با آنكه تحقیقات بسیار گستردهیی دربارهی تصوّف و جریانهای مختلف فكری آن به زبانهای اروپایی و شرقی به عمل آمده و در دهههای اخیر مقالات علمی در این باب كم نبوده است، اما فیالواقع تألیفات خاصی كه به تجزیه و تحلیل معتقدات و ریشههای تاریخی و اجتماعی هر جریانی بپردازد، در میان انبوه این كتابها و مقالات اندک است. برخی از پژوهشگران بر اساس دیدگاه خاصی كه داشتهاند كوشیدهاند تنها به نكاتی بپردازند كه با دیدگاههای خود آنان موافق باشد. در كتابهایی كه دربارهی صوفیان تدوین كردهاند، مفهوم «تصوّف»، «ملامت» و «فتوّت» بهم بافته است. در این مقاله ضمن بررسی تاریخی این پدیدهی فرهنگی، برخی ویژگیها و اصطلاحات و مسائل فتوت مورد بررسی قرارگرفته است.
از برجستهترین مورخانی كه پیش از دیگران در این باب دست به تألیف زده است، ابوعبدالرحمن سلمی(م۵۴۱۲) است. یكی از تألیفات وی در این باب كتاب الفتوه است كه آقای دكتر سلیمان آتش به تصحیح آن پرداخته[۱]، دومین اثر او الملامتیه و الصوفیه و اهل القنوه است كه دكتر ابوالعلاء عفیفی تصحیح كرده[۲] و به نام ملامتیان و صوفیان و جوانمردان در ۱۳۴۴ در كابل به وسیلهی علی رضوی به فارسی ترجمه شده است[۳]. نامگذاری كتاب دوم در بادی امر چنین القا میكند كه ملامتیه پیش از صوفیان و صوفیان پیش از اهل فتوّت بودند. استاد دكتر شفیعی هم در قلندریه به گفتهی خودشان «مجموعه این تپشهای تاریخی را» به چهار رده تقسیم كردهاند:
۱. مذهب كرامیه (به پیشوائی محمد بن كرام، متوفی ۲۵۵)
۲. مذهب ملامتیه (به پیشوایی حمدون قصار، متوفی۲۷۱)
۳. مذهب صوفیه (به پیشوایی تمام عیار بایزید بسطامی (متوفی ۲۶۱)
۴. مذهب اصحاب فتوّت (به سركردگی نوح عیار نیشابوری نیمه دوم قرن سوم)
مذهب كرامیه را كه ممتعترین بحث دربارهی آن از شخص استاد شفیعی است، فعلاً مد نظر نمیگیرم، در ردهبندی استاد شفیعی هم تصادفاً رده چهارم نصیب اهل فتوّت شده است[۴].
جوانمردی كه فتوّت ترجمهاش كردهاند، از پدیدههای بسیار مهم تاریخ اجتماعی ایران است. آنچه در تاریخ اجتماعی ایران به عنوان آیین جوانمردی و گاه فتوّت خوانده میشود، شیوهیی از حیات روحی است كه ریشههای تاریخی و جغرافیایی آن را هیچكس تاكنون به كمال نتوانسته است مورد پژوهش علمی قرار دهد و هر لایهیی كه از روی این مفهوم برداشته شود پوسته و لایهیی دیگر آن را احاطه كرده است[۵]. ادلهیی در دست است كه این مسلک اجتماعی در ایران پیش از اسلام پایهگذاری شده است و یادگار دورهیی است كه سختگیریها برمردم سخت گران میآمده و كسانی كه ناكامی میكشیدهاند به این مسلک پیوستهاند كه طبقات ممتاز با مردم سازگارتر و مهربانتر باشند. دلیل دیگر این كه بسیاری از افكار مانویان در آن راه یافته است و در اواسط قرن دوم هجری كه ایرانیان در گوشه و كنار و مخصوصاً در مشرق ایران و بیشتر در سیستان و خراسان در برابر بیدادگریها و تعصبهای نژادی امویان و دستنشاندگان آنان برخاسته بودند راهنمای این جنبشهای مردانه ملی بیشتر جوانمردان بودهاند. بزرگترین راهنمای این دسته ابومسلم خراسانی بود كه در سال ۱۰۹هـ به دنیا آمد و در ۲۴ شعبان ۱۳۷هـ به فرمان خلیفه حقناشناس عباسی به قتل رسید[۶]. در اینكه چرا این جنبش بیشتر در خراسان و سیستان برپا میشد به این دلیل بود كه موالی كه با آل عباس خصومت داشتند و به آل علی(ع) پیوسته بودند بیشتر در نواحیی بودند كه دور از مركز خلافت باشد[۷]. از قدیمترین دورانها تا نخستین روزهایی كه نیروهای انتظامی لشكری و كشوری منظم و مسلح پدید آیند، حفظ نظم شهرها به عهدهی همین جوانمردان بود. همچون یعقوب لیث صفار خدمات بزرگی كرده بودند و خیانتهای بزرگی هم داشتهاند[۸]. به اعتقاد متصوقه فتوّت طریقتی اخلاقی است كه از پیامبران به میراث مانده است[۹]. آنچه فتوّت یا آیین جوانمردی در ایران قبل از اسلام وجود داشته در یكی از تحولات خود با تصوّف تلاقی كرده است[۱۰]. «فتی» به معنی جوان است. اندک اندک مفهوم «دلیری» و «بخشندگی» هم در كلمه دمیده شد. به تدریج تمامی نیكیهای معنوی و تمام زمینههای دلیری به این كلمه گره خورده است. از اوایل قرن دوم هجری نشانههای صفات دیگری دربارهی فتیان به چشم میخورد كه به هیچ روی ریشه در تعالیم دینی ندارد. در شام و عراق در آغاز قرن دوم «فتیانی» بودهاند كه اهل خمر و لهو و غنا بودهاند و در پایان همین قرن عیاران و شاطرانی بودهاند كه رو در روی دولت قرار داشتهاند…[۱۱] چون طریقه فتیان نیز تا حدی بر اصل اخلاص در عمل و اجتناب از ریا مبتنی بود، طریقه اهل فتوت تدریجاً با سنتهای اهل ملامت بهم آمیخت و قلندران كه بعدها وارث سنتهای اهل ملامت شدند مثل آنها در ترک لباس اصرار كردند و… آداب و رسومی پیدا كردند، به مرور در آنان نیز مانند صوفیه نشانی از رؤیت خلق و انحراف از اصل پیدا شد[۱۲]. عفیفی مینویسد كه فتوّت در كشورهای اسلامی كه دارای مدنیت كهن بود، بالاخص در ایران رنگ تصوّف به خود گرفت[۱۳]. در نیمه دوم قرن سوم در نیشابور خراسان سه تن میزیستند:
یحیی بن معاذ رازی (م۵۲۵۸هـ)، حمدون قصار (م۵۲۷۱هـ) و بوحفض حداد(م۲۶۴هـ). یحیی به مسائل نظری تصوّف عنایت بسیار داشت، اهل نیشابور هم نبود، نیشابوریان مردان عمل بودند. از این سه تن كه پیشروان اولیه اهل ملامت بودند، اقوال بسیاری در ستایش فتوّت نقل شده است[۱۴]. ملامتیه فرقهیی برآمده از میان فرقههای صوفیه بود[۱۵]. حال با توجه به این اظهارنظر كه آیین مردانگی یكی از مفاخر ایران ماست و خدمت بسیار ارزندهیی است كه ایرانیان به فكر بشر كردهاند[۱۶]، ما هم به ترتیبی دیگر سه كلمهی تصوّف، فتوّت و ملامت را بررسی میكنیم:
چنانكه میدانیم ریشه و خاستگاه كلمهی تصوّف دقیقاً معلوم نیست. هم در باب ریشهی كلمه و هم خاستگاه و منشأ آن سخنان فراوانی گفته شده است. تصوّف كه به هر حال طریقهی معنوی برای تزكیهی نفس و تصفیهی باطن است و گفتهاند قابل تعریف نیست[۱۷]و برای آن چندین تعریف در كتب صوفیه مثلاً عوارف المعارف سهروردی (م۶۳۲هـ) است و حتی دده عمر روشنی، مؤسس شاخه روشنیه از طریقت خلوتیه (م۸۹۲هـ) در یک مثنوی بلند در سی و هشت بیت، سی چند تعریف از تصوّف آورده است[۱۸].
