به گزارش جرس، در این کنفرانس که به همت «انجمن سخن» لندن و همچنین «مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی» دانشگاه لندن (سواس) در تالار «خلیلی» برگزار گردید، عبدالکریم سروش، مهرداد واعظی نژاد، حسن یوسفی اشکوری، یاسر میردامادی، سیاوش رنجبر، مجید تفرشی، محمد رضا نیکفر و رضا بهشتی معز، از زوایای مختلفی به تحلیل نقش روحانیت و حوزه های علمیه در تاریخ معاصر ایران پرداختند.
تجدیدنظر در تعریف روحانیت بعنوان یک طبقه جدید
اولین سخنران نشست فوق، مهرداد واعظی نژاد، دکترای تاریخ دانشگاه لندن بود، که پیرامون “روحانیون و حوزه ها، از اواخر قرن ۱٩ تا اوایل قرن ٢۰” به بحث پرداخت.
این پژوهشگر تاریخ، با رویکردی تحلیلی به دوران سلطنت قاجار و روند “قدرت گرفتن روحانیون و حتی نهادینه شدن روحانیت شیعه در ایران”، ضمن اشاره به «اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطیت»، به بررسی دو روایت متضادِ “همراهی و همدستی سلطنت و روحانیت در تقابل با مردم” از یک سو و روایت دیگری با محوریت “ایستادگی روحانیت به پشتیبانی مردم در برابر نهاد سلطنت” پرداخته و همزمان کاستی های هر دو روایت فوق را مورد تحلیل قرار داد.
واعظی نژاد با شرح گوشه ای از آنچه “پیچیدگی های مناسبات این دو نهاد (سلطنت و روحانیت)” نامید، به این نکته اشاره کرد که “طیف های مختلف روحانیون، در موقعیت ها و شرایط مختلف به تعامل و بعضا تقابل با سلطنت روی آورده” و دارای “سیالیت” در مواضع در شرایط مختلف بوده اند.
این پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، که موضوع پایان نامه دکترایش به “نقش و نفوذ خانواده های مهم روحانی اصفهان در اواخر دوران قاجار و اوایل دوران پهلوی” اختصاص داشته، بعد از بحث پیرامون نقش های متفاوت و متضاد روحانیون و حوزه ها، از اواخر قرن ۱٩ تا اوایل قرن ٢۰ و همچنین عملکرد طیف های مختلف روحانیون شیعه در یک صد سال اخیر، تاکید کرد که با توجه به “سیالیت در رفتار و اختلافات درونی” این نهاد، باید در تعریف روحانیت به عنوان یک طبقه جدید، بطور جدی تجدیدنظر کرد.
نقش روحانیون در چهار برهه زمانی در تاریخ معاصر
سخنران بعدی این نشست، مجید تفرشی، نویسنده و تاریخ نگار مقیم لندن بود، که با محوریت “روحانیون و حوزه ها بین سال های ۱٩٢۱ تا ۱٩۶۱”، به ادامه بحثی پرداخت، که برهه تاریخی قبل از آن را، سخنران قبلی (واعظی نژاد) مورد بحث قرار داده بود.
تفرشی ابتدا با بیان اینکه “رابطۀ میان دین و دولت در دوران قدرت یابی و حکومت بیست ساله رضا شاه (بین کودتای اسفند ١٢٩٩ تا شهریور ١٣٢۰) را می توان به سه دوره مشخص تقسیم کرد”، این سه مقطع تاریخی و کیفیت روابط میان نهاد روحانیت و نهاد حکومت پهلوی اول را چنین مورد تفکیک و بحث قرار داد :
١- از اواخر ١٢٩٩ تا ١٣۰٧، دوره تعامل و همدلی و تفاهم روحانیت و جامعه سنتی و دینی با حکومت جدید، برای رسیدن به اهداف مشترک.
وی خاطرنشان کرد “این دوره با حوادث پس از کودتای ١٢٩٩ و به خصوص همراهی رضا خان با علمای بزرگ تبعیدی از عراق به ایران (اصفهانی، خالصی، صدر و نایینی) و تکریم آنان آغاز شد و پس از همراهی نسبی علما (به استثنای سید حسن مدرس و چند تن دیگر) در مجلس برای تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی، نهایتا با همگامی دولت و علما در تشکیل کمیسیون حرمین شریف در مقابله و اعتراض به تخریب قبور ائمه شیعه در حجاز در سال ١٣۰٧ به اوج رسید.”
٢- از ١٣۰٧ تا ١٣١۴، دوران نزاع و کشاکش و تقابل جهت حفظ قدرت اجتماعی و سیاسیِ روحانیت سنتی از یک سو و تلاش حکومت پهلوی اول برای کسب حاکمیت مطلق و اقتدار دولت مرکزی در برابر قدرت سنتی روحانیون و حامیان آنها. (که سیاست مدرن سازی کشور توسط رضا شاه و سپس کشف حجاب، این تقابل را به اوج رساند)
تفرشی در شرح این دوره یادآور شد که “به مدت هفت سال مقابله و کشاکش عمومی بین رضا شاه و روحانیان ادامه یافت. در این دوره حکومت تلاش گسترده ای برای فراگیرکردن نهادهای حکومتی از قبیل عدلیه و ثبت و محاکم قانونی و کوتاه کردن دست روحانیان از این مسایل کرد. از سوی دیگر با تصویب قوانین لباس اجباری و یا محدود کردن شرایط ملبس شدن به لباس روحانیت و همچنین تسلط دولت بر اوقاف، حکومت تلاش روزافزونی برای کنترل سازمان روحانیت نمود و اوج برخورد حکومت با روحانیت، وقایع مشهد در سال ١٣١۴ بود که نهایتا به ماجرای گوهرشاد در تابستان ١٣١۴ و پس از آن اعلام رسمی و اجباری شدن کشف حجاب منجر شد.”
