورد فکر، تمام جهان فکر است. تمام جهان غرق در فکر است. در درویشی خصوصیتی که دارد درویشی برای این است که اولاً ذکرتان همیشگی‌ست یعنی کم کم ذکر و فکر نزدیک به هم می‌شود، هی ذکر که کوتاه است مدتش بیشتر می‌شود و تا به فکر برسد. در آن درجه‌ی آخر، ذکر و فکر به هم پیوسته‌ست، یکی شده ولی در مراحل اولیه ذکر جدا، فکر جدا. «فکر» عبارت از این است که چون در وجود انسانی یکی همین بدن است و یکی معنویتِ این بدن است حالا یک چیزهایی‌ست که می‌دانیم مربوط به این بدن است؛ چشیدن، آن حواس خمسه که می‌گویند، آنها همه مربوط به این بدن است یعنی اگر در بدن خللی وارد می‌شود آن هم خلل می‌پذیرد مگر اینکه وصل باشد به مبنای دیگری. «فکر» می‌خواهد که تمام تصرف وجود شما را به خودش بگیرد. ذکر یک چیزی‌ست که مخلوق شماست. «ذکر» یاد می‌کنید، یک نامی می‌برید، آیات قرآن می‌خوانید، دعا می‌خوانید، اینها همه در اختیار شماست. حتی آیات قرآن و دعا را که می‌خوانید، وسط چیز ممکن است یک‌مرتبه قطع بشود به هر مناسبتی. فکر برای خودش، ذکر برای خودش مستقل است. این ذکر را برای درویشی که وقتی می‌آید وارد می‌شود، مثل اینکه درویشی یک محفظه‌ای، یک لشگری دارد، این وارد که شد جزو آن لشگر قرار… اگر ذکر وارد ذکر، مخلوط بشود، ذکر همه رقم ذکر در خاطرش مخلوط می‌شود و در همه‌ی این‌ها به عهده‌ی شماست که مرتباً ذکر بگویید و فرض کنید کسی که نماز می‌خواند، دعا می‌خواند، بلند می‌خواند این خودش ذکری‌ست. «فکر» این است که این تصور را نداشته باشید که در تمام حالات، آن معنای آن ذکر و معنای معنویتی که به شما گفته شده- چون ذکرها متفاوت است، هر ذکری یک معنا دارد- ولی همه‌ی آنها یاد خداوند است. «فکر» عبارت از این است که آن یاد خداوندی که شما به زبان می‌گویید- حالا به زبان فارسی هم ممکن است بگویند یا به زبان عربی می‌گویید- این چه معنایی در فکر شما دارد؟ وقتی شما از نشستن خسته شدید، می‌خواهید پاشید مثلاً می‌گویید: «لا اله الا هو»؛ غیر از «الله» خداوندی نیست، خب این یک ذکر است ولی در این موقع که گفته می‌شود و اگر توجه کنید این ذکر تمام وجود شما را باید در بر بگیرد. یعنی دست روی زمین می‌گذارید یک‌خرده حرکت می‌کند اینها همه‌اش فکر می‌کنید در این توجه هستید که غیر از این دست و پا یک نیرویی هست که این نیرو با شما همگام است؛ جزو شما نیست یا مسلط بر شما نیست ولی از شما جدا هم نیست، همیشه با شماست. آنوقت در فکرتان هست که «لا اله الا الله» یا «لا اله الا هو» یا هر ذکر دیگری، در این صورت فکر، اگر فکرتان قبلاً آزاد است مثل یک اسبی که در فیلم‌ها خیلی تیز است، اسب سرکش که درمی‌رود، از دست شما نیست. شاید شما دلتان بخواهد این اسب را بگیرید ولی اسب تن نمی‌دهد. این فکر است. یعنی تمام افکار شما، تمام حالات شما اینها را برمی‌گردد به اینکه به میل شما رفتار کند. به اسب که سرکشی می‌کند برای فکر، در دلتان خطاب می‌کنید