فتوّت، اسم مصدری است كه صفت آن «فتی» به صورت فتیان، فتیه و فتیات به معنی جوان، غلام و كنیز در قرآن كریم به كار رفته است. فتوّت مجموعهیی از فضایل است كه اهم آنها كرم و مروّت و سخا و شجاعت است. این كلمه به این معنی اخلاقی قبل از اسلام و در صدر اول تاریخ اسلام میان اعراب و ایرانیان وجود داشت[۱۹]. مروّت در عربی به معنی انسانیت و مردانگی و فتوّت به معنی جوانی، پهلوانی و جوانمردی بود[۲۰].
تفاوت مفهوم عربی مروّت (=مروء?) كه ریشه جاهلی داشت با مفهوم فتوّت اسلامی عبارت شد از تفاوت بین كمال مطلوب حیات مدنی با كمال مطلوب زندگی بدوی[۲۱].
«فتی» به معنی جوان در قرآن كریم در سوره یوسف،۱۲/۳۰ در مورد یوسف(ع) از آن جهت كه تن به كار زشت نداد، در آیات ۱۰ و ۱۳ سوره كهف، [۱۸] در مورد اصحاب كهف كه بر خدا مؤمن بودند و سر به پیش بت خم نكردند، در آیات ۶۰ و ۶۳ همان سوره در مورد یوشع(=یسَع) كه با موسی(ع) همراهی كرد و در سوره انبیا،[۲۱]/آیه ۶۰ در مورد ابراهیم(ع) به كار رفته است. در جاهای دیگر به معانی جوان و غلام و كنیز استعمال شده است.
اعراب دیرین از اصطلاح«فتی» در مخیله خود اصیل و انسان به معنی كامل [انسان كامل] را قصد میكردهاند[۲۲].
رسول اكرم(ص)، علی(ع) را به پاس سخاوت آن حضرت كه هرچه داشت به سائل بخشید، «فتی» خطاب كرد و فرمود:لا فتی الا علی[۲۳]. در روایتی مفصلتر نوشتهاند كه در اثنای غزوه احد گروهی از دشمنان به پیامبر(ص) حملهور شدند. پیامبر به علی(ع) فرمود كه آنان را دفع كند. علی(ع) در حملهیی دمار از آن خاكساران برآورد. در آن حال آوازی آشكارا به گوش همگان رسید كه: لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار[۲۴]. اهل فتوت را گاه جوانمردان، گاهی اهل اخوت یا احسان، گاهی عیاران و بعضاً هم شُطار نامیدهاند. جوانمرد معادل كنایی سخی، كریم، جواد، بامروت و بافتوت است. در واقع چنانكه معروف است در اصل «فتی» ترجمه عربی جوانمرد بوده است. اخیان، جمع اخ كه در زبان تركی هم به كار میرود، گروهی است كه غریبنوازی، احكام، برآوردن حاجات مردم، دستگیری از مظلومان و كشتن شرطهها كار آنان بوده است[۲۵]. اخی پیشكسوت فتیان (=اخیان) را گفتهاند[۲۶]. در اشتقاق كلمه «اخی» نظراتی متفاوت ابراز كردهاند. برخی گفتهاند كه از كلمه «آخو» در تركی به معنی جوانمرد و بخشنده اخذ شده است[۲۷]. شاه اسماعیل صفوی در دیوان تركی خود عنوان «اخی» را در حق یاران و متابعان خویش به كار میبرد كه این مسئله ارتباط بین فتوتداران و اصناف را در آناطولی با قزلباش و شیعه نشان میدهد[۲۸]. اهل فتوت همانند خانوادهای بودند كه كلماتی نظیر: «نوچه» و «كوچک» را «ابن»، پیشینیان را «اب» و «جد» و همه افراد را «اخی» میگفتند[۲۹]. به هر حال كلمهی اخی اگر آكی یا آخو هم تلفظ شود به عربی است[۳۰]. ابن اخی ترک كه در مثنوی در مورد حسامالدین چلبی به كار رفته است، از این مقوله است[۳۱].
اما عیار نامی است كه اعراب به جوانمردان دادهاند كه به معنی گریزنده است و فردی است كه میخواهد خود را رها كند[۳۲]. عیاری را دهلیز یا مدخل جوانمردی شمردهاند. ارباب فتوت كه در آغاز در خراسان گرد آمده بودند، بغداد را مركز خود قرار دادند. سپاهیان غیرمنظم كه عیارخوانده میشدند به فتوت درآمدند[۳۳]. گفتهاند كه جوانمردان یا اهل فتوت طبقهی تربیت یافته و عیاران طبقهی عوام این قوم بودهاند[۳۴].
دربارهی كلمهی «عیار» هم نظراتی ابراز شده است. مرحوم ملکالشعرای بهار حدس زده است كه این كلمه فارسی و به معنی «یار»[۳۵] . مرحوم استاد محمدامین ادیب طوسی میگفت: «عیار» فارسی است و به جای «ای یار» رایج شده است[۳۶]. تخمین ایشان با توجه به كلمه «اخی» به معنی برادر من، و برادر! در تداول عامه امروز و «ای دوست» كه برگردان آوازهای ایرانی است، كاملاً صحیح به نظر میرسد. همچنین گفتهاند كه «ایار» بدون تشدید معادل «یار»بوده است[۳۷]. مردم معتقد بودند كه پایه و اساس تصوف بر اصول عیاری نهاده شده است و در واقع عیاری صورت مادی و جسمانی صفا و عرفان بوده است. میگفتند: جوانمردی جسم و تن آدمیت است و اگر این جسم و تن روح یابد تبدیل به تصوف میشود[۳۸]. عیاران كسانی بودند كه فتوت و جوانمردی را حرفهی خویش قرار داده بودند[۳۹]. تشكیلاتی منظم داشتند، هر ده تن سرپرستی به نام «عریف» ـ به معنی شناسنده و كارگزار قوم ـ هر ده عریف یک «نقیب» و هر ده نقیب یک قائد (=سرهنگ) و هر ده قائد یک امیر داشت[۴۰].