٣- از ١٣١۴ تا ١٣٢۰، دوران شکست و انزوای تقریبا کامل روحانیون سنتی و تصرف و تحت کنترل درآمدن مراکز قدرت و اجتماعی آنان توسط حکومت و دولت مرکزی و همچنین تلاش حکومت برای انزوا و تضعیف مراجع و حوزه های علمیه)
در تحلیل سومین مقطع تاریخی نیز، وی خاطرنشان کرد که “در فاصله سالهای ١٣١۴ تا ١٣٢۰، رضا شاه موفق به انزوا و اضمحلال نسبی و موقت روحانیان شد و این ماجرا تا شهریور ٢۰ و سقوط وی ادامه داشت.”
این پژوهشگر تاریخ خاطرنشان کرد که البته در هریک از سه دورۀ مورد اشاره و بحث، استثنائاتی نیز وجود داشت، که منطبق با قالب و تقسیم بندیِ ذکر شده نبود، اما به طور کلی، وجه غالب در این سه توضیح قابل جمع بندی بود.
تفرشی که به دلیل دسترسیش به آرشیو ملی بریتانیا و اسناد تاریخی نگاهداری شده در آن آرشیو، کاوش ها و پژوهش های متعددی را طی سالهای اخیر تدوین و منتشر ساخته، در ادامه سخنانش پیرامون “روحانیون و حوزه ها بین سال های ۱٩٢۱ تا ۱٩۶۱”، به دوران پس از شهریور ١٣٢۰ (سپتامبر ١٩۴١) اشاره کرده و می گوید “در مقطع تاریخی پس از شهریور ١٣٢۰ و سقوط و تبعید رضاشاه، همزمان با ظهور و رشد جریان های سیاسی، به تدریج گروهها و جریان های فکری، سیاسی و بعضا خشونت طلبِ دین مدار نیز ظهور کرده یا از پس پرده بیرون آمدند.
وی در بررسیِ سیرِ تحول و تطورِ گروههای دینی و مواضع روحانیون در دوران پس از پهلوی اول، چهار مقطع تاریخی زیر را مورد تفکیک و تقسیم بندی قرار می دهد:
١- از ١٣٢۰ تا ١٣٢۵، از هنگام سقوط رضا شاه تا پایان غائله آذربایجان و خروج قوای شوروی که در حمایت از فرقه دموکرات (جعفر پیشه وری) و جدائی طلبان وارد ایران شده بودند.
وی گفت “در دوره نخست این بخش از تاریخ ایران روحانیان فعالیت سازمان یافته و گسترده ای نداشتند و صحنه سیاسی ایران بیشتر در کنترل نیروهای حزب توده و جریانهای سکولار بود. فعالیت روحانیان در این دوره عمدتا تبلیغی و فرهنگی بود. در همین دوره بود که آیت الله شیخ عبدالکریم حائری حوزه علمیه قم را بنیاد گذاشت که تاثیرات دراز مدت آن همچنان در ایران مهم و غیر قابل انکار است.”
٢- از ١٣٢۵ تا ١٣٢٩، یعنی مقطع تاریخیِ بین پایان ماجرای آذربایجان تا آغاز نهضت ملی شدن نفت
تفرشی پیرامون این دوره متذکر شد “در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، سازمانهای سیاسی و بعضا نظامی روحانی و دینی شکل گرفتند و نشریات زیادی نیز با گرایش دینی وارد عرصه رسانه ای ایران شد. سید ابوالقاسم کاشانی در این دوره توانست خود را به عنوان روحانی مطرح تهران معرفی کند و در قم نیز آیت الله بروجردی به عنوان مهمترین مرجع تقلید مطرح شد و به مرور جایگاه خود را به عنوان مرجع یگانه جهان تشیع تثبیت کرد. در آخرین مرحله از این دوره و با شکل گیری جنبش ملی شدن صنعت نفت، روحانیان و مراجع نخست با این حرکت و رهبری محمد مصدق همراهی کردند.”
٣- از ١٣٢٩ تا ١٣٣٢، دورۀ نهضت ملی شدن نفت و روی کار آمدن دولت مصدق تا در نهایت سقوط دولت وی.
این تاریخ نگار ایرانی، در ادامه بحث خود، به مقطع تاریخی دولت محمد مصدق رسید و خاطرنشان کرد “به دنبال حادثه سی تیر ٣١ و بازگرداندن مصدق به قدرت که عمدتا توسط کاشانی و یاران او صورت گرفت، روابط آنها به مرور شکننده و مخدوش شد. از یک سو کاشانی و یارانش خواهان سهم بیشتری از قدرت و کنترل دولت بودند و از سوی دیگر، مصدق مغرور از پیروزی سی تیر خود را بی نیاز از قدرت روحانیان و آنان را مزاحم پیشبرد کارش می دید. مراجع تقلید و به خصوص بروجردی نیز نگران نفوذ روزافزون حزب توده و ضعف دولت مرکزی در برابر آن بودند. البته تنی چند و معدودی از علما از قبیل سید محمود طالقانی، سید ابوالفضل و سید رضا زنجانی تا آخر با مصدق ماندند. این نگرانی و کشمکش قدرت بین علما و دولت مصدق، نهایتا کار را به جایی کشاند که در فاصله ماههای مانده تا ٢٨ مرداد ٣٢، علما گزینه فراروی خود را بین شاه و کمونیسم می دیدند و دولت مصدق را تمام شده فرض کردند و از همین رو ناگزیر در سال ١٣٣٢ جانب شاه را گرفتند.”
