اين پژوهشگر و استاد دانشگاه با نام بردن از شش نفر از سران تفكر و ادب فارسي كه از شاهنامه تأثير گرفتند، يادآور شد: خيام، نظامي، سعدي، حافظ، ناصرخسرو و مولوي از اين اثر تأثير گرفتند. خيام همين مقدار كم كه رباعي گفته، از شاهنامه تأثير گرفته است؛ زيرا مضاميني كه بهكار گرفته، مضاميني است كه بارها تكرار شده و آن گذشت عمر است. فردوسي سرگذشت كساني را ميسرايد كه سرگذشتشان مايهي عبرت است و سرگذشت آنها را به شعر درميآورد. اسلامي ندوشن ادامه داد: نظامي دومين شاعري است كه فردوسي روي او تأثير گذاشته است. اگر مردم جرأت كردند داستانهاي پيش از اسلام را وارد شعر كنند، سرمشقشان فردوسي و شاهنامه بود. اگر «ويس و رامين» را با شاهنامه مقايسه كنيم، شباهتهاي بسياري ميبينيم. نوع برخورد و داستانها به طرز عجيبي شبيه هستند؛ بهدليل اينكه هر دو منبع مربوط به پيش از اسلام است.
مراسم بزرگداشت حكيم ابوالقاسم فردوسي با سخنراني اسلامي ندوشن، دولتآبادي، رواقي، كزازي و لطفي برگزار شد.
به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) محمدعلي اسلامي ندوشن در اين مراسم كه عصر روز گذشته (دوشنبه، 28 ارديبهشت) در تالار فردوسي دانشكدهي ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران و با حضور جمع زيادي از دانشجويان برپا شد، با يادي از محمدامين رياحي و آثار بزرگي كه دربارهي فردوسي خلق كرده است، گفت: محمدامين رياحي از آخرين نسلي بود كه نسلشان دارد تمام ميشود.
او سپس با اين پرسش كه چرا شاهنامه كتاب اول ايران است، يادآور شد: «شاهنامه» ابعاد مختلف سياسي، اجتماعي، تاريخي و رواني دارد كه يكي تأثيري است كه در آثار جدي بعد از خود گذاشت. همهي آثار پرتوي از شاهنامه است؛ زيرا شاهنامه افق بزرگي در دنياي بعد از خود باز كرد و ميتوان ايران را به دو قسمت دنياي پيش از شاهنامه و دنياي پس از شاهنامه تقسيم كرد.
اين پژوهشگر و استاد دانشگاه با نام بردن از شش نفر از سران تفكر و ادب فارسي كه از شاهنامه تأثير گرفتند، يادآور شد: خيام، نظامي، سعدي، حافظ، ناصرخسرو و مولوي از اين اثر تأثير گرفتند. خيام همين مقدار كم كه رباعي گفته، از شاهنامه تأثير گرفته است؛ زيرا مضاميني كه بهكار گرفته، مضاميني است كه بارها تكرار شده و آن گذشت عمر است. فردوسي سرگذشت كساني را ميسرايد كه سرگذشتشان مايهي عبرت است و سرگذشت آنها را به شعر درميآورد.
اسلامي ندوشن ادامه داد: نظامي دومين شاعري است كه فردوسي روي او تأثير گذاشته است. اگر مردم جرأت كردند داستانهاي پيش از اسلام را وارد شعر كنند، سرمشقشان فردوسي و شاهنامه بود. اگر «ويس و رامين» را با شاهنامه مقايسه كنيم، شباهتهاي بسياري ميبينيم. نوع برخورد و داستانها به طرز عجيبي شبيه هستند؛ بهدليل اينكه هر دو منبع مربوط به پيش از اسلام است.
او با بيان اينكه در راهي كه شاهنامه باز كرد، ناصرخسرو شاعر بسيار مهمي است، گفت: شباهت بين قصايد ناصرخسرو و شاهنامه، مسألهي خرد است. شاهنامه كتاب خرد است و بارها تكرار ميكند كه بايد بر حسب خرد زيست. تفاوت ناصرخسرو با فردوسي اين است كه فردوسي خرد ناب و بيقيد و بند را در نظر دارد؛ اما خرد ناصرخسرو خردي مذهبي است. او به شيعهي اسماعليه گرويده و خود را پايبند به آن كرده و جز مبلغان آن است.