عیار را گاهی «شاطر» به معنی چالاک، دلاور و … (جمع آن شُطَّار) هم میگفتند[۴۱]. در زبان فارسی هنوز در زبان مردم كلماتی رد و بدل میشوند كه علاوه بر معنی لغوی خود به طور كنایی به معنی جوانمرد و خوشقول و حامی به كار میروند و بسیاری از آن كلمات بار معنایی مثبت دارند. نظیر: اخ، اخی، اخوی، برادر، داداش (داش)، مشهدی(مشدی) (داشمشدی)، لوطی و …[۴۲]. در اوایل قرن پنجم در شهرهای شام گروهی جوانمردان پدید آمدند كه آنان را «احداث» و هر یک تن را «حَدَث» مینامیدند. این كلمه در عهد صفویه به ایران و زبان فارسی وارد شده است[۴۳]. در اواخر عهد بنیامیه یعنی در ثلث اول قرن دوم هجری در شام و عراق طبقهیی از مردم كه فتیان خوانده میشدند، برای تفریح و میگساری و آوازخوانی فراهم آمدند[۴۴]. در قرن سوم جوانمردان در فساد و رذایل غوطهور شده بودند[۴۵].
فتی و دیگر كلمات مترادف آن كه نخست با شجاعت و بخشندگی معادل بود، به مرور به ایثار و برخاستن از هوای نفس تغییر معنی داد[۴۶]. بدون تردید بعضی از صفات اهل فتوت، به ویژه از خودگذشتگی و ایثار، به مكتب نیشابور راه یافته است، اما معلوم نیست از چه راهی و توسط چه كسانی؟[۴۷].
در فتوتنامه ها نخستین پیشروان اهل فتوت را آدم صفی(ع)، ابراهیم خلیل(ع) و حضرت محمد(ص) و پس ازایشان، حضرت علیبنابیطالب(ع) و سلمان فارسی شمردهاند [۴۸]. آنان حاتم طایی را در سخاوت و حضرت علی(ع) را در شجاعت اسوهی خود به حساب آوردهاند[۴۹]. فضیلبن عیاض (م۱۸۷ هـ) و پوریای ولی ـ كه به صورت بوربای، بگسیار، بوكیار و بریار هم نقل كردهاند كه ملقب به قتالی خوارزمی (م۷۲۲ هـ) است، كمال اهل فتوت و عرفان بودهاند تا نوبت به الناصرلدینالله خلیفه عباسی رسیده است[۵۰].
فرقههای فتوت متعدد شده بود. در اواسط قرن چهارم هجری عیاران و فتیان كوشیدند تا راه و رسم و مسلک خویش را به تكیهگاهی دینی متكی سازند و فتوت را بر اصلی دینی نسبت دهند. خواه این اسناد درست باشد و خواه مورد تردید گروهی باشد. همین امر، نفاقی بین بیوت و قبایل و احزاب جوانمردان برانگیخت و آنان برای سركوب دیگران به فرقهها و گروههای متعدد تقسیم شدند. این فتنه و آشوب خطری بزرگ برای دولت عباسی و پادشاهان آلبویه پیش آورد. از این مبارزه جوانمردان و عیاران كه با دولت و قدرت حاكمه آن زمان داشتند، در كتب تواریخ اشاراتی بیش نمانده است. مخصوصاً وقتی كه فتوت سیمای عیاری و شاطری یافت، یا شاطران و عیاران خود را جوانمرد خواندند ـ كه نتیجه هر دو یكی است ـ این اشارتها كمتر میشود. مثلاً از عیبهایی كه بر مستكفی خلیفه عباسی (۳۳۳ ـ ۳۳۴ هـ) میگرفتند یكی این بود كه سخن گفتن او به عیاران میمانست و قبل از رسیدن به خلافت پرندهباز بود و با كمان گروهه تیراندازی و نشانهگیری میكرد و برای لهو و لعب و گشت و گذار به بستانها میرفت و این كارها جزو عادتهای جوانمردان آن عصر بوده است.[۵۱]
الناصرلدین الله (۵۷۵ ـ ۶۶۲ هـ) جامه فتوت پوشید كه آن را سرابیل الفتوه یا لباس الفتوه میگفتند و كاس فتوت كه آب و نمک بود نوشید و سیدالفتیان نام گرفت.[۵۲] پیوستن الناصرلدینالله به گروه فتیان و پوشیدن سراویل جزو وقایع بسیار بزرگ و قابل ملاحظهی تاریخ فتوت بلكه بزرگترین حادثهی آن است.[۵۳] فتوت ناصر در شرق و غرب رایج شد. ناصر به عزالدین كیكاووس بنكیخسرو بن قلج ارسلان سلجوقی (م ۶۲۵ هـ) سراویل فتوت فرستاد.[۵۴] شیفتگی به آیین فتوت همه فرمانروایان عصر را زیر چتر خود قرار داد و در مصر و شام و آسیای صغیر و بسیاری بلاد حكام و فرمانروایان به آیین فتوت رو كردند.[۵۵]
الناصر منشوری برای سران احزاب جوانمردان صادر كرد كه در آن منشور نخست گفت: آنچه در آن تردید نیست این است كه اصل فتوت و منبع و مطلع آن حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) است و تمام محاسن و آداب فتوت را از وی نقل میكنند و تمام بیوت و قبایل فتیان خود را بدو منسوب میدارند و برادری جوانمردی را تقلیدی از برادری و برادرخواندگی آن حضرت با رسول اكرم(ص) میدانند…[۵۶] در اینكه حضرت علی بن ابیطالب(ع) را شاه مردان و مولیالموالی لقب دادهاند، احتمالاً تا حدی وابسته بدان است كه آن حضرت اولین كسی بود كه در باب موالی نوعی همدردی و همدلی نشان میداد.[۵۷]
باری فتوت بدانگونه كه ناصر خلیفه شروع كرد نوعی حزب سیاسی به شمار میآمد. امرا و رجال دولت در ممالک و بلاد مختلف بدان منسوب شدند. اندک اندک به نظامات شوالیهها در اروپای قرون وسطی شباهت پیدا كرد. لاف زدن و تظاهر از لوازم احوال اینگونه فتیان بود و انحطاط مفهوم واقعی فتوت نیز از لوازم آن.[۵۸] فتوت در عصر ممالیک ـ نیمه دوم قرن هفتم ـ رواج پیدا كرد و در عراق روی به تراجع نهاد.[۵۹] در سال ۶۵۶ هجری كه دولت عباسیان سقوط كرد، فترتی در كار فتوت پدید آمد.[۶۰] بعد از سقوط خلافت عباسیان فتوت به صورت یک تشكیلات رسمی سیاسی و اجتماعی از بین رفت. از این زمان به بعد جنبهی اخلاقی و اجتماعی آیین فتوت بر جنبهی سیاسی آن غالب آمد.[۶۱] اگر فتوت ناصری با سقوط خلافت در عراق خاتمه یافت، در قلمرو سلجوقیان روم همچنان ادامه داشت و حاصل ادبی آن تألیف یک سلسله فتوتنامه در آداب فتوت بود.[۶۲]
