Search
Close this search box.

جلوه‌هایی از مشارکت عرفا و متصوّفه در حیات اجتماعی و پیشرفت ایران

Imageروشنفکران و عوام از تصوف به عنوان تخدیر توده‌ها و مانع پیشرفت‌های اجتماعی و همچنین عاملی در جهت عقب‌ماندگی و ستم‌پذیری وجود دارد صحیح نیست و خود عرفا و متصوفه در بسیاری از مواقع خلاف این را ثابت کرده‌اند. همچنین توجه داده می‌شود که تصوف به عنوان یک مکتب اجتماعی از جهت تعامل و نوع‌دوستی اجتماعی با مردم زمان همواره ظاهر بوده و منشا خدمات برجسته‌ای گردیده است.

(علی نوری)

این گزارش به عنوان بخشی از کار  کلاس مباحث ویژه بنیاد ایران شناسی، ناصر فکوهی در فروردین 1387 ارائه شده است.

چکیده

عرفا و متصوفه در حیات اجتماعی ایران بر خلاف آنچه که بسیاری از روشنفکران و عامه تصور می‌کنند نقشی موثر داشته‌اند و این نقش در دوره های مختلف تاریخی در اشکال متفاوت و دارای قوت و ضعف بوده است. همچنین در پیشرفت زبان فارسی و مذهب اسلام نیز کارکرد اجتماعی تصوف به نحو چشمگیری در بسیاری از نقاط دنیا به وضوح به چشم می‌خورد. در این تحقیق با نشان دادن مثال‌های متعددی استدلال می‌شود تصوری که روشنفکران و عوام از تصوف به عنوان تخدیر توده‌ها و مانع پیشرفت‌های اجتماعی و همچنین عاملی در جهت عقب‌ماندگی و ستم‌پذیری وجود دارد صحیح نیست و خود عرفا و متصوفه در بسیاری از مواقع خلاف این را ثابت کرده‌اند.

همچنین توجه داده می‌شود که تصوف به عنوان یک مکتب اجتماعی از جهت تعامل و نوع‌دوستی اجتماعی با مردم زمان همواره ظاهر بوده و منشا خدمات برجسته‌ای گردیده است. این مطلب بیشتر در مورد عرفان و تصوف ایران مطرح است.


کلید واژگان: عرفان و تصوف، ایران، اجتماع

مقدمه

در محافل بزرگان روشنفکری ایران بسیار دیده می‌شود که می‌گویند عرفان و تصوف در طول تاریخ سیاسی و اجتماعی برای کشور مفید نبوده و بلکه زیان‌های فراوانی داشته‌اند. زیرا این مسلک به دلیل اعراض گروندگان آن از دنیا و روی گردان از منافع دنیوی مردم را به ترک دنیا و اعتکاف و گوشه‌گیری فراخوانده و عملا باعث می‌شود که مردم ضعیف پرورش یافته و به راحتی دستخوش فتنه‌های روزگار و جور حکام ستمگر گردند. و یا اینکه «کسانی که در توجیه و تبیین امور فقط در پی علل و اسباب مادی و طبیعی می‌روند عقیده دارند که تصوف و عرفان مولود فقر و یاس و ضعف و عجز افراد و طبقاتی است که از لذات و تنعمات حسی و مادی محروم مانده‌اند و یا در مقابل عقل و منطق سرخورده‌اند و از این رو به تحقیر  استدلال و منطق پرداخته‌اند و دل خود را به توهمات خوش کرده‌اند. » (زرینکوب 1377) و یا اینکه «جماعتی دیگر از اهل نظر منشا تصوف را میل به انزوا و عطلت و تن آسانی و ریاکاری دانسته‌اند و صوفیه را موجب رکود و انحطاط جامعه فرض کرده‌اند و به گمان آنکه شیوع و رواج عقاید وافکاری از اینگونه سبب رواج موهوم‌پرستی و طفیلی‌گری و عقب افتادگی و فقر و ریا و انحطاط و سقوط افراد و جوامع است و اینگونه عقاید و آراء سبب بی‌اعتنایی مردم به امور دنیوی و دستاویز نفوذ مطامع دول اجنبی در بین مسلمانان است به شدت با تصوف به ستیزه پرداخته‌اند.» (زرینکوب 1377)

