برگرفته از: حق الیقین فى معرفة رب العالمین – شیخ محمود شبستری
باب اوّل در ظهور ذات حضرت حق تعالى و تقدس، که مقام معرفت است مشتمل بر حقایق
حقیقت- هستى حق- تبارک و تعالى- پیداتر از هستىها است، که او به خود پیداست، و پیدایى دیگر هستىها بدو است: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ (۲۴/ ۳۵).
حقیقت- دلیل هستى او به حقیقت جز او نیست، که هیچگونه کثرت را به هستى او راه نیست، و دلیل را از هستى ناگزیر بود: أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (۴۱/ ۵۳).
حقیقت- هستى او تعالى نماینده خود است که نمایندگى حقیقى جز از هستى حقیقى نیاید: أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ (۱۴/ ۱۰).
حقیقت- هر نفسى که هست به ضرورت، به قوت یا به فعل، مدرک هستى خود است:
بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ (۷۵/ ۱۴)، و آن مستلزم ادراک هست مطلق است، که عام روشنتر از خاص بود: وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ (۵۱/ ۲۱).
حقیقت- ادراک هستى حق، که اظهر و اعرف است، مقدم است بر ادراک نفس، که نفس از عالم امر است: وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ (۱۲/ ۲۱)، و از این جهت نسیان حق را مستلزم نسیان نفس فرمود، که نسیان بعد از معرفت بود: نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ (۵۹/ ۱۹).
تمثیل- ادراک مبصر بىواسطه نورى دیگر چون شعاع صورت نبندد، با آنکه شعاع از غایت ظهور در آن حالت غیرمرئى نماید، تا طایفهاى انکار آن مىکنند. نورى که واسطه ادراک شعاع بود بر آن قیاس باید کرد. نُورٌ عَلى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ (۲۴/ ۳۵).
تبصره- معرفت حق تعالى ذوات را فطرى است، که وجود منبع کمالات است و فطرت قابل تغییر نیست: فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ (۳۰/ ۳۰).
حقیقت- چون موجودات، از واهب الصور احسن الصور آوردهاند که: الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ (۳۲/ ۷). صورت احسن بدن ظاهر است، و آرایش آن اسلام و دین:
صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً (۲/ ۱۳۸) و صورت احسن نفس معرفت و آرایش آن ایمان است: أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ (۵۸/ ۲۲).
فرع- هدایت عام لازم معرفت است: الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى (۲۰/ ۵۰).
نتیجه- توجه به مقصد حقیقى تابع هدایت است: وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها (۲/ ۱۴۸).
حقیقت- معرفت و هدایت و توجه جزئى به کلى با عارضه تعین، منتج شوق بود از جهت جزوى. و جذب از جهت کلى. ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها (۱۱/ ۵۶).
حقیقت- باز جذب و شوق و محبت ارادى موجودات، موجب حرکت به طوع است: ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ (۴۱/ ۱۱).
نتیجه- حرکت مجذوب سوى جاذب، جز بر خط مستوى که صراط مستقیم است صورت نبندد: هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۱۱/ ۵۶).
رمز- تعدد حرکات و طرق بر وفق تعینات عدمى غیرمتناهى است: لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً (۵/ ۴۸).
سرى نازک- محیط خطوط طرف نقطه هستىها جز هستى نیست که عین نیستى است، که جناب مقدس او تعالى شأنه از کثرت مبرا است. إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ (۴۱/ ۵۴).
حقیقت- جهت امرى است نسبى متوجه محیط، به هر کدام جهت که حرکت کند سوى محیط بسیط باشد. وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ، فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِیمٌ (۲/ ۱۱۵).
نتیجه- شوق و محبت به واسطه بعد و حجاب تعین، اقتضاى ذلت، یعنى عبادت، کند که: إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً (۱۹/ ۹۳).
لازمه- عبادت از عابدى که تعین او عدمى است به هر طریق که واقع شود مخصوص گردد به ذاتى که تعین او عین هستى بود: وَ قَضى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ (۱۷/ ۲۳) و جمله عابد حق باشند: کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (۲/ ۱۱۶) و (۳۰/ ۲۶) اى کل له عابدون.
آیت- ظهور این امور شامله از ادراک و معرفت و شوق و هدایت و توجه و حرکت و عبادت به حسب کثرت و قلت تعینات و رتبت ظهور وجود بود، و از این جهت در بیشتر مواضع تعبیر از نطق عام به اعتراف موجد به تسبیح فرمود، که از صفات سلبى است: وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ (۱۷/ ۴۴).
حقیقت- چون در مظهر انسانى رتبت به نهایت رسید، و صفات و اسماء به کلیت در او ظاهر شد اعتراف به نطق خاص، به صفت اضافى صادر گشت: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى (۷/ ۱۷۲).
جواب سؤال مقدر- انکار منکر عارضى است و از این جهت به اندک اشارتى زائل مىگردد و بر اعتراف فطرى باز مىآید: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ (۳۱/ ۲۵) و (۳۹/ ۳۸).
حقیقت- گفته شود که معاد بر وفق مبدأ و معاش بود، در مبدأ: ما تَرى فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ (۶۷/ ۳)، و در معاش: یا رحمن الدنیا و یا رحیم الآخرة، و حکم کلى: رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ (۷/ ۱۵۶).