شاید مجال آن رسیده باشد كه پیش از بحثی كوتاه دربارهی ملامتیه، به رغم این گفته كه فتوت نیز مانند تصوف قابل تعریف نیست، چند تعریف از فتوت نقل كنیم كه ملامت را هم تعریف كرده باشیم:
حسن بصری(م۱۱۰ هـ) مفهوم فتوت را در آیه قرآن كریم یافته است: «انالله یأمر بالعدل و الاحسان وایتاء ذیالقربی و ینهی عنالفحشاء و المنكر یعظكم لعلكم تذكرون»: خداوند به عدل و احسان به خویشاوندان فرمان میدهد و از فحشا و زشتكاری و ستم نهی میكند. شما را پند میدهد، باشد كه پذیرای پند شوید (نحل، ۱۶/۹۰)[۶۳]
امام جعفر صادق(ع) (۱۴۸هـ) برای جوانمرد دو شرط قرار داده و یكی از آن دو شرط را كه ایمان باشد، برتر از تقوی قرار داده و فرموده است كه خداوند اصحاب كهف را به سبب ایمان آنان، «فِتْیه» خوانده است:
«اَلْفتی مَنْ آمَنَ باللهِ وَ اتقی، اِنّ اصحابَ الكهفِ كانوا كهولاً فَسَمْاهُمُ اللهُ فِتْیه بایمانِهم: جوانمرد كسی است كه مؤمن به خدا و پرهیزگار باشد، اصحاب كهف میانسال بودند، به سبب ایمانی كه داشتند خداوند آنان را جوانمرد خواند.»[۶۴]
گفتند از: هركس كه با نفس خود مخالفت كند در حقیقت جوانمرد است.[۶۵]
لایقِ نام جوانمرد كسی است كه همه فضایل و خصائل انبیا و اولیا را در خود دارد و با این همه خود را كوچک میشمارد و هرگز اندیشه به خود راه نمیدهد كه به جایی رسیده است. [۶۶]
میرسیدشریف جرجانی (م ۸۱۶ هـ) تعریف لغوی و اصطلاحی فتوت را با این عبارات آورده است: الفتوه فیاللغه السخاء و الكرم، و فیاصطلاح اهل الحقیقه هی اَن تؤثر الخلق علی نفسك بالدنیا و الآخره: فتوت در لغت بخشندگی و جوانمردی است و در اصطلاح اهل حقیقت، ایثار و مقدم داشتن مردم بر خویشتن است در دنیا و آخرت.[۶۷]
پیش از بحث دربارهی ملامتیه جالب است یادآوری شود كه چند تن از پیشروان ملامت یا خود به تعریف فتوت برخاستهاند و یا از آنان تعریف فتوت را پرسیدهاند. از ابوحفص حداد (م ۲۶۴ هـ) ـ كه ملامتیان بزرگ نیشابور همه پرورشیافتگان مكتب وی بودهاند ـ از فتوت پرسیدند. گفت: فتوت در عمل به كار آید، معامله است نه سخن. [۶۸]
حمدون قصار (م ۲۷۱ هـ) كه پیشوای ملامتیان بود، از نوح عیار نیشابوری كه به فتوت مشهور بوده و «جمله عیاران» نیشابور «در فرمان او» بودهاند، پرسید كه جوانمردی چیست؟ نوح گفت: جوانمردی تو یا جوانمردی من؟ گفت: از آنِ هر دو. جواب داد: جوانمردی من آن است كه این قبا بیرون كنم و مرقّعه بپوشم و از شرم خلق اندر آن جامه از معصیت بپرهیزم، اما جوانمردی تو آن است كه مرقّعه بیرون كنی تا تو به خلق و خلق به تو فتنه نگردید. پس جوانمردی من حفظ شریعت بود بر اظهار و از آن تو حفظ حقیقت بر اسرار.»[۶۹]
دعوی از خصال صوفیه است. اگر در بعضی جوانمردان صوفی یا صوفیان جوانمرد دعوی برتری و امتیاز بر دیگران دیده شود، آن را باید از ناحیه تصوّف دانست نه فتوّت.[۷۰] در این باب ادّعای ابلیس، فرعون و حلاّج شایان توجه است:
«حسین [بن منصور حلاّج] در شطح گوید كه مناضلت (=تیراندازی، مجازاً نبرد، دفاع) با ابلیس و فرعون كردم در باب فتوّت. ابلیس گفت: اگر سجود كردمی آدم را، اسم فتوّت از من بیفتادی. فرعون گفت: كه اگر ایمان به رسول او بیاوردمی، اسم فتوّت من از من بیفتادی. من گفتم كه اگر از دعوی خویش رجوع كردمی، از بساط فتوّت بیفتادمی…»[۷۱]
اما ملامت راه گروهی بود كه از میان اهل تصوّف علیه تشكیلات عریض و طویلشدهی تصوف واكنش نشان دادند. نام خود را از دو آیه قرآن كریم برگزیدهاند: «یا ایها الّذین آمنوا من یرتدّ منكم عن دینه فسوف یأتی اللهُ بقومٍ یحبّهم و یحبّونه اذلّه علی المؤمنین اعزّه علی الكافرین یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومه لائمٍ ذلك فضل الله یؤتیه من یشاءُ والله واسعٌ علیمٌ.» ای كسانی كه ایمان آوردهاید هر كه از شما از دینش برگردد، چه باک! زودا كه خداوند مردمی را بیاورد كه دوستشان بدارد و دوستش بدارند. در برابر مؤمنان فروتنند و در برابر كافران سركش، در راه خدا جهاد میكنند و از ملامت هیچ ملامتگری نمیهراسند، این فضل خداست كه به هركس كه خواهد ارزانی دارد و خداوند بخشاینده و داناست (مائده، ۵/۵۴). و آیهی دوم در باب نفس است كه فرماید: «لا اقسم بیوم القیامه ولا اقسم بالنّفس اللوّامه.»: سوگند میخورم به روز قیامت و سوگند میخورم به نفس ملامتگر (قیامه، ۷۵/۱-۲). شعار اهل ملامت هم دو آیه دیگر است: «قُل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیره انا و من اتّبعنی و سبحان الله و ما انا من المشركین.»: بگو راه من این است، من و پیروانم همگان را در عین بصیرت به سوی خدا میخوانیم، منزّه است خدا و من از مشركان نیستم (یوسف، ۱۲/۱۰۸)؛ آیه دوم: «ادع الی سبیل ربّك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالّتی هی احسن انّ ربّك هو اعلم بمن ضلّ عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین.»: مردم را با حكمت و اندرز نیكو به راه پروردگارت بخوان و با بهترین شیوه با آنان مجادله كن، زیرا پروردگار تو به كسانی كه از راه او منحرف شدهاند آگاهتر است و هدایتیافتگان را بهتر میشناسد (نحل، ۱۶/۱۲۵).
