برای اسم دو اعتبار است یکی اعتبار به اینکه اسم و آینه برای مسمی است و به این نظر شخصیت و وجودی که غیر از وجود مسمی (نامبرده شده) باشد برای آن نیست بلکه وجود آن همان وجود مسمی و نمونهای از آن و شخصیت آن نیز همان شخصیت مسمی است و از این جهت در سخن گفتن و مکالمات حکم بر مسمی و نظر بدان است مثلاً هرگاه بگوئیم زید آمد نظری به حروف کلمه اصلاً نداریم بلکه مقصود ما خبر دادن از آمدن کسی است که بدین نام موسوم میباشد. اعتبار دیگر این است
برای اسم دو اعتبار است یکی اعتبار به اینکه اسم و آینه برای مسمی است و به این نظر شخصیت و وجودی که غیر از وجود مسمی (نامبرده شده) باشد برای آن نیست بلکه وجود آن همان وجود مسمی و نمونهای از آن و شخصیت آن نیز همان شخصیت مسمی است و از این جهت در سخن گفتن و مکالمات حکم بر مسمی و نظر بدان است مثلاً هرگاه بگوئیم زید آمد نظری به حروف کلمه اصلاً نداریم بلکه مقصود ما خبر دادن از آمدن کسی است که بدین نام موسوم میباشد. اعتبار دیگر این است که خود اسم وجودی دارد غیر از وجود مسمی که مورد نظر است و بر آن حکم میشود در اینصورت آن نیز مانند مسمی موجودی است دارای استقلال و مغایر با مسمی و به این نظر خود نیز به اعتباری مسمی محسوب می گردد و دارای اسمی است مثلاً گفتن اینکه “زید لفظی است مرکب از سه حرف ” کلمهٔ زید در آن جمله چون نظر به خود لفظ داریم مسمی محسوب و دارای نامهای متعدد است مانند اسم و لفظ و کلمه و مرکب و موضوع و دال و علم و غیر آنها از اعتباراتی که در علوم مربوطه ذکر شده و به این اعتبار مظهر و اسم و آینه برای مسمی نمیشود و دلالت بر مسمائی هم نمیکند چنانکه در جملهٔ بالا هیچ نظری به شخصی که دارای این نام در خارج باشد نیست.
و چون همهٔ موجودات عالم به اعتباری نامهای خداوند میباشند در آنها نیز این دو اعتبار موجود است و به این دو اعتبار اشاره میفرماید در آیۀ شریفه “ان هی الا اسماء سميتموها انتم و ابائكم ما انزل الله بها من سلطان” یعنی این بتهایی که میپرستید نیستند مگر نامهایی که شما خودتان نام گذاردهاید، از طرف خداوند حکمی برای آن نازل نشده است. منظور آن است که اینها مسمی و مورد نظر و مستقل نیستند که شما در مقابل خدا آوردهاید بلکه اینها اسمهایی هستند که خودتان آنها را مسمی قرار دادهاید و چون شما از مسمی که حق است تعالی شأنه دو رافتاده و نظر به اسمها دارید که مسمی قرار دادهاید برای آنها استقلالی در وجود قائل شدهاید در عین حال البته مسمی هم برای آنها وجود دارد زیرا همهٔ عالم اسماء حقند لذا شما کافر یا مشرک میباشید. حالات مردم نیز در نظر کردن به اشیاء و موجودات این عالم به اختلاف است یکی از جهت این که همه اسماء حق میباشند بدانها ناظر است ولی از وجود خود آنها و نظر و توجه به آنها غفلت دارد یا به آنها بالتبع ناظر و درک آنها نیز میکند و دیگری بدانها بالاستقلال نظر میکند و حکم مسمی به آنها میدهد و از مسمی غفلت دارد و دسته دیگر هستند که بدانها به جنبه استقلال ناظر و هم به مسمی که حق است نظر دارد.
حالت اول برای کسی است که مقصود و معبود او حق است و او را به وسیلهٔ واقع ساختن نامها بر او عبادت میکند و به خود نامها هیچ نظری ندارد و دسته دوم که نظر به اسماء بالاستقلال دارند و از مسمی غافلند کسانی هستند که اسم را بدون مسمی میپرستند و اینها کافرند که حقیقت و مسمی را پوشاندهاند و حال بیشتر مردم چنین است و دسته سوم که به هر دو نظر دارند یعنی هم به اسم با نظر استقلال و مسمی بودن و هم به مسمی بطوریکه آن را نیز مستقل و مغایر و مباین اسماء میبینند این دسته هر دو را میپرستند و مشرکند. و دستهٔ اول که موجودات را اسماء حق میبینند اگر از خود آنها کاملا غفلت داشته و نظری به غیر حق نداشته باشند مجذوبند که حکم کثرات و تکلیف در آن حال که استشعاری به خود نیز ندارد از آنها برداشته است و اگر متوجه به اسماء نیز باشد کامل و جامع صورت و معنی و ظاهر و باطن است و این شخص نیز یا درک و توجه او به اسماء بر توجه به مسمی غالب است یا توجه او به مسمی غلبه دارد یا نسبت به هر دو به طور تساوی، نهایت آنکه توجه به اسماء در هر سه حال بالتبع و به عنوان آینه بودن مسمی میباشد.
