هنگامي كه چند روز پيش ميخواستيم قرار گفتو گويي درباره حكمت عملي سعدي به مناسبت سالروز بزرگداشت وي با دكتر عباديان بگذاريم دكتر عباديان همچنان كه خصلت هميشگي وي است، فروتنانه گفت: فكر نكنم بتوانم چيز درخور توجهي در اينباره بگويم.
بهتر است سراغ افراد دانشمندتر برويد. با اين حال با اصرار ما، وي راضي به اين كار شد و باز آنچنان كه همواره شيوه رفتاري وي است، كوشيد تا در طول گفتوگو به نكات تازه و كمتر مطرح شدهاي درباره سعدي اشاره كند و از دادن حكمهاي كلي و نسنجيده و غيرمستند خودداري كند.
نكته كانوني حرف دكتر عباديان درباره حكمت عملي سعدي اين بود كه سعدي برخلاف مرسوم و معمول زمانهاش، از انسان درگير در امور روزمره و عيني (facts) جامعه آغاز ميكند و تلاش دارد تا با شكافتن اين پوسته ظاهري به عمق و ذات امور برسد، لذا اخلاق موردنظر او آرماني و فضيلت محور نيست (گرچه نتيجه نهايي آن فضيلت و سعادت انساني است)، به همين دليل آنچه براي سعدي اصل است، استخراج حكمت عملي از مناسبات اجتماعي حاكم بر واقعيت روزمره و عمق امور و آنگاه تعميم دادن و قانونمند كردن آنها براي اصلاح جامعه است.
بر اين اساس، رويكرد اخلاقي -اصلاحگرايانه سعدي متوجه نوع بشر است و اتكا به منافع خاصي ندارد. باز به همين خاطر، هم حاكمان و هم مردم در حكمت عملي سعدي جاي خاص خود را دارند و در واقع در يك تعامل منطقي جهت رفاه و سعادت جامعه قرار ميگيرند.
اين مسئله، هم نشان از تحول و نوآوري سعدي در حوزه حكمت عملي و ارتباط آن با انسان وجامعه دارد و هم بربنيان آن، گونهاي شهروندي و حقوق مبتني بر آن سامان مييابد.
- تا پيش از سعدي، نگاه غالب بزرگان ما به حكمت عملي و اخلاق، نمود بارزي جز در قالب اندرزنامهها يا در چارچوب كتابهاي فلسفي و حكمي مثل «اخلاق ناصري» نداشت. از اين دو نگاه ميتوان به اخلاق تجويزي و اخلاق آرماني مبتني بر حقيقت (فلسفي) تعبير كرد؛ اما به نظر ميرسد كه سعدي براي اولينبار برخلاف اين دو نگاه رايج، انسان فعال در متن اجتماع را مخاطب حكمت عملي خود قرار ميدهد. به همين دليل لحن او برخلاف گذشتگان تجويزي و اندرزي نيست.
البته پيش از سعدي هم نويسندگاني در قالب حكايات، اما از زبان حيوانات، به بيان ظرايف حكمت عملي ميپرداختند، كتابهايي مثل «كليله و دمنه» و «مرزباننامه» از اين دست بودند. با اين حال، نگاه سعدي به اخلاق از چه سنخي است و او در اين زمينه چه تحول و نوآوريي را ايجاد كرده است؟
سعدي، انسان مشخص اجتماعي را مدنظر و خطاب حكمت عملي و اخلاقي خود قرار ميدهد؛ يعني انساني را كه با مسائل اخلاق درگير است، به تصوير ميكشد. به بيان ديگر؛ سعدي مسئوليت انسان را نسبت به خودش و جامعه لحاظ ميكند. شايد يكي از امتيازات سعدي نسبت به ديگران همين باشد.
