شاعر و متفكّر
سال و محل تولد: 1294 ق / هفتم نوامبر 1877 م – سيالكوت
سال و محل وفات: 1357 ق / بيست و يكم آوريل 1938 م
زندگينامه: شاعر فارسي گوي و متفكّر پاكستاني، كه با خطاب هاي "شاعر مشرق"، "حكيم امّت" و "مصوّرپاكستان" نيز ياد مي شود. پدرش "شيخ نور محمّد" ( متوفي 1347-1348 ق /1929 م ) و مادرش "امام بي بي" بود. او در شهر "سيالكوت" واقع در "استان پنجاب پاكستان" متولّد شد. درباره ی تاريخ تولد او اختلاف روايت است. خود اقبال، در يكي از يادداشت هايش، آن را سوم ذوالقعده (1294 ق / 1876 م) نوشته است، امّا در بسياري از مقالات و منابعي كه در حين حيات اقبال منتشر شده است، تاريخ تولد او (1870 م)، ( 1872 م)، (1875 م)، (1876 م) نيز آمده است كه خود اقبال هيچ سعي در تكذيب آن ها نداشته است. اكنون دولت پاكستان سوم ذوالقعده (1294 ق / هفتم نوامبر 1877 م) را به طور رسمي تاريخ تولّد اقبال پذيرفته است. اقبال علوم ابتدايي را در سيالوكت در محضر "مولوي مير حسن شاه" ( متوفي 25 سپتامر 1929 ) و دانشكده ی "سكاچ مشن" فراگرفت و پس از گذراندن امتحان كلاس دوازدهم (ديپلم)، در (1313 ق/ 1895 م) به "لاهور" رفت و در دانشكده ی دولتي آن دوره هاي ليسانس و فوق ليسانس را با موفقيت به اتمام رسانيد. در اين دانشكده، مستشرق معروف انگليسي، سرتامس آرنولد ( 1864 – 1930 م )، استاد فلسفه بود. اقبال تا (1323 ق / 1905 م) در دانشكده خاورشناسي دانشگاه پنجاب لاهور عربي تدريس مي كرد؛ سپس، براي ادامه ی تحصيلات عالي رهسپار اروپا شد و در دانشكده ی "ترينيتي دانشگاه كيمبريج" پيش دوره هايي را گذرانيد. همان جا با ايران شناسان و دانشمندان معروف، مانند "ادوارد براون" و "رينولد آلن نيكلسون"، آشنا شد كه باعث احياي علاقه اقبال به فارسي، عربي، ايران و فيلسوفان ايراني شد. در (1325 ق / 1907 م) به "آلمان" رفت و در "دانشگاه مونيخ" به اخذ درجه دكتري در رشته فلسفه نايل آمد. در سال بعد به وطن بازگشت. رساله ی دكتري او تحت عنوان سير فلسفه مابعد الطّبيعه، در ايران از علاقه او به فلسفه اسلامي عرفاني حكايت مي كند. اقبال در لاهور به وكالت دادگستري پرداخت و تا پايان عمر شغل خود را تغيير نداد و از همين راه امرار معاش كرد. در (1341 – 1342 ق / 1923 م)، دولت بريتانيا به پاس خدمات ادبي اقبال لقب "سر" به او داد كه براي مسلمانان مبارز شبه قاره اندكي موجب تأسّف شد؛ تأسّف از اين بابت كه ممكن بود اين كار اقبال را از حق گويي بر ضدّ استعمار انگليسي باز دارد؛ امّا اقبال گفت: "اگرچه زندگي عملي من مؤمنانه نيست، امّا قلب من مؤمن است." در (1350 ق / 1931 م)، اقبال براي شركت در دومين كنفرانس ميزگرد دولت بريتانيا در موضوع آينده ی سياسي شبه قاره به لندن سفر كرد. در بازگشت از راه ايتاليا و مصر به فلسطين رسيد و به دعوت مفتي بزرگ فلسطين، "سيّد امين الحسيني"، در مؤتمر عالم اسلامي سخنراني كرد. در (1351 ق / 1932 م)، براي شركت در سومين كنفرانس ميزگرد دوباره از پاريس به لندن رفت و در راه برگشت به اسپانيا رفت و از بناهاي تاريخي دوره حكومت اسلامي ديدن كرد. در اول رجب (1325 ق / 12 اكتبر 1933 م)، به دعوت "محمد نادرشاه افغان" به افغانستان رفت. دولت افغان در تأسيس دانشگاه و تجديد نظام آموزشي كشور از نظريات اقبال استفاده كرد. اقبال در آرزوي سفر به حجاز بود و مقدمات سفر فراهم شده بود، امّا به سبب بيماريي