Search
Close this search box.

حکومت‌ها چگونه اصلاح می‌شوند؟

sharifimoghadam faezeh abdipoor96فائزه عبدی‌پور – محمد شریفی‌مقدم

تکامل سیستم‌ها در پرتو تخاصم و جنگ آنها معنا می‌گیرد. به این ترتیب که قواعد جدید به وجود می‌آیند و قواعد قدیم را یا از بین می‌برند یا تحت تأثیر خود آنها را تغییر می‌دهند در واقع رشد و تعالی حکومت‌ها با تئوری‌های جدید صورت گرفته و تئوری‌های جدید می‌آیند تا معایب قواعد و سیستم‌های قبل را از بین برند و آنها را اصلاح نمایند. این قواعد باید مطابق شرایط تغییر یابند و مبتنی بر نیازهای روز باشند و اگرنه تکامل نیافته و بیهوده هستند. در بستر شرایط و نیازهای مقتضی زمانه الگوهایی پدیدار می‌شوند که اگر بخواهند بر مبنای قواعد و سیستم‌های پیشین باشند نه‌تنها راهگشا نیستند که معیوب و منحرف‌کننده خواهند بود تا آنجا که در پی معضل تکامل‌نیافتگی با الگو و میزان‌های گذشته در پی درمان آسیب‌های امروز جامعه رفته و بر این زنجیره‌ی معیوب گره‌های کور می‌بندند. الگوهای صحیح به جامعه تحمیل نمی‌شوند بلکه مردم به آنها رجوع می‌کنند و آن را در میان خویش یافته و انتخاب می‌کنند.

enghelab sarbaz gol tofang2 96حکومت‌ها انگیزه‌های مختلف و گاه متعددی دارند که مبنا و اساس آنها بقاست و بقای حکومت هم در گرو سیستم‌ها و قواعد تکامل‌یافته‌ای است که از درون جامعه شکل گرفته و مردم به صورت آزادانه آن را انتخاب می‌کنند. حال اگر حکومتی بخواهد در قواعد و سیستم قدیم خود بماند و با الگوسازی‌های غلط و کهنه سعی در تحمیق جامعه و نادیده گرفتن شرایط زمانه داشته باشد، ناقص است و نجاتی در آن نخواهد بود در نتیجه مردم به دنبال تغییر تا رسیدن به آن تکامل می‌روند که خواسته‌ها و مطالبات آنها از انگیزه‌های تغییر حکومت‌هاست. حکومت‌ها می‌بایست خطر و حجم این مطالبات را به گونه‌ای احساس کنند که خطر اضمحلال خود را در آن ببینند تا شاید به خود آیند و در روش و منش خود تغییرات اساسی ایجاد کنند و در واقع در ساختار حکومت اراده‌ی تغییر و تحول به وجود آید. حال اگر اراده‌ی جمعیِ مردم بر مدار عقلانیت و روش‌های درست مبارزاتی انجام نگیرد حکومت‌ها را به واکنش‌های خشونت‌آمیز و فرو رفتن نظام‌های سیاسی در دام استبداد بیشتر مبتلا می‌کنند. پس هر پویش و جنبش اجتماعی باید دارای یک تفکر و تئوری قدرتمند باشد که جوابگوی نیازها و راهکارهای مناسب برای حل معضلات باشد. معضلات اجتماعی زاده‌ی تلفیقی از کاستی‌های فرهنگی و اقتصادی و سیاسی است و این کاستی‌ها و نواقص و معایب در یک حرکت جمعی و همبستگی فکری و الگوسازی صحیح از بین می‌رود. باید دانست به تنهایی نه حکومت‌ها می‌توانند این نواقص را برطرف کنند و نه صرف مطالبات مردم می‌تواند راهگشای حکومت‌ها باشد و نهایتاً هر تغییر و اصلاح در ساختار حکومت‌ها برگرفته از یک تئوری پویا و قدرتمند و یک اراده‌ی مصمم جمعی خواهد بود. اگر بر خیزش‌های مردمی یک تفکر غالب و قوی که زاده‌ی شور و شعور است نباشد بازیچه‌ی احساسات زودگذر خواهد شد و اگر دارای پشتوانه‌ی تئوریک عقلانی باشد برای مردم و حکومت‌ها راهگشا خواهد بود. با نگاهی گذرا به تاریخ صد سال گذشته می‌بینیم جنبش‌های مردمی، آن زمان به اهداف خود نزدیک می‌شود که راه همبستگی و اتحاد را دنبال کنند و آنگاه این اراده در حقیقت از سوی مردم است که به حکومت القا و تحمیل می‌شود و در پی اصلاح و تغییر آن برمی‌آید.