۴- از ١٣٣٢ تا ١٣۴۰، یعنی مقطع تاریخی میان کودتا علیه دولت مصدق، تا درگذشت آیت الله بروجردی.
تفرشی در شرح این مقطع پایانی گفت “در این برهه، برتریِ بلامنازع بروجردی بر جامعه دینی و حوزه های علمیه ایران موجب شد که نه دولت بتواند در مقابل خواسته های جامعه سنتی تندروی کند و نه تندروهای دینی بتوانند کار را بر دولت سخت گیرند.بروجردی بی گمان یکی از مهمترین چهره های تاریخ تشیع و آخرین مرجع یگانه و بلامنازع شیعه بود. از این رو بررسی زندگی، زمانه و کارنامه او مجال بیشتر و بهتری می طلبد و با درگذشت بروجردی شرایط و آرایش نیروی دینمداران و دولتیان شکل دیگری گرفت .”
حوزه های علمیه، از کناره گیری از سیاست، تا دخالت مستقیم
سخنران بعدیِ نشست دانشگاه لندن، حسن یوسفی اشکوری، محقق و پژوهشگرِ حوزه دینی و یکی از روحانیون پانزده سال دانش آموخته در حوزه علمیه قم بود، که با موضوع “حوزه علمیه قم و روشنفکران دینی در دهه های ۶۰ و ٧۰ میلادی”، ابتدا به سه مقطع تاریخی “دوره آیت الله سید کریم حائری (از ١٣۰۰ تا ١٣٢۵)، دوره آیت الله بروجردی یا دوران اعتلا (از ١٣٢۵ تا ١٣۴۵) و دوره تا مقطع انقلاب ۵٧” (که در این دوره تجمع مرجعیت در قم شکسته می شود و مراجعی مانند آیات عظام شریعتمداری، گلپایگانی و خمینی نمود و شاخصیت داشتند.)
اشکوری در شرح تحولات حوزه علمیه و روحانیت در این مقاطع تاریخی خاطرنشان کرد “حوزه پس از مشروطیت و پایان جنگ جهانی اول به شکلی کاملا متفاوت از حوزه های علمیه پیشین شکل گرفت. آیت الله حائری تحت تاثیر فضای سیاسی و فرهنگی ایران و جهان، حوزه قم را بنیاد نهاد. اما در دوران آیت الله بروجردی بود که حوزه از جهات علمی و فرهنگی شکوفا شد و به اعتلا رسید. بروجردی به کارهای فرهنگی و اصلاحی پرداخت مثل تاسیس مدارس جدید، که از همان منظر اصلاح طلبی و تغییر در حوزه بود و ایجاد نظم نوین و برخی شیوه های جدید مانند برگزاری امتحانات برای آیت الله ها، آموختن زبان های خارجی، که در آن دوره گام مهمی برای آموزش جدید و اصلاحی برای طلاب به حساب می آمد از زمان عبدالکریم حائری هم مطرح بود. دیگر اینکه آیت الله بروجردی کتابخانه بزرگی را در قم تاسیس نمود و همچنین یک مسجد بزرگ در قم که اکنون جزو آثار باستانی به شمار می رود. کار سوم او ایجاد ارتباط با اروپا و جهان اسلام بود و ایجاد مساجد در برخی شهرهای مهم اروپا و اعزام مبلغین دینی به این مراکز و ارتباط بیشتر با کشورهای اسلامی بویژه با نهاد اسلامی اهل سنت و تلاش برای ارتباط و نزدیکی با جهان سنت و جماعت .”
مدیر مرکز پژوهش های دکتر شریعتی، سپس خاطرنشان کرد “در ایران به پیروان آیت الله بروجردی بیشتر از نظر فرقه ای نگاه می شد نه از نظر اصلاح طلبی. پس از او این فعالیت ها متوقف شد اما کم و بیش ادامه یافت. مهمترین اقدامی که در دهه چهل از منظر روشنفکری انجام شد تاسیس دارالتبلیغ اسلامی بود که به همت آیت الله سید کاظم شریعتمداری انجام شد که اثرگذاری آن به دلیل دعواهای سیاسی پس از انقلاب ناشناخته و مبهم مانده است. نجفی مرعشی نیز در همین دوره فعال است اما کارهایی که او انجام داده تاسیس یک مدرسه و یک کتابخانه بسیار بزرگ و با نسخه های خطی بسیار بزرگ که در سطح دیگری این کار را ادامه داده که امروز آنچنان که می گویند کتابخانه خطی او در خاورمیانه از نظر داشتن کتابهای محدود بی نظیر است.”
اشکوری که از طریق تلفن برای حضار در جلسه سخنرانی می کرد، در ادامه گفت “در همین مقطع آیت الله خمینی مواضع سیاسی را بنیان نهاد که خارج از سنت روحانیت شیعه به خصوص آیت الله بروجردی بود. شاید تداوم اسلام سیاسی فدائیان اسلام بود که کار آیت الله خمینی را ادامه داد. اما در سطح مرجعیت این مبارزه و این تفکر و روحیه، تقریبا حداقل در دوران مصدق بی سابقه بود. جریان هایی که در حوزه علمای سنتی داشتیم که به فعالیت های فرهنگی می پرداختند؛ پیروان آیت الله خمینی کمتر به این چیزها توجه داشتند.”
