مترجم: روح اله فرج زاده
دکتر عبدالکریم سروش جامعه شناس و فیلسوف ایرانی، اندیشمندی مشهور، چه در ایران و چه در خارج از ایران، است. نوشته های زیادی از او هم به صورت کتاب و هم از طریق اینترنت منتشر شده اند. در ایران، او را یکی از طرفداران اصلاحات عرفی و متفکر رادیکال پروژه سیاسی اسلام می شناسند. در خارج از ایران نیز وی یکی از منابع الهام بخش بسیاری از روشنفکران مسلمان، دانشجویان و فعالانی است که با سوال «رابطه اسلام و مدرنیته» و «نقش روشنفکران مسلمان در جوامع اسلامی معاصر» روبرو بوده اند.
نور: امروزه مطالب زیادی درباره چالشهای پیش روی روشنفکران مسلمان و جوامعی که در آن زندگی می کنند، به گوش می رسند. این موضوع چه جایگاهی در کارهای شما دارد؟ برای سالیان متمادی شما یکی از مهمترین اندیشمندان دنیای اسلام بوده اید که تلاش می کنند مسلمانان را به درگیری بیشتر با اندیشه های دیگر و چالشهای مدرنیته تشویق کنند. آیا ما مسلمانان هنوز هم درگیر مساله شناسایی مدرنیته هستیم؟
سروش: اجازه دهید با بیان دو نکته مهم شروع کنم. شما درباره اسلام و مدرنیته به عنوان دو موضوع یا اندیشه جدا از هم صحبت می کنید، اما بایستی از همین ابتدا به یاد داشته باشیم که هر دوی اینها مفاهیم انتزاعی هستند که به طبقه های ساده تقلیل داده نشده و نمی توانند هم داده شوند. اول از همه ما با پدیده ای به نام اسلام روبرو هستیم. روشنفکران اسلامی هنوز هم از اسلام به عنوان یک موضوع ساده، نهاد واحد و منحصر بفرد سخن می گویند. اما در واقع، تاریخ اسلام مانند تاریخ ادیان دیگر نظیر مسیحیت، اساسا تاریخ قرائتهای متفاوت است. در هر نقطه از تاریخ اسلام مکتبهای فکری مختلف، مشی ها و روشهای مختلف و قرائتهای مختلف از چیستی و معنای اسلام وجود داشته است. چیز دیگری هم به عنوان مثلا اسلام تاریخی وجود ندارد که خارج از این فرآیند توسعه تاریخی باشد. تجربه حقیقی زندگی اسلام در هر دوره ای از لحاظ فرهنگی و تاریخی «ویژه» و محصور شرایط محیطی عناصر زمان و مکان بوده است. اگر قادر به گرفتن تصویری از اسلام امروزی باشیم، در این تصویر شاهد تنوع و گوناگونی تجربه هایی خواهیم بود که با وجود تفاوتهای کلی به طور همزمان وجود دارند.
مذهب نظیر دیگر پدیده های بشری بایستی در چارچوب این مفاهیم فهمیده شود. همانگونه که با تعدد در دیگر پدیده های بشری روبرو بوده ایم، تعدد اسلام ها را نیز داریم. این مقوله مدرنیته را نیز شامل می شود. مدرنیته نیز پدیده یا اندیشه ای واحد و منحصربفرد نیست.
در طول تاریخ مکاتب فکری مختلفی وجود داشته اند که دیدگاهها و درکهای متفاوتی از مدرنیته و معنای مدرنیته را به تصویر کشیده اند. بنابراین در مدرنیته نیز با تکثرگرایی روبرو هستیم. دقیقا مانند اسلام، مدرنیته نیز در جهات بسیاری حرکت کرده و با دستاوردهای مختلف آنها پیشرفت کرده است. علم مدرن راههای جدید نگاه کردن به دنیا را به ما آموخته است ولی همین علم مدرن می تواند باعث برقراری تعصبات و تبعیض شود که مفاهیمی کاملا ضد مدرن و غیرعقلانی هستند. کشتارهای دسته جمعی و جنگهای قرن بیستم نمونه هایی از پروژه مدرنیته هستند که به راه خطا رفته اند. با این وجود ما نمی توانیم منکر ویژگیهای به شدت مدرن آنها شویم. مدرنیته یک پدیده بسیار پیچیده و چندبعدی با ویژگیها و پتانسیلهای خوب و بد است و بنابراین یک مجموعه واحد و به هم چسبیده نیست. مدرنیته به شدت با بحرانها و پارادوکسها و تناقضات بسیاری روبروست. اما تمام اینها در زندگی مدرن تقریبا طبیعی هستند.
