Search
Close this search box.

مجلس صبح چهارشنبه ۱۴-۱۲-۹۲ (شبهه در تعلیم ذکر – انتساب مفاخر شیعه به اهل سنت – ترس از دست دادن نعمت و امید بدست آوردن نعمت – رسیدن دعا-خانم‌ها)

009

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

یک نفر پرسیده من از کجا بدانم آن دستوری که آقای حایری دادند من درست انجام می‌دهم. بنابراین اگر این مطلب صحیح باشد، باید تمام ماها دوبار بیعت کنیم. یک بار بیعت کنیم بعد بگوییم غلط است و دومرتبه بیعت کنیم. این حرف [صحیحی] نیست. در جلسه‌ی بیعت آنچه فهمیدید همان برای شما قطعی است و اگر چیز مبهمی برایتان ماند فهم آن را نمی‌دانید که چیست همان وقت باید بپرسید. درست است غالباً من خودم هم (در شصت و چند سال پیش) همین طور بودم. غالباً می‌گویند حواسمان جمع نیست، هیجان داریم. همه‌ی اینها به جای خود، اولاً سعی کنید هیجان نباشد بعد هم کمال دقت کنید فرضاً یک جایی را مشکل داشتید نفهمیدید مع‌ذلک به همان طریق رد شد، همان مسئله را به همان صورت غلطی که فهمیده شد اجرا کنید خدا قبول می‌کند و خودش راه درست را پیش پایتان می‌گذارد.

از این داستان‌ها و قصه‌هایی که در امثال کتاب تذکرة‌اولیاء و سایر کتب نوشته شده است غیر از اینکه داستان است و باید بدانید، خوب است. بدانید که رابعه عدویه و یا حسن بصری چه طوری بوده است. غیر از اینکه برای خودتان هم یک مدل است که بروید به سمت اینکه آن‌طوری باشید. یعنی وقتی ما در مورد علی(ع)؛ می‌گوییم، زمانی خواستند تیری از پایش دربیاورند خیلی دردناک بود نمی‌شد، به پیغمبر عرض کردند فرمودند موقعی که علی در حال نماز است تیر را بیرون بکشید این کار را انجام دادند آن وقت هیچ احساس درد نکرد. برای این است بدانیم ما هم آنچنان در ذکر و فکرمان باید غرق بشویم (نه اینکه غرق شویم که نجات غریق بخواهد) نه! آنچنان محو بشویم که بدن را فراموش کنیم.

در تذکرة اولیاء و یا کتاب دیگری نوشته شده یکی از بزرگان مسافرتی رفت. هر شهری یک قدری می‌ایستاد. در شهر بغداد گفتند که یک زنِ مشهوری است، می‌خواهد که خدمت شما برسد اجازه می‌خواهد. ایشان فرمودند بیاید و زود برود و یا اجازه ندادند به هرجهت آمد. زن گفت یا شیخ ذکری به من بده که یاد خدا باشم. شیخ ناراحت و عصبانی شد که این زن وسطِ وضع زندگی‌اش که در سُکر است، ذکر می‌خواهد. فرمود ای فاحشه برو (در واقع به او فحش داد) سرش را پایین انداخت و رفت. چند سال بعد این شیخ بزرگوار از همان بغداد رد می‌شد گفتند یک زن مستجاب‌الدعوه‌ای است که وقتی از او دعا می‌خواهند، دعا می‌کند دعایش حتماً قبول می‌شود. شیخ فرمود برویم او را ببینیم وقتی آمد دید همان زن بدنام است. تعجب کرد و از او پرسید از کجا به این مقام رسیدی؟ آن زن گفت از دوام ذکری که به من دادی! شیخ گفت من که ذکری به تو ندادم. زن گفت به من گفتی ای فاحشه برو! من اطاعتِ امر تو کردم و همه‌ی فاحشه‌های قلب من همه بیرون رفتند. من را خداوند آماده کرده و همیشه [در عبادت هستم].

