از بیانالسعادة حضرت آقای سلطانعلیشاه – یهودا که بنى اسرائیل را به مخفیگاه عیسى رهنمون شد بر کارى که کرده بود پشیمان شد و آن درهمهاى اندک را که
منبع: ترجمه تفسیر بیانالسعاده فی مقامات العباده، تألیف حضرت آقای سلطانمحمد گنابادی سلطانعلیشاه
نقل شده است: پس از آنکه قوم عیسى، او را از بین خودشان بیرون راندند با حواریّین به سوى آنها بازگشت، و در بین آنان فریاد به دعوت بلند نمود، پس آنان به کشتن او همّت گماردند و تبانى بر قتل او کردند. و این حیله و مکرى بود که آنها بکار بردند، و مکر خدا به آنها چنین بود که شبیه عیسى را بر کسى که مىخواست او را بکشد القاء نمود تا آنجا که کشته شد و به دار آویخته شد و حضرت عیسى به آسمان برده شد.
بعضى گفتهاند: وقتى که پادشاه بنىاسرائیل خواست عیسى را بکشد داخل خانهاش شد که در آن یک روزن بود، جبرئیل از همان روزن عیسى را به آسمان برد، پادشاه به مردى خبیث از بنىاسرائیل گفت: در آن خانه داخل شو و او را بکش، پس داخل خانه عیسى شد، پس خداوند شبیه عیسى را بر او القاء کرد، پس بیرون آمد تا به اصحابش خبر دهد که عیسى در خانه نیست پس آن شبهعیسى را کشتند و به دار کشیدند و گمان کردند که او عیسى (ع) است و بعضى گفتهاند: عیسى را اسیر کردند و براى او چوبى نصب کردند تا به دارش آویزند، پس زمین تاریک شد و خداوند ملائکه را فرستاد تا بین عیسى و بین آنها حائل شود، پس مردى را که به او «یهودا» گفته مىشد گرفتند و او همان کسى بود که بنىاسرائیل را به سوى مسیح راهنمایى کرد.
داستان از این قرار بود که آن شب عیسى حواریّین را جمع کرد و آنان را وصیّت نمود، سپس گفت: یکى از شما قبل از اینکه خروس صدا کند در مقابل چند درهم اندک، به من کافر مىشود. پس بیرون رفتند و متفرق شدند، و یهود، عیسى را طلب مىکردند، یکى از حواریّین پیش یهود آمد و گفت: اگر من عیسى را به شما نشان دهم به من چقدر مىدهید، پس سى درهم براى او قرار گذاشتند، پس آن را گرفت و آنان را به عیسى راهنمایى کرد.
وقتى داخل خانه عیسى شد خداوند او را شبیه عیسى (ع) نمود و عیسى (ع) را به آسمان برد لذا آنان آن مرد را به گمان اینکه عیسى است گرفتند. او گفت من عیسى نیستم و من شما را به عیسى راهنمائى کردم، ولى توجّه به گفتار او نکردند و او را به دار آویختند و گمان مىکردند که او همان عیسى است.
پس وقتى شبیه عیسى بدار آویخته شد و هفت روز از قضیّه گذشت خداى تعالى به عیسى فرمود: بر مریم فرود آى تا حواریّین را براى تو جمع کند، پس هبوط کرد، و کوه از نور شعله کشید، پس مریم حواریّین را جهت ملاقات با عیسى جمع کرد. عیسى (ع) آنها را در روى زمین پراکنده کرد و براى دعوت مردم، به سوى خدا، فرستاد، سپس بار دیگر خداوند عیسى را به آسمان برد.
و آن شب شبى است که نصارى در آن شب ذخیره مىکنند. وقتى که حواریّین صبح کردند هر کدام به دیگرى قضیّه را مىگفت و به زبان کسانى که عیسى به سوى آنها فرستاده بود سخن مىگفتند، و این معنى قول خداى تعالى است: وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ.
در انجیل ذکر شده: یهودا که بنىاسرائیل را به (مخفیگاه) عیسى رهنمون شد بر کارى که کرده بود پشیمان شد، و آن درهمهاى اندک را که گرفته بود در معبدشان انداخت و آن سى قطعه از نقره بود، و خودش را کشت. و در اخبار ما وارد شده که شبهعیسى را خداوند بر جوانى از پیروان عیسى انداخت تا اینکه در درجه و مقام مانند عیسى (ع) شد «۱».
و در انجیل است: کسى که در آن شب سه مرتبه کافر شد، قبل از اینکه خروس صدا کند شمعون بود، و او به عیسى کافر گشت و سه بار او را انکار کرد «۲».