enghelab sarbaz gol tofang1 96در این میان جنبش‌های مردمی باید بدانند که انگیزه‌ی اصلی مبارزات نجات مردم است نه خون‌خواهی و انتقام‌جویی، و با آگاهی به این قضیه به مقاومت و مبارزه‌ی خود ادامه دهند که شخصی که او آن را دشمن خطاب می‌کند هم انسان است. انسانی که در جهالت خود بسر برده و با انگیزه‌ی بقای سیستمی پوسیده و مبتنی بر میزان و الگوهای غلط در مقابل اراده‌ی مردمیِ تغییر و اصلاح، مقاومت می‌کند، پس نباید در ورطه‌ی خشونت رفت که ناگاه آنها را از شأن انسانیت جدا ساخته و در خویشتن بذر کینه و نفرت بکاریم که این خشونت‌طلبی و خون‌خواهی مادام وجود انسان با او همراه خواهد بود. باید از خشونت بر مبنای یک باور و محصول خرد جمعی پرهیز کرد که خشونت خشونت می‌آورد.

enghelab sarbaz gol tofang3 96حکومت مستبد به طور کلی حکومتی است که با تفکر و الگوی پوسیده‌ی خود ساختاری را ایجاد می‌کند که در آن به دنبال رسیدن به منافع خود است و نه مردم. در نتیجه چنین حکومتی باید از خشونت، تحمیل زور و اندیشه‌ی جاهلانه‌ی خود خلع سلاح شود. زمانی که جنبش مردمی به صورت مشترک بر سر این تغییر اتفاق نظر پیدا کرد اهمیت الگوی مبارزاتی نمود پیدا می‌کند، الگویی که بتواند به جنبش توان جهت‌دهی به حکومت و قدرت را بدهد و راهکارهای عینی و عقلانی را داشته باشد. اینجاست که مبارزات خشونت‌آمیز که توان برقراری ارتباطی با حکومت را ندارند و سراسر خشم و کینه هستند نه‌تنها جوابگو نخواهند بود که عرصه را بر جنبش مردمی تنگ‌تر می‌کنند. گام اول و اخر خلع سلاح حکومت‌ها و ارتباط جهت‌دهنده با آنها توسط نیروهای مردمی تنها محبت است. داروی امروز تفکر مخالفین حکومت در جامعه محبت است و ما باید طریق درست محبت کردن را بیاموزیم و بدانیم با تنفر نمی‌توان حکومت را عوض کرد. باید به این موضوع اشراف پیدا کرد که موافق و مخالف برادرند و ایمان پیدا کنیم که آنچه اختلافات را از بین می‌برد همدلی و همفکری است نه زور و قدرت. اینگونه می‌توانیم به طرف مقابل ثابت کنیم که در اتخاذ روش‌های انجام‌گرفته اشتباه کرده است و با لشکرکشی و زورگویی نمی‌توان چیزی را اثبات کرد. معضل امروز جامعه‌ی ما دوری از محبت است آن‌هم نه کمبود محبت در یک گروه و دسته و جناح بلکه کمبود آن در همه‌ی افراد و آحاد جامعه.

ضعف مشترک تمام جنبش‌های آزادی‌خواهانه و عدالت‌طلبانه ضعف محبت است که این ضعف خود را در ارتباط روابط و مناسبات اجتماعی نشان می‌دهد. حکومت‌ها هم با ارائه‌ی دینِ خالی از محبت سعی در پر کردن این خلأ دارند اما مسئله این است که اعتقادات دینی برای ما معنویت و محبت نیاورده است. هل الدین الا الحب!؟ آیا دین غیر از محبت است!؟ به همین خاطر هم در نهایت می‌بینیم که اثر کار آنها ناقص و حتی خلاف آن است که انتظار داشته‌اند. زیرا که درد را احساس نکرده‌اند. تفاوت است میان درد و احساس درد. اگر نفهمند درد و دردمندی چیست آن زمان است که با ایجاد انگیزه‌های کاذب و خشونت‌طلبانه مسیر مبارزه دچار انحراف خواهد شد.