ملامت در واقع واكنش علیه صوفیان متظاهر است. صوفیان در برابر ملامتیان راههای گوناگون در پیش گرفتهاند. هجویری مؤلّف كشفالمحجوب صوفیان را فراتر از ملامتیان میداند. سهروردی هم از همان عقیده جانبداری میكند.[۷۲] اما ابوعبدالرحمن سلمی ملامت را مرتبهیی بلندتر میداند. ابنعربی و میرسید شریف جرجانی هم طرفدار همین نظریه هستند.[۷۳]
ملامت چیست و ملامتی كیست؟ ملامت ـ چنانكه گفتیم ـ واكنش علیه تصوّف افراطی است. ملامتی چه چیز یا چه كسی را نكوهش میكند؟ آیا او به ملامت خود برخاسته است؟ آیا میخواهد كه مردم او را ملامت كنند؟ آیا آنچه قابل نكوهش است، دنیاست؟ ملامتی بر آن است كه مردم ظاهر او را ملامت كنند و او خود باطن نفس خویش را.[۷۴]
گفتهاند ملامتیه را نباید از اهل فتوّت جدا كرد.[۷۵] طریقه اهل ملامت نقطه انعطافی است كه زهد آشكار صوفیه را به نوعی زهد پنهانی بدل كرده است.[۷۶] مكتب ملامتیه نیشابور با حركت دیگری مرتبط است كه نه دینی است و نه صوفیانه و آن همان فتوّت است.[۷۷] وقتی میخواهند ملامت را تعریف كنند به سخنان اهل فتوت اشاره میكنند. بخش اعظم تعالیم ملامتیه مأخوذ از آداب و اخلاق اهل فتوت است.[۷۸] سلمی هنگام برشمردن صفات ملامتیه مهمترین صفات اهل فتوّت را برمیشمارد. بنیانگذاران مكتب ملامتیه ملامت خود را نوعی از فتوّت و مردانگی دانسته و خود را فتیان و رجال نامیدهاند.[۷۹] اگر جهاد را به معنی صوفیانه و ملامتی آن درنظر بگیریم، مقصود جهاد با نفس خواهد بود.[۸۰]
برخی پیوند فتوّت را با ملامت انكار كردهاند. مرحوم فروزانفر با این نظر ابوالعلاء عفیفی كه ملامت را با فتوّت مرتبط دانسته موافق نیست، او معتقد است كه فتیان به اعمال خود مینازیدند در حالی كه ملامتیان نیكی خود را پنهان و بدی را آشكار میساختند. آنان طالب شهرت و اینان خواهان گمنامی یا بدنامی بودند.[۸۱]
در پایان مقال باید گفت: ملامت و فتوّت هر دو یک چیزند، یكی طرز فكر را نشان میدهد و دیگری آن طرز فكر را میان مردم میپراكند.[۸۲] سلمی از تأمّل در وجه آموزشهای «فتوّت»آمیز در میان صوفیه كتابالفتوّه خود را پرداخته و از تأمّل در وجه اخلاص و مبارزه با «ریای» تصوّف كتابالملامتیه خود را شكل داده است. همانگونه كه ما گروهی به نام فتیان نداریم بلكه همان صوفیهاند كه در باب فتوّت سخن میگویند، به همان شیوه نیز گروهی شناخته شده از قبل به نام ملامتیه نداشتهایم، این ملامتیه همان صوفیهاند كه دربارهی مبارزه با «ریا» و اخلاص سخن میگویند.[۸۳] به هرحال «حدس میزنم ـ و این حدس قدری جسارتآمیز است ـ كه سلمی این مذهب صوفیانه [یعنی ملامتیه] را خود شكل داده و یک جریان خاص به نام ملامتیه آفریده است.[۸۴] دو دلیل استاد شفیعی در این مورد را در صفحات داده شده از كتاب قلندریه در تاریخ ایشان مطالعه كنید.
حال در بعضی اظهارنظرها باید دوباره تأمّل كرد و جای پارهای كلمات را تغییر داد. واعظ كاشفی در مفصلترین كتاب مربوط به فتوت، یعنی فتوتنامه سلطانی مینویسد: «بدان كه علم فتوت علمی شریف است و شعبهای است از علم تصوف و توحید و اكابر عالم در این علم رسالهها ساختهاند و در صفت و توجیه كمال او نسخهها پرداخته…».[۸۵]
در مقدمهی كتاب فتوتنامه میخوانیم: «تصوف میخواست راه خود را در میان مردم كوچه و بازار نیز بگشاید. برای این كار آیین فتوت پدید آمد. فتوت تصوفی است عوامانه و راه و رسمهای آن ساده و عملی و درخور فهم پیشهوران و صنعتگران و خلاصه عامه مردم است…» [۸۶] در حالی كه فتوت میان مردم راه باز كرده بود و…
اصطلاحات فتوت
در فتوتنامهها اصطلاحاتی است كه فتیان آنها را به كار میبرند كه تعداد آنها تقریباً بیست و پنج كلمه به ترتیب زیر است:
۱. بیتْ: اسم طایفه است كه به صنعتی مخصوص ورای منفرد از سایر طوایف فتیان ممتاز باشند./ ۲. حزب: طایفهیی باشند منسوب به یک شخص… احزاب متفق باشند و با یكدیگر محاضره كنند، اما بیوت مختلف باشند. / ۳. نسبت: انتهای جوانمردی است با كبیر خویش و اجداد او. / ۴. كبیر: آنكه شرب این از نهر او بوده باشد بیواسطه، یعنی قدح از او خورده باشد./ ۵. زعیم: زعیم قوم آن بود كه قوم اقتدا به رأی او كنند. / ۶. جدّ: كبیر كبیر بود و بر قریب و بعید اطلاق كنند./ ۷. رفیق: دو كس باشند به یک بیت منسوب و جماعتی را كه منسوب به یک پدر و یک جد باشند هم رفقا خوانند. اكنون رفیق مطلق بر پدر اطلاق كنند./ ۸. مُسائل: به منزلت برادر باشد یعنی آنكه قدح از دست پدران این كس خورده باشد و ایشان را عدیلان نیز گویند./ ۹. دیگر: آن بود كه در فتوت نیامده باشد خواه اصلی بود بر یاد كسی هرگز شرب نكرده باشد و خواه از دست كسی كرده كه فتوت او باطل است./ ۱۰. دَكِش: آن است كه صاحب فتوت بوده باشد و اكنون متغیر شده. / ۱۱. نَقیل: در اصل آن است كه انتقال از پدر یا جد كرده باشد و اكنون بر كسی اطلاق میكنند كه انتقال به باطل كرده باشد./ ۱۲. وكیل: آن است كه كبیر فعلی كه او را جایز بود بدو تفویض كرده باشد و باید كه وكیل را صلاحیت آن كار باشد. / ۱۳. نقیب: آن است كه از قبل زعیم منصوب باشد جهت سعی در مصالح فتیان و او را واسطه باشد میان ایشان در هر باب به مثابَت ترجمان. / ۱۴. شَدّ: بستن میان است جهت امتحان و آن مبدأ عهد و انعقاد فتوت است. / ۱۵. تكمیل: سراویل یا سلاح دادن است. / ۱۶. شُرب: خوردن آب و نمک است از قدح بریا و كبیری تا بدو منسوب شود. / ۱۷. محاصَره: موافقت فتیان است در شرب. / ۱۸. اجتماع: گرد آمدن اخوان است در یک مجلس جهت تألیف قلوب. / ۱۹. نقله: انتقال است به نام یعنی بزرگی را رها كردن و كبیری دیگر را پدر و كبیر خود قرار دادن. / ۲۰. اَخذ: آن است كه كبیر فتوت از صغیر بازستاند جهت عیبی كه در او یابد. / ۲۱. رَمْی: آن است كه صغیر فتوت رد كند یا كبیر جهت عیبی كه در او یابد، و هیچ یک بیمحاكمه و اثبات عیب جایز نباشد. / ۲۲. محاكمه: تداعی و تناكر است در عیب پیش زعیم قوم یا نزد حَكَمی كه خصمین بدو راضی باشند. / ۲۳. عیب: ارتكاب منهی است و آن مبطل فتوت است چون كبایر، یا موجب نقصان آن چون صغایر. / ۲۴. وقف: منع كردن متهم است از محاصَره و در توقف داشتن حكم که یا به بینت یا برائت به ثبوت رسد. / ۲۵. هبه: بخشیدن كبیر است رفیق را به كبیری دیگری و بعضی این معنی جایز ندانستهاند چه تصرف است در حُرّ.۸۹
نكات مشترک در فتوتنامهها
۱. فتوت خویهای نیک است. / ۲. فتوت از پیامبران مانده است.
