فيلسوف ما به طريقت تصوف و رَوِشِ اهل عرفان ميلي تمام داشت و در اين راه به غزالي بسيار شباهت دارد و زياد از سخنان او در آثار خويش نقل ميكند
زاد و زندگي
محمد بن مرتضي بن محمود معروف به ملامحسن و ملقب به فيض (تولد 1006 وفات به سال 1091 ه.ق)، از پيشوايان حكمت و الهيات و عرفان و حديث در سده يازدهم هجري است.
فيض پس از طي دوران نخست حيات، به شيراز رفت و علوم شرعي و فقه را از سيد ماجد بحراني (در گذشته 1048 ه’.ق) و فلسفه و تصوف را از صدرالمتألهين شيرازي فرا گرفت. دودمان فيض همه عالمان دين و دانش بودند و از ميان آنها دانشمندان و فقيهان بزرگ برخاستهاند.
فيلسوف ما به طريقت تصوف و رَوِشِ اهل عرفان ميلي تمام داشت و در اين راه به غزالي بسيار شباهت دارد و زياد از سخنان او در آثار خويش نقل ميكند، همچنين در بزرگداشت محييالدين بن عربي (در گذشته 638 ه.ق) مبالغه ميكند واز اقوال او زياد نقل ميكند و بيشتر اوقات به تعبير «قال بعض العارفين = يكي از عارفان چنين گفت» از او نام ميبرد.
آراء و اقوال زيادي از او نقل ميكنند، كه به زعم متشرعان بيشتر فاسد و باطل است و به اصطلاح مترجمان از آنها بوي كفر ميآيد. از جمله كساني كه بر او حمله كرده و او را به كفر نسبت دادهاند، يكي نواده شهيد ثاني، عاملي معروف است؛و ديگر شيخ احمد احسائي كه او را به جاي محسن، مسيء نام داده و بسيار ميگويد «قال المسيء القاساني تبعاً لامامه مميت الدين ابن العربي = گفت بدكردار كاشاني به پيروي از پيشواي دين كش خود ابن العربي.» به هر حال هر كسي كه محييالدين را خوب بداند و به عقايد او معتقد شود البته فقيهان دربارهي او نظر خوبي نخواهند داشت.
از اين رو مردم درباره او به چند فرقه تقسيم شدهاند، گروهي او را مدح ميكنند و گروهي نكوهش. اما همين دليل فضل اوست و تقدم وي بر اقرانش و عرب گويد: «كامل كسي است كه اشتباهات او را برشمرند و خوشبخت آنكه لغزشهاي او را حساب كنند.
ميرزا محمد تنكابني گويد: فيض كاشاني را مقالاتي استبسيار بر مذاق صوفيان و فيلسوفان كه مايه كفر است. او به عقايد محييالدين بن عربي اعتقاد داشته، مثل وحدت وجود و نحو آن و از تلامذه ملاصدرا است و دختر او را به نكاح آورد و ملاصدرا او را به فيض لقب داده و ملا عبدالرزاق صاحب شوراق را فياض لقب داده است. وليكن صاحب روضات از او به شدت دفاع كرده و همه اين اتهامات را از او نفي و برخي از سخنان او را كه در ذم صوفيان است،
بيان كرده كه، در آن سخنان، فيض بر آنها تاخته و بيشتر آنها را به شعبده و بدعت آوري و دروغگويي و افترأ نسبت داده است.
اگر چه صاحب قصص العلمأ گفته: «به سبب آنكه ملامحسن فيض مسلم زمان بود لهذا قواعد صوفيه در آن اعصار در نهايت اشتهار گرديد.» وليكن از نظر دور نبايد داشت كه ملامحسن فيض از رجال فلسفه و اخلاق و علم بود و تمام هم خويش را مصروف راه علم و معرفت ميكرد و از او و امثال او بعيد به نظر ميرسد كه به خرافات دروغين دل داده باشد. از اين رو تصوف او از انواع تصوف جلالالدين مولوي و خواجه شيرازي بوده كه هميشه با گروهي كه خود را به دروغ صوفي قلمداد ميكنند و هيچ صفا ندارند سر نزاع داشتند.
بهانههاي تكفير فيض كاشاني
آن آرأ و افكاري كه موجبات تشنيع و تكفير فيض را فراهم كرد، مطالب زير بود:
1- قول به وحدت وجود، كه در اين باره رسالهاي نوشت و صريحاً قول به وحدت را ابراز داشت، چون «شيخ يوسف بحراني» فقيه نامي زمان، آن رساله را ديد، بر آشفت و «فيض» را تشنيع كرد و به كفر نسبت داد، شيخ احمد احسايي (در گذشته 1243 ه’.ق) كه خود در دين متهم بود خطاب به او نوشت: «قل اناالله و لاتخف فانك بالتصريح تستريح و تريح!»
2- قول به عدم خلود كافران در عذاب دوزخ، اين مخالف اعتقاد بسياري از معتزله و شيعه است كه كافران را مخلد در ناردانند و عذاب را جاودانه.
