بسم الله الرحمن الرحیم
این صفاتی را که گفتهاند و گاهی هم صحبت میشود اینها نه برای یک مورد خاص است. آن مورد را به عنوان مثل میگویند برای این است که این روحیه در ما ایجاد بشود. یکی از روحیاتی که خُب باید در درویشها باشد و یکی از کمالات است مسئله ایثار است. ایثار یعنی دیگری را بر خود ترجیح دادن، دیروز یک مثالی زدم حالا اینجا با مقدماتش تکرار میکنم، شهادت یعنی چه؟! شاهد میدانید یعنی چه، شهادت هم یعنی کسی به امری شاهد باشد چرا میگویند فلان شخص شهید شد؟! شهید و شاهد از نظر لغوی و معنی یکی هستند، چرا میگویند شهید شد، یعنی به جایی رسید که در آن لحظهٔ آخر عظمت خدا را دید و یا دید که وعده خدا حق است، این است که میگویند شهید شد، یعنی دید. درست است که این شهادت یک اجر بزرگی دارد ولی البته هر شهیدی اینطور نیست، شهید راه حق این ارزش را دارد حقاً هم وقتی همچین شهیدی باشد، چنین شهادتی باشد، چنین اثر بزرگی باشد. ماها که گاهی همین چشممان هم ضعیف است ولی چشم الهی ما ضعیف است حق داریم. مثل نوری که هیپنوتیزم جذب میکند، ما را به سمت خودش جذب کند ولی یادمان باشد خودکشی، آن هم جرم است «… وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ…» (سوره بقره-آیه ۱۹۵) به دست خود، خودتان را به هلاکت نرسانید. که خُب پیدا کردن این مصداق مشکل است. که مثلاً شهادت حضرت امام حسین را بعضیها همان ایام و بعضی مخالفین هم اینجور میگفتند خلاف شرع کرده است «… وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ…» ولی ما میگوییم شهادت. البته در آن مورد جهت خاصی هم بود که آن هدف که سخت در نظر میگرفت از جان خودش عزیزتر بود. وقتی مادری در مقابل خطرها، نه تنها مادر انسان، حیوانات هم به خصوص برای حفظ بچهاش خودش را به خطر میاندازد، این خودکشی است؟! نه! آن خودکشی که جرم است، نیست. یک هدفی دارد که آن هدف از جان خودش عزیزتر است. ما هم در این شهادتی که متداول است میگویم، این شهادت وقتی که جنگ بین حق و باطل باشد درست بین حق، یعنی اعتقاد شخص به حقانیت آن حق، خیلی قوی و محکم باشد با باطل جنگ میکند به هر اندازه که این شخص اعتقادش به حقانیت خودش بیشتر باشد اعتقادش به بطلان او هم بیشتر میشود، این میرود که حق را پیروز گرداند، وعده خداوند که فرموده است که در آخر حق پیروز میشود این دلش میخواهد که آن پیروزی، آن وعدهای که خدا داده است به دست این انجام شود. افتخار است که خداوند وعدهای کرده است بعد برای اجرای آن، این شخص را مأمور کرده است این کمال افتخار است. این از جانش مهمتر است و به جنگ میرود. هدف آن شخص چیست؟! هدف او پیروزی حق بر باطل است یعنی میخواهد تا وقتی که امیدوار است کارهایش به شکلی باشد که بالاخره پیروزی حق بر باطل را ببیند. این هدف آن شخص است. اما اگر از اول به قولی برای شهادت طلبی برود این شهادت طلبی، غلط است. اگر کسی فقط برای شهادت برود خودکشی است. در هر جدالی بین حق و باطل شهادت نیست، شهادت وعدهای است که خداوند کرده است یعنی میگوید که من به تو مأموریت دادم که بروی و حق را بر باطل پیروز گردانی. زحمتت را بکش، زحمت تو را قبول دارم اگر در بین کار مقرر کردیم که تو جانت را از دست بدهی، غصه نخور که چرا کار را به پایان نرساندهای، یک اجر بزرگی به تو دادیم و آن اجرِ شهادت است، بنابراین شهادت طلب، معنی ندارد، پیروزی طلب، باید گفت که معنی دارد. اگر شهید شد خوب شد، این اشتباه