حافظ شیرازی، خواجه شمسالدینمحمد بن محمد بن محمد (وف ۷۹2-۷۹1 ق) شاعری که متخلص به «حافظ» بود. وی شاعر بزرگ قرن هشتم هجری ایران و یکی از سخنوران نامی جهان است. حافظ مشهور به «لسانالغیب» و «ترجمانالاسرار» است. او در شیراز به دنیا آمد، از مدت عمر و تاریخ ولادتش و نام و هویت پدرش، در مأخذ موثق و قابل اعتماد قدیم ذکری نیست. اجدادش از کوهپایۀ اصفهان بودهاند و جدش در دوران حکومت اتابکان سلغری از آنجا به شیراز آمد و در همان شهر اقامت کرد و پدرش بهاءالدین محمد بازرگانی میکرد و مادرش از اهالی کازرون و خانۀ آنها دروازه کازرون شیراز بود.
در هر حال وی در جوانی به آموختن قرآن و ادب عربی و علوم اسلامی توجه کرد و در تفسیر، کلام، حکمت و ادب تبحر یافت. قرآن را از حفظ بود و به همین سبب «حافظ» تخلص میکرد. در مورد سال دقیق ولادتش بین مورخان و تذکرهشناسان اختلاف نظر وجود دارد. ذبیحالله صفا ولادتش را در ۷۲۷ و قاسم غنی آن را در ۷۱۷ ق میدانند. برخی دیگر از محققان همانند علامه دهخدا بر اساس قطعهای، ولادتش را قبل از این سالها و حدود ۷۱۰ ق تخمین میزند. آنچه مسلم است ولادتش در اوایل قرن هشتم هجری و بعد از ۷۱۰ ق واقع شده و به گمان اکثر بین (۷۲۰- ۷۲۹ ق) روی داده است. عهد جوانیاش مصادف با حکومت شاه شیخ ابواسحاق اینجو (۷۴۴- ۷۵۴ ق) در فارس بود و از مشایخ و علمای عهد این پادشاه، کسانی مانند شیخ امینالدین بلیانی، قاضی عضدالدین ایجی و قاضی مجدالدین شیرازی، تا حدی مربی و حامیاش بودند.
دورۀ حکومت امیر مبارزالدین محمد مظفر (۷۵۹-۷۵۴ ق)که توأم با سختگیری و تعصب بسیار بود، موجب نارضایی شاعر بود، اما جانشینانش، شاه شجاع و شاه منصور، مورد توجه او بودند، چنانکه از سایر سلاطین آلمظفر نیز مثل شاه یحیی، شاه محمود و زینالعابدین و همچنین از سلطان اویس و سلطان احمد ایلکانی نیز که در تبریز و بغداد حکومت داشتهاند، به تصریح و کنایه در اشعار خویش یاد کرده است. پایان عمر شاعر با استیلای امیرتیمور بر فارس مواجه بود و اگر ملاقات و مذاکرهای که به موجب قول بعضی از تذکرهنویسان بین او و این پادشاه روی داده، درست باشد، در پایان زندگی شاعر بوده است.
خاک مصلی که مدفن و مزار کنونی حافظ در شیراز است، به یک روایت ماده تاریخ وفاتش نیز بهشمار میرود. سال وفاتش به نظر بیشتر مورخان و ادیبان ۷۹۲ ق است، از جمله در مجمل فصیحی فصیح خوافی که معاصر بوده و همچنین نفحاتالانس جامی، این تاریخ به عنوان سال وفات خواجه قید شده است. مولدش شیراز بوده و در همان شهر نیز درگذشت. دربارۀ زندگی او اطلاعات دقیقی در دست نیست. همچون همۀ هنرهای راستین و صادق او، شعرش پُرعمق، چند وجه، تعبیریاب و تبیینجوی است. وی هیچگاه ادعای کشف و غیبگویی نکرده، ولی از آنجا که به ژرفی و با پُر معنایی زیسته و چون سخن و شعرش را از عشق و صدق تعلیم گرفته است، کار بزرگ هنری او آینهدار طلعت و طینت فارسیزبانان شده است. بنابر مشهور و چنانکه از دیوانش برمیآید، به زادگاه خود شیراز علاقۀ فراوان داشته و ستایش شیراز و خوبان آن در دیوان وی بسیار آمده است، به سبب همین علاقۀ وافر به شیراز یا به سبب جنبههای دیگر بر خلاف هموطن خود سعدی به سیاحت و مسافرت چندان رغبتی نشان نداده و جز به یزد و هرمز، از شیراز به جای دیگر نرفته است. با این همه، شهرتش در زمان حیاتش به آذربایجان و بغداد و حتی هند نیز رسیده بود و حتی به موجب بعضی روایات، سلاطین دکنی هند نیز او را به دربار