- اما چرا براي خطاب قرار دادن اين انسان ساكن در متن اجتماع يا – به تعبير شما- انسان مشخص اجتماعي، زبان حكمي را برميگزيند؟
پيش از پاسخ به اين پرسش، ابتدا بگذاريد ميان دو مفهوم رايج اخلاق، يعني «ethic» و «moral» تمايز قايل شوم. «ethic» ؛ اخلاق عملي است و در واقع مبناي آن نوعي همخواني و همترازي انسان با محيطي است كه در آن زندگي ميكند. اين نوع اخلاق از يونان باستان سرچشمه گرفته است. از طرف ديگر، با «moral» يا اخلاقيات كه بيشتر بار ايدئولوژيك دارند، سرو كار داريم. اين دسته از اخلاقيات، براساس منافع خاصي شكل ميگيرند.
هنگامي كه به گلستان و بوستان سعدي رجوع ميكنيم، بيشتر با مايههاي اخلاقي از نوع «ethic» سر و كار داريم تا از نوع «moral». در واقع در هر حكايت گلستان يا بوستان، مناسبت يا برخوردي وجود دارد كه از آن واقعيت جاري ميتوان برداشت نابحق يا بحق بودن، صحيح و ناصحيح بودن يا متناسب يا نامتناسب بودن را كرد.
مثلا اين حكايت گلستان را در نظر بگيريد كه در آن ميخواهند متهمي را بكشند. متهم شروع به فحاشي به شاه ميكند. شاه رو به وزير اولش ميكند و از او ميخواهد كه بگويد متهم چه گفت. وزير به دروغ (مصلحت آميز)، به شاه ميگويد كه متهم از شما طلب بخشش كرد. شاه از وزير دوم همين را ميپرسد.
او ميگويد كه پيش شاه نبايد دروغ گفت و لذا حقيقت آن قضيه را به شاه ميگويد. شاه در نهايت ميگويد: آن دروغ براي من بهتر بود؛ زيرا مصلحتآميز و آشتي جويانه است، حال آنكه اين راست كينهآور و فتنهانگيز است.
خب، سعدي با طرح اين حكايت، نتيجه ميگيرد كه انسان تحت شرايطي بايد طبق مصلحت امر رفتار كند. به هر صورت، اخلاق عملي سعدي از عمل اجتماعي و از مناسبات كاراكترهاي درگير در اين مناسبات برميخيزد. هيچگاه اين اخلاق از بيرون تزريق نميشود. حكمت عملي سعدي انساني را كه از نظر اجتماعي مسئول است، خطاب قرار ميدهد و از اين حيث – همانگونه كه اشاره شد- سعدي بر نويسندگان ديگر برتري دارد.
- آيا حكمت عملي سعدي فردمحور است و لذا انسان ايدهآل را در نظر دارد يا (اين اخلاق) جامعه محور بوده و جامعهاي ايدهآل را خطاب قرار ميدهد؟ به عبارت بهتر؛ سعدي ميان انسان ايدهآل و جامعه ايدهآل چه نسبتي برقرار ميسازد؟
فردمحوري سعدي جهت رسيدن به يك غايت اجتماعي است، نه صرفا به خاطر نجات خود فرد. البته نجات فرد در حكمت عملي سعدي ملحوظ شده است. ميدانيم كه سعدي در قرن هفتم ميزيست، يعني دوراني كه با حمله مغول و ويرانيهاي ناشي از آن مصادف بود.
بنابراين سعدي با چنين حكومتي كه بايد بر مردم فرمان براند و رفاه جامعه را تامين كند، سروكار داشت.
سعدي بر انساني تكيه دارد كه در درجه اول عضو جامعه است و لذا اين انسان بايد در جهت رفاه و سعادت آن (جامعه) حركت كند. از طرف ديگر، جامعه هم موظف است حاكمي را بپروراند كه حقوق مردم را رعايت كند و جامعه را به سوي سعادت رهنمون شود. اين نكته در حكايات گوناگون گلستان آمده كه حكومتي موفق خواهد بود كه منافع مردم را رعايت كند.
بنابراين از ديدگاه سعدي بين حاكم و مردم يك رابطه دو سويه برقرار است؛ يعني از يك سو فرديت انسان مورد توجه است و اين فرديت بايد در خدمت رفاه اجتماع باشد و از سويي ديگر حاكم هم بايد حقوق و منافع اين افراد را رعايت و حفظ كند.
