باباافضل برای فلاسفه نمینوشته است بلكه طالبان معرفت نفس را در نظر داشته است. «كتاب جاوداننامه او كتاب بسیار شیرینی است و در آن آیات قرآنی را هم نقل میكند.
محمد نجفی: نشست «قلب فلسفه اسلامی: جستوجوی معرفت نفس در آموزههای بابا افضل كاشانی» با حضور ویلیام چیتیك روز چهارشنبه 22 خرداد 1387 در موسسه پژوهشی حكمت و فلسفه ایران برگزار شد. گزارشی از این نشست در پی میآید:
ساعت حوالی 10 صبح چهارشنبه 22 خرداد 87 قرار است ویلیام چیتیك در موسسه پژوهشی حكمت و فلسفه ایران درباره «قلب فلسفه اسلامی: جستوجوی معرفت نفس در آموزههای باباافضل كاشانی» سخنرانی كند. اگرچه او در همان ابتدای سخنرانی آب پاكی را روی دست حاضرانی كه تقریبا تمام سالن طبقه همكف موسسه را پر كردهاند میریزد كه «طبق معمول به من نگفتند درباره چه باید صحبت كنم.» چیتیك كه قرار بوده یك هفته زودتر به ایران بیاید اما ورودش به ایران تأخیری یك هفتهای داشته است در موسسه پژوهشی حكمت و فلسفه حضور یافت تا به بیان توضیحاتی درباره دو كتاب خود «جهانشناسی و جانشناسی» و «قلب فلسفه اسلامی: جستوجوی معرفت نفس در آموزههای بابا افضل كاشانی» بپردازد. پیش از چیتیك اعوانی، رئیس موسسه به بیان نكاتی درباره چیتیك پرداخت.
«آثار ایشان با كارهایی كه دیگران در غرب كردهاند فرقی اساسی دارد و آن فهم درست مطلب است كه ایشان در فهم و بیان مطلب به زبان امروزی موفق بودهاند.» اعوانی سپس با اشاره به سوابق دوستی خود با چیتیك از استفاده وی از تمامی لحظات خود برای تحقیق گفت كه «طلبهها و دانشجویان ما باید از ایشان یاد بگیرند.»
پس از اعوانی، چیتیك در مقابل حضار قرار گرفت و در ابتدا با لحنی شوخ سخنان خود را به فارسی آغاز كرد و گفت: «اعوانی از همان دوران جوانی كمی مبالغهگو بود و معلوم است كه هنوز هم تغییر نكرده، اما یادش رفته كه زیاد با هم تنبلی میكردیم و چقدر با هم سینما میرفتیم.» همین چند جمله كافی بود تا حضار با صدای بلند بخندند.
چیتیك اما در ادامه مستقیما به سراغ طرح مباحث خود رفت و با اشاره به سابقه آشنایی خود با باباافضل كاشانی گفت: «چرا باباافضل و چرا قلب فلسفه اسلامی؟» از نظر چیتیك اگر فلسفه اسلامی خوانده باشید برای درست خواندن آن باید وقت زیادی صرف كنید. «در این گونه آثار فلسفی، مقدمهچینی بسیار است. مثلا شما اگر الهیات شفا را هم كامل بخوانید باز معلوم نیست چه میخواهد بگوید. اما باباافضل جور دیگری است. آثار او به فارسی است اگرچه آثاری هم به عربی دارد. او همچنین آثار عربی خود را چون شاگردان نمیتوانستند از آنها استفاده كنند به فارسی ترجمه كرده است.»
آنگونه كه چیتیك میگوید باباافضل برای فلاسفه نمینوشته است بلكه طالبان معرفت نفس را در نظر داشته است. «كتاب جاوداننامه او كتاب بسیار شیرینی است و در آن آیات قرآنی را هم نقل میكند. دورهای است از فلسفه اسلامی با توجه به این مطلب كه چگونه خود را بشناسیم. كتابی كه 400 سال بعد ملاصدرا آن را دوباره با حذف و اضافاتی به عربی نوشت. در گذشته شاگرد جدی فلسفه به فارسی دنبال فلسفه نمیرفت.