اين نويسنده و پژوهشگر با اشاره به طيف عرفاني كه در شاهنامه وجود دارد، متذكر شد: قبل از رشد عرفان اصلي ايران يعني عطار، مولوي و سنايي، طيف عرفاني در شاهنامه وجود دارد. عرفان فردوسي، يك عرفان زميني است؛ يعني در شكل روزانهي زندگي كار ميكند و ميتوان آن را براي زندگي روزمره بهكار برد. اما عرفان معنوي در زمين پياده نميشود و در جستوجوي عالم برتر است. در اين عرفان شاهنامه، خداي حاكم بر هستي، يك پروردگار است و بشر مستقيم با عالم بالا ارتباط ميگيرد. طرز رفتار پهلوانان شاهنامه به رفتار عرفاني نزديك ميشود و در عرفانهاي سنايي، عطار و مولوي نضج مييابد.
او با اشاره به اينكه «بوستان» سعدي به تقليد از «شاهنامه» گفته شده است، «بوستان» را يك خردنامه بعد از اسلام دانست و متذكر شد: سعدي نصايح خود را در «بوستان» به همان وزن شاهنامه گفته است و ميخواهد يك شاهنامه يا خردنامهي ديگر خلق كند و در كتابش از فردوسي و قهرمانان شاهنامه ياد ميكند. فردوسي شاهنامه را در دوران سرافرازي ايران ميسرايد كه ايران ميجنگد و شخصيت خود را حفظ ميكند؛ اما بوستان را سعدي در دوران سرخوردگي و پژمردگي ايران سروده و به اين دليل بهصورت نصيحتنامه است.
اسلامي ندوشن همچنين ديوان حافظ را يك شاهنامه كوچك دانست و گفت: حافظ يك شاهنامهي غزلي است و قدرت در حافظ در عشق خلاصه ميشود. او ميخواهد زندگي را به كمك عشق زندگي سازد و شخصيتهاي شاهنامه نيز در غزلهاي حافظ گنجانده ميشود و ما را به دوران دوردست ميبرد. خورشيدي كه در شاهنامه از آن ياد ميشود و فرمانروا خوانده ميشود، در حافظ به نوعي فروغ معنوي تعبير ميشود. نوري كه از سراسر ديوان ساطع ميشود، ريشه در دوردست دارد.
اين پژوهشگر ادامه داد: اگر شاهنامه نبود، حافظ نميتوانست كنايهها را در اشعارش بگنجاند؛ زيرا چنين كتابي رودررويش بود. شاهنامه يك واقعهي عظيم بود، يك كتاب كه در نفس خود در سرنوشت كشور از جهات مختلف تأثير گذاشت.
در ادامه، محمود دولتآبادي با بيان اينكه فردوسي چونان شخصيتي است كه آموزگاران من بايستي دربارهي او سخن بگويند و گفتهاند، ياد آور شد: من به عنوان يك دانشجوي هنر و ادبيات اينجا هستم تا اين شور و شوق و نيروي جوانان مملكتم را ببينم كه به رغم همه موانع، به سمت آنچه عميقا به خود آنها و مردم ايران تعلق دارد، برويم.
اين داستاننويس افزود: در شاهنامه دو جور نگاه وجود دارد؛ يك نگاه از آن مايه كه امثال من هنرجوي ادبيات دارند و ميكوشند معرفت موجود در شاهنامه را دريابند؛ اما يك نگاه بيروني هم به شاهنامه وجود دارد كه پهلو به شوونيسم ميزند؛ يعني ناسيونالسيم افراطي و من ميگويم غير از اين است. شاهنامه يك اثر بشري است؛ مثل همهي آثار بزرگ تاريخ كه حسن اتفاق در كشور ما خلق شده است.