این پژوهشگر دینی، همچنین پیرامون نهادهای فرهنگی و علمی خارج از دروس رسمی حوزه که در آن مقاطع اثرگذار بودند، “حلقه آموزشی علامه طباطبایی” (با محور فعالیت فکری و فلسفی علامه طباطبایی در آموزش فلسفه و تفسیر قرآن) و “حلقه آموزشی مکارم شیرازی” را ذکر کرد که فعالیت این حلقه ها باعث شد که فارسی نویسی هم در حوزه باب شود و در ادامه خاطرنشان کرد “در این دوران انتشار سه نشریه توسط حوزویان در سیاقِ نوگرایانه قابل توجه است که یکی مجموعه حکمت نام دارد و افرادی همچون مرحوم بازرگان و طالقانی در آن مقاله می نوشتند. دیگری درس هایی از مکتب اسلام بود که مدیران و نویسندگان آن به حلقه مریدان آیت الله شریعتمداری نزدیک بودند و دیگری فصلنامه مکتب تشیع بود که اندکی پس از مکتب اسلام و در رقابت با آن منتشر شد. بنیانگذاران آن به حلقه مریدان آیت الله خمینی نزدیک تر بودند. این نشریه تا حدودی نوگرایانه تر و سیاسی تر بود.”
محورهای افکار و اندیشه های اصلاح طلبانه
حسین یوسفی اشکوری همچنین توضیح داد “علما و روحانیون جوان تلاش داشتند که اسلام را با زبان روز به نسل جوان و تحصیل کرده به گونه ای پسندیده معرفی نمایند. این خود یک کار نوگرایانه به حساب می آمد. تلاش دیگر آنها این بود تمرکز مرجعیت را دوباره به حوزه علمیه بازگردانند. تلاش شد که کتب تحصیلی و آموزشی حوزه را اصلاح کنند و گام هایی در این زمینه برداشته شد؛ اما چندان موفق نبودند و همان کتب سنتی غالبا باقی ماند. گام دیگر اصلاح مبلغ شهریه و منابع ارتزاق طلاب که بسیار به آن پرداخته شد که آنها چگونه از نظر معیشتی زندگی شان را بگذرانند. آیت الله مطهری هم به آن اشاره کرده بود و خواسته بود که این معضل به گونه ای حل شود. این هم به جایی نرسید و همچون سابق ادامه یافت. حرکت دیگر رویکرد سیاسی و انقلابی بود که در اوایل دهه چهل توسط آیت الله خمینی پایگذاری شد. پس از بروجردی و گسترش دامنه مبارزات سیاسی، اصلاحات ابعاد سیاسی و انقلابی هم پیدا کرد. ورود روحانیت به قلمرو سیاست و مبارزه با استبداد و استعمار خود این یک رخداد اصلاح طلبانه بود. امروز اسلام سیاسی و اسلام انقلابی به دلیل رخدادهای بعد از انقلاب، عمدتا منفی ارزیابی می شود و انحراف از حقیقت و واقعیت جامعه روحانیت یا اسلام تلقی می کنند، ولی این مبارزات در آن زمان گام بلند مبارزات اصلاح طلبانه به شمار می آمد.”
بازخوانی سیر قانون اساسی پس از پیروزی انقلاب
سیاوش رنجبر دایمی، روزنامه نگار، محقق و دانشجوی سال آخر دکترای تاریخ معاصر ایران، که در زمینه ظهور و تکامل نهادهای جمهوری اسلامی طی سی سال اخیر به پژوهش پرداخته، در جلسه مذکور به “بازخوانی سیر قانون اساسی نویسی پس از پیروزی انقلاب” پرداخته و به تحلیل “پیش نویس سکولار تا متن نهایی مذهبی” این قانون پرداخت.
رنجبر با اشاره به انتشار متن پیش نویس رسمی قانون اساسی توسط دولت موقت مرحوم مهدی بازرگان در خرداد ۵٨، آنرا “گامی مهم در روند تشخیص نهادهای سیاسی حکومت نوپای بعد از انقلاب” ارزیابی کرده و خاطرنشان کرد “دولت موقت قصد داشت تا با این اقدام، متن نزدیک به قانون اساسی و میثاق نظام سیاسی جدید ایران را در اختیار عموم قرار دهد.”
این پژوهشگر تاریخ بعد از انقلاب، همچنین یادآور ساخت “بنا به قولِ بسیاری از کسانی که در تدوین متن این پیش نویس نقش کلیدی داشتند، متن مذکور کاملا سکولار و بدون امتیاز دهیِ ویژه برای روحانیون بود.”
سیاوش رنجبر در ادامه بحث، با نمایش اسلایدی از روزنامه ها و نشریات و اظهارات رهبران و شخصیت های روحانیِ اول انقلاب، نیم نگاهی به سیر عبور از نسخه پیش نویس قانون اساسیِ تدوین شده توسط نیروهای مترقی تا تصویب متن نهایی – که مشتمل بر اصل ولایت فقیه می شد- داشت و در شرح حذف مجلس موسسان و جایگزینی مجلس خبرگان به جای آن، به سخنانی از رهبر فقید جمهوری اسلامی در ٢۵ خرداد ۵٨ اشاره کرد که گفته بود “
“این مجلس دستاویز غرب باوران است ، طرفداران تاسیس مجلس موسسان مزدورانی هستند که قصد دارند رژیم گذشته را به قدرت باز گردانند.”
