محمد علی دادخواه*
ساليان پيش از اين، كارشناس پيشكسوت دادگستري مهندس مقصودي، رهاورد سفرش از دانشگاه اوكلاهماي آمريكا، كتابي بود به نام The Arts of Leathership & War كه گردآوري نوشتههاي گزنفون درباره كوروش بود. در آن كتاب شيوه فرمانروايي توأم با خردورزي و انسانگرايي كوروش بررسي شده و از همزيستي آشتيجويانه، گريز از جنگافروزي و پذيرش باور و انديشههاي انساني سخن رفته است. نويسنده در اين كتاب نشان داده كه چگونه نيرومندترين توان در روزگار خود، هرگز بر چيرهشدگان به بيداد رفتار نكرد. كتاب را گرفتم و به مترجم ملي و توانمند، جناب كوروش زعيم سپردم و يادآور شدم به ارج همنام خود كه زمين به زمان او مينازد، با وسواس هميشگي خود، آن را به فارسي برگرداند؛ زيرا سههزار سال است تمدن انساني، وامدار كوروش است.
سخن از كوروش است و از پاكانديشهاي كه به مخالف خود نيز آزادي انديشه، باور زندگي، جابهجايي شغل، آرامش و آسايش را روا و سزا ميداشت. او به زنان، كودكان و بيماران نگاهي مهرآميز داشت؛ به گونهاي كه وقتي ميبيند زني مصري باردار است و به دشواري كار ميكند، فرمان ميدهد تمام زنان كارگر دو ماه پيش از تولد كودك خود و شش ماه پس از آن در حالي كه از دستمزدشان بهرهمندند، به استراحت بپردازند. شايد اين نخستين بيمه اجتماعي باشد. اكنون به سدههاي پيش از ميلاد بنگريم كه بيش از سههزار سال برگ بر آن افزوده شده. اما هنوز در كتيبههاي هخامنشي از اين فرمانرواي دادگر با نام «كورو» و در نسخه ايراني با واژه «كوارش» ياد شده است. در كتاب مقدس تورات «كوروش» و در زبان يونانيان «كوروس» و در فرهنگ رميهاي مسيحي «سيروس» يادآور نام ابرمردي است كه خودخواهي را مردود دانست و فزونطلبي را بيهوده انگاشت. او به آرامش و آسايش انساني انديشيده و در انديشه ماندگار ساختن نام و نشان خود نبوده. در بسياري از تفاسير قرآن، ذيل آيه ۸۲ سوره كهف، درباره ذوالقرنين به نام كوروش بر ميخوريد كه دربارهاش نوشتهاند: «با روش نيكويي با مردمان زيردست حكومتش رفتار كرد و همواره آساني و آرامش را به آنان پيشكش نمود.» داوري دادگرانه روا ميدارد كه به ايستگاه خود نگاه كنيم كه در نيمه نخست سده بيستويكم ميلادي هستيم و از ياد نبريم كه كوروش در سال ۵۳۹ قبل از ميلاد در فرماني كه بر پيامگران سفالين نگاشته شده، آزادي، آبادي و روشنايي را براي همه مردمان سرزمينهاي دور و نزديك هخامنشي خواستار بود. فرمانگري كه نزديك به يكسوم زمينهاي شناختهشده آن زمان زير فرمانش بود و هيچ قدرتي ياراي مقابله با او را نداشت. با اين همه مينگارد: «فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خود آزاد باشند و آنان را به علت باورشان نيازارند؛ فرمان دادم كه هيچكس از شهربانان، اهالي شهر را از هستي ساقط نسازند…» بركت و مهرباني را براي همه آرزو ميكند و صلح توأم با شادماني را نيكو ميداند. افتخار او چنين است «بدون جنگ و خونريزي وارد بابل شدم و همه مردم مرا با شادماني پذيرفتند. سربازان به صلح و آرامي بايد گام بردارند.» او ميگويد: «اجازه ندادم رنج و آزاري به هيچ يك از شهروندان فرود آيد.» درك و دريافت كوروش در هنگامه خودش نشان ميداد كه به اين فرستادن و شتاب تا چه پايه دقت داشته است. برپا كردن چاپارخانهها و جايگزين كردن اسبان تازهنفس به جاي حيوان خستهپاي چه تاثير كارساز و كارآمدي داشته.
او شادي را براي انسان ميخواست. شادي هنگامي در دل آدمي جاي ميگيرد كه دغدغه نان، دلمشغولي ستم و قصه پرغصه بيداد از خانه او رخت بربسته باشد. شادي؛ انسان و زندگياش را در برترين پايگاه قرار ميدهد. شادي و خرد همگاماني همراه هستند. به قول فردوسي: كوروش فرمانروايي است كه در همه زندگي توان و انديشه خود را به پاي پيروي خرد ريخت. گزارشگران ديگر سرزمينها نيز در جايگاه داوري، درباره كوروش همين زبان و انديشه را دارند. «آخيلوس» (آشيل)، شاعر نامور يوناني در كتاب «تراژدي پارسه» بر اين ويژگي كوروش پاي ميفشارد كه او به مردمان آرامش بخشيد و چنين راهي پيموده نميشد مگر با دلبستگي به انسان و همگامي خرد و هوش سرشار. هرودوت، پيشينهنگار يوناني كه چندان هم در گفتار خود بيطرف نيست، نوشته است: «در سال ۴۸۴ پيش از ميلاد در زمان كوروش، ايرانيان آزادي داشتند و در سپاسگزاري اين آزادي به جانفشاني در راه كوروش مشتاق بودند.» رخدادنويس روزگار ما، ويل دورانت در «تاريخ تمدن»اش بر اين باور است كه كوروش، فرمانروايي است كه بيش از هر شاه ديگري دوست داشته شده و پايه فرمانروايي خود را بر بخشش، جوانمردي و نگرش انساني نهاده است. به روزگاران نزديكتر راه يابيم، هنگامي كه در چهارم جولاي ۷۷۶ بيانيه استقلال آمريكا صادر شد، پيكارگران انديشه و قدرت و رهبران مردمان آن روز كشور نوخواسته بر آن بودند كه چه انديشهاي را براي پايه و بن اين بنا برگزينند و كدامين جايگاه را براي آسوده زيستن در كنار صلح و برادري انتخاب كنند و راه شادكامي فرداي آمريكا كه دوري از جنگ و ستيز و ستم خانگي سرلوحه آن باشد، چه پيام روشنايي را از گستره تاريخ برگيرند كه رواداري به همراه داشته باشد و ويرانگري را برنتابد.
آنان در ميان گزينش انديشه ماكياول كه كسب قدرت را به هر طريق درست ميداند و گزارش گزنفون از فرمانروايي كوروش به بررسي نشستند و سرانجام دل به منش و روش كوروش سپردند و شيوه رفتار او را با مردم برگزيدند. در نوشته گزنفون است كه «كوروش، فرمانروايي بخشنده و مهربان و دادگر بود.» البته پيشينهنگاران ايران چون طبري و حمزه اصفهاني نيز بر اين گفته پاي فشردند.
* نویسنده و حقوقدان