۳. فتوت از پیامبران به محمد(ص) رسیده و از وی به علی(ع) و علی(ع) قطب فتوت است. / ۴. علی(ع) كمر هفده تن را بسته است. / ۵. شرایط فتوت: وفا، راستی، امانت، جوانمردی، نصیحت به اخوان و… است. / ۶. به هنگام بستن كمر ـ كه پیوستن به آیین است ـ كمر و شكم آن كس از حرام و زبانش از غیبت بسته میشود. / ۷. به افراد مشرک، كافر، دلال، دروغگو، دزد، ستمگر… كمر بسته نمیشود. / ۸. شرابخواران، زناكاران، لوطیان، دروغگویان… از فتوت ساقط میشوند. / ۹. فتوت سه گونه است: قولی، شربی و سیفی (سیفی در اكثر فتوتنامهها نیست). / ۱۰. پوشش فتوت شلوار و شدّاست. خرقه، تاج و تراش بعدها علاوه شده است. / ۱۱. سلسله فتوت شبیه سلسلههای تصوف است. / ۱۲. به پیامبر(ص) به وسیله جبرئیل خرقه و لباس فتوت آمده، آن حضرت آنها را به علی(ع) داده است. / ۱۳. سفره اخی باید گشوده و خود او صاحب علم و جوانمرد باشد. / ۱۴. همكاری میان اهل فتوت استوار است.
محل اجتماع فتیان را زاویه میگفتند[۹۰] زاویه به معنی خلوتخانه، اتاقی در خانقاه یا جای دیگر كه به خلوت و ریاضت شیخ یا فقرا اختصاص داده شد. زاویه را تكیه هم میگفتند كه محفل اطعام فقرا و پذیرایی از واردین بود. زاویه اخیان مانند انجمن و محفل ارباب فتوّت بود. مركز صنفی هم شمرده میشد. برای شاخه سیفی ارباب فتوّت به مثابه باشگاه ورزشی بود.[۹۱] لنگر جایی بود كه در آنجا هر روز به مردم طعام میدادند. خانقاه یا خوردنگاه صوفیان. گویند لنگر شیخ جام و لنگر شاه قاسم انوار در خراسان شهرت دارد.[۹۲]
رباط مخصوصاً در ممالك اسلامی شرق مانند خانقاه محل تجمع صوفیان شده بود. بعدها به معنی كاروانسراهای میان راه برای تعویض اسبان درآمد. در همین معنی است كه شاعران دنیا را به رباط دو در، مانند كردهاند[۹۳]. حافظ گفته است:
ازین رباط دو در چون ضرورتست رحیل
رواق و طاق و معیشت چه سربلند و چه پست[۹۴]
نام دیگر خانقاه و منزل درویشان تكیه است. تكیه در ایران حسینیه را گویند كه در آن تعزیهخوانی كنند. آستان یا آستانه هم خانقاهی است كه پیر طریقت در آنجا مدفون باشد. كلمهی درگاه هم به همین معنی است. در ایران آستان تربت امامان و امامزادگان را گویند. آستان قدس و آستانه اشرفیه از آن تربتها هستند. خانقاه رایجترین نامی است كه در مورد محل تجمع درویشان و صوفیان به كار میرود. این كلمه فارسی از خانه + گاه (پسوند مكان) كه خانگاه نوشته میشده، خانقاه و مخفف آن خانقه از این كلمه است[۹۵].
پس از قرن هفتم جوانمردان عَلَمی داشتند مخصوص كه آن را «طوق» میگفتند و هر خانقاهی علمی مخصوص داشت كه آن را «پاتوق» میگفتند[۹۶].
شرایط و آداب و اركان فتوّت
در این باب در فتوّتنامهها، بویژه فتوّتنامه سلطانی به جزئیات شرایط و آداب و اركان پرداختهاند كه حتی به اختصار هم در این مقوله نمیتوان آورد. مهمترین نكته كه اهل فتوّت بدان معتقدند و از مولای متقیان علی علیهالسلام نقل كردهاند اهمیت استاد است. واعظ كاشفی این سطرهای درخشان را در بیان استاد شدّ، و شرایط آن آورده است.
«بدان كه هیچ كاری بیاستاد میسر نمیشود و هر كه بیاستاد كاری كند بیبنیاد باشد. از شاه ولایت(ع) منقول است كه اگر كسی به مرتبه كشف و كرامات رسد و كارهای كلی از او در وجود آید و او را استادی به استادی درست نباشد از او هیچ كاری نیاید و كار او هیچ چیز را نشاید…»۹۷
در شرایط استاد شدّ، شش شرط نقل كرده است: اول استادی كامل میان وی بسته باشد…، دوم هر صفت كه در فتوّت ذكر كردیم در او باشد… سوم خردههای طریقت بداند… چهارم اسناد میان بستن خود تا رسول(ص) را بداند… پنجم میان فرزند را در محفلی بندد كه شیخ و نقیب و… حضور داشته باشند… ششم ملاحظه حال فرزند نماید كه لایق هست كه شدّ بدو رساند یا نه؟
سپس شش ركن میان بستن را توضیح میدهد. ده ادب میان بستن را بیان میكند. سپس شرایط شاگردی را برمیشمارد و هشت ركن از اركان شاگردی را توضیح میدهد. كاش این اركان در همه سطوح آموزشی به راستی رعایت شود. انواع شدّها را با تصویر مشخص میكند. در فصلی دیگر كیفیت میان بستن را با خطبههایی كه در اثنای بستن كمر خوانده میشوند نقل میكند. خِرقه و سایر لباسهای اهل فقر را در یازده فصل بیان میكند. در بابی دیگر آداب اهل طریق و دیگر مسائل را در سیصد و نود و سه صفحه توضیح میدهد. مصحح كتاب مرحوم استاد دكتر محمدجعفر محجوب در مقدمهیی مفصل، احتمال داده است كه فصل هفتم ناتمام مانده است و گویا حدود نیم یا دست كم پنج دوازدهم آن نوشته نشده است[۹۸]. به هرحال علاقهمندان به تفصیل باید حداقل فتوّتنامههای معروفی را كه چاپ شده است مورد مطالعه قرار دهند. مطلبی كه برخی از پژوهشگران متذكر شدهاند این است كه كمربستن فتیان از اصول كستی بستن در آیین زردشت اخذ شده است[۹۹].