نور: البته من فکر نمی کنم ما در دنیای اسلام از این پارادوکسها و تناقضات مصون باشیم.
سروش: خیر، نیستیم. ما مسلمانان نیاز به تشخیص این نکته داریم که چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم در یک دنیای مدرن زندگی می کنیم. اما عصر مدرنی که ما درآن هستیم به هیچ وجه همگون نیست. مفاهیم مدرن، جهان بینی، وسایل و اهداف چهار ستون اصلی مدرنیته هستند. اینها به نوبه خود تکثر و جهان بینی های مختلف زندگی مدرن را شکل می دهند. تکثر مدرنیته ها یعنی اینکه راههای مختلفی وجود دارد که مردم از طریق آنها خودشان را در دنیای امروزی می فهمند. عصر مدرن جهان بینی های جدیدی به ما داده است، مثل خدا و پیامبری. عصر مدرن همچنین غایتهای مدرنی نظیر اندیشه های مدرن شادی و معنای زندگی را مطرح می کند. امروزه ما مسلمانان بایستی بپذیریم که عقاید و فرضیات ما نیز به وسیله اندیشه ها و مفاهیم مدرن با تاریخ، جغرافی، زمان و مکان شکل خواهد گرفت. اسلام سیاسی، که ما شاهد پیدایش آن در اکثر نقاط دنیای اسلام هستیم، خود از نشانه های عصر مدرن است. حتی اندیشه حکومت اسلامی که غایت بسیاری از جنبشهای اسلامی شده است، خود یک مفهوم مدرن است که در دوران ماقبل مدرن نمی توانست مجال ظهور پیدا کند.
نور: با توجه به پارادوکسها و تضادهای مدرنیته و زیستن در عصر مدرن، شما جنبشهای و حکومتهای اسلامی موجود که با استقرار شکلی از جامعه اسلامی و یا نظم سیاسی سعی در گریز از تله مدرنیته دارند را چگونه توصیف می کنید؟
سروش: آنچه شما درباره اش صحبت می کنید، پدیده اسلام سیاسی است که در نقاط مختلف دنیا مشاهده می شود. همانگونه که قبلا هم گفتم، این خود یک پدیده مدرن و از یک منظر محصول رویارویی اسلام و مدرنیته است. این واقعیت هم که امروزه جنبشها و حکومتهای اسلامی با رسیدن به قدرت سعی در استقرار مجدد اسلام دارند جای شگفتی ندارد. بخشی از این امر هم به دلیل آن است که مسلمانان هنوز در رابطه با میراث مدرنیته مشکلات عظیمی دارند. بسیاری از ما احساس می کنیم مدرنیته با ارزشها و فرهنگ ما بیگانه و غریب است. در قلب پروژه مدرنیته یک شک گرایی معرفتی وجود دارد که ما را به یقین بشری می رساند. مشخصه مدرنیته پرسشگری است. پرسش از همه آنچه داریم و برایمان عزیز و مقدس بوده اند. مدرنیته راهی به سوی تنوع و تکثر باز می کند اما در عین حال می تواند چالشگر جهان بینی گذشته هم باشد.