فیلسوف باید عربیدان میبود. اما به نظر من باباافضل به خاطر همان چند شاگردش كتابهایش را برای فارسیزبانان مینوشته است. در واقع برای فارسیزبانان، فارسی بهتر به دل مینشیند. عربی زبان خارجی است و حتی اگر هم زبان علم باشد باز به دل نمینشیند. نثر باباافضل زیباترین نثر فلسفی فارسی است.»
آنگونه كه چیتیك میگوید كتاباش درباره باباافضل نسبت به كتابهای دیگرش كمتر فروخته است، شاید به این دلیل كه در دنیای انگلیسی زبان كمتر كسی فلسفه اسلامی را به فارسی شنیده است و از طرفی كسانی كه فلسفه میخوانند مباحث پیچیده را بیشتر دوست دارند. آثار باباافضل ساده است و معرفت نفسی را هم كه مطرح میكند مورد علاقه كسانی كه امروز در فلسفه كار میكنند نیست.
«باباافضل برای روشن كردن اینكه» مقصود در فلسفه چیست و چرا باید دنبال حكمت رفت؟ «مینویسد. آثار او طوری است كه آدم را به خود میخواند. او میگوید چرا انسان باید دانا و حكیم شود؟ در حالی كه در فلاسفه دیگر كمتر به این مسئله توجه شده است.» چیتیك اما وارد جزئیات كتاب خود نمیشود چرا كه كتاب را 8 سال پیش نوشته است و این جزئیات را كاملا به یاد نمیآورد. وی میگوید كارش قبل از باباافضل در حوزه عرفان بوده است و اگر چه كمی فلسفه كار كرده بود اما فلسفه به او «نمیچسبید».
«به نظرم در فلسفه قال زیاد بود و حال كم بود اما در باباافضل قال و حال با هماند.»
چیتیك در ادامه به مفهوم واژه science در كتاب خود «جهان شناسی و جانشناسی» (Science of the cosmos and science of the soul) میپردازد: «science در انگلیسی امروز یعنی علم جدید. من با اصطلاح جهانشناسی میخواستم علم جدید را مطرح كنم اما علم با نفس هیچ كاری ندارد. Science of the soul اصلا تناقض دارد. Soul خیلی آمیخته با مفاهیم مذهبی است و از قدیم همچنین بوده است. به نظر دانشمندان جدید هر كس به soul یا نفس اعتقاد داشته باشد به خرافات معتقد است. بنابراین میخواستم این تناقض وجود داشته باشد.» چیتیك سپس به نگاه باباافضل به علم میپردازد: «باباافضل خیلی خوب نشان میدهد كه علم بدون توجه به نفس دانا علم نیست. علم دو جنبه دارد: دانسته و داننده. این هر دو همیشه باید با هم باشند. بنابراین اگر یكی را بشناسید اما دیگری را نه، به بیراهه رفتهاید.»
چیتیك در ادامه به ارائه توضیحاتی درباره دانشگاهها و استادان و دانشجویان فلسفه در آمریكا میپردازد: «در آمریكا استادان در چارچوبی تنگ فرو رفتهاند و معمولا هر یك پیرو استاد مكتب خودشان هستند و همه حرفهایشان هم در همان مسیر اصلی مطرح میشود. همچنین در آمریكا فلسفه اسلامی به طور جدی درس داده نمیشود.
فلاسفه آمریكا چیزی جز فلسفه غرب و فلسفه مدرن را قبول ندارند و میگویند قدما حرفی برای گفتن نداشتهاند. نمیخوانند و نمیفهمند و میگویند قدما مزخرف میگفتهاند. اما دانشجویان ما واقعا طالب علم و دانشاند و حاضرند به حرفهای دیگران هم گوش كنند. من وقتی كتاب مینویسم نگاهم به این دانشجویان است. من در كتابهایم با زبانی نسبتا ساده مباحثی را مطرح میكنم كه به بحثهای فنی رشته فلسفه مربوط نیست و برای یك شاگرد عادی فلسفه نوشته شده است.»
