روزهای آغازین سال نو همراه بود با دعا برای آزادی برادرهای ایمانی دربندمان با چاشنی دلهره، اضطراب و انتظار. هر روز خبری وحشتناک میشنیدیم یک روز میشنیدیم که دو درویش زندانی در زندان عادل آباد وارد اعتصاب غذای خشک شدند، روز دیگر میشنیدیم کسرا بر اثر ضعف ناشی از اعتصاب غذا از هوش رفته و…. دیگر نمیشد انتظار کشید انتظار برای شنیدن خبر خوب… صبر برای رسیدن به خواسته خود… دیگر انتظار جایز نیست باید کاری کرد… انتظار تا به کی؟ صبر تا کی؟ جمعی از دراویش تصمیم گرفتند تا در حمایت از خواسته برادرهای ایمانی خود و نگرانی بخاطر وضعیت جسمی آنها در مقابل زندان عادل آباد تجمع کنند و همبستگی و حمایت خود را از خواسته دراویش اعتصاب کننده نشان بدهند. من هم با آنها همراه شدم وقتی در مقابل زندان به اصطلاح عادل آباد رسیدیم دراویش جمع شده بودند. نگرانی رو در صورت تک تکشان میشد دید آنها هم حالشون مثل من بود نگرانی و انتظار و…. دراویش تصمیم گرفتند با رئیس زندان آقای احمدی ملاقات کنند و خواسته دراویش اعتصاب کننده را به ایشان بگویند. آنها نامهای نوشتند که حاوی درخواست ملاقات دراویش با رئیس زندان عادل آباد بود همه دراویش زیر نامه رو امضاء کردند و یک نفر به نمایندگی از سایر دراویش نامه رو به مسئولین زندان تحویل داد. از بستگان و نزدیکان صالح مرادی خبرهای وحشتناکی میشنیدم که نگرانی انسان را بیشتر میکرد. نزدیکان صالح میگفتند کسرا بیهوش شده رنگش بشدت زرد شده حالشون اصلن خوب نیست لحظات دلهره آوری بود. آقای رئیس جلسه داشتند و به خواسته دراویش مبنی بر ملاقات حضوری و بیان خواسته دراویش اعتنایی نمیکرد. دراویش قصد داشتند به اقای رئیس بگویند که به زندان اوین زنگ بزند و دراویش را از بند ۲۰۹ به بند عمومی ۳۵۰ منتقل کنند. این خواسته زیادی نبود اما دریغ از توجه به این خواسته، بستگان آقای حمید رضا مرادی و صالح مرادی و فرشید یدالهی از تهران مستقیما به کنار زندان عادل آباد آمده بودند تا به جمع دراویش بپیوندند. آنها خسته از سفر طولانی، نگران بودند و میخواستند که به حقوق دراویش احترام گذاشته شود. لحظات نگران کننده به کندی میگذشتند بالاخره آقای رئیس بعد از ۲ ساعت انتظار سرشون خلوت شد و درخواست کرد که ۲ نفر از دراویش به نمایندگی از سایرین درخواست خودشون مطرح کنند. یکی از دراویش در حالیکه بداخل زندان میرفت گفت: «نمیخام کاکام بمیره» اشک نم نمک گونه هام خیس کرد اما بلافاصله اشکهام پاک کردم مبادا نشانه ضعفمان بدانند. بعد از انتظار نیم ساعته نمایندگان دراویش بیرون آمدند و گفتند آقای رئیس میگوید: «ما تمام تلاشمون برای محافظت از جسم دراویش اعتصاب کننده میکنیم آنها را به بهداری منتقل کردیم و به آنها سرم وصل کردیم کار دیگهای از دست من بر نمیاد اخیاراتم محدوده» حالت استیصال داشتم نمیدونستم برای دراویش زندانی چکار میشه کرد؟ سایر دراویش هم نگران و مضطرب بودند. تلفن یکی از نزدیکان صالح بصدا در آمد صالح با صدای ضعیفش به بستگانش گفت تا از دراویش بخوان که محل را ترک کنند بعد از تماس، خانواده صالح گفتند صالح را تحت فشار گذاشتن تا زنگ بزنه «خانواده صالح خواسته آنها را به سایر دراویش منتقل کردند و خواستار ترک محل شدند اما دراویش نگران سلامتی برادران ایمانی خودشان بودند میگفتند ما به اعتصاب غذای دراویش احترام میگذاریم و نمیخوایم اعتصابشون بشکنند فقط میخواهیم مسئولین زندان به در خواست آنها احترام بگذارند و دراویش محبوس در بند انفرادی رو به بند عمومی منتقل کنند تا دراویش اعتصاب کننده، اعتصاب خودشون بشکنند. ما نمیخواهیم به دراویش زندانی فشاری وارد بشود یا اذیت بشوند فقط میخواهیم از آنها و خواستههایشان حمایت کنیم. لحظههای سختی بود از یک طرف نگرانی از وضعیت جسمانی دراویش و از طرف دیگر عدم اطلاع از فشارهایی که ممکنه از داخل زندان به دراویش وارد بشه. دراویش تصمیم گرفتند که به خواسته خانواده صالح برای ترک محل احترام بگذارند و در مقابل آنها نیز تصمیمهای آینده شون برای اقدامات بعدی به اطلاع دراویش برسانند. دل دراویش تجمع کننده با دراویش زندانی بود و دل کندن خیلی سخت بود. در مقابل اراده و عزم آنها هر انسانی سر تعظیم فرود میآورد، آنها که برای حمایت از برادران در بندشان از جان خویش هم گذشته بودند و آب و غذا را بر خود حرام کرده بودند اما چرا مسئولین زندان فقط با لجبازی و بیتوجهی، اعتنایی به درخواست دراویش و حقوقشان نمیکردند؟ مسئولین مملکت ما در مقابل فریاد تظلم خواهی دراویش و نامههای متعدد خانواده دراویش زندانی مبنی بر رسیدگی به وضعیت آنها، با بیاعتنایی محض از کنار این خواستهها و حقوق گذشته بودند. سئوالی که برای هر انسانی پیش میآید این است که براستی جان انسانها برای آنها ذرهای اهمیت دارد؟ آیا وقت آن نرسیده کرامت انسانی و حقوق انسانها از شعار بدرآید و جامه عمل به خود بپوشاند؟ آیا وقت آن نرسیده که به حقوق انسانها و مردم کشور خود احترام بگذارند؟ و سوالات بیشمار دیگر که ذهن هر انسان منصف و با وجدانی را درگیر میکند.