- بر اين اساس روشن ميشود كه بين حكمت عملي سعدي و سياست مدن و تدبير منزل وي يا آنچه كه امروزه فلسفه سياسي ناميده ميشود، پيوندي ناگسستني وجود دارد.آيا ميتوان در آثار سعدي به ويژه در بوستان و گلستان رد اتوپيا يا آرمانشهر خاصي را گرفت؟
به نظرم سعدي به آن معنا به آرمانشهر اعتقادي نداشته است. آنچه براي او مهم است، اصلاح وضع موجود براي رسيدن به وضعيت مطلوب است؛ اما اتوپياي خاصي مدنظر سعدي نبوده است. البته سعدي وضع موجود را نميپذيرد اما آن را به اصلاح اخلاقي توصيه ميكند. اين اخلاق جنبه عملي دارد. بنابراين خصلت اتوپيايي كه به دور از هرگونه جنبه عملي است، از گلستان و بوستان قابل استنتاج نيست.
- آيا اين حكمت عملي، به اخلاق وظيفهگرايانه كانتي شبيه نيست؟
چرا، از اين حيث اين دو نوع اخلاق با هم شباهت دارند. حكمت ترويجي سعدي در گلستان در 8باب مختلف كه هر كدام با طبقات گوناگون اجتماعي كه سعدي در كتاب آورده، تناسب دارد. از اينرو، حكمت عملي پادشاهان با حكمت عملي درويشان متفاوت است.
- آيا اين سلسله مراتبي ديدن اجتماع( از اين نظر كه سعدي، گلستان را با اخلاق پادشاهان آغاز ميكند و سپس به طبقات ديگر اجتماع ميپردازد) كه بيشتر متناسب با حكمت قديم است با آن اخلاق انساني يا نوع بشري سعدي از در مخالفت در نميآيد؟
البته اگر بتوان اين را گفت، سعدي براساس روابط حاكم -محكوم كه همواره در همه جوامع وجود دارد، بابهاي كتاب خود را تنظيم ميكند. از اينرو،او در گلستان ابتدا به شرح وظايف و اخلاق پادشاهان و حاكمان ميپردازد و سپس به ساير اقشار اجتماعي اشاره ميكند. اين واقعيت زمانه سعدي و حتي بعد از وي بوده است؛ اما هنگامي كه سعدي رابطه عمومي مردم با حكومت و حكومت با مردم را مطرح ميكند، كل اجتماع را مورد خطاب قرار ميدهد. آنگاه او درباره صفاتي كه بايد مردم به آنها آراسته شوند، در بابهاي مختلف صحبت ميكند.
- محور كانوني جامعه مطلوب سعدي چيست؟ آيا سعدي براي نايل آمدن به چنين جامعهاي از عدالت و لزوم آن در جامعه آغاز ميكند و آنگاه به نفي و طرح ظلم و مصداقهاي آن ميرسد يا از ظلم آغاز ميكند و در نهايت، برتري و لزوم عدالت را برميشمارد؟
سعدي بيشتر از نابرابري اجتماعي و ظلم سخن ميگويد. از اينرو، حرفي از عدالت نميزند. سعدي به جاي آن (عدالت) از تعاون و همكاري و زيرپا نگذاشتن حق مردم سخن ميراند. از اينرو، سعدي بر حقوق برابر مردم پافشاري ميكند و در باب اول گلستان حاكمان را از اين بابت كه حقوق مردم را تضييع ميكنند، به باد انتقاد ميگيرد. سعدي ظلم را محكوم ميكند؛ اما نه به طور مستقيم. اصلا شيوه سعدي در حكمت عملي ترويجياش اين است كه با برجستهسازي امور خوب، ميكوشد تا امور بد را طرد كند، نه آنكه ابتدائاً امور بد را نفي كند.