چیتیك بحث خود را در كتاب جهانشناسی و جانشناسی با این موضوع آغاز میكند كه هدف از علم چیست؟ وی در توضیح این مطلب چنین میگوید: «از قدیم گفتهاند علوم، معقول و منقول است. مهم است فرق میان این دو را بشناسیم. علوم نقلی، علومی است كه سینه به سینه و با كتاب پیش میرود و هیچ راه دیگری برای شناخت آن نیست. مثل تاریخ، زبان، قرآن و كتابهای مقدس كه از راه عقل نمیتوان به آنها رسید.
البته در فلسفه نقل هم هست اما كافی نیست. در اینجا هدف شناخت نفس است كه تدریجی است و مراحل دارد. از قدیم گفتهاند كه نفس باید به كمال خودش برسد كه این كمال عقل بودن آن است. هدف نهایی فلسفه معرفت نفس است كه خود را میشناسد كه همان اتحاد عاقل، معقول و عقل است. هدف از علوم عقلی رسیدن به چنین علمی است. ریاضیات مرحلهای از این علم است. البته در آن از فرمول هم میتوانید استفاده كنید اما ریاضیدان كسی است كه ریاضی از درونش میجوشد. تمام ریاضیات در عقل انسان هست. اگر دانشمندان جدید در یافتههای خودشان یقین دارند به خاطر ریاضیات است كه یقینبخش است. اما ریاضیات در الهیات هم مهم است.» چیتیك هر یك از این علوم عقلی و نقلی را دارای روش خاصی میداند: «روش در علوم نقلی تقلید است مثل فقه یعنی از راه دیگران و این دیگری است كه باید چیزی به شما بدهد، هرچند بحث اجتهاد هم در فقه هست. اما روش در علوم عقلی تحقیق است. یعنی آنچه در مقابل تقلید است تحقیق است. در علوم نقلی هیچ وقت نمیشود تقلید را كنار گذاشت اما در علوم عقلی باید تقلید را كنار گذاشت. در علمالنفس نمیتوان تقلید كرد. تنها راه شناخت خود از راه خود است. شناخت خودش صفت نفس است اما در واقع صفت عقل است. عقل است كه خودش را میشناسد.» آنگونه كه چیتیك خود میگوید در این بخش از مباحث خود باباافضل و بیان سادهاش و نیز ابنعربی را در نظر داشته است. «اینكه انسان چگونه به تحقیق برسد. چگونه خود را بشناسد و در ضمن آن حق را بشناسد چرا كه این دو شناسایی از هم جدا نیست.» چیتیك سپس در كتاب خود جهانشناسی و جانشناسی به این موضوع میپردازد كه «هدف از تحقیق چیست؟»
وی علمی را كه برای هیچ مسلمانی تقلیدی نیست علم توحید میداند: «تقلید در توحید راه ندارد. توحید از مسائل كلی و عمومی دین است و فقط مربوط به اسلام نیست. توحید مسئلهای مشترك در همه ادیان است، حتی در ادیانی مثل هندو كه به نظر میرسد توحیدی نیستند. توحید مسئلهای است كه در اسلام هم از راه تقلید به دست نمیآید بلكه مربوط به فطرت است. قرآن میگوید هر پیامبری كه فرستادیم پیغامش این بود كه «خدایی جز من نیست پس مرا عبادت كن.» یعنی هر دینی قسمت اولش توحید است و قسمت دومش عبادت است. عبادت تقلیدی است اما توحید اصولا علمی تحقیقی است.»
آنگونه كه چیتیك میگوید ادعای علوم جدید این است كه تمام كارشان بر مبنای تحقیق است و مردم عامه فكر میكنند هر چه دانشمند میگوید بر پایه تحقیق است و با واقع تطابق دارد، در حالی كه علوم قدیم مورد انتقاد است كه پایه علمی ندارد و مردم نیز این طور فكر میكنند. بنابراین دین را میگذارند در حوزه شخصی ولی علوم را دارای كلیت میدانند. اما نمیتوان گفت علوم جدید علوم تحقیقی به معنای قدیم است.»