است که همهٔ ما میکنیم، شهادت در بسیاری موارد اجر ایثار است، خداوند خودش فرموده است هیچ چیز را بدون اجر نمیگذارد حتی اگر یک ذرهای از ارزن کوچکتر زیر یک سنگ سیاهی باشد، زیر سنگ سیاه هم دیده نمیشود و آن تهِ دریا باشد خداوند آن را بیرون میآورد و به حساب میآورد. کارهای خوب را، بدها را دیگر نمیدانم خودش به حساب میآورد حالا که اینجوری است خداوندی که ایثار را میپسندد ایثارِ بر مؤمن، ایثار وقتی است که از ترس نباشد، مثل آن مادری که به فرزندش گفته بود برو برای من کفن بیاور ولی حلال باشد از این دزدیهایت نباشد، بعد که رفت باز دید که کاری از او بر نمیآید یک پارچه فروشی که میرفت او را گرفت و به زور از آن پارچه فروش کفنی گرفت، گفت این حلال هست؟ گفته نه! چطور میشود این حلال باشد دزدی کردهای، تفنگ گرفت بالای سرش گفت بگو حلال است و گرنه میزنم،، گفت حلال حلال. بعد که مادرش از او پرسید که حلال است؟ گفت بله خودش میگفت حلال است، اینقدر صدایش بلند بود و میگفت حلال حلال که صدایش به آسمان میرسید، به این صورت نه. ایثار یعنی با قدرت اینکه این چیز خوب مالِ من است قدرت هم دارم بگیرم و هیچکس هم قدرت ندارد که از من بگیرد با همبن قدرت تقدیم یک شخص دیگر میکنم یک مؤمن دیگر میکنم، این ایثار میشود. و اِلا نه اینکه بالای سرمان چوب باشد کسی بگوید بگو حلال است حلال است، ما هم بگوییم حلال است، این حلال نیست. اینجور ایثاری را خداوند اجر میده. د ایثار هم البته در برابر مؤمن میگوییم برای یک مؤمن. این ایثار هم خداوند اجر میدهد، اجرش شهادت است یا این شهادت به صورتی که اگر جنگ باشد ارزش دارد. ایثار را خداوند میپسنند، به چه دلیل؟! یک قرینهای ظاهری است که ما میگوییم، حیوانات که نگاه میکنیم، از در و دیوار و حیوانات پند بگیریم به قول آقای داروین اجداد خودمان، که بزرگی فرمود که اینها اجداد من نیست اجداد خود داروین است. حیواناتی که آفریده است، آهو را در تلویزیون دیدهاید بچه که به دنیا میآید خودش بلند میشود و راه میرود ولی مع ذلک مادر مواظبش است. بیشتر حیوانات به این صورت هستند. این حیوانِ دو پا وقتی به وجود میآید، نوزادی به دنیا میآید مثل یک تیکه گوشت است که اگر به او نرسند از بین رفته است. چه کسی باید این نوزاد را نگه دارد؟! مادر، در مرحله اول مادر، اینجا دیگر پدر کاری ندارد، مادر باید به او شیر بدهد و از او مراقبت کند. خداوند مقرر کرده است که من مخلوقی که جدیداً آفریدهام این بچه باید زنده بماند اگر من نمیخواستم که نمیآفریدم، آفریدم باید مخلوق دنبالش باشند، چه کار میکند؟، ایثار را در فطرت زن قرار میدهد به مادر نمیتواند بگوید چنین کن چنان کن، مسلماً نخواهد کرد معلوم نیست انجام بدهد، در فطرتش قرار میدهد. یعنی زندگیاش بدون او نمیشود از اینجا معلوم است که خداوند، هم ایثار را دوست دارد برای اینکه این میلی که خودش دارد این نوزادی که به دنیا میآید زنده بماند، اجرای این میل را به مادر واگذار کرده است پس میل دارد که اینکار بشود، برای آن مأمور تعیین کرده است. بعد اجر دارد، اجرش چه هست؟! خودتان دیدهاید، مادر آن علاقهای که به فرزند دارد اجرش است. شاهد یا شهید که میگویند اینجا احساس میکند همانطوری که من در فطرم به این بچه علاقه دارم از جان خودم میگذرم بنابراین شما مراقب این مسئله باشید. اما بعد خداوند برای اینکه، باز مادرها خیلی طاقچه بالا نگذراند حتی به خدا بگویند این ما هستیم که مخلوق تو را نگه میداریم یک مثالهایی گذاشته است که البته اینها تمثیل است فرمودند که، یک روزی خداوند که عزرائیل را احضار کرد یعنی ملک الموت را احضار کرد از او پرسید، خدایا اینها تمثیل است، خداوند چه سوالی دارد؟