خویش دعوت میکردند. در دیوانش ذکر نام پادشاهان و وزیران و علمای عصر مکرر آمده و پیداست که شاعر با بزرگان فارس ارتباط داشته است؛ با آنکه چند قصیدۀ عالی و چند منظومۀ کوتاه محکم و نیز رباعیات و قطعات بسیاری دارد، شهرتش بیشتر در غزلسرایی است و غزلش را از همه حیث اوج غزل فارسی میشمارند. وصف عشق و شراب و مستی و بیزاری از ریا و سالوس، شعرش را رنگی خاص بخشیده است. در حقیقت، تعلیم در غزلش ممزوجی است از فلسفه و عرفان که ـ مثل رباعیات منسوب به خیام ـ از رندی و آزاداندیشی اهل شک و حیرت چاشنی گرفته است. او را چیرهدستترین غزلسرای زبان فارسی دانستهاند و غزلسرایی را باید هنری ادبی دانست که در خور سرود و غنا و ترانهپردازی است؛ با آنکه غزل عارفانۀ مولانا و غزل عاشقانۀ سعدی را پیوند زده است، نوآوری اصلیاش به سبب تک بیتهای درخشان، مستقل و خوشمضمون فراوانی است که ایجاد کرد. استقلالی که از این راه به غزل داده به میزان زیادی از ساختار سورههای قرآن تأثیر گرفته که آن را انقلابی در آفرینش اینگونه شعر دانستهاند. رباعیات چندی به وی نسبت داده شده، اما در انتساب برخی از آنها تردید زیادی وجود ندارد. پرویز ناتل خانلری در تصحیحی که از دیوان ارائه داده، تعدادی از این رباعیات را آورده است که ۱۰ رباعی در چند نسخۀ مورد مطالعۀ خانلری بودهاند و بقیه فقط در یک نسخه ثبت شدهاند. خانلری دربارۀ رباعیات حافظ مینویسد: «هیچیک از رباعیات منسوب به او چه در لفظ و چه در معنی ارزش و اعتبار چندانی ندارد و بر قدر و شأن این غزلسرا نمیافزاید.
یکی از بابهای عمده در حافظشناسی مطالعۀ کمی و کیفی میزان، گستره، مدل، و ابعاد تأثیر پیشینیان و همعصران بر هنر و سخن اوست. این نوع پژوهش را از دو دیدگاه عمده دنبال کردهاند: یکی از منظر استقلال، یگانگی، بینظیری و منحصربهفرد بودن و اینکه در چه مواردی او اینگونه است. دوّم از دیدگاه تشابهات و همانندیهای آشکار و نهانی که مابین اشعار او و دیگران وجود دارد. از نظر یکتا بودن، هر چند قالبهای شعری استادان پیش از خودش و شاعران معاصرش همچون خاقانی، نظامی، سنایی، عطار، مولوی، عراقی، سعدی، امیرخسرو، خواجوی کرمانی و سلمان ساوجی را در نظر داشته، زبان شعری، سبک و شیوۀ هنری و نیز اوج و والایی پیامها و اندیشههای بیان شده، نسبت به آنها چنان بالاست که او را نمیتوان پیرو هیچکس به حساب آورد. از منظر تأثیر آثار دیگران بر وی و اشعارش، پیشزمینۀ بسیاری از افکار، مضامین، صنایع و نازکخیالیهای هنری و شعری در آثار پیشینیان او هم وجود دارد. تبحر او در سرودن غزل بوده، وی با ترکیب اسلوب و شیوۀ شاعران پیشین خود سبکی را بنیان نهاده که اگرچه پیرو سبک عراقی است، اما با تمایز ویژه به نام خود او شهرت دارد. برخی از حافظپژوهان شعرش را پایهگذار سبک هندی میدانند که ویژگی اصلی آن استقلال نسبی ابیات یک غزل است. دیوانش مشتمل بر حدود ۵۰۰ غزل، چند قصیده، دو مثنوی، چند قطعه و تعدادی رباعی است که تاکنون بیش از چهارصد بار به اشکال و شیوههای گوناگون، به زبان اصلی فارسی و دیگر زبانهای جهان به چاپ رسیده است. شاید تعداد نسخ خطّی ساده یا تذهیب آن در کتابخانههای ایران، افغانستان، هند، پاکستان، ترکیه و حتی کشورهای غربی از هر دیوان فارسی دیگری بیشتر باشد. دیوان حافظ بنابر مشهور، اول دفعه به وسیلۀ یکی از یاران یا شاگردان او بهنام محمد گلندام، تدوین یافته و بعدها بعضی غزلیات دیگر نیز به مرور در آن وارد شده است.
