ايشان معتقد بودند كه طرز تفكر مسلمين درباره اسلام آسيب ديده است و تا زماني كه طرز فكر خود را درباره اسلام اصلاح نكنيم هيچگونه اصلاحي در جامعه صورت نخواهد گرفت. طرز فكر ما درباره بسياري از مفاهيم اسلامي مانند زهد و تقوا و توكل و رضا و انتظار فرج و تقيه و شفاعت و قضا و قدر به شكل درستي نيست و گاهي وارونه است و اسلام را مانند كسي كه پوستيني را وارونه پوشيده باشد جلوه دادهايم. مثلا زهد يعني برداشت كم براي بازدهي زياد، اما ما از آن گوشهنشيني و عزلت را ميفهميم. تقوا يعني خودنگهداري، اما ما از آن پرهيز از همهچيز را ميفهميم. توكل يعني آنجا كه درباره كاري تصميم گرفتيم و همت كرديم اميدمان به خدا باشد، در حالي كه ما از آن واگذاري كار به خدا و عدم تلاش و كوشش را ميفهميم. انتظار فرج يعني خود و جامعه را آماده كردن براي آنكه صلاحيت در ركاب مهدي موعود(عج) بودن را داشته باشيم تا اگر ظهور كرد ياور او باشيم، اما ما در گوشهاي نشستن در انتظار پرشدن عالم از فساد و ظهور موعود اسلام را ميفهميم. تقيه يعني در مصاف با دشمنان اسلام هرچه بيشتر زدن و هرچه كمتر خوردن، در حالي كه ما پرهيز از مبارزه در همه حال را ميفهميم. شفاعت يعني واسطه شدن بنده مقرب خدا به اذن خدا براي بندگان ديگر،اما ما آن را بدون حساب و كتاب دانستيم و گاه بهانهاي را براي آن كافي دانستيم. قضا و قدر در طول اراده انسان است اما ما آن را در عرض آن دانستيم و همه چيز را به تقدير حواله نموديم و همينطور ساير مفاهيم اسلامي.
همچنين برخي حوادث تاريخ اسلام را به صورت وارونه درآورديم و به جاي آنكه آموزنده باشند مخدر شدند. در رأس آنها حادثه كربلاست. تحريفات لفظي و معنوي بر اين حادثه بزرگ وارد شده است كه آن را از حيّز انتفاع انداخته است. گاهي گفتيم امام حسين فداي امت شد همانطور كه مسيح فداي امتش شد. امام حسين را سنگر گنهكاران ساختيم و گفتيم با يك سينه زدن، آنهم بدون توجه و خلوص، همه گناهان گذشته بخشيده ميشود. اينجاست كه استاد شهيدمطهري تحت عنوان <تحريفات در واقعه تاريخي كربلا> به تحريفزدايي ميپردازد و چهره واقعي اين حادثه عظيم را آشكار ميسازد، وظيفه خواص و عوام را در جلوگيري از اين تحريفات بيان ميكند و هر دو گروه را در وقوع اين تحريفات مقصر ميداند. اين خود يك اصلاح بزرگ است.
اصلاح ديگري كه استاد مطهري بر آن تاكيد دارد اصلاح در سازمان رهبري جامعه شيعه يعني سازمان روحانيت است. ايشان معتقدند كه صلاح و فساد در دستگاه رهبري جامعه اسلامي به سرعت در توده مردم راه مييابد، لذا براي اصلاح جامعه ابتدا بايد دستگاه رهبري آن اصلاح شود. ايشان ضمن برشمردن مزاياي روحانيت شيعه، از آن جمله وابسته نبودن به حكومتها و در نتيجه برخورداري از قدرت ايجاد نهضت در توده مردم، برخلاف روحانيت اهل سنت كه به دليل وابستگي به حكومتها چنين قدرتي را ندارد، مشكل اساسي اين سازمان را نحوه ارتزاق آن ميدانند كه بودجه روحانيت حساب و كتاب لازم را ندارد و اغلب مجبورند مستقيما از دست مردم ارتزاق نمايند و همين امر باعث نوعي عوامزدگي در ميان روحانيت شده است به طوري كه معمولا قادر به مبارزه با نقاط ضعف مردم نيستند، برخلاف روحانيت اهل سنت كه چون مستقيما از مردم پول دريافت نميكند از نوعي حريت برخوردار است؛ راه اصلاح را حساب و كتاب منظم و پرداخت وجوه توسط سازمان روحانيت و عدم دريافت مستقيم از مردم دانستهاند.
اصلاح ديگري كه موردنظر استاد مطهري بوده، اصلاح در بينش ما درباره اصل امر به معروف و نهي از منكر است. معتقدند كه اين اصل يگانه اصلي است كه ضامن بقاي اسلام است. در گذشته جامعه اسلامي دايرهاي بوده است به نام <دايره حسبه> كه وظيفه آن نظارت عمومي بر امور جامعه از قبيل بهداشت، مساجد و منابر، بازار مسلمين و كار فروشندگان بوده است. به تدريج دايره امر به معروف و نهي از منكر در ديد مسلمين كوچك شد و محدود به چند مساله ساده گرديد، در حالي كه موضوع اين اصل مهم اسلامي از حادثهاي مانند حادثه كربلا تا گرفتن ناخن را شامل ميشود. استاد شهيد معتقدند اينكه گفتهاند مرز امر به معروف و نهي از منكر عدم ضرر مالي يا جاني است در موضوعات كوچك و كماهميت درست است اما در موضوعات بزرگ امر به معروف و نهي از منكر مرز نميشناسد چنانكه امام حسين(ع) خود و اصحابش را در راه اين اصل فدا كرد و راضي به اسارت اهل بيت خود شد.