استاد زرین‌کوب در جواب اینان می‌گوید: «اما شک نیست که این دعوی نیز لااقل با این شدت و صراحت از مبالغه خالی نیست و اگر باز نزد بعضی افراد و فرق تصوف به صورت بیکارگی و تن‌آسانی و ریاکاری جلوه کرده است در نزد حمیع فرق و افراد متصوفه حال بدین منوال نیست و بسیاری از صوفیه خود اهل سعی و عمل و بعضی از آنها موجب فخر و مباهات طوایف و جوامع نیز بوده‌اند. حتی بسیاری از حکومت‌های استعماری جماعات اخوان صوفیه را که در شمال آفریقا هست به نظر سوء ظن می‌نگریسته‌اند و از آنها وحشت و نفرت داشته‌اند» (زرین‌کوب، 1377)

البته این بجز مورد اعتراض گروهی از مذهبیون است که تصوف و عرفان را مسلکی در برابر خود دانسته و در جهت تضعیف این مذهب به تبلیغات وسیع پرداخته و کتب فراوانی نوشته و منتشر کرده‌اند.

در اینجا من قصد پاسخ گفتن به اعتراضات این دو دسته مخصوصا دسته دوم را ندارم زیرا این مطلب نه در حد اطلاعات و آگاهی‌های من است و بزرگان عرفان خود به انحاء‌ مختلف در مبحث دوم پاسخ‌های زیادی داده و اصول اعتقادی خود را شرح و بسط داده‌اند. و عدم مخالفت و تباین آن را با اصول مذهب اسلام و بلکه مذاهب بزرگ یکتاپرستی به وضوح شرح داده‌اند. هدف من در اینجا تنها نشان دادن جلوه‌هایی از اعتقادات فکری عرفا در جامعه و نحوه تعامل آنان با محیط اطراف است. در این مبحث نشان خواهم داد که عرفا و متصوفه آنگونه که ادعا می‌شود نسبت به جامعه خود بی‌تفاوت نبوده بلکه  برعکس اهتمام فراوانی در اصلاح آن داشته‌اند و عدم ورود آنها به عالم سیاست بیشتر از این جهت بوده است که آلت و بازیچه دست زورمداران نگردند.

اکنون نمونه‌های چندی از تعامل عارفان و متصوفه را در جامعه مرور خواهیم کرد تا از آن طریق دریابیم که آیا نظر کسانی که معتقد به این مطلب هستند که عرفان و تصوف موجب تخدیر توده‌هاست و انسان را از تلاش برای آبادانی گیتی باز می‌دارد و به سمت انزوا و ترک و گوشه‌گیری می‌کشاند تا چه حد واقعیت دارد:

1.    نیک‌خواهی صوفیه و عرفا برای همه مردم: عرفا و صوفیه همواره مریدان را به مدارا با مردم و خدمت به خلق و نیکی با آنان سفارش کرده‌اند به طوری که در بیشتر سلسله‌های صوفیه خدمت به مردم و خلق خداوند در زمره ارکان سلوک محسوبست و بدون آن سالک راه به مقصود نخواهد برد. اکنون نمونه‌های چندی از نیک‌خواهی عرفا را با مردم زمان و زمانه می‌آوریم:


فضیل عیاض گفت: اگر مرا خبر آید که: تو را یک دعا مستجاب است هر چه خواهی بخواه، من آن دعا را در حق سلطان صرف کنم، از آن که اگر در صلاح خویش دعا کنم، صلاح من تنها بود و صلاح سلاطین صلاح عالمیان است. (عطارنیشابوری 1346)

یکی از بزرگان می گوید چندین مشایخ را دیدم هیچ کس را بر خلق خدای چنان مشفق نیافتم که سری (سقطی) را . (عطارنیشابوری 1346)

در ذکر سری سقطی از تذکرة الاولیاست: نقلست که هرکه سلامش کردی روی ترش کردی و جواب گفتی از سر این پرسیدند . گفت : پیغامبر صلی الله علیه و علی آله و سلم ، گفته است که هرکه سلام کند بر مسلمانی صد رحمت فرود آید . نود آنکس را بود که روی تازه دارد من روی ترش کرده ام تا نود رحمت او را بود . اگر کسی گوید این ایثار بود و درجه ایثار از آنچه او کرد زیادت است . پس چگونه او را به از خود خواسته باشد . گویم نحن نحکم بالظاهر روی ترش کردن را بظاهر حکم توانیم کردن اما بر ایثار حکم نمی توان کردن یا از سر صدق بود یآ نبود از سر اخلاص بود یا نبود لاجرم آنچه بظاهر بدست او بود بجای آورد .