این دانش آموختۀ تاریخ، همچنین به معرفی و شرح دیدگاههای برخی نیروهای سیاسیِ حاضر در عرصه اول انقلاب پرداخته و با اشاره مستقیم به واکنش های روحانیون برجسته وقت نسبت به تلاش نیروهای سیاسی به سکولاریزه کردن قانون اساسی خاطرنشان کرد”فعالیت و انتقادهای وارد شده به دو متن پیش نویس قانون اساسی توسط روحانیون برجستۀ کشور، پیش از آنکه مجلسی تحت عنوان خبرگان قانون اساسی در مرداد ۵٨ شکل بگیرد، در بوجود آوردن نهاد ولایت فقیه نقش کلیدی داشت.”
رنجبر همچنین باقی ماندنِ اختلافات میان متن اولیه و نهایی قانون اساسی را، بعنوان ریشه های چالش میان وجوه “جمهوریت” و “اسلامیت” نظام کنونی ذکر کرد و با تقدیر از تلاش ها و اظهارات روحانیونی چون سیدکاظم شریعتمداری و حسینعلی منتظری در جهت پاسداشت حقوق مردم و قانون اساسی و تدوین نهادهای حکومتی، تصاویری از اظهارات آنها در مطبوعات وقت را به نمایش گذاشت.
وی همچنین به اختصار، روزشماری از جریان تدوین تا تصویب قانون اساسی را برشمرد و یادآور ساخت:
اسفند ۱۳۵۷: نخستین نسخه تکمیلی قانون اساسی پیشنهادی تقدیم آیتالله خمینی در قم می شود و وی اصلاحاتی انجام می دهد و متن را به دولت موقت پس می فرستد.
بهار ۱۳۵۸: شورای طرح های انقلابی دولت موقت، نسخه های جدیدی از پیش نویس قانون اساسی را ویرایش و منتشر می کند.
خرداد و تیر ۱۳۵۸ – آغاز بحث عمومی و انتشار انتقادات گسترده توسط روحانیت در باره متن رسمی پیش نویس قانون اساسی .
تیر ۱۳۵۸ – انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی. پیروزی نامزد های وابسته یا نزدیک به آیتالله خمینی و شکست حزب توده، مجاهدین خلق، شخصیت های سکولار.
۲۸ مرداد – شهریور ۱۳۵۸. آغاز به کار مجلس خبرگان. تصویب اصل پنجم مربوط به ولایت فقیه.
نه روشنفکران عاکفان کعبه تفکرند و نه روحانیان عابدان معبد تعبد
سخنران بعدی نشست «نقش روحانیت و حوزه های علمیه در تاریخ معاصر ایران»، عبدالکریم سروش، نویسنده، اسلام شناس و پژوهشگر فلسفه علم بود، که به موضوع “روحانیون و روشنفکران” پرداخت و ابتدا با بیان اینکه “آشتی میانِ مدرنیته و سنت، نماد و مصداقی برجسته تر از آشتی میان روحانیون و روشنفکران ندارد”، تاکید کرد “این آشتی نه بر مصلحت، که بر معرفت باید بنا شود و این دو طایفه نیز به جای طرد و سوء ظن به یکدیگر، باید از هم بیاموزند و با هم بیامیزند.”
عبدالکریم سروش با اشاره به تعامل روشنفکران و روحانیون در به پیروزی رساندن انقلاب ۵٧ و همچنین چشم انداز آتی کشور گفت “همکاری موقت روحانیون و روشنفکرانِ پیش از انقلاب، خلق را از استبداد رهایی داد، اما همکاری دوباره آنان می تواند دیو استبداد را برای همیشه از ایران بیرون کرده و آینده ای پر از صلح و صلاح و فلاح را برای ملت ایران رقم زند.”
روحانیان و روشنفکران به منزله دو قشر بسیار موثر و دو رکن معرفتی
وی با بیان اینکه “روحانیت دوران ما با قدرت آمیخته است و چهره تازه ای از خود نشان داده است”، خاطرنشان کرد “روحانیتی که پیش از انقلاب می شناختیم روحانیتی بود که هنوز بوی قدرت به مشامش نرسیده بود. روحانیتی بود که بعضی از آنها باور نداشتند که به دستار گرفتن قدرت سیاسی، غایت رسالت دینی آنهاست. بیشتر در پی اصلاح خلایق بودند و در پی گسترش معنویت در جامعه. امروز این امر تقریبا به صورت یک اصل بدیهی و غیرقابل و غیرنیازمند به اثبات در میان آنها شناخته شده است که برای بسط معنویت در جامعه و گرفتن قدرت اجرایی و احراز اقتدار، مقدمه لازم است. همین تحول عظیمی به روحانیت ایجاد کرده است که پیشتر از این نبود. روحانیتی که دستش به قدرت رسیده خودش را بی نیاز به حجت می بیند و این کمی حجت را با سوزن قدرت رفو می کند. این بدترین موقعیتی است که برای یک منبع، مخزن یا یک صنف معرفتی می تواند پیش بیاید.”
سروش همچنین تاکید کرد “در حال حاضر اگر هیچ زیانی روحانیت نکرده باشد به دلیل اینکه دست او به قدرت سیاسی رسیده؛ زیان معرفتی قطعا کرده است. اینکه در میان مردم محبوبیت و مشروعیت خودش را از دست داده است. بینش مردم نسبت به آنها تغییر کرده است. اما اگر به منزله یک دانشگاه حوزه علمیه را در نظر بگیرید که بنا و غایتش تولید و پخش معرفت است، رسیدن به قدرت قطعا موجب زیان آنها بوده است. روحانیت ما در مقطعی که قرار دارد خود را از ابراز حجت بی نیاز می بیند و هرجا که از آن جهت نقصان و نقیصه ای دارد آن را با قدرت پر می کند. بنابراین مورد سوال جدی از ناحیه دیگران واقع نمی شوند.”