براي جمهوري اسلامي نيز، دو هفته قبل از شهادتشان، پيشنهاد تشكيل يك دايره امر به معروف و نهي از منكر را دادند كه اولا افرادي در اين موسسه آموزشهاي لازم را ببينند و مجوز دريافت كنند، ثانيا هر فردي در يك يا چند زمينه حق امر به معروف و نهي از منكر را داشته باشد نه در همه زمينهها و ثالثا اين موسسه زير نظر روحانيت باشد نه زير نظر دولت، بهطوري كه اعمال دولت نيز تحت نظارت اين دايره قرار ميگيرد. اين طرح عملي نشد، قطعا اگر بودند آن را عملي ميكردند و بسياري از مشكلاتي كه امروز ما از ناحيه عدم نظارت بر امور دولت و جامعه داريم وجود نداشت.
اما براي دوره جمهوري اسلامي ايشان قائل به اصلاحات زيادي بودند. اين جملات از آن شهيد گرانقدر است كه: <هر صلحي كه موفق شود اين 4 اصل را عملي سازد؛ افكار و انديشهها را متوجه اسلام راستين سازد و بدعتها و خرافهها را از مغزها بيرون براند، به زندگي عمومي از نظر تغذيه و مسكن و بهداشت و آموزش و پرورش سامان بخشد، روابط انساني انسانها را بر اساس برابري و برادري و احساس اخوت و همساني برقرار سازد و ساخت جامعه را از نظر نظامها و مقررات حاكم طبق الگوي خدايي اسلامي قرار دهد، به حداكثر موفقيت نائل آمده است.>
براي حفظ انقلاب اسلامي بر چند عامل تاكيد داشتند: عدالت اجتماعي، استقلال فرهنگي، آزادي عقيده، معنويت، ادامه رهبري توسط روحانيت، قائل شدن نقش صحيح براي زن در جمهوري اسلامي بدون افراط و تفريط. بديهي است كه بايد از اينها مفاهيم صحيحي داشته باشيم. مثلا در مورد آزادي عقيده معتقدند هيچ مكتبي به اندازه اسلام بر آزادي عقيده تاكيد نكرده است، اما مقصود از آزادي عقيده، آزادي عقايدي است كه ناشي از تفكر باشد نه پيروي از آباء و اجداد يا پيروي از اكثريت، و خلاصه ناشي از اوهام و خيالات نباشد بلكه از قوه عاقله سرچشمه گرفته باشد. به علاوه در مساله آزادي عقيده استفاده از فريب و نيرنگ ممنوع است و مثلا نميتوان يك فكر باطل را با ابزار آيات و روايات به خورد افراد ناآگاه داد. خلاصه تفكر آزاد است اما فريب و نيرنگ و توطئه ممنوع.
البته برخي از اين عوامل با هم مرتبط هستند. مثلا عدالت اجتماعي از نظر اسلام بدون معنويت قابل تحقق نيست. به طور كلي اقتصاد اسلامي بدون ارتباط با اخلاق و معنويت نيست. اينها پشتوانه اقتصاد اسلامي هستند، چنانكه بسياري از دستورات معنوي اسلام جنبه اقتصادي دارند، مانند انفاق، صدقه، رسيدگي به همسايه و دوست. در باب نقش زن در جمهوري اسلامي، بر دو مساله تاكيد داشتند يكي مساله حجاب و ديگر حفظ حريم و عدم اختلاط با مردان. در اين صورت زن ميتواند فعاليت اجتماعي داشته باشد. در باب استقلال فرهنگي هم مطلب روشن است و آن اينكه ما بايد اسلام را يك دين كامل و جامع و بينياز از ساير مكاتب بدانيم، در غير اين صورت در ورطه التقاط سقوط ميكنيم. در گذشته ميخواستند براي باب طبع و عصري كردن اسلام آن را بر ماركسيسم منطبق سازند و عناصري از ماركسيسم در آن وارد كنند، امروز به شكل ديگري اين كار صورت ميگيرد، عناصري از حقوق مدني غربي را به نام اسلام بيان ميكنند و بر آزادي و دموكراسي به مفهوم غربي اين دو تاكيد دارند. همه اينها انحراف است. استاد مطهري شش آفت را براي نهضت اسلامي ما بيان كردهاند: نفوذ انديشههاي بيگانه، تجددگرايي افراطي، رخنه فرصتطلبان، ناتمام گذاشتن نهضت، ابهام طرحهاي آينده و كم شدن خلوص نيتها، يعني خداوند ضمانت نكرده است كه اين انقلاب به هر حال و هرگونه كه ما باشيم باقي خواهد ماند، بلكه اگر كوتاهي كنيم با شكست مواجه خواهد شد.
اين يك سنت و قانون الهي است كه ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم. اگر ما وضع خودمان را تغيير دهيم و برگرديم به جاهليت قبل از انقلاب، خداوند هم نعمت اسلامي را از ما ميگيرد.
منبع : روزنا – وب سایت اطلاع رسانی اعتماد ملی