دولتآبادي يادآور شد: اينكه از بيرون به شاهنامه نگريسته ميشود، بيشتر شفاهي و شنودي است؛ اما آنچه درون شاهنامه است، يك حقيقت بشري است. برخي از دور و بدون اينكه به مفاهيم شاهنامه آشنا باشند، آن را ناسيوناليسم افراطي ميدانند. برخي پنداشتند شاهنامه يك اثر نژادي است، اين كاملا غلط است؛ فردوسي به هيچوجه نژادپرست نيست. فردوسي از انسان نژاده صحبت ميكند؛ اما انسان نژاده از نگاه او شخصيتي است كه پدر و مادرش مشخص باشند. مستند گفتههايم اين است كه تمام قهرمانان شاهنامه آميزهاي از ايراني و توراني، رومي و ايراني، چيني و رومي است. شما يك شخصيت برجسته در شاهنامه سراغ نداريد كه فرايند نژادهاي شاهنامه نباشد.
او همچنين متذكر شد: كساني كه نگاه ناآگاهانه به فردوسي دارند و به آن بهصورت ناسيونالسيم افراطي نگاه ميكنند، اشتباه ميكنند و كساني كه به آن حمله ميكنند؛ دو بار اشتباه ميكنند. نگاه فردوسي نسبت به تمام شخصيتهايي كه وجود دارند، نگاه انساني يكسان است. اين است كه من مدعي هستم كه اين اثر بشري فراتر از نژاد و نقطه و منطقه است.
سپس علي رواقي سخن گفت و يادآور شد: دربارهي شاهنامه و فردوسي، نكتهاي كه بايد اشاره شود، اين است كه شاهنامه در روزگاري سروده شد كه فرخي، عنصري و منوچهري به مديحهسرايي پرداخته بودند و تنها شاعري كه براي ادب ايران مقاومت كرد، فردوسي بود. بعد از فردوسي، ناصرخسرو با پيوند فرهنگ اسلامي دنبالهي ادب مقاومت را ميگيرد.
اين استاد دانشگاه متذكر شد: آيا درست است شاهنامه را بر اساس دستنوشتههاي مختلف تصحيح كنيم يا نه؟ اگر به مسألهي گونهشناسي در زبان فارسي دقت كنيم، درمييابيم كه دستنوشتههاي شاهنامه نبايد مختلط شود. گونههاي شاهنامه ناهمگونيهاي زيادي از نظر زباني دارد. اگر ترجمههاي مختلف قرآن را بخوانيم، درمييابيم كه ناهمگونيهايي در كاربرد واژگان وجود دارد كه اين ناهمگونيها در دستنوشتههاي شاهنانه نيز هست. آيا ميتوان واژگان قرآن قدس را با تفسير طبري در آميخت؟ اگر دستنوشتهاي شاهنامه را با هم بياميزيم، طبعا شاهنامه فردوسي نيست. از زمان سرودن شاهنامه تا قديميترين دستنوشت شاهنامه، حدود 300 سال تفاوت زماني دارد كه اين 300 سال سختترين دورهي تاريخ ايران است.