این محقق همچنین افزود “به دلیل اتفاقاتی که پس از انقلاب افتاد و به دلیل تولیداتی که پاره ای از روشنفکران قبل از انقلاب داشتند و به دلیل این تصور که روحانیون ما فکر می کردند روشنفکران یعنی مارکسیست و کمونیست و یعنی ضد دین و ضد خدا و همه را به یک چوب می راند و مطالعه هم نمی کرد. این از سوظن هایی هست که امروزه هم روشنفکران و روحانیان ما به آن مبتلا هستند. در دوره پیش از انقلاب تنها روحانی که به مطالعه عقاید و نوشته های روشنفکران می پرداخت مطهری بود و ما بقی تصورات مبهم و کلی درباره این نوشته ها داشتند. روشنفکران نیز اینگونه بودند و به درستی با تحولات فکری و عقاید روحانیان آگاهی نداشتند. عمدتا طرد و رفع بود و نسبت دادن به ارتجاع بود و زمانی مطلع شدند که اتفاقات بزرگ رخ داده بود و غیرقابل جبران بود.
در عصر حاضر نیز کم و بیش این احساس را دارم که روحانیان و روشنفکران ما تقریبا از تولیدات هم بی خبر هستند. استقبالی از نوشته های خارج از حوزه نمی شود و یا اگر می شود همراه با نفی و طرد است و در میان روشنفکران غیر دینی و لائیک ما هم این بی خبری برقرار است و تا وقتی این بی خبری و عدم اطلاع از یکدیگر در کار باشد همکاری و تعامل ناممکن خواهد بود و صدا اصلا به صدا نمی رسد. داوری ها تیره و مغشوش می شود که راه به جایی نمی برد. ما در چنین وضعیتی امروز دچار هستیم .”
برای همین ولایت فقیه اینچنین به مذاق آقایان خوش آمده است
این اسلام شناس همچنین اظهار عقیده کرد “روحانیت ما تکلیف اندیش است. یعنی اصلا با مفهوم حق و حقوق تقریبا هیچ آشنایی ندارد. این را از روی مدارک و ماخذ تعلیماتی روحانیان می گویم. تمامی کتاب های فلسفی، کلامی، فقهی و اخلاقی که در حوزه تدریس می شود و تدریس نمی شود، یک فصل راجع به حقوق انسان در آنها وجود ندارد و از ابتدا تا انتها آدمی بصورت یک جانور مکلف مورد نظر قرار می گیرد و درباره او تکالیف الهی و غیرالهی صادر و تبیین می شود. به همین دلیل است که ولایت فقیه که یک تئوری جوانی در شیعه است اینچنین به مذاق آقایان خوش آمده است. چون با تکلیف آشنایی کامل دارد و با حقوق هیچ کاری ندارد و تا بخواهد به شما تکالیف، مسوولیت و وظایف گوناگون می گوید. تکلیف اندیشی که فقه اندیشی را در بر می گیرد یکی از مهمترین مشخصات روحانیت ماست.
روحانیان نه تنها با مفهوم حق، بلکه با مفهوم آزادی هم بیگانه اند
سروش در ادامه اظهار عقیده کرد “بطور کلی روحانیان نه تنها با مفهوم حق، بلکه با مفهوم آزادی هم بیگانه اند. از آزادی هیچ خبری در منابع فقهی ما نیست. شیخ فضل الله نوری هم می گفت کلمه خبیثه آزادی و کلمه منحوس برابری. بنابراین اینها چیزهایی نیست که امروز گفته شده باشد و قبلا هم بوده. بعد از انقلاب تاسف من از این است که در حوزه این چیزها نه تنها پیشرفت نکرد بلکه پس رفت کرد و آن تلنگرهایی که توسط روشنفکران دینی به حوزه می خورد آنها نیز متوقف شد و ای کاش ادامه پیدا می کرد تا بالاخره همین مفاهیم رفته رفته راه خودش را به آنجا باز کند.
داوری من این است که در عصر اخیر، عقب ماندگی که نصیب جهان سوم شد بیشترین سهمش نصیب حوزه های علمیه ما شد. جامعه عقب مانده تر بود و آنها از جامعه هم عقب مانده تر و به همین سبب به راه افتادن شان بسیار کندتر بود و اکنون هم به قافله رسیدن شان بسیار سخت تر است و به قدرت رسیدن آن ها را از یکسری مزایا، غنایم محروم کرده است. روحانیان ما وقتی موقعیت خود را در خطر ببینند با هر گروهی حاضر به همکاری می شوند. این ها برای کوبیدن بابیه با حکومت همکاری کردند. برای کوبیدن روشنفکران با حکومت همدستی کردند که امروز هم این کار را انجام می دهند. برای کوبیدن صوفیه با حکومت همدستی کردند. همه اینها را خطری برای کیان و نهاد و موجودیت خود می دانند بنابراین حاضر بودند با قدرتی همکاری کنند که آن را نامشروع می دانستند تا رقیبان خود را براندازند. این خصلت از سرشان بیرون نرفته است. آنها می دانند که متولی عوام جامعه هستند. روحانیت ما اگر پس از انقلاب توانستند عوام را به سمت خود بکشند اما نتوانستند دانشگاه را با خود همراه سازند.”
وی در تفکیک روحانیون و روشنفکران علی الخصوص روشنفکران دینی- گفت “روحانی کسی است که تغذیه معرفتی و معیشتی از دین می کند و روشنفکر دینی کسی است که تغذیه معرفتی از دین می کند ولی تغذیه معیشتی از دین نمی کند. روشنفکر لائیک هم کسی است که نه تغذیه معرفتی و نه تغذیه معیشتی از راه دین نمی کند. ما این سه قشر را داریم و اینگونه می توانیم آنها را از هم جدا کنیم.”
