پير شب زنده دار:
يكى از پيرانِ كامل، همواره شب بيدار و روز هشيار بود، يكى از او پرسيد:
چرا هرگز شبى نمىخوابى؟
پير گفت: مرد دانا چگونه بخوابد؛ آن كه در ميان بهشت و دوزخ سرگردان است و هيچكس اماننامهاى به او نداده است.
دلى پر تَفت و جانى پر تب و تاب
چگونه يابد آخر چشم من خواب
هزاران جانِ پاکِ نامداران
فداى خلوت بيدارداران
از آن مستان مباش كه شب به نظرشان مهتابى است، يعنى شبى نمىبينند و بى خيال مىخوابند.
شب مهتاب چون مىآيَدَت خواب
كه عاشق خواب كم يابد به مهتاب
نكو نَبوَد، چه گويد مرد هشيار؟
بخفته عاشق و معشوق بيدار
تو مرد گُلْخَنِ نَفْس و هوايى
كجا مردان عشق پارسايى
توضيح: منظور اين است كه معشوق كه بىنياز از عاشق است همواره بيدار است تا عاشق به سويش آيد و نالهی عشق سر دهد و دست نياز دراز كند، تا او گوهرهاى لطف به عاشق بخشد، پس چه شوربخت عاشقى خفته كه يار آيد و او دست تهى ماند. چرا ما در گلخنِ نَفْس به تون* تابى حمام هوس مشغوليم؟
(داستانها و پيامهاى شيخ عطّار در اسرارنامه)
* تون: گلخن حمّام، اجاق زير ديگ خزانهی حمّام. حمّامهاى قديم با هيزم گرم مىشد. در كنار حمّام راهپلّهاى بود كه هيزمافروز كه او را تونتاب مىگفتند از آن پلّهها هيزم را پايين مىبرد تا به زير ديگ بزرگ حمّام نهد و آب آن گرم شود.
*********
مرد آن است كه در ميان خلق باشد:
جمعى به شيخ ابوسعيد ابوالخير گفتند: فلان كس بر روى آب راه مىرود!
فرمود: اين كار آسان است قورباغه و سنجاقک هم بر روى آب راه مىروند.
گفتند: فلان كس در هوا مىپرد!
فرمود: زاغ و مگس هم در هوا مىپرند.
گفتند: فلان كس در يک لحظه از شهرى به شهرى مىرود!
فرمود: شيطان نيز در يک نَفَس از مشرق به مغرب مىرود.
گفتند: پس مرد واقعى (انسان حقيقى) كيست؟
فرمود: مرد آن است كه در ميان خلق بنشيند، برخيزد، بخورد، بخوابد، بخرد، بفروشد، در بازار داد و ستد كند، زن بگيرد، با خلق درآميزد و يک لحظه از خدا غافل نباشد*.
توضيح: اين پيام، راهگشا و پاسخى است براى آنان كه صوفيان را تارک دنيا و بدون مسئوليّت و لاابالى مىشمرند.
(داستانها و پيامهاى اسرارالتوحيد)
* اسرارالتوحيد، ص ١٩٩؛ اين سخن را به شكلهاى مختلف به رابعه، خواجه عبدالله انصارى و ديگران نيز نسبت دادهاند. خواجه عبدالله مىگويد: اگر بر آب روى خسى باشى، اگر بر هوا پرى مگسى باشى، دل به دست آر تا كسى باشى.