و در انجیل است: یهود عیسى را به دار کشیدند، و مردى از پیروانش از پادشاه درخواست کرد که جسد عیسى را دفن کند، به او اجازه داد. و عیسى را در قبرى از سنگ که براى خودش تراشیده بود دفن کرد و سنگ را بر درب آن گذاشت، سپس بعد از مرگ از قبر بالا برده شد و حواریّون پیش او جمع شدند، و هر یک از آنان زبان امّتى را آموختند که به سوى آنها فرستاده مىشدند.
از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله روایت شده است که فرمود: خداوند عیسى بن مریم را مبعوث نمود و به او نور و علم و جمیع علوم انبیاى قبلش را داد، و انجیل را اضافه نمود، و او را به بیتالمقدّس به سوى بنىاسرائیل مبعوث نمود، که آنان را به کتاب و حکمت و ایمان به خدا و رسول دعوت کند، پس بیشتر آنان ابا کردند و چیزى جز طغیان و کفر بر آنها نیفزود پس وقتى ایمان نیاوردند عیسى به درگاه پروردگارش دعا کرد، پس خداوند شیاطین را از آنها دور کرد تا نشانهاى باشد که عبرت بگیرند، ولى باز جز طغیان و کفر چیزى بر آنها نیفزود، پس به بیتالمقدّس آمد و آنجا ماند و بنىاسرائیل را دعوت مىکرد و ترغیب به چیزهائى مىکرد که نزد خداست، و سى و سه سال آنجا ماند تا اینکه یهود او را طلب کرده و ادّعا نمودند که عیسى را شکنجه کرده زنده دفنش کردهاند، و بعضى از یهود ادّعا کردند که او را کشتند و به دار آویختند، ولى خداوند آنها را مسلّط بر عیسى نکرد، و عیسى بر آنها مشتبه شد «۱».
و از امام باقر (ع) روایت شده است «۲» که عیسى (ع) همان شبى که خداوند او را به آسمان بالا برد، از یارانش وعده گرفته بود، پس همه جلوى آب پیش او جمع شدند و آنها دوازده مرد بودند، پس آنان را به خانهاى داخل نمود، سپس خودش از داخل چشمهاى که در گوشه خانه بود نزد آنان آمد در حالى که سرش را تکان مىداد تا آب آن بریزد، گفت: خداوند به من وحى کرده است که مرا الان به آسمان مىبرد و مرا از یهود پاک مىکند، پس کدامیک از شما قبول مىکند که شبیه من بر او القاء شود، و کشته و به دار آویخته شود؟ تا با من در درجه برابر شود؟ پس جوانى از آنها گفت: من یا روحاللّه، عیسى گفت: تو همان هستى. پس عیسى به حواریّین گفت: آگاه باشید که یکى از شما به من کافر (از نظر تقیّه و حفظ جان عیسى (ع) مىگوید او را نمىشناسد) مىشود قبل از اینکه هر دوازده نفر تا صبح به من کافر شوند، مردى از آنها گفت: آن منم یا نبىاللّه، عیسى گفت: آیا به این مطلب در نفست احساس مىکنى پس همان باش.
سپس عیسى به آنان گفت: شما پس از من سه فرقه مىشوید، دو فرقه بر خدا افترا مىبندند که در آتش داخل مىشوند، و یک فرقه تبعیت از شمعون مىکنند و در مورد خدا صادق هستند که داخل بهشت مىشوند، سپس خداوند عیسى را از زاویه همان خانه بالا برد در حالى که آنها نگاه مىکردند.
امام باقر (ع) فرمود: یهود در طلب عیسى در همان شب آمدند و همان مردى را گرفتند که عیسى گفته بود: از شما کسى هست که به من کافر شود قبل از اینکه دوازده نفر کافر صبح کنند، و آن جوانى را که همان عیسى به او القا شده بود گرفتند و او کشته و به دار آویخته شد، و آن همان کسى که عیسى (ع) به او گفته بود تو قبل از اینکه دوازده نفر کافر شوند نسبت به من کفر مىورزى «۱».
۱) صافى: ج ۱/ ص ۳۱۶
۲) در انجیل یوحنا باب سیزدهم عدد ۳۷ این مطلب را درباره پطرس آورده است که: پطرس بدو گفت: …عیسى به او جواب داد آیا جان خود را در راه من مىدهى، آمین آمین به تو مىگویم. تا سه مرتبه مرا انکار نکرده باشى خروس بانک نخواهد زد. در انجیل مرقس باب چهاردهم به تفصیل این مطلب را درباره پطرس ذکر کرده و شرح سه بار انکار و خواندن خروس را به تفصیل بیان داشته است.
۳) صافى: ج ۱/ ص ۳۱۶
۴) صافى: ج ۱/ ص ۳۱۶