به زعم چیتیك علوم جدید اصولا تقلیدی است. تمام علومی كه ما به آن یقین داریم و میگوییم كه دانشمندان ثابت كردهاند در واقع اعتقاد ما به علماست. بحث اتوریته و مرجعیت است. در علوم تقلیدی ادعا وجود دارد مثل دین اما در علوم جدید خیال میكنیم مرجعیت نیست، در صورتی كه هست. علم جدید میگوید مردم اعتقاد راسخی به اقوال دانشمندان دارند در حالی كه سابق به اقوال كشیشان داشتند. یعنی امروز با اینكه مردم خیال میكنند كه در واقعیت زندگی میكنند اما این علوم، علوم خودشان نیست بلكه علومی است كه شنیدهاند. از طرفی دانشمندان هم بر پایه كشفیات دانشمندان قبلی كار میكنند كه طبیعی هم هست. بنابراین در دنیای جدید علم جای علوم نظری قدیم را گرفته و مردم از آن تقلید میكنند و فقط خیال میكند كه این علوم، علومی تحقیقیاند.»
سوالی كه چیتیك در اینجا مطرح میكند این است كه اگر توحید پایه علوم جدید نیست كه نیست پس پایه این علوم چیست؟ وی آن را تكثیر میداند. «توحید قائل بودن به وحدت و تكثیر قائل بودن به كثرت است. در واقع علوم جدید با هم رابطهای ندارند چون زبان مشتركی با هم ندارند. فرق بزرگ بین تمدنهای دینی و به ویژه اسلامی و تمدن جدید این است كه بزرگان آن تمدنها دیدی توحیدی داشتند و همه علوم را میدانستند و همه آنها را به یك اصل یعنی توحید باز میگرداندند در حالی كه در علوم جدید اینطور نیست. در دنیای امروز خدایان زیاد شدهاند و هر كس یك خدا برای خودش ساخته است. بتهای جدید ساخته شدهاند كه پایه آنها در علوم است. علوم جدید به ما یاد میدهند كه بهبود انسانها در این بتهای جدید است. اما جامعه هر چه پیشرفتهتر میشود بیشتر از هم پاشیده میشود و در نتیجه هیچ اصول مشتركی وجود نخواهد داشت.»
چیتیك در پایان اشارهای گذرا نیز به قسمتهای دیگر كتاب داشت، اینكه چرا علوم قدیم، علم جهان را و علم نفس را در یك سطح نگاه میكردند و چرا همیشه میگفتند برای شناخت عالم خارجی، شناخت نفس هم باید باشد. «علومی كه از راه شناخت آیات خداوند در آفاق و انفس به دست آید شناختی است كه هم نفس و هم عالم را توأم میشناسد و هدفش توحید است و به انسان میآموزد كه آنچه در خارج است و آنچه در داخل است دو طرف یك سكهاند.»
«آثار ایشان با كارهایی كه دیگران در غرب كردهاند فرقی اساسی دارد و آن فهم درست مطلب است كه ایشان در فهم و بیان مطلب به زبان امروزی موفق بودهاند.» اعوانی سپس با اشاره به سوابق دوستی خود با چیتیك از استفاده وی از تمامی لحظات خود برای تحقیق گفت كه «طلبهها و دانشجویان ما باید از ایشان یاد بگیرند.»
پس از اعوانی، چیتیك در مقابل حضار قرار گرفت و در ابتدا با لحنی شوخ سخنان خود را به فارسی آغاز كرد و گفت: «اعوانی از همان دوران جوانی كمی مبالغهگو بود و معلوم است كه هنوز هم تغییر نكرده، اما یادش رفته كه زیاد با هم تنبلی میكردیم و چقدر با هم سینما میرفتیم.» همین چند جمله كافی بود تا حضار با صدای بلند بخندند.