2.    مشارکت عرفا و صوفیه در وقایع اجتماعی:  هنگامی که به تاریخ رجوع می‌کنیم با اینکه عزلت و خلوت از خلق در راه سلوک و رسیدن به کمال در دوره‌ای از زندگی توصیه شده است اما این خلوت و عزلت در معنای حقیقی به دل بوده است و در ظاهر با مردم مماشات داشته و در خوب و بد و ضرر و زیان و صلح و جنگ آنها شریک بوده‌اند برای نمونه جلوه‌هایی از آن را نقل می‌کنیم:


در تذکرة الاولیا در باب مالک دینار است که سالهای آروزی غزا (جهاد) داشته است. (عطارنیشابوری 1346)


همانجا در باب حاتم اصم آورده است: « نقل است که حاتم گفت :چون به غزا بودم ترکی مرا بگرفت و بیفگند تا بکشد .دلم هیچ مشغول نشد و نترسید .منتظر بودم تا چه خواهد کرد .کاردی می جست .ناگاه تیری بر وی آمد و از من بیفتاد .گفتم:تو مرا کشتی یا من تو را .» (عطارنیشابوری 1346)


در تذکره‌الاولیا در باب عبدالله مبارک چند حکایت است که به جهاد و جنگ با کفار بوده است

مکرر در مصایب عام صوفیه با مردم همدردی می‌کرده‌اند،‌و گاه فداکاری. ممشاد دینوری در وقتی که وطنش دستخوش هجوم علان قزوینی سردار خونخوار مرداویچ زیاری واقع شد و عده‌ی زیادی از همشهریانش طعمه‌ی شمشیر شدند قرآن به دست گرفته از شهر بیرون آمد و سردار خونخوار مهاجم را از خونریزی بر حذر داشت حتی جان خود را درین راه نهاد. (زرین‌کوب، 1377)


3.    ماجرای شیخ شهاب‌الدین سهروردی که در بغداد شیخ‌المشایخ بوده است و خلیفه مکرر وی را به سفارت گسیل می‌کرده است. و سلطان علاء‌الدین کیقباد و قتی این شیخ از جانب خلیفه به روم نزد وی آمد دست وی را بوسید. (زرین‌کوب، 1377) شیخ شهاب‌الدین سهروردی برای آن که بلای خوارزمیان را از بغداد و ناصر خلیفه بگرداند در همدان به رسالت نزد خوارزمشاه رفت و او را از شورش بر خلیفه تحذیر کرد و خود جفا و اهانت بسیار دید.

4.    امیر تیمور در حق خواجه بهاءالدین نقشبند حرمت بسیار به جا می‌آورد. خواجه عبدالله نقشبند نزد اخلاف او به قدری محترم بود که شاهزادگان در خدمت او با ادب می‌ایستادند و حتی حضور او کافی بود که منازعات خونین مدعیان را به مصالحه تبدیل کند. (زرین‌کوب، 1377)


5.    تسامح و تساهل عرفا و متصوفه: در حقیقت این طایفه صوفیه در تعدیل احساسات فرق و مذاهب و در جلوگیری از افراط‌های رایج در ادوار گذشته و مخصوصا در ترویج آزادگی و حریت فکر تاثیر و نفوذ قطعی داشته‌اند. (زرین‌کوب، 1377) 6.    رواج تصوف و اسلام و زبان فارسی در هند: در شبه قارة هند از سالهای اولیة حکومت مسلمانان در آنجا نفوذ داشتند. در برخی دوره ها نظیر عصر مغول بر اثر نفوذ فقها تا حدی از تأثیر آنان کاسته شد. به سبب محبوبیت مشایخ نزد مردم عموما سلاطین در جلب نظر آنان می کوشیدند اما بسیاری از صوفیه نظیر مشایخ چشتیه از نزدیک شدن به دربار سلاطین اجتناب می کردند.


صوفیه خود را مسئول سعادت معنوی مردم می دانستند و به موازات حکومت سیاسی سلاطین برای خود حکومت معنوی قائل بودند مثلا معین الدین چشتی حکومت معنوی ناحیة دهلی را به مریدش بختیار کاکی اختصاص داد

