عزّت نفس در قناعت است:
درويشى در آتش فقر مىسوخت، كسى به او گفت: فلانى در اين شهر بخشنده است و به خدمت آزادگان، كمر بسته است، اگر برايش نامهاى نويسى، رعايت حال تو مىكند.
درويش گفت: در گرسنگى مردن بِهْ كه حاجت پيش كسى بردن.
(داستانها و پيامهاى سعدى در گلستان)
***********
پزشک در نزد پيامبر:
يكى از پادشاهان ايرانى، پزشكى نزد پيامبر خدا(ص) فرستاد، سالى در ديار عرب بود، كسى به او مراجعه نكرد، پيش پيامبر آمد و گفت: مرا براى معالجهٔ اصحاب فرستادهاند، در اين مدّت كسى مراجعه نكرد تا خدمتى كنم!
پيامبر گفت: اين طايفه را طريقى است كه تا اشتها غالب نشود نخورند و هنوز اشتها باقى است كه دست از طعام بدارند.
حكيم گفت: اين است موجب تندرستى، و رفت.
پيام:
خوردن براى زيستن و ذكر كردن است
تو معتقد كه زيستن از بهر خوردن است؟!
(داستانها و پيامهاى سعدى در گلستان)