چیتیك اما در ادامه مستقیما به سراغ طرح مباحث خود رفت و با اشاره به سابقه آشنایی خود با باباافضل كاشانی گفت: «چرا باباافضل و چرا قلب فلسفه اسلامی؟» از نظر چیتیك اگر فلسفه اسلامی خوانده باشید برای درست خواندن آن باید وقت زیادی صرف كنید. «در این گونه آثار فلسفی، مقدمهچینی بسیار است. مثلا شما اگر الهیات شفا را هم كامل بخوانید باز معلوم نیست چه میخواهد بگوید. اما باباافضل جور دیگری است. آثار او به فارسی است اگرچه آثاری هم به عربی دارد. او همچنین آثار عربی خود را چون شاگردان نمیتوانستند از آنها استفاده كنند به فارسی ترجمه كرده است.»
آنگونه كه چیتیك میگوید باباافضل برای فلاسفه نمینوشته است بلكه طالبان معرفت نفس را در نظر داشته است. «كتاب جاوداننامه او كتاب بسیار شیرینی است و در آن آیات قرآنی را هم نقل میكند. دورهای است از فلسفه اسلامی با توجه به این مطلب كه چگونه خود را بشناسیم. كتابی كه 400 سال بعد ملاصدرا آن را دوباره با حذف و اضافاتی به عربی نوشت. در گذشته شاگرد جدی فلسفه به فارسی دنبال فلسفه نمیرفت.
فیلسوف باید عربیدان میبود. اما به نظر من باباافضل به خاطر همان چند شاگردش كتابهایش را برای فارسیزبانان مینوشته است. در واقع برای فارسیزبانان، فارسی بهتر به دل مینشیند. عربی زبان خارجی است و حتی اگر هم زبان علم باشد باز به دل نمینشیند. نثر باباافضل زیباترین نثر فلسفی فارسی است.»
آنگونه كه چیتیك میگوید كتاباش درباره باباافضل نسبت به كتابهای دیگرش كمتر فروخته است، شاید به این دلیل كه در دنیای انگلیسی زبان كمتر كسی فلسفه اسلامی را به فارسی شنیده است و از طرفی كسانی كه فلسفه میخوانند مباحث پیچیده را بیشتر دوست دارند. آثار باباافضل ساده است و معرفت نفسی را هم كه مطرح میكند مورد علاقه كسانی كه امروز در فلسفه كار میكنند نیست.
«باباافضل برای روشن كردن اینكه» مقصود در فلسفه چیست و چرا باید دنبال حكمت رفت؟ «مینویسد. آثار او طوری است كه آدم را به خود میخواند. او میگوید چرا انسان باید دانا و حكیم شود؟ در حالی كه در فلاسفه دیگر كمتر به این مسئله توجه شده است.» چیتیك اما وارد جزئیات كتاب خود نمیشود چرا كه كتاب را 8 سال پیش نوشته است و این جزئیات را كاملا به یاد نمیآورد. وی میگوید كارش قبل از باباافضل در حوزه عرفان بوده است و اگر چه كمی فلسفه كار كرده بود اما فلسفه به او «نمیچسبید».
«به نظرم در فلسفه قال زیاد بود و حال كم بود اما در باباافضل قال و حال با هماند.»
چیتیك در ادامه به مفهوم واژه science در كتاب خود «جهان شناسی و جانشناسی» (Science of the cosmos and science of the soul) میپردازد: «science در انگلیسی امروز یعنی علم جدید. من با اصطلاح جهانشناسی میخواستم علم جدید را مطرح كنم اما علم با نفس هیچ كاری ندارد. Science of the soul اصلا تناقض دارد. Soul خیلی آمیخته با مفاهیم مذهبی است و از قدیم همچنین بوده است. به نظر دانشمندان جدید هر كس به soul یا نفس اعتقاد داشته باشد به خرافات معتقد است. بنابراین میخواستم این تناقض وجود داشته باشد.» چیتیك سپس به نگاه باباافضل به علم میپردازد: «باباافضل خیلی خوب نشان میدهد كه علم بدون توجه به نفس دانا علم نیست. علم دو جنبه دارد: دانسته و داننده. این هر دو همیشه باید با هم باشند. بنابراین اگر یكی را بشناسید اما دیگری را نه، به بیراهه رفتهاید.»