 تاثیر مشایخ چشتیه شطاریه و نقشبندیه در نشر و بسط اسلام بین هندوان و اقوام مالزی به مراتب بیش از تاثیری بود  که غازیان و مجاهدان سابق درین موارد داشته‌اند. (زرینکوب 1377) چشتیه در طول قرون متمادی بانفوذترین طریقت شبه قاره بوده است. سهروردیه منسوب به ابونجیب عبدالقاهربن عبدالله سهروردی  یا منسوب به برادرزادة وی شهاب الدین عمربن محمد سهروردی دومین سلسلة مشهور صوفیه در شبه قارة هند است . مروج آن در هند بهاءالدین زکریا (متوفی 661) معاصر معین الدین چشتی بود. تلاشهای وی برای گسترش اسلام در پنجاب بسیار بهتر بود. وی در ملتان اقامت داشت و خانقاهش مرکز نشر معارف صوفیه بود و در پنجاب و سند مریدان فراوانی پیدا کرد پس از او پسرش صدرالدین محمدعارف (متوفی 684) و پس از صدرالدین پسر او رکن الدین عالم (متوفی 735) خلیفه شدند و حفظ و نشر سهروردیه را بر عهده گرفتند. سلسلة کبرویه منسوب به نجم الدین کبری در هند دارای دو شاخة مهم است : یکی همدانیه و دیگری فردوسیه . همدانیه شاخة کشمیری از رکنیه (شاخة خراسانی سلسلة کبرویه ) و منسوب به میرسیدعلی بن شهاب همدانی (متوفی 785) است. میرسیدعلی همدانی طی چند سفر به کشمیر سبب رواج کبرویه در آنجا شد. او همچنین زمینه ساز رواج زبان فارسی و هنر ایرانی در کشمیر بود. وی شاگردانش را برای تبلیغ به جاهای گوناگون کشمیر می فرستاد و نوشته اند که او در کشمیر 000 37 تن را مسلمان کرد و در دورة او مساجد و خانقاههای بسیاری در آنجا به نام «حضرت امیر» ساخته شد (حکمت ص 341ـ342 ریاض ص 48ـ50 58 60). میرسیدعلی در کشمیر کتابخانه ای تأسیس کرد و کتابهای فراوانی به عربی و فارسی به آنجا برد (ریاض ص 59). فرزند وی سیدمحمد همدانی نیز برای تبلیغ اسلام به کشمیر رفت . مرید دیگر میرسیدعلی همدانی اشرف جهانگیر سمنانی (متوفی 808) نیز شاخة اشرفیه از سلسلة کبرویه را تأسیس کرد. (از دایرت المعارف بزرگ اسلامی مدخل صوفیه)

صوفیان نعمت اللهیه از زمان حیات  شاه نعمت الله ولی در هند فعالیت داشتند. شاه خلیل الله (پسر شاه نعمت الله ولی ) و میرنورالله (نوة شاه نعمت الله ) به دعوت سلطان شهاب الدین احمد اول (از بهمنیان دکن ) به دکن سفر کردند. در آنجا بین سلطان و میرنورالله پیوند خانوادگی پدید آمد و آنان مقیم دکن شدند و به این ترتیب سلطان از این سلسله حمایت کرد.

حضور پیروان نعمت اللهیه در دکن سبب کاهش تأثیر پیروان گیسودراز بر مردم شد و زمینه را برای تغییر مذهب سلاطین دکن فراهم نمود. از اوایل ظهور صفویه (ح 906ـ 1135) نعمت اللهیه در هند دارای پایگاه محکمی شد و شاخة هاشمشاهیة آن منسوب به میرهاشم جهانگیر در دهلی به وجود آمد و دوام یافت. (زرین کوب 1362 ش ب ص 215).

خاستگاه نقشبندیه آسیای مرکزی بود. احتمالا استقرار این طریقت در هند از طریق باقی بالله  (متوفی 971) و در زمان اکبرشاه بوده است بابر (حک : 899 ـ937) از این سلسله حمایت می کرد. مشهورترین صوفی نقشبندی احمد سرهندی (متوفی 1035) معروف به مجدد الف ثانی بود. او نامه های بسیاری برای شخصیتهای سیاسی زمان خود نوشت و توانست بسیاری از اشراف و درباریان را در مخالفت با روش دربار تیموریان هند (نزدیک کردن آیین هندو به دین اسلام ) با خود هم عقیده کند . در این دوره مشایخ نقشبندیه برای جدا کردن عقاید هندو از عقاید اسلامی در مقابل وحدت وجود ــ که به آیین هندو نزدیک بود ــ وحدت شهود را مطرح می کردند

یکی دیگر از اشخاص مهم نقشبندی شاه ولی الله دهلوی (متوفی 1176) بود. وی در صدد بود که میان شریعت و تصوف سازگاری ایجاد کند. او در نامه هایش مقامات حکومتی را به اصلاحات مالی و سیاسی سفارش می کرد. مدرسه ای که او تأسیس نمود مرکز نهضت احیای تفکر دینی شناخته می شد و محققان از جاهای گوناگون هند به آنجا می رفتند. (از دایرت المعارف بزرگ اسلامی مدخل صوفیه)

