قرآن / دعا / مفوّضه معتقدند كه خداوند اختيار خود را كاملاً به بشر تفويض كرده است /علم پيامبر /سنّت پيامبر [1]
بسِْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم . غزليات حافظ و اشعار او هر كدام در يك حالتي گفته شده است،حالات مختلفي كه هر وقت داشته، شعري گفته و آن حالت نشان داده شده است، مي گويد:
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت به غمز ه مسأله آموز صد مدرّس شد
فقط در قم شايد بيش از صد مدرّ س باشد ، قم، مشهد ، ساير اماكن مذاهب اسلامي ،جامعة الازهر، همه جا هزاران مدرّس است. فرض كنيد از منبع بزرگ آبي لوله كشي باشد، شير را كه باز كنيد آب ميآيد، هم مي توانيد بگوييد از شير آب گرفته ايد و هم از منبع آب گرفته ايد. پيغمبر هم مثل روزنه اي به درياي ابديت است. ولي ما به آن بالا نگاه نميكنيم چون از خيرگي كور مي شويم. به همين روزنه نگاه مي كنيم. اين پيغمبر به مكتب نرفت نه خطي نوشت و نه كتابي خواند . در قرآن مي گويد: تو نه يك كلمه خط نوشتي و نه كتابي خوانده اي. ولي در مورد آيات قرآن از لحاظ معنا كه به جاي خود، از لحاظ لفظ هم همان علماي عرب مي گويند : واقعاً در بلاغت خيلي عالي است ؛بلاتشبيه، كلام سعدي در فارسي چقدر قاطعيت دارد؟ قرآن بيشتر است. به طوري كه مي گويند: قبل از اسلام جمله اي راجع به قصاص بود. چون قصاصي كه در اعراب رسم بود، يك نفر را كه مي كشتند قبيله ي او ده نفر را ميكشت. قصاص اين نيست كه براي يك نفر، ده نفر كشته شود ؛ يك نفر به يك نفر. نه اينكه اين كار را بكنيد، مي گويد: اگر مي كنيد اين حد آن است. و در قرآن مي گويد: وَ لَکمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا اُوليِ الْالَْباب [2] علماي زبان عربي ميگويند: دراين جمله هفتاد مزيت است كه درديگري نيست. من كه آنقدر زبان عربي نميدانم كه هفتاد مزيت چيست. حالا اين پيغمبر كه اين كلمات را بيان كرده از لحاظ معنا به جاي خود، از لحاظ لفظ هم بر كلام ديگر برتري دارد . در قر آن آيات زيادي هست كه استنباط هاي مختلف دارد به طوري كه همه ي معتقدين به اسلام و قر آن كه عقايد مختلف داشتند همه مي گويند: نظر ما مطابق با قرآن است. چطور ميشود كه آنكه به جبرمعتقد است مي گويد: نظر من مطابق با قرآن است، به دليل اينكه مي گويد: ما رَمَيْتَ اذْ رَمَيْتَ وَ لکنَّ اللَّهَ رَمى[3] و ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ الِاّ باِللَّه[4] و امثال اينها. ديگري مي گويد: نخير مجبور نيستيم ، براي اينكه قرآن مي گويد: جاهَدُوا في سَبيلِ اللَّه[5] ، مجاهده كنيد در راه خدا. مجاهده كنيد يعني به اختيار خود شما و آن هم منطبق با قرآن است. البته اين ايرادات را گرفتند، ولي در موقع نزول قر آن جواب آن را داده اند. جواب خيلي قاطع بوده، عدّه ي زيادي دقت كرده اند كه بله درست است و اين راه هست.
يكي از مسايلي كه ظاهراً متضاد به نظر ميرسد اين است كه دعا بكنيم يا نكنيم؟ دعا چه اثري دارد؟ اگر برگرديم به اصل خلقت، هر كس خيال ميكند روشي كه خود ش دارد بهترين روش است. حقّ هم همين است. براي اينكه اگر اين خيال را نكند به چه مناسبت اين روش را در پيش گرفته؟ اين روش را در نظر گرفته براي اينكه فكر مي كند بهتر است. ولي در جهان خلقت غير از ما خيلي موجودات ديگر هم هستند همان طور كه خدا ما را خلق كرده، آن حيواني كه در خانه داريم را هم خلق كرده. مرغ و خروس را هم خلق كرده و گفته اينها را شما بخوريد . خداوند بعد از اين كه آسمان و زمين را آفريد، به قول تورات، خداوند خسته شد نگاه كرد گفت: به به دستم درد نكند، عجب مخلوقاتي آفريدم، و خوشحال شد و گفت: امروز را استراحت ميكنم. اينجا يك تفاوت اصولي بين تورات و قرآن هست. قرآن دخالت خداوند و تسلّط او بر جهان را مثل تسلّط روح به بدن مي داند. اگريك لحظه روح غافل شود همه چيز از بين ميرود. روح خستگي بردار نيست، هميشه مراقب است .