چیتیك در ادامه به ارائه توضیحاتی درباره دانشگاهها و استادان و دانشجویان فلسفه در آمریكا میپردازد: «در آمریكا استادان در چارچوبی تنگ فرو رفتهاند و معمولا هر یك پیرو استاد مكتب خودشان هستند و همه حرفهایشان هم در همان مسیر اصلی مطرح میشود. همچنین در آمریكا فلسفه اسلامی به طور جدی درس داده نمیشود.
فلاسفه آمریكا چیزی جز فلسفه غرب و فلسفه مدرن را قبول ندارند و میگویند قدما حرفی برای گفتن نداشتهاند. نمیخوانند و نمیفهمند و میگویند قدما مزخرف میگفتهاند. اما دانشجویان ما واقعا طالب علم و دانشاند و حاضرند به حرفهای دیگران هم گوش كنند. من وقتی كتاب مینویسم نگاهم به این دانشجویان است. من در كتابهایم با زبانی نسبتا ساده مباحثی را مطرح میكنم كه به بحثهای فنی رشته فلسفه مربوط نیست و برای یك شاگرد عادی فلسفه نوشته شده است.»
چیتیك بحث خود را در كتاب جهانشناسی و جانشناسی با این موضوع آغاز میكند كه هدف از علم چیست؟ وی در توضیح این مطلب چنین میگوید: «از قدیم گفتهاند علوم، معقول و منقول است. مهم است فرق میان این دو را بشناسیم. علوم نقلی، علومی است كه سینه به سینه و با كتاب پیش میرود و هیچ راه دیگری برای شناخت آن نیست. مثل تاریخ، زبان، قرآن و كتابهای مقدس كه از راه عقل نمیتوان به آنها رسید.
البته در فلسفه نقل هم هست اما كافی نیست. در اینجا هدف شناخت نفس است كه تدریجی است و مراحل دارد. از قدیم گفتهاند كه نفس باید به كمال خودش برسد كه این كمال عقل بودن آن است. هدف نهایی فلسفه معرفت نفس است كه خود را میشناسد كه همان اتحاد عاقل، معقول و عقل است. هدف از علوم عقلی رسیدن به چنین علمی است. ریاضیات مرحلهای از این علم است. البته در آن از فرمول هم میتوانید استفاده كنید اما ریاضیدان كسی است كه ریاضی از درونش میجوشد. تمام ریاضیات در عقل انسان هست. اگر دانشمندان جدید در یافتههای خودشان یقین دارند به خاطر ریاضیات است كه یقینبخش است. اما ریاضیات در الهیات هم مهم است.» چیتیك هر یك از این علوم عقلی و نقلی را دارای روش خاصی میداند: «روش در علوم نقلی تقلید است مثل فقه یعنی از راه دیگران و این دیگری است كه باید چیزی به شما بدهد، هرچند بحث اجتهاد هم در فقه هست. اما روش در علوم عقلی تحقیق است. یعنی آنچه در مقابل تقلید است تحقیق است. در علوم نقلی هیچ وقت نمیشود تقلید را كنار گذاشت اما در علوم عقلی باید تقلید را كنار گذاشت. در علمالنفس نمیتوان تقلید كرد. تنها راه شناخت خود از راه خود است. شناخت خودش صفت نفس است اما در واقع صفت عقل است. عقل است كه خودش را میشناسد.» آنگونه كه چیتیك خود میگوید در این بخش از مباحث خود باباافضل و بیان سادهاش و نیز ابنعربی را در نظر داشته است. «اینكه انسان چگونه به تحقیق برسد. چگونه خود را بشناسد و در ضمن آن حق را بشناسد چرا كه این دو شناسایی از هم جدا نیست.» چیتیك سپس در كتاب خود جهانشناسی و جانشناسی به این موضوع میپردازد كه «هدف از تحقیق چیست؟»
وی علمی را كه برای هیچ مسلمانی تقلیدی نیست علم توحید میداند: «تقلید در توحید راه ندارد. توحید از مسائل كلی و عمومی دین است و فقط مربوط به اسلام نیست. توحید مسئلهای مشترك در همه ادیان است، حتی در ادیانی مثل هندو كه به نظر میرسد توحیدی نیستند. توحید مسئلهای است كه در اسلام هم از راه تقلید به دست نمیآید بلكه مربوط به فطرت است. قرآن میگوید هر پیامبری كه فرستادیم پیغامش این بود كه «خدایی جز من نیست پس مرا عبادت كن.» یعنی هر دینی قسمت اولش توحید است و قسمت دومش عبادت است. عبادت تقلیدی است اما توحید اصولا علمی تحقیقی است.»
