بسم الله الرحمن الرحیم
البته سوالات مستقیم وصریحی راجع به موضوعاتی که میگویم نرسیده است بلکه مجموعه این سوالات یک جوابی دارد، جوابی که تحلیل این سوال یا آن موضوع باشد، حقوقدانان در همه جای دنیا، به قول امروزیها دنیای سرمایه داری یعنی دنیای معمولی، حق مالکیت را محکمترین حق میدانند و حتی فقها هم از لحاظ شرعی حق مالکیت را خیلی محترم میدانند کما اینکه خیلی از چیزهایی هم که مالکیت معمولی در آن نیست، جنبههای معنوی دارد بخصوص در مسائل ازدواج، به اسم حق میگویند مالک میگویند برای اینکه خیلی محکم بودنش را نشان بدهند اما این ما را به یاد همان جواب حضرت شبلی میاندازد. خُب شبلی هم فقیه بود مجتهد بود، دانشمند بود، هم عارف راه بود. از شاگرد اولهای کلاس جنید بغدادی بود از او پرسیدند همه رقم سوالات میکرند هم سوالات شرعی و فقهی، هم سوالات عرفانی، از او یک نفر پرسید، بفرمایید که زکات چهل دینار چقدر است؟ شبلی گفت اگر از فقیه میپرسی یعنی من که مجتهد هستم میپرسی یک دینار، اما اگر از عارف میپرسی چهل و یک دینار، یک دینار هم که به او ذکات دادی، چهل دینار باید در راه خدا انفاق کنی که چرا چهل دینار را نگه داشتی. این داستان در تذکرة اولیا نوشته است نقل است. ما اگر در این داستان تفکر کنیم باید چندین نتیجه بگیریم اولاً اینکه در مالکیت، که چندان رخنهای در آن وارد نمیشود این حق را خداوند برقرار کرده است چه کسی گفته است مالکیت محترم است؟! خودِ جامعه که در واقع از طرف خداوند هست، ولی در همین حق، خداوند یک گوشهای برای خودش گذاشته است نه اینکه نیاز دارد به ما گفته است در آن محکمترین حقی که در مال دنیا دارید، مال خداوند است. خداوند برای مطالبه حقش دو نفر را فرستاده است، این تحلیل این داستان است نه اظهار نظر جدید، یک محصل که برای گرفتن مالیات میروند یکی از فقها را فرستاده است، برو از این چهل دینار، یک دینار بگیر. بعد به آن عارف فرموده است که برو چهل دینار برای من بگیر. خداوند در همین هم برای خودش حقی رعایت کرده است، نکته دیگر این است که مالی که در دست شماست نباید راکد بماند. تو که چهل دینار راکد روی هم گذاشتهای به قول ابوذر میگفت هر وقت دو سکه روی هم آمد، چون آنوقتها پول و اسکناس که نبود، سکه بود. اگر یک سکه داشتید گنجی نیست اگر یک سکه دیگر روی این آمد گنج میشود، این را گنج میگوید، آنوقت آن آیه «… وَالَّذِینَ یَکْنِزُونالذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ…» (سوره توبه، آیه ۳۴) به او اعتراض میکند. این دو دیدگاه است، فقیه هرگز نمیگوید به جای چهل دینار، پنج دینار بده، نه! فقیه میگوید همان یک دینار که به او گفتهاند، درویش چه میگوید درویش میگوید خُب چه کنم چهل دینار مال مردم باشد، بعد فرموده است که خُب تو در اداره این اموال برای امرار معاش خودت و دیگران وکیل هستی از طرف چه کسی؟! از طرف خداوند. یعنی خداوند از مالکیت در واقع کاملا یعنی خارج نکرده است برای اینکه انسان وجود مستقل و جدایی که ندارد انسان هم مخلوق خودش است. فرموده است که باید به این مصارف برسانیم. که هر جا گنجی، یعنی مالکیتی زیاد فراهم میشود خداوند مصرفش را معین کرده است. کما اینکه زمان یکی از خلفا به نظرم عمر بن عبدالعزیز بود که مشهور به خلیفه زاعد بود، آن هم به علت این بود که عبد العزیز پدرش حاکم مدینه بود که حضرت سجاد در آنجا اقامت داشتند زندگی میکردند، فرزندانش از جمله این عمر خدمت ایشان فرستاده بود و با اجازه ایشان آنجا زندگی میکرد، تربیت شده ایشان بود. زمان او بود که نوشتند از کشورهای شمال آفریقا که وجوهات، اینجا زیاد جمع شده بود مصارفی هم که شرعا گفتند مصرف میکنیم ولی زیاد میآید چی کار کنیم؟!، اجازه میدهید اینها را در راه آبادانی مملکت خرج کنیم؟! خُب به احتمال قوی شاید از حضرت سجاد سوال کرد ایشان فرمودند بله زیاد آمد باید دراین راه خرج کنیم. یعنی گرفتن آن حقوق الهی که مالیات بگوییم. شبیه حالا مالیات، ربطی به این ندارد که حکومت احتیاج داشته یا دارد یا ندارد، تو مسلمان، باید بپردازی بعد فرموده است خیلی خوب این…… یک جای دیگر هم همین به این امر تسریع کرده میفرماید: وقتی که یک کودکی تحت قیومت شما است، بزرگ که شد، کبیر شد باید اموالش را به او بدهید، ولی در دنباله این گفته، تحقیق کنید باید ببینید به چه صورت این اموالی را که خداوند به دست شما داده که مردم همه از آن ارتزاق کنند هدر نشود، یعنی باز هم در اختیار شما نیست در اختیار آن مالکش نیست قیم باید نگه دارد تا وقتی بزرگ میشود. یکی هم بعد از مرگ، این اموال را که خداوند به شما سپرده است باید در راه خودش صرف کنید اگر چیزی ماند به شما ربطی ندارد. خداوند خودش میفرماید که اگر تو رفتی این اموال به چه کسانی میرسد، این است که کسی حق ندارد وراثشان را، بعضیها را از ارث محروم کند یا یکی را به ارث وارد کند ارث به همان صورتی است که خداوند گفته است، البته برای اینکه احترامی به مالک هم داده باشد میگویند اگر وصیتی کردی خواستی یک کاری برای بعد از مرگت انجام بشود تا ثلث مال حق داری، این تعبیراتی که از یک حق مالکیت را کردیم اینها جنبه عرفانی و طریقتی دارد، به قول آقایان طریقت یک چیز جداگانه و عجیب و غریبی نیست. اگر خودتان فکر کنید همه در خودِ احکام عرفانش روشن است. اگر این تصور را بکنیم دیگر این حملات بیجای به عرفان بیاثر بودن و بیمحتوا بودن آن ثابت میشود.
ان شاءالله