، همه چیز را خودش میداند همه کار را خودش انجام میدهد پرسید که این همه جانها که من گفتم از انسانها بگیری هیچوقت دلت سوخت؟! عزرائیل گفت امر تو را اطاعت میکنم، دل سوختن ندارد چرا دلم بسوزد امر تو را اطاعت میکنم، باید هم اطلاعت کنم. جز یک مورد، از این مسئله معلوم میشود که خداوند، به ما درس میدهد. عزرائیل گفت بله یکبار یک کشتی غرق شد، همه غرق شدند یک مادری با بچه کوچک شیرخوار نجات پیدا کردند یک تخته چوبی پیدا کردند روی آن تخته چوب دراز کشیدند، بچه به پستان مادر چسبیده بود غذا میخورد به من فرمودی برو جانِ مادر را بگیر نه جانِ کودک را، جانِ مادر را، من رفتم جانِ مادر را گرفتم و بعد گفتم خدایا با این بچه کوچک چه کنم، متوقع بودم فکر میکردم که خواهید فرمود که جان بچه را هم بگیرم، ولی تا حالا من در آمارم ندیدهام که جان آن بچه را هم قرار است به من بگویی بگیرم خدا فرمود بله درست است، حالا میدانی آن بچه چه کاره است؟! زنده است یا مرده؟! گفت من میدانم زنده است برای اینکه به من نفرمودی جانش را بگیرم، ولی نمیدانم چه کاره است، خداوند فرمود همین نمرود دشمن ابراهیم است همان را خداوند نگه میدارد. اینجا یک درسی به ما بشرها میدهد که من همه را کافر و مؤمن را نگه میدارم. نمرود را نگه میدارم ابراهیم را هم نگه میدارم. این امرِ من است البته آیه قرآن هم هست خیلی کسانی هستند که در کشتیها هنگام خطر، من را میخوانند دعا میکنند، پذیرفتم، آرامشان کردم، وقتی آرام شدند کفر میورزند. اشاره به همین قضیه دارد. حالا منظور ایثار با شرایطش اگر به پیروزی رسید که بهتر، اگر هم به پیروزی نرسید اجر شهادت به او میدهم، یعنی همین که یک قدم به سمت خداوند برداشتید خدا به همان اجر میدهد، آیه قرآن هم هست هر زمینی را که روی آن رفتید و زحمت کشیدید منظور زحمت جنگی، برگشتید آن مالِ شماست اجرش با شماست که هم اشاره به آن داستان که حالا میخواهم بگویم و هم شرح آن داستان است. پیغمبر وقتی از مکه به مدینه مهاجرت کرد به مدینه که رسید فرمود هر کس که میتواند مهاجرت کند و بیاید، و هرکس اگر بتواند و مهاجرت نکند از ما نیست، حالا مصلحت آن روزگار این بود، پیرمردی از صحابه قدیمی بیمار بود و اصلا افتاده بود تا این فرمایش پیغمبر را شنید گفت من باید مهاجرت کنم بچههایش گفتند آقا تو مریض هستی گفت پیغمبر کسی را مستثنی نکرده است، تخت روان آوردند خداوند آن پسرها را هم رحمت کند که این محبت را بر گردن آنها انداخت، تخت روان آوردند مریض روی آن خوابید بچهها چهار گوشه تخت را گرفتند به سمت مدینه راه افتادند. چهارصد کیلومتر است، را افتادند که پیاده بروند یک منزل به قول قدیمیها که رفتند پدر مُرد. بچهها خدمت پیغمبر رفتند و جریان را گفتند، پیغمبر فرمود همان لحظهای که از مکه بیرون آمد اجرش را برد. یعنی یک قدم در راه خدا بردارید خدا فراموش نمیکند این است که ایثار هم اگر با شرایطش باشد ارزش دارد، چون ایثار در واقع فقط برای خداست و به هر اندازه ایثار باشد خداوند حساب میکند و این ایثار باید روحیه ما باشد، در همه چیز ایثار روحیه ما باشد. نمیدانم خداوند هر چه میخواهد به ما بدهد ما که همه چیز میخواهیم.