بسم الله الرّحمن الرّحیم
آیهی قرآن، خود قرآن برای ما در واقع یک درس عمدهی روانشناسیست. سایر امور هم هست، طرز خلقت و اینها را بگوید، ولی مسألهی روانشناسی در قرآن هست که یک علت عمدهی بعضیها در مراجع یا در چیز پیشرفت میکنند و سرشناس میشوند روی شناخت افکار، اعمال و روش مردم است. نه اینکه این از شأنشان کم میکند، نه، بهعکس؛ این از شأنشان زیادتر میکند یعنی همانجوری که خداوند بر همهی ارواح یعنی بر همهی مؤمنین مسلط است و نهتنها میداند که الان چه فکر میکنند و چی دارند بلکه آیندهی این فکرها هم در نظر خودش است و خودش تعیین میکند، ولی معذلک خوشحال میشود از اینکه کسی در راه به سوی او یعنی در «سلوک معنوی» این چیزهایی را که خداوند گفته توجه کند و یادش باشد. خب مثلاً یک حرفی هست خب شاید خیلی مشکل است درکش؛ «قولوا لااله الاّ الله تفلحوا». بگویید لا اله الا الله نجات پیدا میکنید. ما که روزی صد بار میگوییم «لا اله الا الله» ولی فایده نمیکند! این آن قولی نیست که آنجا گفته. «قولو» یعنی بگویید: «لا اله الا الله». خداوند خواسته از این مسألهی اعتقاد به یک مطلبی را از مسیر مخالف برود. یعنی یک بار مثل اینکه شما از اینجا بروید مثلاً به مشهد برای زیارت، بعد همینجور پاورچینپاورچین عقبتر میآیید مقبرهی «شیخ بهایی» را هم زیارت میکنید. میروید پایین همینجور. یعنی در مسیری که میروید راه و چیزهایی که خداوند توصیه کرده، آنها را هم فراموش نمیکنید. درست است میگوید: «قولوا لا اله الاّ الله تفلحوا»، ما هم بگوییم «قولوا لا اله الاّ الله تفلحوا» ولی بین راه هم نباید فراموش کنیم که غیر از «قولوا لا اله الاّ الله…» که فرموده است اینجور بگویید فرموده است یک جایی هم که سخنی که میگوییم بدگویی و مذمت برای دیگران نباشد. چی نباشد چی نباشد؟ یعنی ما در ضمن که میگوییم: «قولوا لا اله الاّ الله…» چون اولین کلمه؛ رسول خدا و اولین اعتقادی که خداوند توسط پیغمبرش به ما القاء کرد یعنی نگفت اینجور باشید یعنی درواقع وقتی گفت اینجور باشید یعنی اصلاً فطرت اینجوری است. یا همینجور با کسی که واقعاً به این «قولو لا اله الا الله تفلحوا» معتقد باشد بسیاری از کارهای مهم و مفید را انجام میدهد. شما حتماً در تاریخ دقت کردید، اگر دقت کرده باشید میشوید کسانی فرض کنید «حاتم طایی». مثلاً صحبت خدا و نماز و اینها برایش نبود ولی فرمودند که به بهشت میرود یعنی خداوند ازش راضی است. چرا؟ چون آن «قولو لا اله الا الله»ی که گفته است جزء خمیرهی وجودش شده. هیچ حرف جدیدی، هیچ تعهد جدیدی نمیچسبد به این مگر آنچه مربوط به این است. «قولو لا اله الا الله» گفته. کی این را گفته؟ پیغمبر گفته. ما میگوییم از طرف خدا گفته. پس اعتقاد دوم این است که این رسول خداست. این اعتقاد میچسبد به آن اعتقاد، ولی اعتقاد اینکه مثلاً «مسجد ایاصوفیه» چهجوری است یا چیز چهجوری، این نمیچسبد دیگر، میگوید: به من چه؟ خدا میگوید. پس خدا وقتی که اعتقادی را توصیه میکند یا چیزی باید دقت کنیم تمام ارکانی که مربوط به این کلمه هست بیاوریم به ذهن خود. اگر این کار را بتوانیم بکنیم و بکنیم در این صورت تمام جهان زیر بال ما درمیآید. برای اینکه ما وقتی گفتیم: قولو لا اله الا الله، توابعی که خود این کلمه «لا اله الا الله» دارد جزء خود «لا اله الا الله» حل شده. مثلاً ما میگوییم: «لا مؤثر فی الوجود الا الله»؛ موثرِ در وجودی نیست جز خداوند. این اعتقاد میچسبد، چون منافاتی ندارد با «لا اله الا الله تفلحوا». این هم جزئیست از الله. بنابراین کسی حق ندارد بگوید من چون «قولو لا اله الا الله» را گفتم دیگر چیزی نمیگویم! نه، باید این اعتقاد را هم… خود این اعتقاد را پیدا کردنِ اینکه چه اعتقاداتی قابل هضم است … خود ماست. انشاءالله خداوند آنچه صحیح است خودش به ما تلقین کند.