رابطه روشنفکران با روحانیت
سروش در پایان گفت “روشنفکران ما (دینی و غیردینی) نقشی را در جامعه داشته و دارند و از میان برداشتن این دو قشر از جامعه امکان پذیر نیست. واقعیت هایی هستند که باید آنها را بپذیریم. بیشترین انتقادات در مغرب زمین نسبت به روحانیت و دیانت شد اما چراغ کلیساها همچنان روشن است و روحانیان با نقش محدود و ویژه ای که برای خود تعریف کرده اند بر سر کار هستند.
یکی از مهمترین کارهای روشنفکری حرکت در شکاف سنت و مدرنیته است. پس لازم است که هم بر قطب سنت و هم قطب مدرنیته وقوف داشته باشید. نمی شود در جامعه ما روشنفکری بیاید که اصلا از دیانت آگاهی نداشته باشد. این در خود روشنفکری اش نقصان است چه برسد به رسالت و عملش. روشنفکر باید از دین آگاه باشد و اگر نباشد نقش خود را به خوبی ایفا نخواهد کرد. برای تعامل جز از طریق نقد روحانیت، روشنفکری راه دیگری ندارد.”
اقتصاد سیاسی دین
سخنران بعدی این نشست، محمدرضا نیکفر، نویسنده و پژوهشگرِ مسائل نظری بود، که در زمینه فلسفۀ وجودی، پدیدار شناسی، هرمنوتیک و فلسفه سیاسی، به پژوهشای گسترده ای دست زده است.
نیکفر نخست درباره “اقتصاد سیاسی دین” توضیحاتی داده و اینکه این ایده از کجا آمده و در ایران انگیزه های پرداختن به چنین مباحثی چیست.
وی همچنین به موضوعاتی که زیر عنوان “اقتصاد سیاسی دین” مطرح هستند، اشاره کرده و در شرح اینکه “چرا و چگونه چنین مباحثی در بررسی نقش اجتماعی و سیاسی روحانیون به ما کمک خواهد کرد”، می گوید: “…این که اقتصاد سیاسی دین چیست مفهوم ساده ای نیست. در قدیم وقتی علما می خواستند علمی را معرفی کنند به هشت سوال جواب می دادند که به آن ها رموز ثمانیه می گفتند که شرحی از آن در را در دره التاج می بینیم که این علم تعریفش چیست و چه ابوابی دارد و چه موضوعی دارد و مولفش کیست و چه فوایدی دارد. درباره اقتصاد سیاسی دین نیم توانیم به این سوالات سریع پاسخ دهیم چون هنوز تعریف نشده و کلاسه شده نیست. به طور خلاصه از آن بشقاب پلو و از آن معیشت اندیشی سخن می گوید؛ سخن از آن سرمایه دینی و دین پیشگی و دین فروشی. درباره این هم وحدت نظر وجود ندارد و با تحقیقی در اینترنت می بینیم هر کسی یک جوری این اصطلاح را به کار برده. منظور من به طور خلاصه بررسی دین به مثابه سرمایه سملبیک هست، آن هم از دیدگاه سیاسی در مفهوم نقد قدرت. نگاه به دین به عنوان کالا در واقع چیز تازه ای نیست و ین که چگونه بین پهنه دین و پهنه اقتصاد همپوشی پیدا می شود، در سنت سابقه دارد. همین نمونه هایی که دکتر سروش گفتند را می توان به عنوان مثال ذکر کرد. یک مثال مشهور وجود دارد: صحنه ورود عیسا مسیح به معبد اورشلیم که در سه انجیل ذکر شده. در انجیل متی می خوانیم که عیسا به صحن معبد رفت و همه کسانی را که به خرید و فروش اشتغال داشتند بیرون راند. او میزهای صرافان و جایگاه های کبوترفروشان را واژگون ساخت و به آنان گفت کتاب مقدس می فرماید خانه من نمازخانه خواهد شد اما شما آن را مغازه دزدان ساخته اید. از این نمونه ها در ادبیات کلاسیک فارسی هم پیدا می شود که چگونه خانه خدا به دکان تبدیل می شود. در اقتصاد سیاسی دین، به دین به عنوان یک نهاد اجتماعی نگاه می شود و نه نظر مثبت وجود دارد و نه نظر منفی: نهادی است مثل هر نهاددیگری. هدفش فهم برخی رفتارهاست. از متدهای جامعه شناسی فهم کننده در سنت ماکس وبر استفاده می کند و می توان در این مورد به شرط آمار و ارقام کمی از آن ها استفاده کرد ولی می دانیم که دخل و خرج بیوت عظام و حوزه از رازهای بزرگ تاریخ است که هیچ گونه آماری در این باره وجود ندارد که در آن جا چه می گذرد. شکل متد، تیپ سازی و مدل سازی است.”
ضرورت شفاف سازی دستگاه روحانیت
سخنرانی رضا بهشتی معز، محقق، استاد دانشگاه و عضو انجمن فلسفه فرانسه، که با موضوع “ضرورت شفاف سازی دستگاه روحانیت” بعنوان هشتمین سخنران جلسه معرفی شده بود، بدلیل مشکلاتی که در روند اخذ ویزا بوجود آمد، به صورت کتبی ارسال شد و یکی از سخنرانان همین نشست، آنرا برای جلسه قرائت کرد.