از بین چاپهای متعدد موجود دیوان او مهمترین و موثقترین چاپ همان است که به اهتمام محمد قزوینی و قاسم غنی در تهران منتشر شده است. دیوان، شروح متعدد به فارسی و ترکی دارد که از آن جمله شرح ترکی، محمد سودی بسنوی بسیار مشهور است. همچنین دیوان و گاه منتخباتی از آن به عربی و بعضی از زبانهای اروپایی ترجمه شده و تأثیر و نفوذش در تفکر و شعر گوته، شاعر آلمانی محسوس و مشهود است. تفأل با دیوان و حکایات و قصص بسیاری که در باب فال در کتابها و هم در افواه وجود دارد، از شهرت و قبول فوقالعادۀ او در نزد عموم فارسی زبانان حکایت دارد. از اختصاصات کلامش آن است که او معانی دقیق عرفانی و حِکمی و حاصل تخیلات لطیف و تفکرات دقیقش را در موجزترین کلام و در همان حال در روشنترین و صحیحترین آنها بیان کرده است. به عبارت دیگر او در هر بیت و گاه در هر مصراعی نکتهای دقیق دارد که از آن به مضمون تعبیر میشود. این شیوۀ سخنوری البته در شعر فارسی تازه نبود، ولی تکمیلکننده و درآورندۀ آن به پسندیدهترین وجه و مطبعترین صورت است و موفقیتی که در این راه برایش حاصل شد، باعث شد که بعد از او شاعران در پیروی از شیوهاش در آفرینش نکتههای دقیق و ایراد مضامین باریک و گنجانیدن آنها در موجزترین عبارات که از یک بیت و گاه از یک مصراع تجاوز نکند، مبالغه نمایند و همین شیوه رفتهرفته به شیوه و سبک معروف به هندی منجر شد. نکتۀ دیگری که ذکر آن هنگام بیان اختصاصات شعر حافظ لازم است، توجه خاص اوست به ایراد صنایع مختلف لفظی و معنوی در ابیات خود و این توجه به حدی است که کمتر بیت از ابیات حافظ را میتوان خالی از نقش و نگار صنایع یافت، وی به حدی در سخن نیرومند و در استخدام الفاظ توانا و در به کار بردن صنعتها چیرهدست است که صنعت در سهولت سخنش اثری ندارد و به عبارت دیگر نقشهای صنایع در پرتو الفاظ عذب و سهل و روان و بسیار استادانۀ او از جلوه باز میماند و میدان را به سهولت و جزالت میسپارد تا آن جاییکه خواننده در ابتدای امر متوجه مصنوع بودن سخن حافظ نمیشود و این حال در اشعار استادان بزرگ دیگری مانند فردوسی و سعدی نیز آشکار است. در دیوانش کلمات و معانی دشوار فراوانی یافت میشود که هر یک نقش اساسی و عمدهای را در بیان و انتقال پیامها و اندیشههای عمیق بر عهده دارد. به عنوان نقطۀ شروع برای آشکارایی و درک این مفاهیم باید با سیر ورود تدریجی آنها در ادبیات عرفانی آغاز شده از قرن ششم هجری و با آثار سنایی و عطار و دیگران آشنایی داشت، از جمله مهمترین آنها میتوان به «رند» و «صوفی» و «می» اشاره کرد. شاید کلمهای دشواریابتر از رند در اشعارش یافت نشود. کتابهای لغت آنرا به عنوان «زیرک»، «بیباک»، «لاابالی» و «منکر» شرح میدهند، ولی از همین کلمۀ بد معنی، واژۀ پُر بار و شگرفی آفریده که شاید در دیگر فرهنگها و در زبانهای کهن و نوین جهان معادلی نداشته باشد.
تاکنون، شعرش به دهها زبان در دنیا ترجمه شده است و نیز از شارحان ترک، میتوان سودی بسنوی نویسندۀ شرح چهار جلدی بر دیوان؛ سروری؛ شمعی؛ سیّدمحمد قونیوی متخلص به وهبی را نام برد؛ حافظ پژوهان شبه قاره نیز به شعر و شرحنگاری آن روی آوردهاند. تنها از ربع نخست قرن یازدهم هجری تا ربع اوّل قرن دوازدهم (حدود ۱۰۰ سال) ۹ شرح کوچک و بزرگ در منطقۀ پنجاب نوشته شده است، به عنوان نمونه میتوان به مرجالبحرین، ختمی لاهوری در ۱۰۲۶ ق و مولانا عبدالله خویشگی قصوری که ۴ شرح بر دیوان خواجه نوشت، اشاره کرد، زیرا بنا به ماهیّت و طبیعتش، اشعارش شرح طلب است. این امر، به هیچوجه ناشی از دشواری یا دیریابی آن نیست، بلکه، در چند پهلویی، پُر معنایی و فرهنگمندی شعر دلالت دارد؛ همین ویژگی کممانند و نیز عالَمگیری و رواج بیمانند شعر اوست که از دیرباز شرحنویسان زیادی را بر آن داشته که بر دیوان اشعارش شرح بنویسند.
اختصاصی مجذوبان نور