وقتي هم مي گوييم بشر، يعني روح ما، والّا منظور جسم نيست. خداوند خسته نمي شود. حالا اين خلقي كه آفريده به اين خلق استقلال وجودي داده؛ يعني گفته است: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکنَّ اللَّهَ قَتَلَهُم[6] شما نبوديد دشمنان را كشتيد من بودم. همه جا مي گويد: من بودم. اين نشان دهنده ي اين است كه هميشه بوده و هميشه هست. در عين حال به اينها استقلالي داده است، خود او هم در بعضي جاها اين استقلال را قبول كرده. كما اينكه در همان جايي كه مي گويد: من اين كار را كردم، به دنباله ي آن مي فرمايد: خداوند تو را با مرحمت خود و به توسط مؤمنين كمك كرد[7]. به مؤمنين هم شخصيتي داده، حدّ فاصل را چطور بايد جدا كرد؛ اين شخصيت را با آن بندگي و اينكه ما مخلوق هستيم؟ وقتي كه خداوند همه ي اين مخلوقات را آفريد، به آنها گفت: آيا خود شما منطبق با روش و ميل خود اطاعت مي كنيد يا چماق بالاي سر شما باشد؟ زمين و آسمان گفتند: نه ، ما مطيع هستيم[8] . يعني خداوند برنامه براي موجودات گذاشت و گفت: اين برنامه زندگي شماست، يعني همين برنامه را دنبال كنيد. گفت: دست خود را در آتش نگيريد، اگر بگيريد دست شما مي سوزد . آن قاعده را براي ما آفريده اي، قبول داريم. اما اين را هم قبول داريم كه خود تو هر وقت بخواهي سوزندگي را از آتش برمي داري؛ مثل داستان سياوش كه در فارسي هست و هر وقت بخواهي در درجات بالاتر آن، آتش را تبديل به گلستان يعني تبديل به ضد آن مي كني؛ حضرت ابراهيم خليل الله بايد در آتش بيفتد ، ولي روي گل و سبزه افتاد. پس اين استثنا را هم خداوند گاهي گذاشته، اگر هم نگذاشته ما بايد از اين استثناها از لحاظ فكري استفاده كنيم و بفهميم و بدانيم كه باز هم همه ي جهان در اختيار خداوند است. بعضي از اين آيه، استفاده كرده اند كه خداوند وقتي به موجودات پيشنهاد كرد كه من چماق بگيرم يا خودتان اطاعت مي كنيد؟ گفتند: خود اطاعت مي كنيم، پس يعني چماق نيست. همان قانوني كه خداوند گذاشته همان اجرا ميشود و ديگر خدا كاري ندارد. به اينها گفتند : مفَوضه «به گروه ديگري هم مفَوضه مي گويند كه حالا به آنها كار نداريم» مفَوضه معتقدند خداوند اختيار خود را كلاً به بشر تفويض كرده، دليل آن را هم اين آيه مي دانند كه «انِّي جاعِلٌ فِي الارَْضِ خَليفَة[9] من در روي زمين خليفه قرار مي دهم. بشر را خليفه قرار داد؛ يعني همه ي اختيارات را دارد. اين يك عقيده است . عقيده ي مخالف آن مي گويد: نه، خداوند كه اين حرف را زد اختيار را داشت ولي لَهُ الْخَلْقُ وَ الامَْر[10] يعني هم خلق كردن با خداست، خدا خلق ميكند و هم اداره كردن با خدا است؛ يعني هيچ كدام با ما نيست. ما نه تنها اختياري نداريم بلكه خودمان مثل اين اشياء هستيم.