نور: چگونه این فهم مدرن از جهان از فهم سنتی آن متفاوت است؟ و چرا برخی این را یک تهدید محسوب می کنند؟
سروش: برای فهم این تفاوت بهتر است کمی وارد جزئیات شویم. خود مدرنیته برای مسلمانان محافظه کار مشکل واقعی نیست. آنچه برای آنها مشکل ساز می شود تاثیری است که بعضی از اندیشه های مدرن بر ما می گذارند. بحثهای مربوط به مفاهیم مدرنی نظیر سکولاریزم و حقوق بشر موید این نکته اند. در واقع اساس و پایه سکولاریزم، فهم حقوق است. کل فرهنگ سکولار برپایه حقوق فردی مانند حق (آزادی) صحبت (بیان)، فکر، یاد گرفتن، کار و فعالیت بنا شده است. همه اینها به نوبه خود فهم جدیدی از ذهنیت آدمی به دست می دهند که مبتنی بر اندیشه های نمایندگی عقل آزاد از طرف فردهای آزاد است. این ممکن است برای من و شما طبیعی به نظر برسد، اما همواره باید به خاطر داشته باشیم که زبان حقوق کاملا با زبان دین سنتی که به جای حق، تکلیف را نشانده است متفاوت است. به عنوان مثال زبان فقه زبان اجبار و تکلیف است و اصلا بحث حق در آن مطرح نیست. اختلاف اساسی بین زندگی سنتی و زندگی مدرن همین جاست. در گذشته این اندیشه مطرح می شد که فرد وظیفه دارد مذهبی یا اخلاقگرا باشد. خدا در اندیشه سنتی یک خدای جبار بود. یک موجود بسیار قدرتمند و اعلی مرتبه که به هر قیمتی خواستار عشق و ایثار ماست. تصویر سنتی خدا، خدای تکالیف و وظایف است که بسیار هم بی گذشت و ناشکیباست. اما در عصر مدرن، این حق ماست که بخواهیم مذهبی یا اخلاق گرا باشیم. در واقع ما خواهان این حق هستیم که مذهبی باشیم و عقاید مذهبی مان را آزادادنه بیان کنیم. تصویر خدا در عصر مدرن تغییر پیدا کرده است. ما الان احساس می کنیم که این حق ماست که خدا را عبادت کنیم و آزادانه به او عشق بورزیم. خدا در زمانه مدرن خدای حقوق است که به فرد معتقد نزدیکتر است. ما شاهد هستیم که این موضوع از طرف گروههای مسلمان ساکن غرب هم پیش کشیده شده و به عنوان اقلیت خواهان حق ابراز مذهب و عقیده خویش که با هویتشان آمیخته شده، هستند. اینجا دین بخشی از فرآیند سیاست هویت شده است، شکلی از سیاست در خانه در زمانه مدرن. ممکن است که ما کارهای یکسان انجام داده و مشغول فعالیتهای مشابه باشیم، ولی مطمئنا در نوع نگاه ما به آنها تغییرات بنیادین روی داده است.
نور: این دیدگاههای مختلف مستلزم چه عواملی هستند؟ چرا برای بسیاری از مسلمانان در دنیای معاصر باعث دردسر و مشکل شده است؟
سروش: اندیشه های مدرن و سنتی برخی اوقات دچار یک از هم گسیختگی می شوند. در اکثر موارد هم به سادگی نمی توان ایده ها و ارزشهای گذشته و حال را در کنار هم نشاند. واقعیتهای مدرنیته با ارزشها و جهان بینی های سنت قابل توضیح نیستند. حتی برخی از آنها ممکن است به مذاق اندیشمندان سنت گرا و جامعه های سنتی خوش نیایند و مضر تشخیص داده شوند. زمانی که این اتفاق می افتد ما در حال تجربه یک بحران هستیم. ما در دنیای مدرن زندگی می کنیم و واقعیت این است که نمی توانیم آن را تغییر دهیم. بحران جزئی از زمانهایی است که ما در آن زندگی می کنیم. اما بحران شک و تردید از آن عصر مدرنیته است. همین به تنهایی موید این نکته است که ما به عصر مدرن رسیده ایم و در واقع بخشی از آن شده ایم. هیچ راه برگشتی هم برای ما وجود ندارد.