آنگونه كه چیتیك میگوید ادعای علوم جدید این است كه تمام كارشان بر مبنای تحقیق است و مردم عامه فكر میكنند هر چه دانشمند میگوید بر پایه تحقیق است و با واقع تطابق دارد، در حالی كه علوم قدیم مورد انتقاد است كه پایه علمی ندارد و مردم نیز این طور فكر میكنند. بنابراین دین را میگذارند در حوزه شخصی ولی علوم را دارای كلیت میدانند. اما نمیتوان گفت علوم جدید علوم تحقیقی به معنای قدیم است.»
به زعم چیتیك علوم جدید اصولا تقلیدی است. تمام علومی كه ما به آن یقین داریم و میگوییم كه دانشمندان ثابت كردهاند در واقع اعتقاد ما به علماست. بحث اتوریته و مرجعیت است. در علوم تقلیدی ادعا وجود دارد مثل دین اما در علوم جدید خیال میكنیم مرجعیت نیست، در صورتی كه هست. علم جدید میگوید مردم اعتقاد راسخی به اقوال دانشمندان دارند در حالی كه سابق به اقوال كشیشان داشتند. یعنی امروز با اینكه مردم خیال میكنند كه در واقعیت زندگی میكنند اما این علوم، علوم خودشان نیست بلكه علومی است كه شنیدهاند. از طرفی دانشمندان هم بر پایه كشفیات دانشمندان قبلی كار میكنند كه طبیعی هم هست. بنابراین در دنیای جدید علم جای علوم نظری قدیم را گرفته و مردم از آن تقلید میكنند و فقط خیال میكند كه این علوم، علومی تحقیقیاند.»
سوالی كه چیتیك در اینجا مطرح میكند این است كه اگر توحید پایه علوم جدید نیست كه نیست پس پایه این علوم چیست؟ وی آن را تكثیر میداند. «توحید قائل بودن به وحدت و تكثیر قائل بودن به كثرت است. در واقع علوم جدید با هم رابطهای ندارند چون زبان مشتركی با هم ندارند. فرق بزرگ بین تمدنهای دینی و به ویژه اسلامی و تمدن جدید این است كه بزرگان آن تمدنها دیدی توحیدی داشتند و همه علوم را میدانستند و همه آنها را به یك اصل یعنی توحید باز میگرداندند در حالی كه در علوم جدید اینطور نیست. در دنیای امروز خدایان زیاد شدهاند و هر كس یك خدا برای خودش ساخته است. بتهای جدید ساخته شدهاند كه پایه آنها در علوم است. علوم جدید به ما یاد میدهند كه بهبود انسانها در این بتهای جدید است. اما جامعه هر چه پیشرفتهتر میشود بیشتر از هم پاشیده میشود و در نتیجه هیچ اصول مشتركی وجود نخواهد داشت.»
چیتیك در پایان اشارهای گذرا نیز به قسمتهای دیگر كتاب داشت، اینكه چرا علوم قدیم، علم جهان را و علم نفس را در یك سطح نگاه میكردند و چرا همیشه میگفتند برای شناخت عالم خارجی، شناخت نفس هم باید باشد. «علومی كه از راه شناخت آیات خداوند در آفاق و انفس به دست آید شناختی است كه هم نفس و هم عالم را توأم میشناسد و هدفش توحید است و به انسان میآموزد كه آنچه در خارج است و آنچه در داخل است دو طرف یك سكهاند.»