او يادآور شد: زبان رودكي و فردوسي با هم فرق دارند؛ زبان رودكي زبان گفتاري و نوشتاري و حوزهي فرارودي است؛ اما زبان فردوسي، زبان نوشتاري و كتابتي حوزهي توس است؛ بدون اينكه از زبان گويشي بهره برده باشد. اگر اينها را نميتوانيم آميخته كنيم، چگونه دستنوشتهاي گوناگون شاهنامه را باهم بياميزيم و به عنوان تصحيح انتقادي ارائه دهيم؟
رواقي ادامه داد: در اين 300 سال، خط طولي و عرضي شاهنامه تغيير كرده است. روند پسرفتگي و پيشرفتگي ذهني مردماني است كه شاهنامه را نوشتهاند و آيا ممكن است آنچه را خود خواستهاند بر شاهنامه نيافزايند؟ ما پانوشتهاي شاهنامه را از دست نميدهيم و از آنها براي شناخت صورت درست بهره ميگيريم. اما تا كجا ميتوان پيش رفت؟ آيا حق داريم «بالا» را كه به معناي ستون است، به پرده تبديل كنيم؟
اين پژوهشگر افزود: به نظرم بايد گونهشناسي كرد، كه اين موضوع متأسفانه راهي به ده دانشكدهي ادبيات نبرده است. گونهشناسي كاربرد زبان در حوزهي آن است. شعر مولانا در قرن هفتم، در سنجش با سعدي، گونهي بلخي يا پارسي دارد. اينكه در مورد زبان مولانا، بيشتر نويسندگان ما سردرگم شدهاند، دليل اين است كه زبان مولانا دنبالهي زبان رودكي است. اگر زبان سعدي و مولانا را ميسنجيم و ناهمگوني ميبينيم، به اين دليل است كه از دو گونهي زباني و فرهنگي هستند.
رواقي با اين پرسش كه آيا فردوسي در سرودن شاهنامه امانتدار است و چه امانتي به دست او سپرده شده تا بسرايد، توضيح داد: چگونه است كه شاهنامه فقط بر اساس روايتهايي است كه به فردوسي رسيده است؟ ما ميگوييم فردوسي امانتدار نيست، خيانتكار هم نيست. او در حوزهي داستانها امانتداري كرده است و شاهنامه سروده است. چيزهايي است كه فردوسي با ايمان و باور خود به فرهنگ ايراني سروده و تمام تركيبها و تعبيرها از آن خود فردوسي است.
او با بيان اينكه شاهنامهاي كه موجود است و همه دستنوشتهايي كه داريم و همهي متون موجود از شاهنامه، بسيار نادرستيها دارد و هنوز متن شاهنامه پاكيزه نشده است، گفت: بهنظرم حدود سههزار بيت شاهنامه با شاهنامههاي موجود متفاوت است.
ميرجلالالدين كزازي هم با اشاره به سخن رواقي يادآور شد: من در اين سخن يكسره همراي و همداستانم كه نسخهي بدل و بديل و پانوشتها ارزش بسياري در شناخت سرگذشت زبان فارسي دارد كه دگرگونيهايي يافته است. اما پژوهشهاي پچينشناختي روزگاري بايد به بر بنشيند تا به متني پاكيزه و استوار در مرز توان، از شاهنامه برسيم. من در «نامهي باستان» كوشيدم نخستين گام را دراين راه دراز بردارم و به شيوهاي سخنسنجانه متني از شاهنامه بهدست دهم و هرجا كه پچيني را گزيده داشتم، نوشتم.
اين استاد زبان و ادبيات فارسي افزود: پا نميفشارم كه هرگز نلغزيده و برخطا نرفتهام؛ كاري چنين سترگ بيگمان از لغزش و خطا نميتواند پيراسته باشد. اما نخستينبار متني مانند شاهنامه بدين شيوه پيراسته ميشود. همواره جايي براي پچينهاي ادبي به فراخي پيش روي ماست. اما در شاهنامههاي چاپشده كه گاه با هم ناهمگون است، بايد سرانجام به هماهنگي رسيد. راست اين است كه اين راه به فرجام نميرسد و ما نميتوانيم دلآسوده شويم و به آنچه كه خامهي فردوسي بوده است، دست يابيم؛ ولي چنين است كه به متن دستنيافتني نزديك ميشويم.
او ادامه داد: من بر اين باورم كه فردوسي با پايبندي و وفاداري بسيار شاهنامه را سروده است. وقتي ميتوانيم بگوييم برخورد او با شاهنامه و سرچشمهها و آبشخورهاي خويش برخوردي آييني بوده است، فردوسي با داستان ايران چنين رفتاري داشته است؛ اما هميشه امايي بزرگ هست. پايبندي فردوسي به داستان ايران در قلمروي است كه او ميتوانسته در آن چنين كند. يكي از لغزشگاههاي بزرگ در شاهنامهشناسي اين است كه ما مرزهاي گوهرين را در اين نامه نامبردار درهم ميآميزيم. اگر چنين كنيم، دستاورد رنج ما ناكام ميماند.