اين برجستهسازي امور خوب و نيك، نوعي مواجهه ايجابي است و در واقع خواننده به آن (كار نيك) تشويق ميشود؛ اما وقتي مواجه سلبي با مسائل رخ دهد، كسي به امور مطلوب تمايل نشان نميدهد. مواجهه ايجابي سعدي با اخلاق، اميد دهنده است و روبهسوي آينده دارد. همان داستاني را كه در آغاز بحث از آن صحبت كرديم، به ياد آوريد (دروغ مصلحتآميز به از راست فتنهانگيز) سعدي ترجيح ميدهد كه امري نادرست باشد ولي رفاه و سعادت انسان را در پي داشته باشد، تا آنكه (امري) درست باشد و سعادت و رفاه بشر را نفي كند.
- اين نشان ميدهد كه نقطه كانوني حركت سعدي «حقيقت» نيست. آنگونه كه براي فيلسوفان مطرح است. شايد بتوان گفت سعدي يك جامعهشناس و مصلح اجتماعي است.
حقيقت براي سعدي اعتباري ميشود، يعني او حقيقت به معناي مطلق را قبول ندارد. آنچه براي سعدي در درجه اول اهميت دارد، مطلوبهاي فردي و اجتماعي به طور توأمان است.
- آيا سعدي هم معتقد بود كه بايد قوانين اخلاقي را به دست داد تا در اجتماع فراگير شود و مردم براساس آن حركت كنند، يعني همان چيزي كه امروزه از آن به جامعه مدني و حوزه عمومي تعبير ميشود؟
چنين چيزي در آثار سعدي قابل استنباط است. به نظر سعدي آنچه كه در وهله اول به طور روزمره صحيح به نظر ميآيد، الزاما صحيح نيست. هنگامي كه اين امر (روزمره) كاويده ميشود، معلوم ميشود كه ابعاد ديگري هم دارد كه از چشم ما پنهان مانده است. مثلا در حكايتي ميخوانيم كه فردي براي انوشيروان كه در حال نزع جان بود، پيام ميآورد كه فلان دشمنت مرد. انوشيروان ميگويد كه اين خبر براي من چه فايدهاي دارد كه در حال موتم؟ اين خبر براي ورثه و جانشين من شايد خوب باشد.
ميبينيم كه آن پيامآور امري را كه در نظرش درست و خوب بوده، بازگو كرده؛ اما واقع قضيه از نظر فرد ديگري (انوشيروان) اينطور نيست. يا باز در همان حكايت اول بحث، آنچه براي شاه اهميت دارد، صلح و رفاه جامعه است و لذا او (شاه) اهميتي نميدهد كه ولو اينجا و آنجا دروغي به قيمت حفظ اين وضعيت (صلح) گفته شود.
در واقع آنچه سعدي با اين حكايتها قصد بيان آن را دارد، اين است كه بايد از سطح امور و رفتارهاي روزمره گذر كرد و به عمق آنها وارد شد و به بيان ديگر؛ روي ديگر سكه را هم ديد. سعدي بين امر روزمره و ذات امر تفكيك ميكند. عمق امر ممكن است با ظاهر امر هميشه يكسان نباشد.
از اينرو، به نظر سعدي هم بايد تجربه اندوخت و انديشيد و هم از سطح امور به عمق آنها رفت و از طرفي ديگر، بايد تجربهها را هم به كار انداخت و اهل عمل هم بود. حقيقت هميشه آنچنان كه در سطح عادي به نظر ميرسد، نيست.
- با اين وصف، سعدي توصيه ميكند كه به ذات امور يا عمق آنها هم توجه كنيم تا از سطحينگري يا رياكاري و افتادن در دام روزمرگي خلاصي يابيم.
حرف سعدي اين است كه بايد نقطه حركت را واقعيت عيني روزمره قرار داد اما از آن گذر كرد و به عمق و به ذات امر هم رسيد. در واقع سعدي ميگويد كه از فضيلت ناكجاآبادي شروع نكن، پايان و نتيجه امر را هم در نظر داشته باشد. واقعيت موجود اين امكان را به ما ميدهد كه به عمق يا به همان اتوپيا يا جامعه مطلوب برسيم.