نور: مطمئنا زمانی که می گوئید برخی از مسلمانان در تعامل و زندگی با مدرنیته دچار مشکل هستند، نمونه هایی را در ذهن دارید. برداشت من این است که شما درباره بدنه محافظه کار روشنفکران سنت گرا و برخی حکومتهای مذهبی بنیادگرا صحبت می کنید. به نظر شما چرا «علما» که زمانی مدافعان بزرگ کمال اسلام بوده اند، در حال حاضر بزرگترین موانع تعامل با مدرنیته هستند؟
سروش: همانطور که شما نیز اشاره کردید، اول از همه بایستی نقش علما در گذشته را به خاطر بیاوریم. علما کسانی بودند که در مواقع بحرانی اسلام را حفظ کردند. تلاشهای علما در جهت حفظ ساختار شکننده اسلام در برابر حمله های بیرونی و اختلافات درونی مهمترین عامل اتحاد و پیوستگی اسلام در طول قرنهای گذشته بوده است. بنابراین اندیشه دینی در گذشته لزوما محافظه کار و انفعالی بوده است. درست است که علما پیوستگی و یکپارچگی تعلیمات اسلامی را حفظ کردند، اما درهای اجتهاد را نیز بستند و عرصه را بر سنت اندیشه انتقادی تنگ کرده و آن را به پایان غیر منتظره ای رساندند. علاوه بر این علمایی که مسئول حفظ بسیاری از اندیشه های اسلامی، فلسفه، حقوق و تاریخ بوده اند به مرور زمان بر محافظه کاریشان افزوده شده است. متاسفانه این طرز تفکر تغییر چندانی هم نکرده است. علمای سنت گرا حتی بعد از تحولات عمده اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در جهان مدرن اسلام، خط فکری خود را تعدیل نکرده اند. به همین دلیل است که به عنوان مثال ما در ایران هنوز تحت سلطه ملاها و علما زندگی می کنیم. پس از گذشت یک قرن از انقلاب مشروطیت (سال 1905) ملاها و علمای ایران هنوز هم به زبان وظیفه و تکلیف و نه حقوق با مردم سخن می گویند. زمانی که درباره دین و موضوعات دینی صحبت می کنند کاملا واضح است که جهان بینی شان ریشه در گذشته دارد و منظورشان از مفاهیمی مانند خدا، عبادت و ایمان همگی برگرفته از اندیشه های قدیمی تکالیف و اجبارهای اخلاقی در برابر خداست. مایه تاسف است که بسیاری از علما دید سنتی خود را حفظ کرده و تفاسیر سنتی از دین ارایه می دهند. آنها زمان بسیاری را صرف مباحث بی پایان نظریه های حقوقی و شرعی می کنند ولی در برابر مساله مدرنیته همواره انفعالی واکنش نشان می دهند. واکنشی که بیشتر سیاسی است تا فلسفی یا عقلانی. به همین دلیل هم ملاها نمی توانند به لحاظ انتقادی و عقلی مدرنیته را مخاطب قرار دهند.
نور: برخی علمای محافظه کار سعی دارند شکلی از حکومت اسلامی نو-سنتی را معرفی کنند. نظرتان در این باره چیست؟ به عنوان مثال در چرخه های سیاسی بسیاری از کشورهای اسلامی که رهبران و علمای آنها در پی ایجاد یک نظام سیاسی مبتنی بر اندیشه های سنتی شرع، دستور و اطاعت شهروندان و تکالیف هستند، شاهد احیای دوباره صوفیسم هستیم. حتی رهبر طالبان در افغانستان ادعا می کند که دیدگاههای وی در خواب به او وحی می شود و پیروان وفادار وی آنها را تفسیر می کنند.