7.    تصوف در جنوب شرقی آسیا. تاریخ تصوف در فرهنگ وتمدن آسیای جنوب شرقی خصوصا اندونزی و مالزی با ظهور و گسترش اسلام در قرن هفتم / سیزدهم در این منطقه پیوند خورده است . به نظر پژوهشگران صوفیان در اسلامی شدن این حوزه که گویا تا قرن نهم / پانزدهم طول کشید نقش مهمی داشته اند (مرل کالوین ریکلفس تاریخ جدید اندونزی ترجمة عبدالعظیم هاشمی نیک تهران 1370 ش.) به عقیدة آنان صوفیان پس از سقوط بغداد به دست مغولان همراه با تجار و کشتیهای بازرگانی تعالیم اسلام را همراه با افکار صوفیانه به مالاکا (واقع در مالزی امروزی ) آوردند. البته در اسناد این دوره به طور مشخص از هیچیک از طریقتهای تصوف ذکری به میان نیامده است.


مشابهت های موجود میان اندیشة وحدت وجود آیین هندو و بودا و تأثیر درازمدت این دو آیین در آسیای جنوب شرقی سبب شد اندیشة وحدت وجود که بیشتر از طریق فنصوری و سوماترانی معرفی شده بود بسرعت انتشار یابد (دائرت المعارف بزرگ اسلامی مدخل تصوف)

8.    جنبش شمال آفریقا: بعضی از صوفیه‌ی مصر و شام در مبارزه‌ با صلیبی‌ها سعی بسیار داشته‌آند و اهتمام برخی از آنها در نهی از منکر بسیار بوده است. همچنین نقشبندیه در نشر و ترویجچ اسلام بین اقوام تاتار و ازبک تاثیر بارز داشته‌آند. قادریه و تیجانیه در آفریقا خاصه در حدود سودان سنگال و نیجریه نفوذ و تاثیر بسیار در نشر اسلام کرده‌اند. در کار امر به معروف و نهی از منکر گاه چنان اهتمام داشته‌اند که مکرر در معارضه‌ی با ارباب قدرت خود را به خطر می‌افکنده‌آند. (زرین‌کوب، 1377)


9.    در قتل عام خوارزم به دست مغول گویند به شیخ نجم‌الدین کبری پیشنهاد شد از شهر بیرون رود تا از قتل امان یابد نپذیرفت و گفت عمری با خوارزمیان بوده‌ام درین زمان نامردیست که آنها را تنها گذارم. (زرین کوب، 1377) و این حکایت در جامع‌التواریخ منقول است که در پاسخ این پیام چنگیز که «من خوارزم را قتل خواهم کرد، آن بزرگ باید که بیرون آید و به ما بپیوندد» گفت که «هفتاد سال با تلخ و شیرین روزگار در خوارزم با این طایفه به سر برده‌ام، اکنون که هنگام نزول بلاست، اگر بگریزم از مروت به دور باشد» (رشیدالدینفضلالله 1338) 10.    جنبش سربداران: شیخ خلیفه که در سال 736 در سبزوار کشته شد یک صوفی شیعی بود که در مسجد آن شهر بر خلاف فقهاء سنی و حکام عصر سخنان موثر می‌گفت. شاگرد و مرید او شیخ حسن جوری بود و همین مریدان شیخ حسن جوری بودند که نهضت سربداران را پدید آوردند. (زرینکوب 1377)  شیخ خلیفه مازندرانى که علوم دینى را در آمل آموخته بود، نزد شیخ بالوى زاهد از مشایخ بزرگ مازندران رفت و از مریدان او شد.7 شیخ خلیفه به دنبال مبارزه با ظلم و ستم، و دریافت پاسخ صحیح در مسائل سیاسى و اجتماعى بود و چون این موارد را در استاد خود ندید، از او ناامید شد. از این رو به سمنان نزد علاءالدوله سمنانى از صوفیان بزرگ آن زمان که آوازه شهرتش در همه جا پیچیده بود، رفت. علاءالدوله که در بزرگوارى، کرامت، وارستگى، صاحب فضل و دانش بود، حتى بزرگان مغول ـ که شیخ را با خود در مذهب و عقیده همراه مى دیدندـ در حل مسائل سیاسى از کرامات او بهره مى بردند. (مرادینسب 1382) وى افزون بر ارشاد و موعظه به مشکل هاى اجتماعى و سیاسى که جامعه از آن رنج مى برد، اشاره مى کرد و تنها راه آزادى و رهایى را، جهاد در راه خدا و مبارزه با حاکمان ظلم و ستم اعلام مى کرد. مردم او را به منزله پناهگاهى در برابر ظلم و ستم بیگانه انتخاب کردند. آوازه مبارزه و سخنان او در همه جا پیچید و برخى از صوفیان و فقیهان اهل سُنّت که موافق سخنان شیخ نبودند به همراه حاکمان وقت با اقدام هاى شیخ مخالفت کردند. از این رو به بهانه آنکه شیخ در مسجد سخن از دنیا مى گوید فتواى قتل او را نزد ابوسعید فرستادند. ابوسعید که همیشه مراعات حال صوفیان را مى کرد و به آنان عشق مىورزید، تصمیم گیرى درباره شیخ را به فرمانروایانان خراسان سپرد. آنان با حمایت سخنان فقیهان متعصب سبزوار که از مذهب شیخ در هراس بودند، شبانه شیخ را در مسجد کشتند و قتل او را عادى نشان دادند، به این طریق که او را حلق آویز کرده و چند خشت زیر پاى او قرار دادند تا مرگ او را به صورت خودکشى جلوه دادند. (مرادینسب 1382) البته که پیروان وی بعدا به یاری آموزه‌های استاد خود قیام کرده و نضعت بزرگ سربه داران را که از نهضتهایی است که افتخار ایرانیان برای رهایی از ظلم و ستم است بنا نهادند. این مطلب نیز خود دلیل بر اهتمام صوفیان و مکتب تصوف بر اصلاح جامعه به طریق مبارزات بعضا سیاسی است که رخ داده است.