كزازي با اشاره به سه قلمروي كه در شاهنامه ميتوان از يكديگر باز شناخت و شاهنامهپژوهان بايد ين سه قلمرو را پاس دارند، گفت: قلمروي اول، فرهنگ و منش ايراني است كه در شاهنامه به شيوهاي گوهرين بازنموده شده است. اگر به اين پرسش بخواهيم پاسخ دهيم كه ايران چيست و ايراني كيست، ناگزير به شاهنامه باز ميگرديم؛ زيرا بهترين و كاملترين پاسخ اين پرسشها را تنها در شاهنامه ميتوان يافت. هر شاهكار ديگر ادبي تنها نمود و بازتابي از اين چيستي را بر ما آشكار ميسازد. هرچند فردوسي برترين نمونهي اين فرهنگ و منش است. در تنگناي اين تن، فردوسي ايرانيترين ايراني است كه ما ميشناسيم.
اين نويسنده قلمروي ديگر را كه بايد پاس داشت، قلمروي ادبي و زيباشناسي شاهنامه دانست و افزود: فردوسي در اين قلمرو بيشترين كاركرد را دارد. او چونان بزرگترين حماسهسراي جهان بالا ميافرازد و شاهكاري ميآفريند كه جاوانه و بيمانند است. به درستي گفته ميشود اگر فردوسي در يكي از تاريكترين روزگاران تاريخ ايران سربر نميآورد، ما امروز به زبان فارسي شيرين با هم سخن نميگفتيم.
او همچنين افزود: شاهنامه و فردوسي پيوندي تنگ و ساختاري با هم دارند؛ اگر فردوسي جز شاهنامه ميسرود؛ فردوسي نميشد و اگر شاهنامه را كسي جز فردوسي ميسرود، شاهنامه نميبود. بخت بلند ما ايرانيان است كه توانستهايم سخنوري چون فردوسي را بپرورانيم. فردوسي پايگاه ايراني ماندن ماست؛ چون شاهكاري پديد آورده است پايانناپذير و تا زماني كه شاهنامه هست و ايرانيان با شاهنامه آشنايند و در متن و روان زندگي آنها جاري است، هيچ بيمي از تهاجم فرهنگي نيست.
كزازي قلمروي سوم را قلمروي داستانشناسي شاهنامه ذكر كرد و گفت: درست است كه فردوسي پيكرهي داستانها را به شعر درآورده؛ اما اين پيكره را بي آنكه دگرگون سازد، به شيوهاي كه خود خواسته، آورده است. فردوسي در كاربرد هنري پيكره داستان شگفتيكار است. شاهنامه نامهاي است كه سرنوشت ايران را به سرگذشت ايران پيوند داده و ضروري است كه ايرانيان با شاهنامه آشنا باشند؛ زيرا از شاهنامه و در شاهنامهاند؛ پس ناگزيرند با شاهنامه باشند.
در اين مراسم همچنين محمدرضا لطفي در سخناني گفت: سخت است كه وقتي به فضاي سرسبز اين دانشگاه ميآيم، احساس دلتنگي به من دست ميدهد؛ زيرا اينجا درس خواندم و درس دادم و دو سال مسؤول بودم. آرزو دارم دانشگاه محل دانش، عشق، مهر، دوستي و درك متقابل دانشجويان و اساتيد باشد.
اين آهنگساز و نوازندهي تار يادآور شد: وقتي ما از رديف موسيقي ايران صحبت ميكنيم، ميبينيم حفظ رديفهاي موسيقي به شاهنامه بسيار شباهت دارد. خانههاي مختلف رديف خيلي به خانههايي كه در شاهنامه است، شباهت دارد و ما بايد از خانههاي تودرتو عبور كرده و به روشنايي ازلي كه فردوسي به آن تأكيد دارد، برسيم، كه براي رسيدن به آن، چيزي جز آيين مهر و قلب روشن نيست.