سروش: در حال حاضر باید مواظب این تجربه های اجتماعی باشیم. لازم است به یاد داشته باشیم که صوفیسم در بطن خود کشش زیادی به تمرکز قدرت دارد که در گذشته نیز در موقعیتهای مختلف خود را بروز داده است. به دلیل توسعه یک جانبه جوامع مسلمان در حال حاضر و قدرت بیش از اندازه دولت در برابر مردم هر گونه تلاش برای تفسیر صوفیسم منجر به تمرکز قدرت و استبداد خواهد شد. نمونه آن هم مثال ولایت فقیه در ایران است که ریشه در مباحث صوفیسم دارد. در گذشته نیز زمانی که حاکمان از گفتمان تصوف برای مشروعیت بخشیدن به قدرتشان استفاده کرده اند شاهد تلاشهای زیادی برای انجام این کار صورت گرفت. نتیجه هم ظهور «والیان» مستبد بود. بنابراین ما بایستی نسبت به تلاشهای صورت گرفته برای تفسیر مفاهیم سنتی قدرت، شرع و وظایف و تکالیف در زمینه و چارچوب واقعیتهای سیاسی امروزی بسیار هوشیار باشیم.
نور: اگر اینگونه باشد، پس چه کسانی باید مدرنیته را به پیش ببرند؟ چه کسانی باید فرآیند درگیری با واقعیتهای زندگی مدرن را هدایت کنند؟
سروش: اینجا جایی است که روشنفکران مدرن مسلمان بایستی نقش ایفا کنند. منظور من از عبارت «روشنفکران مدرن مسلمان» هم کسانی نیستند که فقط اسم اسلام یا مدرنیته را به خود چسبانده اند. این روشنفکران مطمئنا کسانی نیستند که دانسته هایشان از اسلام فقط تعدادی نقل قول و عبارت است. کسانی هم نیستند که از مدرنیته فقط به ظواهر آن مثل مصرف گرایی و توسعه مواد فکر می کنند. روشنفکر مدرن مسلمان کسی است که هم در مطالعات اسلامی و هم در فهم مدرنیته و کارکردهای درونی آن خبره باشد. روشنفکر مدرن مسلمان بایستی تفاوتهای اساسی بین اسلام و مدرنیته را بفهمند و بدین ترتیب فاصله بین این دو را پر کنند. اما برای این کار وی باید بداند که چرا و چگونه اسلام و مدرنیته متفاوت هستند و این اختلافات کجا هستند. آنها نمی توانند اختلافات را به طرز لباس پوشیدن، اختلاف فرهنگ یا رفتاری تقلیل دهند. البته خود این مسایل ساده علایم و نشانه های اختلاف هستند ولی پایه و اساس اختلافات معرفتی را تشکیل نمی دهند. از یک نظر روشنفکران مدرن مسلمان تکه های پیوندی هستند. آنها مجبور به قرار گرفتن در فضای آستانه ای و حساس بین اندیشه های مدرن و افکار سنتی شده اند. ما در بسیاری از کشورهایی که نتایج مستعمره بودن و پیدایش نظامهای آموزشی و اقتصادی جمعی را تجربه کرده اند شاهد ظهور چنین تصویری بوده ایم. آنها ردپای خود را در سنتهای محلی و همین طور دنیای گسترده تر عصز مدرن گذاشته اند. به این ترتیب آنها با هر دو راحت بوده و از طرف هیچکدام مانعی برایشان وجود ندارد. روشنفکر مدرن مسلمان کسی است که برای یافتن پاسخهای انتقادی و راه حلهای مناسب برای عصر حاضر از جست و جوی عمیق در دانسته های مذهبی خود هیچ ابایی ندارد. چنین روشنفکرانی می توانند آن کار را بهتر انجام دهند چرا که محصول نظام آموزشی محدود کننده و صلب سنتی نیستند. بعلاوه محصور نرمهای سنتی و قوانین فعالیتهای سرگردان مذهبی نیستند. چرا که در واقع آنها بخشی از آن سنت محدود نیستند. برخلاف علمای سنتی که هرگز ماورای متنی که می خوانند نمی روند روشنفکران مدرن با روشهای مبتکرانه و انتقادی قادر به قرائت و فهم عمیق تر متون هستند.