نكتهی دیگری كه ابن بطوطه مراكشی در سفرنامه خود در توصیف «برادران جوانمرد» یا «گروه فتوّت» بدان اشاره میكند میگوید: «این گروه در غریبنوازی و اطعام و برآوردن حوائج مردم و دستگیری از مظلومان و كشتن شرطهها و سایر همدستان آنها از اهل شر در تمام دنیا بینظیرند…[۱۰۰] در توضیح شرطه استاد دكترمحمدعلی موحد مترجم سفرنامه این مطالب را افزودهاند: «شرطه به معنی پلیس و مأمور انتظامات است و مجازاً به عوانان و كارگزاران حكومت جابر اطلاق میشود و در اینجا همین معنی مراد است یا چاقوكشان و باجگیرانی كه با قرق كردن محلهها از مردم باج میگرفتند»[۱۰۱].
اصول جوانمردی، عیاری و ملامت
اصل جوانمردی سه چیز است: یكی آنكه هرچه گویی بكنی، و دیگر آنكه خلاف راستی نگویی، سوم آنكه شكیب را كاربندی، زیرا هر صفتی كه تعلق دارد به جوانمردی به زیر آن سه چیز است.[۱۰۲]
اما در عیاری نُه اصل بود: ۱. رازداری، ۲. راستی، ۳. یاری درماندگان، ۴. عفت، ۵. فداكاری، ۶. بینیازی، ۷. دوست دوست و دشمن دشمن بودن، ۸. برادرخواندگی و خواهرخواندگی، ۹. سوگند عیاران [۱۰۳]
اما اساس ملامت: تقوی و زهد مستور عاری از هرگونه دعوی و تظاهراست.[۱۰۴] عادات پسندیدهای كه اهل فتوت داشتند، از دیرباز در میان مردم ما پسندیده بوده است. پایبندی به قول و شرف در معاملات كه پشتوانهی اخلاقی فعالیتهای بازرگانی در شهرهاست، یک مبنای اخلاقی فتوت شمرده میشود، و بینیازی از مراجع قدرت كه لازمهی محترفه شهری و مخالف تعهد و التزام بدوی نسبت به بزرگ قبیله بود، هر دو حاكی از ارتباط مفهوم فتوت با حیات شهری است.[۱۰۵] بعضی پیشهها كه در نزد مزدیسنان «مكروه» شناخته میشد، انتقال این تصور در جامعه اسلامی عراق و خراسان نیز مثل جامعه سامانی سبب شد كه بعضی حرفهها مكروه تلقی شده باشد. [۱۰۶]
اجتناب از شهرت و قبول در نزد خلق كه جهت اخلاص در عمل ضروری بود، سبب میشد كه اهل فتوت از هر آنچه آنها را به عنوان زاهد و عالم و عارف ممتاز میكند، خویشتن را كنار بكشند. همین نكته آنان را بیشتر به طبقات اهل حرفه نزدیک میكرد و سبب مزید رواج طریقه آنان میان اهل بازار باشد… [۱۰۷]
جوانمردی و فتوت در میان كشتیگیران و ورزشكاران هم رایج بود و یكی از نامورترین پیشروان آنان یكی جوانمرد قصاب بود. پهلوان محمود خوارزمی متخلص به قتالی و معروف به پوربای ولی ـ یا پوریای ولی ـ هم از آنان بودند. [۱۰۸]
در میان اهل فتوت هر فنی (صنفی) مرشدی دارد. مثلاً ابونصر عبدالله مرشد نساجان، عُمر بربری مرشد خبازان، سلمان مرشد آرایشگران و داود(ع) مرشد آهنگران بود…[۱۰۹]
توفیق سبحانی
پانوشتها:
۱. مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی، ۲، ۲۰۷ و بعد. / ۲. همان، ۳۳۵ و بعد. / ۳. ملامتیان و صوفیان و جوانمردان، كابل، ۱۳۴۴. / ۴. قلندریه، ۲۲. / ۵. همان، ۱۵۸. / ۶. سرچشمه تصوف در ایران، ۱۳۰؛ تاریخ اجتماعی ایران، جلد۱، ۶۳۴. / ۷. تصوف در یكصد پرسش و پاسخ، ۱۳۳. / ۸. فتوتنامه سلطانی، مقدمه، هشتاد و پنج. / ۹. مجموعه آثار سلمی، ۲، ۲۱۰. / ۱۰. قلندریه، ۱۱۵. / ۱۱. همان، ۱۶۱. / ۱۲. در جستجوی فتوت، ۳۴۵. / ۱۳. ملامتیان و صوفیان و…، ۲۰. / ۱۴. همان، ۲۸ ـ ۲۹. / ۱۵. مجموعه آثار سلمی، ۲، ۳۳۷. / ۱۶. سرچشمه تصوف در ایران، ۱۳۳. / ۱۷. فتوتنامه سلطانی، مقدمه یازده و هشتاد. ۱۸. Deyimler ve Terimler, III, ۲۷ – ۲۸ ۱۹. مجموعه آثار سلمی، ۲، ۳۵۲ ـ ۳۵۳. / ۲۰. فتوت در سرزمینهای اسلامی، ۹. / ۲۱. در جستجوی تصوف، ۳۴۷. / ۲۲. مجموعه آثار سلمی، ۲، ۲۰۹. / ۲۳. فتوت در سرزمینهای اسلامی، ۱۴. / ۲۴. فتوتنامه سلطانی، ۲۰. / ۲۵. سفرنامه ابنبطوطه، ۱، ۳۴۷. / ۲۶. همان، ۳۴۸. / ۲۷. تصوف در یكصد پرسش و پاسخ، ۱۳۷. / ۲۸. در جستجوی تصوف، ۱، ۳۵۶. / ۲۹. سرچشمه تصوف در ایران، ۱۶۰. / ۳۰. فتوت در سرزمینهای اسلامی، ۱۰. / ۳۱. همان، ۱۴۴. / ۳۲. سرچشمه تصوف در ایران، ۱۳۱. / ۳۳. تصوف در یكصد پرسش و پاسخ، ۱۳۵. / ۳۴. دائرهالمعارف فارسی، ۲، ۱۷۸۸. / ۳۵. آیین جوانمردی، مقاله