بهشتی معز در ابتدا خاطرنشان کرد “شاید بارزترین فصل مشترک دولت و روحانیت را بتوان اقتدار طلبی نامید و قانون، مقولۀ بحث برانگیز و برجستۀ تاریخ معاصر ماست، که از سویی مهمترین ویژگی جامعه مدنی و دولت مدرن، و از سویی میدانی چالش برانگیز برای روحانیت است.”
وی همچنین افزود “اگر برابر تعاریف رایج حقوقی از قانونی، چهار اصل الزام آوری، کلیت، تضمین اجرایی و عرفی بودن را ملاک بگیریم و دولت را ضامن اجرای قوانین بدانیم، اصل شفافیت و پاسخ گویی، رشته پیوند مشترک همه شهروندان و دولت قانونی است.”
موسس «خانه فرهنگ ایران» در پاریس، در ادامه سخنان خود یادآور شد “با قطع نظر از اینکه پاسخ گویی معلول شفافیت است با بالعکس، پرسش اصلیِ این بحث با نگاهی به تجارب صد سال اخیر بر پایه این فرض شکل گرفته است که اندیشه و ساز و کارهای دولت مدرن، با کارکرد مرسوم طبقاتی و صنفی روحانیت (در بحث روحانیت کنونی شیعه)
قابل جمع نیست.”
بهشتی معز افزود “اسطوره خطا ناپذیری و عصمت گرایی روحانیت، با نقدگریزی و پاسخ پرهیزی و رتوریک های دوگانه و چند پهلو سخت در هم آمیخته است و نبود شفافیت در عرصه کنش های اجتماعی از سوی طبقه ای حساس و سرنوشت ساز، چون روحانیت، ریشه در آشفتگی های مفهومی – نظری، روند تاریخی و همچنین ملاحظات طبقاتی این طبقه دارد.”
نویسنده کتاب «مبانی نظری دموکراسی»، در ادامه سخنان خود خاطرنشان کرد: “پرسش هایی چند سویه پیش روی ماست؛ که چرا روحانیت نمی تواند به عنوان یک طبقه در کنار سایر طبقات در میدان کنش های سیاسی- اجتماعی، شفاف و مسئولانه عمل کند؟
ریشه های نظری و عملی پرهیز از پاسخ گویی و شفافیت در میان روحانیت کدام است؟
تعریف دولت پایدار از نظر روحانیت چیست؟
آیا روحانیت با فرض قبول مفهوم دولت مدرن، به الزاماتِ قانونیِ آن تن خواهد داد؟
راههای نظارت جامعه مدنی بر طبقه روحانی و پاسخ گو سازی آن چگونه خواهد بود؟
و… پرسشهایی از این قبیل، که پاسخ به آنها، نه کوششی تاریخی، بلکه کاوشی نظری برای رسیدن به برخی پاسخ های تاریخی، مطروحه و مهم است.
نوسان میان قدرت خواهی و نقد قدرت
یاسر میردامادی، دانش آموختۀ انستیتوی مطالعۀ تمدن های مسلمان در لندن، آخرین سخنران نشست لندن بود، که با موضوع “روحانیت و الاهیات سیاسی شیعه؛ نوسان نوسان میان قدرت خواهی و نقد قدرت”، به ارائه بحث خود پرداخت.
این محقق که سابقه دروس حوزوی را نیز در کارنامه خود دارد، با خاطرنشان کردنِ این نکته که “روحانیت شیعه را نمی توان بدون شناخت الاهیات سیاسی شیعه به درستی باز شناخت”، تصریح کرد: “الاهیات سیاسی شیعه، به گواه تاریخِ آن، وضعیتی نوسانی، بی ثبات، و حتی ناسازه نما (پارادوکسیکال) داشته و این الاهیات، طیف متنوعی از رویکردها همچون «تنزه طلبی و کناره گیری از امور سیاسی»، «قدرت مطلقه خواهی»، و «نقادی قدرت» را تشکیل داده است.”
میردامادی، در شرح و تحلیل تاریخی سه رویکرد فوق خاطرنشان ساخت “در بُعدِ کناره گیرنده از سیاست، که رویکردِ غالب در تاریخِ تشیع بوده است، ایدۀ انتظار امام موعود (پیشوای دوازدهم)، نقش مهمی ایفا می کند و این رویکرد نیز، قرن ها با خلفا و سلاطین، در نوسانی از سکوتی ناخشنودآمیز، تا همکاری، پیش رفته است.”
وی همچنین در شرح رویکرد دومِ روحانیتِ شیعه، یا همان «قدرت مطلقه خواهی» گفت “قدرت مطلقه خواهی نیز، رویه ای مدرن از الاهیات سیاسی شیعه است، که حاصل ازدواج بنیادگرایی دینی و فهم حداکثری از فقه است و خود را در نظریۀ ولایت مطلقۀ فقیه نشان داده است.”
این محقق حوزه و دانشگاه، در تحلیل رویکرد سوم الاهیات شیعه، یا «نقادی قدرت» نیز گفت “نقادی قدرت رویکردی است مدرن، که از زرادخانۀ نمادین ادبیات شیعی (نمادهای حماسی همچون شهادت پیشوای سوم شیعه، و شیوه حکمرانی امام اول) برای نقادی قدرت حاکم سود می برد.”
یاسر میردامادی در ادامه بحث خود، به الاهیات اهل سنت نیز اشاره کرده و در رویکردی تطبیقی گفت “الاهیات اهل سنت، به گواه تاریخ بیشتر وجهی تنزه طلب و محافظه کار داشته است و از این نظر، بر خلاف ادعای شیعیان نقاد قدرت، تفاوت بنیادینی میان الاهیات سیاسیِ شیعه و سنی وجود ندارد.”
حمید رضا ظریفی نیا