حكمت عملي سعدي از رياكاري و دورويي بيرون است. به اين دليل كه به عمق امور و پيامد آنها هم توجه ميدهد. به طوري كه سعدي پس از نقل هر حكايت در گلستان، در پايان با آوردن چند بيت، نكته مورد نظرش را كه همان توجه دادن به عمق و آن طرف ديگر سكه امور باشد، نشان ميدهد.
- از اين حيث، انسان مطلوب سعدي، همواره در كشاكش بين سطح و عمق امور، زندگي ميكند و هنرش ايجاد توازن و شفافسازي مرز بين اين دوست.
بله! يعني نه ميتوان سطح را منكر شد و نه عمق را. انكار هر يك، در حكم انكار طرف ديگر معادله است. نظر سعدي اين است كه با بينش انتقادي ميتوان از سطح به عمق رسيد. در واقع عمق از سطح جدا نيست اين ديالكتيك – البته سعدي از ديالكتيك حرف نميزند – سطح و عمق يكي از نكات بسيار كليدي حكمت عملي سعدي است.
سعدي وضع موجود را در هر حكايت بازميگويد؛ اما وقتي تلاقي كاراكترها را نشان ميدهد، اظهارنظر ميكند كه اين ديالكتيك سطح و عمق چگونه خود را در اين تلاقي جلوهگر ميسازد و چگونه سبب تضاد منافع و رفتارهاي متفاوت ميشود. از اينرو، از نظر سعدي نقطه عزيمت ما امور روزمره براي رسيدن به شناخت عمق امور است.
درست در اين رسيدن به عمق است كه تلاقيها و تضادهاي منافع كاراكترها جاي خود را به يك مشاركت و تعاون اجتماعي و يك حكمت عملي مبتنيبر نوع بشر ميدهد.
- البته از سوي ديگر، انساني كه در كشاكش بين سطح و عمق امور زندگي ميكند و نقش توازنكننده ميان آنها را دارد، بايد از زيركي و هوشياري بالايي هم نصيب برده باشد.
درست به همين خاطر سعدي طلب زيركي و هوشمندي براي انسان دارد. نكته مهم اين است كه سعدي به جاي آنكه اخلاق فلسفي يا آرماني را برجسته و توصيه كند، اخلاقي را كه از امور عيني روزمره استنتاج شده، ترويج ميكند.
از هر واقعيت ميتوان اخلاقي را استنتاج كرد كه بتواند در حكم تصحيح و اصلاح آن (واقعيت) عمل كند. اين نكته در تمام حكايتهاي سعدي ديده ميشود.
- با اين وصف، آيا ميتوان از يك امر غيراخلاقي، امري اخلاقي را استنتاج كرد؟
اين كار شدني است؛ زيرا بايد آن طرف سكه يا ذات امر را هم ديد.
- حال آنكه در سامانه اخلاقي اندرزي يا تجويزي، چنين مواجههاي وجود ندارد، زيرا نقطه عزيمت اخلاق آرماني، در واقع فضيلت اخلاقي است.
درست است. حتي در اثري چون «مقامات حريري» كه قبل از سعدي وجود داشته و اثر بسيار مهمي است، اين نكته وجود ندارد. در واقع اين دو نگاه اخلاقي دو پيامد جداگانه دارند: اخلاق توصيهاي و فضيلت محوركه به روشنگري در سطحي كلي و انتزاعي ميپردازد و اخلاق سعديوار كه انسان را با مشكلي كه در سطح واقعيت روزمره وجود دارد، مواجه ميكند و هشدار ميدهد كه وضع تو اين است و با اتكا به ذات امر ميگويد كه اگر فلان كار را بكني، سعادت و رفاه پيدا ميكني.
بنابراين ميتوان از يك اصل اخلاقي افلاطوني به لحاظ نظري مدد گرفت و متنبه شد؛ اما در حكمت عملي سعدي، رفتار (انسان) تصحيح ميشود؛ رفتاري كه بيواسطه با سعادت، رفاه و نجات فرد انساني پيوند دارد.