در مورد علومي كه شاعر گفته است: «به غمزه، مسأله آموز صد مدرّس شد » ببينيم مدر ّس ها چه مي گويند؟ چند نمونه علم هايي كه ما مي فهميم. از آن طرف آيه ي قر آن گفته است : لَکمْ في رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَة[11] شما الگوي خوبي كه پيغمبر باشد داريد. و جاي ديگر مي گويد: وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى انْ هُوَ الِاّ وَحْيٌ يُوحى[12] پيغمبر از هواي نفس حرف نميزند؛ يعني هر حرفي مي زند ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَو ى انْ هُوَ الِاّ وَحْيٌ يُوحى هر چه مي گويي چيزي نيست جز وحي. پس حرف پيغمبر و هم گفتار و رفتار او براي ما حجت است. به اين مي گويند: سنّت. حالا سنّت چيست؟ يك جا مي گويد :پيغمبر براي شما اُسوه است و جاي ديگر ميگويد: اَنَا بَشَرٌ مِثْلُکم[13] من بشري مثل شما هستم. معلوم مي شود يك بشري مثل ما پيدا ميشود، ولي در دنباله ميگويد : يُوحى الَِيَّ[14] ، يعني به من وحي مي شود، تشخيص اينكه اين چيزي كه پيغمبر گفته، به عنوان يك بشر عادي گفته يا به عنوان وحي است. ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى مقتضي اين است كه هر حرفي كه پيغمبر«ص» مي زند از هوا نباشد ، همه وحي است. همه را بپذيريم. آن يكي هم مي گويد: پيغمبر هم بشري مثل شماست، شوخي مي كنند ومثلاً خيلي از همين مستحبات؛ لباس مشكي همه مي گويند : مكروه است ، مع ذلك مي بينيم مي پوشند. چرا مكروه است؟ چون مثلاً پيغمبر«ص» گفت: من از سياه خوشم نميآيد. اين حرف از كدام رقم است؟ ما بايد اطاعت كنيم كه نمي كنيم. يعني نبايد بكنيم و لازم نيست؟ يا پيغمبر يا يكي از ائمه فرمودند: من پنير را دوست دارم با مغز گردو بخورم. اگر مغز گردو نبود نبايد اصلاً پنير بخوريم؟ از آن حرف هايي است كه اَنَا بَشَرٌ مِثْلُکم پيغمبر هم سليقه اي دارد. شما مهمان كه مي خواهيد دعوت بكنيد مي گوييد: چه غذايي دوست داري؟ پيغمبر يا امام هم غذا هايي را دوست داشت . اگر كسي پنيرمي آورد، با مغز گردو ميآورد و اگر كسي نداشت نمي آورد. اين يك علمي شد كه سنّت رسول الله چيست؟ البته يك چيزهايي هست كه ما يقين داريم سنّت است؛ سلام كردن به يكديگر سنّت است .سنّتي است كه قابل تقليد و لازم التقليد است و امثال اينها.
منظور اينكه پيغمبري كه سواد نداشت، يك كتاب هم نخوانده بود و يك كلمه ننوشته بود، صدعلم از كلام او درست شده كه همه به سر و كله ي خود مي زنند. اين مي گويد : من عالم تر م، آن مي گويد: من عالم ترم. عملاً اصل علم را قبول نداريم، چون هر چه گفته عمل نمي كنيم . آن وقت بحث بر سر اين است كه چه كسي عالمتر است؟ هميشه اين احتمال هست كه يك عدّه اي از قسمت اوّل آيه علم ياد مي گيرند و عدّه ي ديگري هستندكه علم را ياد نمي گيرند و علم در آنها حلول مي كند.مردم بايد احتمال بدهند كه اين طوري است. ببخشيد من هميشه حرف هايم ناتمام ، تمام مي شود .شما خود تمام كنيد.
[1] . صبح شنبه، تاريخ 2/ 6/1387 ه . ش.
[2] . سوره بقره، آيه 179
[3] . سوره انفال، آيه 17 : آن گاه كه تير مى انداختى، تو تير نمى انداختى، خدا بود كه تير مى انداخت .
[4] . سوره كهف، آيه 39 : هر چه خداوند خواهد، و هيچ نيرويى جز نيروى خدا نيست .
[5] . سوره بقره، آيه 218
[6] . سوره انفال، آيه 17
[7] . سوره انفال، آيه 62 : هُوَ الذَّي اَيَّدَ ک بنَِصْرِهِ وَ باِلْمُؤْمِنينَ
[8] . سوره فصلت، آيه 11 : فَقالَ لَها وَ للِْارَْضِ ائْتِيا طَوْعاً اَوْ کرْهاً قالَتا اَتَيْنا طائعِين
[9] . سوره بقره، آيه 30
[10] . سوره اعراف، آيه 54
[11] . سوره احزاب، آيه 21
[12] . سوره نجم، آي ههاي 4-3
[13] . سوره كهف، آيه 110
[14] . سوره كهف، آيه 110