حکایات و لطایف
حكايت ملاقات ابوعلی سينا با ابوسعيد ابوالخير: «يک روز شيخ ابوسعيد قدساالله روحه العزيز در نشابور مجلس میگفت. خواجه
برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.
حكايت ملاقات ابوعلی سينا با ابوسعيد ابوالخير: «يک روز شيخ ابوسعيد قدساالله روحه العزيز در نشابور مجلس میگفت. خواجه
غرورِ عبادت و مقام كرامت: پيرى در سير و سفر در راه حجاز در هر گامى كه به سوى
در سیرت پادشاهان: پادشاهی به کشتن بیگناهی فرمان داد. گفت: ای مَلِک بموجب خشمی که تو را بر من
عزّت نفس در قناعت است: درويشى در آتش فقر مىسوخت، كسى به او گفت: فلانى در اين شهر بخشنده
پير شب زنده دار: يكى از پيرانِ كامل، همواره شب بيدار و روز هشيار بود، يكى از او پرسيد:چرا
گرمى جان مجنون: زمستانى سرد بود و مجنون در بيابان آتشى افروخته بود، آشنايى به او رسيد و پرسيد:
گرمى جان مجنون: زمستانى سرد بود و مجنون در بيابان آتشى افروخته بود، آشنايى به او رسيد و پرسيد:
شاه شجاع را دختری بود پادشاهان کرمان میخواستند، سه روز مهلت خواست و در آن سه روز در مساجد
بوسعيد و سنگ آسيا: ابوسعيد ابوالخير از كنار آسيابى مىگذشت، ساعتى ايستاد و نگريست و گفت: آسيا، چه خوب
عشق مجازى: هر كه به غير از ذات معشوق به هرچه دل بندد آن عشق، مجازى است. عشق به
Copyright © Majzooban.Org 2024. All Rights Reserved