سعدي با واسطه تربيت اخلاقي، انسان را قابل اصلاح و در نهايت نجات ميداند. اين تربيت تجويزي نيست؛ در واقع تربيتي است كه از متن زندگي روزمره گرفته شده و ميخواهد چگونگي برون رفت انسان را از مشكلات نشان دهد. سعدي ميخواهد ما به بينش عميقي نسبت به خودمان، رفتارمان و جامعه برسيم. بنابراين، انسان از نظر وي قابل نجات است، مشروط بر آنكه تربيتي ببيند كه در آن، رابطه ميان امور روزمره و ذات امر به طور شفاف ارائه شده باشد.
بيترديد سعدي به قانون اخلاقي يا منشوري اخلاقي براي جامعه پايبند بوده است. در يكي از حكايات گلستان ميخوانيم: «يكي از ملوك بيانصاف، پارسايي را پرسيد: از عبادتها كدام فاضلتر است؟ گفت: تو را خواب نيمروز تا در يك نفس خلق را نيازاري» سپس در ادامه داستان در دو بيت منظوم، سعدي حكمت عملي خود را اينگونه بيان ميكند. «ظالمي را خفته ديدم گفتم اين فتنه است، خوابش برده به و آنكه خوابش بهتر از بيداري است آنچنان بد زندگاني مرده به.»
اگر به اين حكايت و دو بيت منظوم پس از آن نگاه كنيم، متوجه ميشويم كه سعدي از يك واقعيت يا معضل روزمره اجتماعي آغاز كرده و آنگاه در دو بيت آخر حكايت، حكمت عملي خود را ترويج ميدهد. به عبارت ديگر؛ نخست يك امر جزئي مطرح ميشود و در پي آن، يك امر كلي و قانوني از آن استنتاج ميشود.
- اگر سعدي بر اين نظر بوده كه بايد از امور و واقعيتهاي روزمره جامعه به استنتاج ارزشهاي اخلاقي و آنگاه قانون عام اخلاقي روي آورد، پس ميتوان ردپاي نوعي شهروندي و حقوق مبنيبر آن را هم در آثار وي ديد. نظر شما چيست؟
به اين معنا كاملا درست است. در واقع شهروندي به اين معناست كه انسان در جامعه از حقوقي برخوردار باشد كه برمبناي آن بتواند آزادانه مطابق موازين اخلاقي روز عمل كند. اين نكته، به وفور در آثار سعدي وجود دارد. در گلستان از حاكماني كه اين اصل را زير پا بگذارند، به شدت انتقاد ميشود. در واقع، در گلستان ميتوان از نوعي حقوق شهروندي صحبت كرد كه توسط حاكمان آن روزگار زيرپا گذاشته ميشد و سعدي از اين رفتار حاكمان انتقاد ميكند.
نمونههاي فراواني از اين مسئله در حكايات مختلف گلستان وجود دارد. اما اينكه توقع داشته باشيم، سعدي اين قوانين را به صورت مدوني براي ما مطرح كرده باشد كه امروز بتواند راهنماي شهروندي ما قرار بگيرد، توقع درستي نيست. بيگمان از آثار سعدي حقوق شهروندي قابل استخراج است اما اين كار انديشمندان و مصلحان اخلاقي است. در مجموع، سعي سعدي اين است كه به حاكمان بهگونهاي انتقاد كند تا از تضييع حقوق شهروندان دست بردارند.
- در كنار اين مسئله؛ يعني انتقاد از حاكمان در برابر حقوق شهروندان، آيا سعدي امكان انتقاد شهروندان از حاكمان را هم در نظر دارد؟
بله! سعدي اين نكته را بيان ميكند كه اگر حاكم بخواهد خوب حكومت كند، بهتر است كه با مردم در يك تعامل منطقي قرار گيرد. حتي سعدي اين نحوه رفتار و تعامل با مردم را به نفع خود حاكمان ميداند؛ چرا كه او معتقد است اگر اين وضعيت برقرار شود؛ يعني بين مردم و حاكمان تعامل منطقي باشد، هم رفاه و سعادت جامعه تأمين ميشود و هم در غايت امر، حاكم سود خواهد برد.