می‌گویید که یک دقیقه سرکشی نکن بیا. یک دقیقه سرکشی نمی‌کند. سوار اسب می‌شوید، گشت می‌زنید. ولی آن کسی که، این از خاصیت درویشی‌ست که آن رام کردن آن اسب و البته هر اسبی، اسبی نیست، رام کردن اسب آرام و اسب قیمتی در اختیار شما قرار می‌گیرد. این تفاوت درویشی و غیر… و این فکرِ «رَمو» که یعنی «رم می‌کند» این فکر را در اختیار شما قرار می‌دهد. البته می‌گوید از اول این کار را بکن، این کار را بکنید، تدریجاً با کمک ‌آن ذکر، ذکر و فکر با کمک هم دست به هم می‌دهند وجود شما را تمام تصرف می‌کنند. دیگر هر کاری هم بکنید آن کار از روی ذکر و فکر است. یعنی از روی فکر غذا می‌خورید، می‌دانید که این غذا اگر نخورید زنده نیستید و آن زندگی را خداوند به شما داده و به شما گفته که غذا را بخور که زنده بمانی. نخوری زنده نمی‌مانی. حیات شما مؤکول به آن می‌شود. آن کیست که به شما گفته؟ آن همان مطلوبی‌ست که همه می‌خواهند به خداوند برسند، امر خداوند را بشنوند. یک شعری هست که قسمت اولش یادم رفته، شعرش مال دکتر نعمت‌الله تابنده است، دکتر طب است، می‌گوید، در تعریف یکی از بزرگان عرفانی می‌گوید که: «ربنا گویند و زو لبیک عبدی بشنوند». می‌گوید خدایا، بعد صدای خدا را هم می‌شنود، که تا گفت خدایا، خدا می‌گوید: بله. این آخرین مرحله‌ی عرفان است. حالا منظور، فکر از اول به دست انسان نیست، منتها فکر که به منزله‌ی افسار آن فکر… اسب افساری دارد، یک دهنه‌ای دارد، آن را، دهنه را می‌گیرند که اسب فرار نکند، همیشه که یال اسب را نمی‌گیرند، دهنه را می‌گیرند که او در اختیارتان باشد، ذکر هم به این معناست، منتها این درجه‌بندی و این تفاوت ذکر و فکر را غیرعارف- غیردرویش- شاید توجه نکند. همان ذکر را می‌گوید، همان ذکری که در فکرش گاهی ذکر که می‌گوید- البته این ذکر را مثل ذکرهایی که بعضی‌ها به متلک می‌گویند به چیز می‌گویند: «مال خودم مال خودم، مال مردم مال خودم»، اینجور ذکر نیست. ذکری‌ست که یاد خدا می‌کند می‌گوید من خودم ملک خدا هستم. غیر از اینکه می‌خواهم به خدا برسم، من خودم ملک خدا هستم. بعد اگر این معنا در ذهنش مستقر شد می‌گوید خدایا، این هم که می‌گوید: می‌گوید، نه اینکه به حرف بگوید، فکرش، می‌گوید: «خدایا من که مثل خودت هستم، این ملک را آباد نگهدار». در آن صورت هم درجه‌ی خاصی دارد که یک همچین حرفی می‌زند. نه حرفش! حرفش همه می‌گویند، که همچین معنایی را فکر می‌کند، هم یک درجه‌ی خاص برایش حاصل می‌شود که خداوند وقتی شنید «لبیک عبدی» می‌شنود خدا که می‌گوید: بله. حالا انشاءالله به ذکر و فکر توجه کنید، از هیچکدامش یادتان نرود و غفلت نکنید تا اینکه شما مسلط بشوید بر ذکر و فکری را که مسلط است خودتان تحت اختیار درآورید. یک اسب مهربان و خوب دارید بنام «ذکر»، ولی یک اسب بسیار خوب ولی سرکش دارید بنام «فکر»، ولی هر دو باید در اختیار شما باشند. به دستورات رفتار کنید تا بیایند به اختیار…