11.    دولت صفویه به سعی صوفیان پدید آمد و اما پس از کسب قدرت با صوفیان درافتادند. بعد هم که شاه عباس با آنها صفایی نداشت. و صوفیان به سبب قدرت فقها و متشرعه مطعون و منفور شدند. (زرینکوب 1377) 12.    سید محمد نوربخش موسس طریقه‌ی نوربخشیه داعیه‌ی مهدویت و خلافت داشت و در عهد شاهرخ تیموری مکرر خروج کرد و حتی سکه نیز به نام خویش زد. (زرینکوب 1377)  سیدمحمد نوربخش اهل قائن خراسان و از شاگردان میرسید شریف جرجانی و عالم بزرگ شیعی ابن فهد حلی بود. او و جانشینانش که در نشر مذهب شیعه در قرن نهم و بعد از آن سهم بسیار داشتند مقدم بر صفویه در فکر قیام بر ضد سلطان وقت (شاهرخ گورکانی ) و تأسیس حکومت صوفی شیعی بودند. خواجه اسحاق ختلانی نیز با وی همکاری کرد ولی پس از آنکه شکست خورد محبوس شد و خواجه اسحاق به امر شاهرخ در 826 به قتل رسید.


نقشبندیه در دورة خلافت خواجه عبیدالله احرار در تاشکند  در حیات معنوی و در عرصة سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ماوراءالنهر به عنصری تعیین کننده بدل شد. خواجه عبیدالله به سبب ارتباط مستمر با دیگر حاکمان و داشتن ثروت و املاک و موقوفات بسیار و اجرای قانون الجاء * (نوعی نظام حمایتی ) برای کشاورزان و پیشه وران ثروتی فراهم آورد و در میان آنان نفوذی معنوی یافت . وی از این طریق بر شرایط اقتصادی و اجتماعی ماوراءالنهر بویژه سمرقند و تاشکند و هرات تأثیر گذاشت و حتی در رابطة میان مرید و شیخ تغییراتی پدید آورد. در دورة تیموری نقشبندیه نقش فعال سیاسی و اقتصادی داشت اما در میان شیوخ این سلسله خواجه عبیدالله احرار را باید سرمشق شیوخ صوفی دانست که با تأسیس ساختار سازمان یافتة اقتصادی و به سبب اعتبار و نفوذ مذهبی اش توانست میان حاکمان و کشاورزان و پیشه وران واسطه شود و از میزان مالیاتها بکاهد (از دایرت‌المعارف بزرگ اسلامی مدخل تصوف)