نور: به نظر می رسد که شما در اینجا خواستار قرائت اسلام و مدرنیته هستند که می تواند تهدیدی برای نمایندگان هر دو طرف باشد. صحبت درباره یک قرائت مدرن و انتقادی از اسلام در واقع به چالش کشیدن سلطه علما و تحریک اجتهاد است. آیا شما از نظریه قرائت آزاد از متون و آموزه های مذهبی و شرعی طرفداری می کنید؟
سروش: البته که نه. اما آنچه من خواستار آنم یک قرائت انتقادی از مجموعه متون و نظریه های مذهبی است به طریقی که از عقاید تعصبی و دگم گذشته که احتمالا مربوط به دوره خاصی از تاریخ اسلام بوده اند رهایی پیدا کنیم. این بدان معنی نیست که قرائتها و تفاسیر گذشته کم اهمیت و یا نامربوط بوده اند. نه آنها هم مهم بوده اند منتهی اهمیت آنها در گذشته بوده، در عصر ماقبل مدرن، نه الان که در عصر مدرن زندگی می کنیم.
نور: نقش روشنفکران مسلمان در فرآیند پرسشگری از مدرنیته چیست؟
سروش: اینجا جایی است که روشنفکران مدرن مسلمان برای مجموعه جامعه جهانی نقش بازی می کنند. همانطور که قبلا هم گفتم، نه اسلام و نه مدرنیته هیچکدام مجکوعه یکپارچه و واحدی نیستند و برای پرسشگری باز هستند. فرآیند پرسشگری از مدرنیته شروع شده است. در دهه های اخیر پرسشگری انتقادی و ارزیابی های مجدد ادعاهای مدرنیته در غرب انجام شده است. به لطف درسهای نظریه انتقادی پست مدرن همه ما می دانیم که مدرنیته بری از خطا نیست و به اندازه ای هم که ادعا می کند کور-فرهنگ و بی طرف نیست. اما حداقل در غرب روشنفکران غربی پرسشگری را شروع کرده و گرایشهای بسیاری را درباره پدیده مدرنیته به وجود آورده اند. روشنفکر مدرن مسلمان زمانی که شروع به پرسشگری و بازاندیشی همزمان فرضیه های اسلامی و مدرن می کند در واقع به نیازهای جوامع دیگر نیز پاسخ می گوید. وی می تواند با پیش کشیدن پویایی ذاتی مباحث اسلامی که برای مدتی طولانی دچار سکون و سرکوب شده اند به غیرمسلمانان نشان دهد که اسلام واقعی چقدر پیچیده است. اینگونه فهم جمعی ما از اسلام نیز غنی تر و وسیع تر خواهد شد.
نور: شما چالش مدرنیته را طوری مطرح می کنید که به نظر ما مسلمانان در حال حاضر انتخابهای زیادی نداریم. به نظر می رسد در صورت رهایی از فشار محافظه کاران و مدرن های تنگ نظر و دگم ما مسلمانان نیاز جدی به یک سری اندیشه های انتقادی و خلاق داریم.
سروش: در حال حاضر انتخاب زیادی برای ما نمانده است. دنیای اسلام بین دولتها و حکومتهای متمایل به سکولار و علمای محافظه کار اسیر و سرگردان مانده است. وظیفه و مسئولیت اصلاح در چنین حالتی به عهده روشنفکران مدرن مسلمانی است که نیاز دارند فاصله انتقادی بین این دو گرایش را حفظ کنند.
*دکتر فریش نور اندیشمند سیاسی و فعال حقوق بشر و اهل کشور مالزی است. این مصاحبه در کارگاه گرایشهای اندیشمندان اسلامی در سال 2000 انجام شده و بخشی از مجموعه مصاحبه های نور با عنوان «آواهای جدید اسلام» است که در سال 2002 به صورت کتاب در لایدن هلند چاپ شده است.
منبع: سایت موسسه بیداری اسلام، 8 دسامبر 2003
http://www.muslimwakeup.com/mainarchive/000467.php