این عبارات در واقع قرارداد و توافق بین مردم است. مثلاً مردم ایران اینجا توافق کردند به این بگویند آب. نه اینکه آب جز ذاتِ این است، نه! یکی دیگر چیز دیگری می‌گوید. این توافقِ اینها است. بنابراین در آن لغت در این موج صدا که می‌کنیم. ذکر و نماز می‌خوانیم. این صدای یک موج هواست. این صدا معنای مستقلی ندارد، برای این است من و شما وقتی می‌خواهیم بگوییم این لیوان مایعی دارد، بگوییم این لیوان آب دارد که شما درک کنید. بنابراین اصل در آن لفظ نیست، در معنایی است که گوینده‌ی لفظ از آن در نظر دارد. مثل همان داستانی که گفتم، خداوند به بنده‌ای لبیک می‌گفت. جبرئیل شنید و پرسید به چه کسی می‌گویی؟ بعد بر حسب اجازه‌ی خداوند تحقیق کرد. دید یک زن در هندوستان بُتَش را جلوی خودش گذاشته و در مقابلش زاری می‌کند. یعنی همان‌طوری که ما دعا می‌خوانیم او در مقابل بت انجام می‌دهد. گفت خدایا این که بت می‌پرستد تو چطور به این زن فرمودی لبیک؟! خداوند فرمود نه! او یک سنگ را گذاشته جلویش منظورش من هستم. منتهی لفظ را بلد نیست این لفظ که نماینده‌ی معنا است، لفظ را بلد نیست. خیال می‌کند من هستم. دلش من را می‌خواهد بنابراین اگر هم یک وقتی این وسواس در شما پیدا شد، این وسواس را بطور کلی ترک کنید. به صورت قاطع همان طریقی که حدس می‌زنید مثلاً خطاست ذکر را ادامه بدهید و اگر هم دسترسی پیدا کردید به همان شیخی که خدمتش مشرف شدید و یا پیش خود من بیایید بنویسید، صحیحش را بگیرید یا بگویند نخیر همین طریقی که می‌گویی صحیح است. زیاد نباید در لفظ بررسی داشت. لفظ لازم است ولی نباید لفظ بندِ شما باشد و شما را اسیر کند. این مطلبی است که ممکن بود خیلی‌ها را دچار مشکل کند. اگر این طور بود به صورت قاطع این تردید را رها کنید و در واقع به این طریق با وسواسی که برای شما ایجاد شده و ممکن است به صورت بیماریِ تدریجی در بیاید، مبارزه کنید.

می‌گویند جامی سنی بوده. من نمی‌دانم این چه مرضی برای محققین ما است. که اولاً هر کسی را برخلاف آنچه که هست و همه می‌شناسند، می‌گویند. یک حرفی می‌زنند، می‌خواهند حرف تازه‌ای بزنند. البته در مورد جامی چون شایع شده همه می‌گویند سنی است. ولی جامی یک کتابی دارد (اسم کتاب یادم رفته است) این کتاب شرح حال مختصری از پیغمبر و شرح حالی از یک عده زیادی از صحابه‌ی خاص حضرت است. من این کتاب را می‌خواندم و این مطلب در ذهنم بود، که ببینم راجع به علی(ع) از صحابه‌ی خاص چه گفته است. خواندم دیدم شرح حال علی را اصلا نگفته است. تعجب کردم علی را که همه (و اهل سنت) می‌شناسند. هیچ‌کس شأن علی را پایین نمی‌آورد. ولی ورق زدم دیدم یک فصل خاصی (نه جزء صحابه معمولی) برای اهل بیت پیغمبر دارد و در رأس و اول آنها ئر مورد علی(ع) خیلی بیشتر از آنچه ما در مورد علی می‌گوییم، ذکر کرده است. حتی مولوی که یکی از آقایان؛ خیلی آقا، گفته او سنی است. خیلی خوب، سنّی است! شما که شیعه هستید جرأت دارید این حرفی که او در مورد علی گفته بگویید؟! می‌گوید:

از عـلی آمــوز اخـلاص عـمـل  /  شیر حق را دان منزه از دغل

دنباله‌اش می‌گوید:

باز باش ای باب رحمـت تـا ابـد  /  بــارگـاه لــم یــکن کـفـاً احــد

جامی یک کتابی به نام سبحة‌الابرار دارد، یعنی تسبیح شمار ابرار (نیکان). در آن کتاب همه‌ی داستان‌هایش خوب است، ولی این داستانش چون برای من خاطره‌ای هم دارد، به نظر من خیلی جالب است. حضرت صالح‌علیشاه خیلی اوقات صبح‌ها خودشان می‌خواندند و یا از یکی می‌خواستند که بخواند، گفتند بیا این را بخوان، رفتم بلند بخوانم که خودشان هم بشنوند. این داستان، اشعارش حفظم شده، فراموش نکرده‌ام.