3-قول به عدم نجات اهل اجتهاد، اگر چه از بزرگترينفاضلان و دانشمندان باشند چه فيض از اخباريان بود، كه به هر تقدير اجتهاد را جايز نميدانند و با آن مخالفاند.
4- قول به اينكه شيء نجس شده، چيز ديگر را نجس نتواند كرد.
5- قول به اينكه آب اگر به نجاست برسد منفعل و دگرگون نميشود.
6- قول به حلال بودن غنأ و شنيدن موسيقي و آرأ ديگريكه در فقه غير از او كسي بدانها نرفته و فتوي نداده است. شك نيست كه: فيض در بيان اين فتوي به ويژه از عقيده امام غزالي در «فصل سماع» از احيأالعلوم متأثر بوده و از آن استفاده كرده است.
بايد دانست كه اگر چه اين افكار و عقايد خلاف رأي جمهور فقيهان وعالمان شيعه است، با وجود اين بيان كننده روح آزاد و شجاعت علمي فيض است.
آثار فيض
برخي مترجمان، آثار فيض را به دويست عدد رسانيدهاندوليكن آنچه مسلم است حدود هشتاد كتاب و رساله از او بر جاي مانده است، كه از آن همه، كتابهاي زير معروف است:
1- علم اليقين في اصول الدين، كه در آن عقايد مسلمانان را با استناد بر كتاب و سنت مورد بحث قرار داده، آنگاه آن مطلب را مختصر كرده و كتاب المعارف را ساخته است.
2- عيناليقين في اصول الدين، كه در آن ا صول دين را با دلايل فلسفي و براهين عقلي مورد بحث قرار داده، سپس اين كتاب را هم خلاصه كرده و اصول المعارف ناميده است.
3- انوار الحكمة، كه باز در خلاصه كتاب علماليقين پرداخته است.
4- الكلمات المكنونة في علوم اهل المعرفة، كه آنرا خلاصه كرده و الكلمات المخزونة ناميده است.
5- كتاب تشريح العالم، كه در بيان هيئت عالم واجسام وارواح و كيفيت آنها و حركات افلاك و انواع بسايط و مركبات نوشته است.
6-اصول العقايد، در تحقيق اصول پنجگانه دين.
7- كتاب الحقايق، كه در ايران در حاشيه جامع السعادات نراقي چاپ شده است.
8- التذكرة در حكمت الهي، كه طهراني در ذريعه از آن ياد كرده است.
9-المحجة البيضأ، كه در تلخيص احيأ كتاب «احيأ علومالدين» امام محمد غزالي (وفات 505) نوشته است.در اين كتاب فيض «احيأالعلوم» را بنا بر اعتماد واستناد به احاديث اهل بيت تهذيب كرده است.
10- صافي در تفسير قرآن، در دو مجلد كه قريب به هفتاد هزار بيت دارد و از تأليف آن به سال 1075 فارغ شده است.
11-اصفي، كه منتخب تفسير صافي است و حدود بيست و يك هزار (21000) بيت دارد.
12-وافي، كه جامع محتويات كتب اربعه حديث شيعيان است و حدود صدو پنجاه هزار بيت دارد. اين كتاب تسلط كم نظير فيض را به احاديث اسلامي آشكار ميسازد.
13-معتصم الشيعة، در احكام شريعت و مذهب شيعه.
14-تنفيس الهموم، كه مثنويهاي وي در آنجا گرد آمده است.
15-تقويمالمحسنين، كه حاوي مأثوراتي است كه از امامان شيعه درباره اوقات سعد و نحس وارد شده و اين كتاب چندين بار در بمبئي هند چاپ شده است.
16- فيض رسالهاي دارد در جواب ابهري درباره كيفيت علم خداي تعالي به موجودات از روز ازل و در اينكه آيا خدا پيش از پيدا شدن اشيأ بدانها عالم بوده يا نه؟ و نيز «جواب مسئله وجود» كه در آنجا بيان داشته: آيا وجود مشترك لفظي است يا معنوي؟
فيض كيست و فياض كه؟
گفتيم كه فيض داماد ملاصدرا بود و صدرا شاگرد ديگر خود را كه ملاعبدالرزاق باشد و او نيز داماد صدرا بود، فياض ناميد. برخي از محققان ميان اين دو داماد مقايسه كرده و اظهار داشتهاند كه: «ملاعبدالرزاق در فلسفه و مباحث نظري از فيض قويتر است و ميتوان گفت كه او اهل تحقيق وتدقيق است وليكن فيض همان كلمات «ملاصدرا» را تقرير كرده. منتهي فيض در حكمت ذوقي و تصوف بر ملا عبدالرزاق ترجيح دارد و در علوم نقليه صاحب نظر و داراي تأليف و تصنيف است و ملاعبدالرزاق شايد اصلاً در علوم نقلي و مباحث تحقيقي و حديث و رجال وارد نبوده است و يا اطلاعِ وسيعي از اين علوم نداشته است.