كه در (1353 ق / 1934 م)، عارض او شد از اين سفر بازماند، و سرانجام در بيستم صفر (1357 ق / بيست و يكم آوريل 1938 م) در لاهور درگذشت؛ او را در ضلع جنوبي محوّطه ی مسجد پادشاهي لاهور به خاك سپردند. در اوايل قرن بيستم ميلادي نهضت هاي بيداري مردم و استقلال طلبي در هند ادامه داشت. اقبال در (1344 – 1345 ق / 1926 م)، در مجلس محلّي قانون گذاري پنجاب، به نمايندگي مردم لاهور انتخاب شد و در سياست علمي هند قدم نهاد. در (1347 ق / ژانويه 1929 م)، به نمايندگي مسلم ليگ در كنفرانس سراسري احزاب اسلامي هند، در دهلي، شركت كرد. مصوّبات اين كنفرانس موجبات اتّحاد حزب هاي اسلامي را فراهم آورد. در (1349 ق / دسامبر 1930 م) در "الله آباد" گردهمايي سالانه مسلم ليگ برگزار شد. رياست گردهمايي بر عهده اقبال بود. در اين جلسه او خطابه ی معروف خود را ايراد کرد كه اساس استقلال پاكستان شد. اقبال به اين نتيجه رسيده بود كه با نظريه ی ملّي گرايي نمي توان هند را متحد نگاه داشت. از لحاظ نظريات و عقايد ملّت اسلامي را ملّت مستقل و جداگانه مي شمرد و به همين سبب تحقّق احكام علمي اسلامي تشكيل دولت مستقلّ مسلمانان را ضروري مي دانست.
آثار: آثار ادبي. اقبال خود را به سه زبان فارسي، اردو و انگليسي نگاشته است. آثار فارسي و اردوي او معمولاً مجموعه هاي اشعار اوست . آثارفارسي. 1. "اسرار خودي"، كه در (1333 ق / نوامبر 1914 م) سروده شد. سپس دنباله و مكمّل آن را به نام "رموز بي خودي" سرود كه در (1336 ق / نوامبر 1917 م) به اتمام رسيد. در اين دو مثنوي، اقبال فلسفه زندگي را با ديد خاصّ خود درباره ی "بيخودي" بيان كرده و تكاليف فرد را در جامعه اسلامي آرماني نشان داده است، در اسرار خودي به انديشه حافظ شيرازي تاخته است كه به زعم او انسان را به عافيت جويي، فرار از حقايق تلخ زندگي و گوشه نشيني مي كشاند. هر دو مثنوي چندين بار جداگانه و يك جا، از جمله به كوشش محمد حسين مشايخ فريدوني، با عنوان "نواي شاعر فردا"، منتشر شده است؛ 2. مجموعه ی "پيام مشرق" كه در (1341 – 1342 ق / 1923م)، در پاسخ به ديوان غربي – شرقي حكيم آلماني، "گوته"، سروده شد و همان سال اولين بار در لاهور انتشار يافت. اقبال، در اين مجموعه، از حقايق ديني و اخلاقي و ملّي سخن مي گويد كه افراد و جوامع با ادراك آنها مي توانند باطن خود را تربيت كنند. اگر چه او با طرز تفكر "حافظ" موافق نبوده است، امّا در غزليات خود، كه به عنوان "ميِ باقي" در اين مجموعه آمده است، نشان مي دهد كه كاملاً متأثر از حسّ زيبايي شناسي حافظ است و در طرز پيرو اوست؛ 3. "زبور عجم"، كه شامل مجموعه غزليات و دو مثنوي كوتاه و گلشن راز جديد و بندگي نامه است و در (1345 – 1346 ق / 1927 م) فراهم آمد، اوّلين بار در (1345 ق / ژوئن 1927 م) در لاهور منتشر شد. در غزليات افكار عرفانی، حكمت آميز و عاشقانه با ديد خاص فلسفي بيان شده است. اقبال در گلشن راز جديد، همان پرسش هايي را كه محمود شبستري در گلشن راز، پاسخ داده بود، از ديد فلسفه ی "خودي" جواب داده است ؛ 4. "جاويد نامه". در (1349 – 1350 ق / 1931 م) پايان يافت و اولين بار در شوّال (1350 ق / 1932 م) در لاهور به طبع رسيد . اقبال در اين مجموعه اشعار، كه مهم ترين اثر او به زبان فارسي است، به راهنمايي "مولانا جلال الدّين محمّد رومي" به سير و سفري خيالي در افلاك مي پردازد و در آنجا ضمن ملاقات با ارواح حكماي غربي و شرقي، شاعران و عارفان به شيوه ی پرسش و پاسخ گفتگو مي كند؛ در واقع نظر خود را درباره ی زندگي، مسائل و حقايق سياسي و اجتماعي و نهضت هاي معاصر به صورت نمايشنامه اي رويايي بيان مي دارد. اقبال اين كتاب را به فرزند خود "جاويد اقبال" اهدا كرده است؛ 5. "پس چه بايد كرد، اي اقوام شرق ؟" و مثنوي "مسافر"، دو مثنوي جداگانه است. پس چه بايد كرد؟ كه عنوان آن اشاره به اثر مشهور "تولستوي" ( پس چه بايد كرد ؟، 1886 م ) است، در (1355 ق / 1936 م) سروده شد و شامل آراء شاعر درباره ی اوضاع سياسي و اجتماعي شبه قاره و كشورهاي هم جوار است. مثنوي مسافر، مشتمل بر تأمّلات و مشاهدات اقبال در سفر افغانستان( 1933 م ) است. هر دو مثنوي با هم در (1936 م) در لاهور انتشار يافت؛ 6. "ارمغان حجاز"، آخرين مجموعه ی اشعار فارسي و اردو است كه پس از وفات اقبال، در (1357 ق / 1938 م)، در لاهور چاپ شد. اقبال در آخرين ايّام زندگي براي سفر حجاز آماده مي شد و در عالم خيال تأثيرات اين سفر تحقّق نيافته را به صورت اشعاري سرود كه در اين مجموعه گرد آمده است. كلّيات اشعار فارسي اقبال لاهوري، كه شامل مجموعه هاي سابق الذكراست، به كوشش "احمد سروش" در (1338 ق / 1963 م) در تهران و به كوشش جاويد اقبال مكرّر در لاهور به چاپ رسيده است. آثار اردو. 1. "بانگ درا". اوّلين مجموعه ی اشعار اردوي اقبال است كه در (1342 ق / 1924 م) فراهم آمد و در سپتامبر همان سال نخستين بار در لاهور انتشار يافت. اين اثر مجموعه چكامه ها و غزلياتي است كه ما را با تكوين و ارتقاي فكر اقبال آشنا مي كند؛ 2. بال جبريل. مجموعه اشعاري مشتمل بر قطعات و غزليّات است كه در (1353 ق / 1934 م) گرد آمد و اولين بار در (1353 ق / 1935 م) در لاهور به طبع رسيد. ناقدان سخن اين كتاب را در اوج شعر اردو اقبال مي دانند؛ 3. "ضرب كليم"، در (1354 ق / 1936 م) جمع آوري و در آوريل همان سال منتشر شد. اين مجموعه منظومه هاي مختلف اقبال را در بر دارد كه به گفته ی او اعلان نبرد با روزگار است. 4. "علم الاقتصاد"، اوّلين كتاب منثور اقبال است كه در (1322 ق / 1904 م) در موضوع سياست مدن نگاشته شد و همان سال در لاهور به طبع رسيد. آثار انگليسي. مهم ترين اثر او به زبان انگليسي همان سير فلسفه مابعدالطبيعه در ايران، رساله دكتري اوست كه در (1325 ق / 1907 م) پايان يافت و در (1326 ق / 1908م) در لندن منتشر شد و ترجمه ی فارسي آن به قلم "امير حسين آريانپور"، با عنوان سير فلسفه در ايران، در (1347 ش) در تهران به چاپ رسيد. مجموعه سخنراني ها، نامه ها، گفتارها و يادداشت هاي متفرقه او نيز به صورت كتاب تدوين و طبع شده است. برخي آثار اقبال به زبان هاي زنده ترجمه و كتاب هاي متعدد به زبان هاي مختلف درباره ی او نوشته شده است. در پاكستان و هند يا، با حمايت دولت پاكستان در دانشگاه هاي خارج از كشور، كُرسي اقبال شناسي و مؤسسات اقبال شناسي به وجود آمده است، از جمله مي توان به آكادمي اقبال پاكستان در لاهور و كرسي اقبال در "هايدلبرگ آلمان" اشاره كرد. در افكار فلسفي اقبال تأثير مولوي بسيار عميق است؛ او مولوي را "مرشد رومي" خطاب كرده است. در مثنوي سرايي، از مولوي و در رباعي گويي از "بابا طاهر عريان همداني" تتبع كرده است. اقبال از لحاظ ساختار و تكنيك در شعر فارسي دست به تجارب نوي زده است كه ابتكاري در تاريخ هزار ساله شعر فارسي است.