Search
Close this search box.

تساهل و تسامح در مشرق زمین

به كیش و دین خلق خدا متعرض نشوید كه خردمند در كار دنیا که فنا پذیرست زیان خود نگزیند، در معامله این كه پاینده است چگونه دیده و دانسته زیان‌مندی اختیار خواهد كرد؟ اگر حق با اوست خود با حق سر مخالفت و تعرض داری و اگر حق با توست و دانا و دانسته خلاف آن گزیده و خود هنجار پیمای نادانی است محل ترحم و اعانت است. نه جای تعرض و انكار، و نیكوكاران و خیراندیشان هر گروه را دوستدار باشند.
تسامح و تساهل یكی از بیشمار ثمرات بسط پروژه مدرنیته در وجه لیبرالش در مغرب زمین است. امّا این به‌آن معنا نیست كه دراین سو، در شرق باستانی اثری از تساهل و تسامح نبوده است. بارور كردن سنت و به‌روز كردن آن همانقدر كه در گروی بازخوانی و نقد سنت است در گروی برجسته كردن وجوهی از سنت نیز هست.

دراین نوشتار ابتدا به‌یكی دو نمونه از تعصب جنایت بار شاهان صفوی پرداخته می‌شود. سپس نامه جلال‌الدین اكبر پادشاه آزاد اندیش هندوستان به‌شاه‌عباس آورده می‌شود كه سندی در دفاع از تساهل و تسامح در شرق و جهان اسلام است. 

در احسن التواریخ درباره دوران شاه‌اسماعیل آمده است كه:

«مقرر شد كلمه طیبه اشهد ان علیا ولی الله وحی‌علی‌خیرالعمل به‌تجویز علمای مذهب امامیه برغم سنیان بدگهر داخل اذان نمایند و من بعد موذنان در خواندن اذان و شیعیان در وقت ادای فریضه به‌این كلمات متبركه تلفظ نمایند و بعد از اتمام اذان تبرا و لعن و طعن بر اعداء دین محمدی وتولا بر آل او نمایند، و تبرائیان مقرر فرمودند كه در كوچه ها و بازارها و محلّات می‌گشتند لعن و طعن بر خلفای ثلاث و بر سفیان و اعدای حضرات دوازده امام و بر قاتلان ایشان می‌نموده باشند و مستمعان به‌بانگ بلند كلمه «بیش باد و كم نباد» گفته هر یك از این معنی تكاهل و تغافل ورزند، تبرداران و قورچیان به‌قتل ایشان پردازند..»

از آنجا كه تا پیش از عصر صفویه بخش قابل توجهی از مردم ایران سنی بودند سنی‌كشی عظیمی در ایران راه افتاد كه در حكم پاكسازی مذهبی بود. در پاسخ به‌این غیرت دینی پادشاه صفوی كه در سكّه‌ای كه ضرب كرده بود از خود به عنوان "بنده شاه ولایت" نام می‌برد سلطان سلیم خان اوّل پادشاه سنی مذهب عثمانی نیز دستور كشتن شیعیان ساكن عثمانی را داده که ده‌ها هزار شیعه كشته‌ شدند. در مقابل اما نامه جلال‌الدین اكبر به‌شاه عباس قرار دارد. گفتنی است كه جلال‌الدین اكبر پیروان تمام ادیان را به‌یك چشم می‌نگریست و میان رعایایش از هر دینی تفاوتی قائل نبود. فی‌الواقع می‌توان اعتقاد به‌‌نوعی حقوق بنیادین اولیه را از سیره پادشاهی اكبر دریافت. پیش از آوردن نامه اكبر به‌شاه عباس خوب است نگاهی بیندازیم به‌"دستورالعمل شاهنشاهی" كه اكبر برای تمام عمال خود فرستاده بود.

«به كیش و دین خلق خدا متعرض نشوید كه خردمند در كار دنیا که فنا پذیرست زیان خود نگزیند، در معامله این كه پاینده است چگونه دیده و دانسته زیان‌مندی اختیار خواهد كرد؟ اگر حق با اوست خود با حق سر مخالفت و تعرض داری و اگر حق با توست و دانا و دانسته خلاف آن گزیده و خود هنجار پیمای نادانی است محل ترحم و اعانت است. نه جای تعرض و انكار، و نیكوكاران و خیراندیشان هر گروه را دوستدار باشند.»

در نامه جلال‌الدین اكبر به‌شاه عبّاس می‌خوانیم:

«… و همواره نصب‌العین مطالعه دولت افزای خود باید داشت كه ایزد توانا بر خلائق مختلف‌المشارب متلون الاحوال در فیض گشوده پرورش می‌نماید. پس بر ذمت همت والای سلاطین، كه ظلال ربوبیت‌اند، لازم است كه این طرز را از دست ندهند، كه دادار جهان آفرین این گروه عالی را برای انتظام نشأه ظاهر و پاسبانی جمهور عالم آورده است. كه نگاهبانی عرض و ناموس طبقات انام نمایند.
آدمی‌زاد در كار دنیا، كه گذران و ناپایدار است، دیده و دانسته خطا نگزیند، در كار دین و مذهب كه باقی و مستدام است، چگونه مساهلت نماید؟ پس حال هر طایفه‌ای از دو شق بیرون نیست: یا حق به‌جانب اوست. در آن صورت خود مسترشدان انصافمند را جز به‌تبعیت گزیر نتواند بود. و اگر در اختیار روش خاص سهوی و خطائی رفته است؛ بیچاره بیمار نادانیست و محل ترحم و شفقت، نه جای شورش و سرزنش». 

او در نامه دیگری به‌عبدالله خان ازبك می‌نویسد:
«… خصوصاً در وقت صحبت با آخوندهای سیاه دل و سیاه‌كاران تیره درون كه از برای خواهش جاه و زبردستی و خودی و خودپرستی چشم بر كاغذ دوخته‌اند، و فرمان آسمانی و نامه جاودانی راكه فرستاده خدا و رسانیده پیغمبر اوست، از شاهراه گردانیده برنگ دیگر می‌نمایند… می‌خواهند كه در فرمانروایی و در كارگزاری شریك پادشاهی باشند… دل دانش گزین همواره در پی تحصیل مرضیات الهی می‌باشد و چون اختلاف بسیار درهر باب به‌سمع می‌رسد و در مطالب علمی و عملی طلب دلایل و براهین می‌‌نماید، همواره استكشاف غوامض مسائل دین و تنقیح مقاصد مجتهدین و مستنبطات عقاید سلف و ماخذ اقاویل خلف، و تفحص مدار خلاف و تصفح مواقع اختلاف و منشأ خلافی كه در این یك هزار سال میان علمای امت متنازع فیه بود، چنانكه كتب متداول مبسوط بر تفاصیل آن مشتمل است،‌ می‌نماید. » 

تساهل و تسامح اکبرشاهی اما در خود هند گورکانی نیز پایدار نماند و از پی او سفره تساهل و تسامح جمع شد و قداره تعصب و جهالت بیرون آورده شد.