دستهٔ اول که توجه او به اسماء غالب است در مقام موسوی که کثرت بر وحدت غلبه دارد میباشد و دستهٔ دوم در مرحلهٔ عیسوی که وحدت بر کثرت غالب میباشد قرار گرفته و سومی کسی است که رعایت همه مراتب و حقوق کثرات و وحدت را در همه حال نموده و از هیچ حقی فروگذار ندارد و در نشئه و عالم محمدی که جامع کثرت و وحدت است و همه را دارا میباشد واقع است. در قرآن مجید به این سه مرتبه درین آیه که سورهٔ فتح است اشاره شده ” محمد(ص) رسول الله و الذين معه اشداء علی الكفار رحماء بينهم تريهم ركعا سجدا يبتغون فضلا من الله و رضوانا ذلك مثلهم فی التورية و مثلهم فی الانجيل كزرع اخرج شطاه فآزره فاستغلظ فاستوی علی سوقه يعجب الزراع “. یعنی محمد(ص) پیامبر خدا است و او و کسانی که با او هستند نسبت به دشمنان خیلی سخت و نسبت به دوستان بسیار رئوف و مهربانند آنها را همواره در حال عبادت و رکوع و سجود میبینی که خشنودی و عنایت خدا را میطلبند این است مَثل آنها در تورات و مثل آنان در انجیل مانند زراعتی است که برگ آن ابتدا باریک بیرون آمده و سپس آن را یاری و تقویت نموده تا قوی و بزرگ شده و بلند و راست گردد سپس به کمال خود رسیده که باعث شگفتی و خوشی زراعتکاران می شود.
و عبارت ذلک مثلهم فی التورية اشاره به نشئهٔ موسوی است چون در آن نشئه توجه به کثرات است و اتصاف به اوصاف اختیاری و احکام قالبی وجود دارد ازینرو به نظر شدت با کفار مینگرد و مثلهم فی الانجيل اشاره به جنبهٔ عیسوی است که تجرد محض است مانند گیاهی که به نمو و حرکت جوهری و کیفی خود مشغول و نظری به خارج ندارد و اینکه آنان دارای هر دو جنبه میباشند به وجهه محمدی(ص) که جمع بین دو عالم آخرت و دنیا و وحدت و کثرت است اشاره میباشد. و نیز میتوانیم حال کافر و مشرک و مجذوب و کامل را با سه وجههای که برای او ذکر شد به آینه و نظر بدان و صوری که در آن دیده میشود مثال بزنیم زیرا انسان گاهی به خود آینه و شکل و عوارض آن از قبیل مدور بودن یا مربع یا مستطیل یا مسدس بودن یا فرورفتگی یا برآمدگی آن و سایر حالات آن نظر دارد و هیچ صورتی را در آن نگاه نمیکند یا توجه به دیدن صورت ندارد این حالت مانند حال کفر است و گاهی نیز هم نظر به آینه بالاستقلال و هم نظر به صورت در آن دارد و این شخص چون توجه خود را به هرکدام بالاستقلال قرار داده حکم مشرک را دارد و گاهی نظر به آینه دارد ولی بتبع صورت یعنی نظر اصلی او به صورتی است که در آینه ظاهر است و هیچ توجهی به آینه و دیدن آن ندارد این شخص حکم موحد را دارد درین حالت اگر به هیچ وجه نظر و استشعاری به توجه به آینه نداشته و فقط متوجه صورت است حکم مجذوب را دارد و اگر توجهی هم به آینه بالتبع دارد ولی میداند که آینه فقط برای نشان دادن صورت است و ازاینرو متوجه آن نیز میباشد، سه حالتی که ذکر کردیم در این مورد پیدا میشود.
و آنچه وارد شده که کسی خدمت معصوم علیهالسلام عرض کرد “هل الله فی الخلق ام الخلق فی الله” یعنی آیا خدا در خلق است یا خلق در خدا و حضرت جواب فرمود ” اخبرنی عن المرآة هل انت فی المرآة ام المرآة فيک “ یعنی به من بگو که آیا تو در آینه واقع شدهای یا آینه در تو؟ این حدیث به همانچه ما گفتیم اشاره دارد و اصطلاح کثرت در وحدت و وحدت در کثرت و جمع بین وحدت و کثرت که در میان صوفیه میباشد اشاره به این سه نشئه است و برای اشاره به این سه نشئه رسیده است که فرمود “ما رايت شيئا الا و رايت الله فيه ” و در جای دیگر ” الا و رايت الله قبله “ و در جای دیگر ” الا و رايت الله بعده “ یعنی من هیچ چیز را ندیدم مگر آنکه خدا را در آن دیدم یا آنکه خدا را پیش از آن یا بعد از آن مشاهده نمودم.
از کتاب راهنمای سعادت