مرحوم خانلری، ۱۷۰. / ۳۶. از بیانات شفاهی مرحوم ادیب طوسی سركلاس درس. / ۳۷. قلندریه، ۵۴۶. / ۳۸. آیین جوانمردی، باستانی، ۱۵۸. / ۳۹. فتوتنامه سلطانی، مقدمه هشتاد و سه. / ۴۰. آیین جوانمردان، عیاران و جنبشهای اجتماعی، باستانی، ۱۵۵. / ۴۱. مجموعه آثار سلمی، ۲، ۳۶۵. / ۴۲. سرچشمه تصوف در ایران، ۱۳۳. / ۴۳. فتوتنامه سلطانی، مقدمه، سی و یک و پانوشت. / ۴۴. همان، مقدمه، نوزده. / ۴۵. همان، مقدمه، بیست و یک. / ۴۶. فتوتنامه سلطانی، مقدمه، یازده. / ۴۷. مجموعه آثار سلمی، ۲، ۳۶۱. / ۴۸. سرچشمه تصوف در ایران، ۱۴۰ ـ ۱۴۱. / ۴۹. مجموعه آثار سلمی، ۲، ۲۰۹. / ۵۰. در جستجوی تصوف، ۳۵۲. / ۵۱. فتوتنامه سلطانی، مقدمه، بیست و نه. / ۵۲. مجموعه آثار سلمی، ۲، ۲۰۹. / ۵۳. آیین جوانمردان، مقاله محجوب، ۱۷۹. / ۵۴. فتوتنامه سلطانی، مقدمه، شصت و شصت و یک. ۵۵. قلندریه، ۵۳۴. / ۵۶. فتوتنامه سلانی، مقدمه، پنجاه و پنج و پنجاه و شش. / ۵۷. در جستجوی تصوف، ۳۵۱. / ۵۸. همان، همان صفحه. / ۵۹. فتوتنامه سلطانی، مقدمه، هفتاد و چهار. / ۶۰. همان، هفتاد و سه. / ۶۱. فتوتنامه سلطانی، مقدمه، هشتاد و هشت. / ۶۲. جستجو در تصوف ایران، ۳۵۱. / ۶۳. فتوتنامه سلطانی، مقدمه، یازده. / ۶۴. تصوف در یكصد پرسش و پاسخ، ۱۳۱. / ۶۵. كشاف اصطلاحات الفنون، ۲، ۱۱۵۶. / ۶۶. آیین جوانمردی، مقاله دكتر باستانی، ۱۵۸ ـ ۱۵۹. / ۶۷. التعریفات، ۱۶۵. / ۶۸. مجموعه آثار سلمی، ۲، ۳۶۲. / ۶۹. جستجو در تصوف ایران، ۳۴۰؛ كشفالمحجوب، ۲۲۸؛ قلندریه، ۲۲ و پانوشت. / ۷۰. مجموعه آثار سلمی، ۲، ۳۵۴ ـ ۳۵۵. / ۷۱. شرح شطحیات، ۳۷۳، فرهنگ لغات و اصطلاحات عرفانی، ۶۱۸ ـ ۶۱۹. / ۷۲ـ تصوف در یكصد پرسش و پاسخ، ۱۲۶. / ۷۳. همان، ۱۲۷. / ۷۴. ملامتیان، صوفیان و جوانمردان، ۱۱ ـ ۱۲. / ۷۵. تصوف در یكصد پرسش و پاسخ، ۱۳۹. / ۷۶. در جستجوی تصوف، ۳۴۲. / ۷۷. مجموعه آثار سلمی، ۲، ۳۵۷. / ۷۸. همان، ۳۵۶. / ۷۹. همان، ۳۵۵. / ۸۰. همان، ۳۴۴. / ۸۱. شرح مثنوی شریف، مرحوم فروزانفر، ۲، ۷۳۵. / ۸۲. تصوف در یكصد پرسش و پاسخ، ۱۳۰. / ۸۳. قلندریه، ۱۱۳. / ۸۴. همان، ۱۱۱. / ۸۵. فتوتنامه سلطانی، ۵. / ۸۶. همان، مقدمه، هفتاد و هفت. / ۸۷. فتوت در كشورهای اسلامی و مآخذ آن. / ۸۸. ملامت و ملامتیان. / ۸۹. فتوت در كشورهای اسلامی، ۴۶ و بعد؛ رسائل جوانمردان، ۷۵ و بعد؛ نفایسالفنون، ۲، ۱۲۰ و بعد. / ۹۰. سرچشمه تصوف در ایران، ۱۴۶./ ۹۱. فتوت در كشورهای اسلامی، ۱۰./ ۹۲. لغتنامه دهخدا، ذیل: لنگر. / ۹۳. دایرهالمعارف فارسی، ۱، ۱۰۷۲. / ۹۴. دیوان حافظ، قزوین، غزل ۲۵، بیت ۴. / ۹۵. برهان قاطع، ۲، ۷۰۸. / ۹۶. سرچشمه تصوف در ایران، ۱۴۶. / ۹۷. فتوتنامه سلطانی، ۹۷. / ۹۸. همان، مقدمه، صدو نه. / ۹۹. یكصد پرسش و پاسخ، ۱۳۶؛ سرچشمه تصوف در ایران، ۱۴۵. / ۱۰۰. سفرنامه ابنبطوطه، ۱، ۳۴۷؛ سرچشمه تصوف در ایران، ۱۵۵. / ۱۰۱. همان، ۵۵۴. / ۱۰۲. قابوسنامه، ۲۴۶؛ آیین جوانمردان، ۱۵۶. / ۱۰۳. آیین جوانمردان، خانلری، ۱۷۱ و بعد. / ۱۰۴. در جستجوی تصوف، ۳۳۹. / ۱۰۵. همان، ۳۴۷. / ۱۰۶. همان، ۳۴۸. / ۱۰۷. همان، ۳۴۴. / ۱۰۸. سرچشمه تصوف در ایران، ۱۴۳ ـ ۱۴۴. / ۱۰۹. تصوف در یكصد پرسش و پاسخ، ۱۳۸. / ۹۱. فتوت در كشورهای اسلامی ، ۱۰. / ۹۲. لغت نامه دهخدا ذیل: لنگر. / ۹۳. دایره المعارف فارسی، ۱، ۱۰۷۲. / ۹۴. دیوان حافظ، قزوین، غزل ۲۵، بیت ۴. / ۹۵. برهان قاطع، ۲، ۷۰۸. / ۹۶. سرچشمه تصوف در ایران، ۱۴۶. / ۹۷. فتوت نامه سلطانی،۹۷. / ۹۸. همان، مقدمه، صد و نه. / ۹۹. یكصد پرسش و پاسخ، ۱۳۶، سرچشمه تصوف در ایران، ۱۴۵. / ۱۰۰. سفرنامه ابن بطوطه،۱، ۳۴۷، سرچشمه تصوف در ایران ،۱۵۵. / ۱۰۱. همان ، ۵۵۴. / ۱۰۲. قابوسنامه، ۲۴۶ یا آیین جوانمردان، ۱۵۶. / ۱۰۳ آیین جوانمردان، خانلری، ۱۷۱ و بعد. / ۱۰۴. در جستجوی تصوف ،۳۳۹. / ۱۰۵. همان، ۳۴۷. / ۱۰۶. همان، ۳۴۸. / ۱۰۷. همان ۳۴۴. / ۱۰۸. سرچشمه تصوف در ایران،۱۴۳-۱۴۴. / ۱۰۹. تصوف و یكصد پرسش و پاسخ، ۱۳۸ .
منبع: اطلاعات حکمت و معرفت، سال پنجم ، مجله شماره ۶