والی مصــــــــر ولایـــــــــت، ذوالنـــــــون  /  آن بــــه اســـــــرار حقیقـــــــت مشـحون
گفـــــــــت در کعـــــــبـه مــــجاور بــــودم  /  در حـــــــرم حــــــاضر و نـاظـــــــر بـــودم
نـــــاگه آشفــــــته جـوانــــــی دیــــــــدم  /  چه جـــــوانی، سوخـــــته جــــانی دیـدم
لاغــــر و زرد شــــــــده هـمچــــو هــــلال  /  کــــردم از وی زِ ســــــر مِـــــهر ســـــؤال
که: «مگـــر عاشـــقی؟ ای [شیفته] مرد!  /  که [بـدین گـونه] شــــدی لاغـــر و زرد؟»
گفـت: «آری به ســــرم شــور کسی‌ست  /  که‌ش چــو من عاشق رنجور بسی‌ست»

خلاصه مفصل است، [بعد از او در مورد معشوقه‌اش می‌پرسند]:

گفت: «در خانهٔ اوی‌ام همه عمر  خاک کاشانهٔ اوی‌ام همه عمـر»

بعد به او گفتند، اگر این‌طوری است پس چرا گله داری؟ گفت:

نیست در هجر جز امید وصال / هست در وصل همه بیم زوال

البته حال، حالتی است. نمی‌گویم برای همه ولی گوش بدهید. خودش یک ترس و نگرانی از این قبیلی است که الان این نامه‌ای که به من گفته و شرحش را دادم. نگران از این است در حالت وصل می‌ترسد که از بین برود و حالا که می‌گوید در بین هجر ترسی ندارد، فقط امید وصال دارد.

 نیست در هجر جز امید وصال  /  هست در وصل همه بیم زوال

نعمتی که دارد الان از ترس اینکه از بین برود ناراحت است در صورتی که آن نعمت را ندارد همه‌ش امید دارد که به دست بیاورد. ما اخوی‌ها و برادرها هر کدام از بیدخت به تهران و اصفهان برای درس خواندن می‌رفتیم. بنابراین زمستان بیدخت، منزل ما خالی بود. از مادرمان می‌پرسیدند، می‌گفتند من هیچ کدام از بچه‌هایم را نمی‌بینم، هر کدام یک شهری است. آن وقتها بچه‌ها یا اصفهان، یا مشهد، یا تهران بودند. حالا ندیده‌اند که بچه‌ها یا استرالیا، یا آمریکا یا کانادا هستند. بعد تابستان می‌شد درس‌ها تمام می‌شد ما هر کدام از هر جا که بود، خدمت حضرت آقا و خدمت مادر تابستان می‌آمدیم. همان وقت دیدم شب ناراحت هستند، گفتیم حالا امروز بچه‌ها و اخوی‌ها آمدند، دیگر چرا ناراحت هستید؟ گفتند برای اینکه فکر می‌کنم یک ماه دیگر که شما می‌خواهید بر‌گردید من چه‌کار کنم؟. این وضعیت را روان شناسان و روان درمانان می‌گویند علاجش این است که در هر واقعه‌ای که می‌ترسید آن حداقلِ ترس را فکر کنید و خودتان را آماده برای آن کنید. البته این در امور دنیایی معاش و زندگی درست است اما در ذکر و یاد خدا نمی‌شود، فراموشش کرد. اگر ما در قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ این أَحَدٌ را نگوییم به شرط اینکه معنایش را بدانیم، این قابل گذشت نیست. برای اینکه این اساس مسئله است قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ. ولی در سایر زندگی‌های عادی نگران نباشید.

بعضی‌ها می‌نویسند دعایی می‌خواهند، دعا به لفظ نیست به معنی است. همانطوری که از فرمایش حضرت صالح‌علیشاه گفتم، از آن لحظه‌ای که التماس دعا می‌گویید دعایتان رسیده چون چیزی است که زمان ندارد رسیده و حتی ارزیابی هم شده است در غربال زدند ببینند خالص است یا نه! یا تشریفاتی است. یک التماس دعایی مثل خداحافظی است تشریفاتی است، خوب است البته آن دعا را هم می‌رساند البته نه به شدت. حالا بعضی‌ها که التماس دعا کردند از من رسید می‌خواهند. البته رسید برای این است که بببیند کاغذ رسیده و یا نرسیده، آن‌هایی که در همین جا خودشان می‌دهند، می‌بینند که کاغذ رسیده است. یکی می‌گفت شخصی خدمت مرحوم آقای نورعلیشاه یا سلطان‌علیشاه بوده، گفته است که:

چگونه شکر این نعمت گزارم  /  کـه زور مـردم آزاری نـدارم

فرمودند اگر زوری نداری این دیگر شکری ندارد، صحیح‌اش این است که اگر راست می‌گویی این‌گونه باشی. بگویید:

چگونه شکر این نعمت گزارم  /  کـه زوری دارم، آزاری نـدارم

حالا به هر مناسبتی یکی از کلمات قصار یادم می‌آید، می‌گویم. شما هم این کلمات را می‌توانید جمع کنید و همه‌شان را (همه‌ی ‌ما) فراموش می‌کنیم.

Tags