13.    جنبش حروفیه: فضل‌الله استرآبادی موسس طریقه حروفیه نیز همواره در طلب ریاست و سیاست بود. مریدان وی بودند که شاهرخ را خنجر زدند. (زرینکوب 1377). حروفی‌گری به گونه‌ای که قابل انکار و چشمپوشی نیست با تصوف مربوط است؛ و چه بسا به صوفی‌گری بیش از شیعی‌گری بچسبد. (الشیبی 1374) «جنبش حروفیه در زمان امیر تیمور آغاز شد که ناشی از بیداری قشرهای زحمت‌کش جامه و به کارافتادن  قدرت تفکر و اندیشه و در واقع نمایانگر آغاز خودباوری و در جامعه‌ی ایرانی بود. رهبر این جنبش فضل‌الله استرآبادی توسط میانشاه پسر امیر تیمور به قتل رسید. فضل‌الله خود شغل کلاهدوزی داشته و مریدانش نیز بیشتر از پیشه‌وران فقیر خرده‌پا تشکیل شده بودند. … علما فتوا دادند که خون این جماعت باید ریخته شود…. بعد از برافتادن ایلخانیان نهضت‌های متعدد سیاسی و مذهبی در نقاط مختلف که از قیمومت ایلخانان رسته بودند، به وقوع پیوستند و به دنبال ستم امیر تیمور و نیز جنبش‌های قهرآمیز در واکنش به تجاوزات تیمور به حقوق جمعی جامعه و دریدن چتر رعب و حشت حکومت تیمور و عمالش رخد داد که جنبش حروفیه قهرآمیزترین آنها بود. اما این جنبش قبل از هر چیز در وابع جنبشی بود برای احیا و استیفای حقوق انسان‌ها که به شدت مورد تجاوز قرار گرفته بود. انسان به عنوان عزیزترین ثمره‌ی هستی و سیر تکاملی آن، اساس اندیشه‌ی حروفیه‌ را تشکیل می‌داد. .. رهبر این گروه انسان ناآگاه را ماند جوانی خام و ناپخته می‌داند که در باغ کهن تاریخ خفته و از گوهر دریای وجود خود بی‌خبر است.  …. مطالعه دقیق آثار رهبران حروفیه نشان می‌دهد که شاهرگ‌های اندیشه‌ی فلسفی ه در قرن نوزده و بستم در اروپا به فلسفه‌ی علمی معروف شده، در قرن هشتم و نهم هجری در افکار بلند و متعالی اندیشه‌وران حروفی تلالو یافته بود. می‌توان گفت که نعیمی و نسیمی و به طور کلی جنبش حروفیه جزء پایه‌گذاران و آغزگران فلسفه‌ی علمی به معنای دقیق کلم در بستر تاریخ تکامل فکر و اندیشه در ایران بوده‌اند.» (خیاوی 1379)


14.    به طور کلی بعضی سلسله‌های صوفیه ظاهرا معتقد بوده‌اند که چون صلاح پادشاه صلاح رعیت است و فسادش فساد رعیت ارتباط با حکام و سلاطین بران آنها ضرورت دارد. بعضی دیگر به سبب استغراق در تجرد و مراقبت، فرصت آنکه به احوال امراء و ملوک بپردازند نداشته‌اند سلاطین هم بعضی میلی به این عوالم نشان نمی‌داده‌آند ئو بعضی از بیم فقهاء نسبت به صوفیه بی‌اعتنا بوده‌اند. برخی هم برای اجتناب از نغوذ و مداخله فقها در امور به صوفیه و مشایخ آنها ا عتقاد می‌ورزیده‌آند. (زرین‌کوب، 1377) 15.    فتوت و جوانمردی: در باب فتیان و جوانمردان نیز باید گفت که اینان نیز جلوه‌ای از تصوف در میان عوام و مردم عامی بوده‌اند. «از جنبه‌های بسیار مهم تاریخ اجتماعی ایران رواج آیین جوانمردی و تشکیل جمعیت‌های جوانمردان و فتیان است. دلایلی هم هست که می‌رساند بنیاد این آیین و مسلک اجتماعی در ایران پیش از اسلام بنا نهاده شده است.» (نفیسی 1377) جوانمردان نیز از جمله کسانی بوده‌اند که در حیات اجتماعی ایران نقش برجسته‌ای داشته‌اند و در حالات و مقامات آنان که بنگریم سلوک و خدمت به خلق و مردم را سرلوحه سلوک خود می‌پنداشته‌اند از جمله شرایط پایدار ماندن در جوانمردی این بوده است که: «صحبت نیکو، داده‌ی خود را بازنستادن، رعایت آداب جوانمردی در طعام خوردن و نشست و خاست و سازگاری با مردم و در اجتماع درآمدن». (نفیسی 1377)که در اینجا نیز معاشرت و مماشات نیکو با مردم توصیه اکید شده است. در سلسله نسب جوانمردان که ذکر شده است اختلاف زیاد است اما «تقریبا در همه آنها نام ابو مسلم خراسانی آمده است» و می‌دانیم که ابومسلم خراسانی چه نقش بزرگی در تغییر جامعه اسلامی و روی کار آمدن عباسیان داشته است.


16.    در باب شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی از بزرگترین ادبا و شعرا و جامعه‌شناسان کهن ایران باید گفت: «بسیاری سعدی را صرفا یک اخلاق‌گرا می‌دانند اما علاوه بر این او یکی از صوفیان طریقت سهروردیه و نیز نویسنده‌ای بود که عرفان به شکل بسیار عمیق در وی جلوه‌گر شده بود. چنانکه می‌توان از برخی بخش‌های گلستان و بوستان دید. (نصر 9 اسفند 80) سعدی را باید به معنی کامل کلمه یک جامعه شناسی سنتی دانست که اندیشه‌های وی در بابت تربیت فردی و اجتماعی جامعه در جای جای گلستان و بوستان منعکس است. توجه ویژه وی به اصلاح ساختارهای جامعه و در ابتدا فرد را می‌توان در این ابیات دید که: «صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه/ بشکست عهد صحبت اهل طریق را// گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود/ تا اختیار کردی از آن این فریق را// گفت آن گلیم خویش به در می‌برد ز موج/ وین جهد می‌کند که بگیرد غریق را» (سعدی 1373) و این مطلب خود موید توجه ویژه صوفیه به مسائل اجتماعی و سعی در اصلاح فرد و جامعه برای رسیدن به مدینه فاضله‌ی مثالی است. 17.    در دوران قاجار: حاج میرزا آقاسی وزیر محمد شاه را به تصوف و گرایش به فرقه‌ی نعمت‌اللهیه می‌شناسند. در مورد وی در طول تاریخ انحرافات فراوانی شده است و تهمت‌های عجیب و غریبی به وی زده شده که بیشتر آن را به نظر می‌رسد ملایانی که بنای مخالفت با تصوف داشته و خو در ایران حکومت‌هایی در دولت تشکیل داده بودند و حاج میرزا آقاسی در رفع فتنه‌های آنها تلاش‌های بسیاری مصروف داشتند جعل کرده‌اند.


خلاصه و نتیجه‌گیری:

از آنچه  گفته شد معلوم می‌گردد که آنچه به عرفا و متصوفه نسبت داده‌اند مبنی بر اینکه آنان به دلیل عزلت و گوشه‌گیری و انزوا به تبلیغ این رویه نادرست می‌پردازند و جامعه را از مشارکت در حیات اجتماعی خود باز می‌دارند. صحیح نیست و مثال‌های متعدد که باز هم بر تعداد آنها بسیار می‌توان افزود نشان می‌دهد که عرفا و متصوفه و درویشان با هر عنوانی دیگری هم که آنها را بخوانیم همواره خدمت و مهربانی با مردم و خلق خداوند را منظور نظر داشته و در این راه با وجود تفاوت مرام و مسلکی که میان خودشان بوده است در نهایت در رفع ظلم و اصلاح جامعه از نادرستی تلاش می‌کرده‌اند و در این راه چه با نوشتن کتب و چه با داشتن رابطه با سلاطین و یا در نهایت قیام علیه حکومت‌های ستمکار و یا اجنبی تلاش فراوان نموده‌اند.

بنابراین ما از خلال این سطور گفته شده می‌توانیم دریابیم که تصوف و عرفان راستین مکتبی پویاست که می‌تواند با حرکت و پویایی خود در رشد و تعالی جامعه از جنبه معنوی مشارکت داشته و در مواقع ضرورت به یاری دیگر مردمان برای اصلاح حرکت‌های کج‌مدارانه بپردازند.


 

منابع:

فهرست منابع

الشیبی, کامل مصطفی. تشیع و تصوف از آغاز تا سده دوازدهم. چاپ دوم ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگوزلو. تهران: امیرکبیر 1374.

خیاوی, روشن. حروفیه، عقاید و آراء. تهران: نشر آتیه 1379

رشیدالدین فضلالله. جامعه التواریخ به کوشش بهمن اقبال. تهران: اقبال 1338

زرینکوب, عبدالحسین. ارزش میراث صوفیه. چاپ هشتم. تهران: امیرکبیر 1377

سعدی. گلستان سعدی. چاپ سوم. Edited by غلامحسین یوسفی. تهران: خوارزمی 1377

عطارنیشابوری. تذکرة الاولیا. Edited by به کوشش محمد استعلامی. تهران: زوار 1346

مرادینسب, حسین. دولت سربداران و تحولات سیاسى، اجتماعى و فرهنگى در قرن هشتم. زمستان 1382. http://www.iec-md.org\farhangi\sarbedaaraan_moraadinasab.html (accessed فروردین 10, 1387).

نصر, سید حسین. "ادبیات صوفیانه فارسی." ایران 9.  اسفند 80

نفیسی, سعید. سرچشمه تصوف در ایران. چاپ نهم. تهران: فروغی, 1377.

پنج‌شنبه، 12 اردیبهشت 1387