Search
Close this search box.

حقوق بشر به چه کار مي‎ ‎آيد؟

Image

 موضوع حقوق بشر به عنوان يک "مسأله" اکنون در سطح جهان به گونه‎ ‎اي مطرح مي‎ ‎شود که در تاريخ بشر ‏بي‎ ‎سابقه است. در واقع مي‎ ‎توان دو موضوع "حقوق بشر" و "دموکراسي" ( که البته دومي به نوعي برآمده از ‏بخشي از حقوق ذاتي وطبيعي بشر است ) را از موضوعات عمومي ومهم درسطح جهاني در نظر گرفت که ‏ظاهرا مورد توافق همگان است، واگر هم مخالفتي هست، چندان اندک است که قابل اعتنا نيست.‏‎ ‎ضرورت تحقق ‏حقوق بشر و‎ ‎دموکراسي اکنون در‏‎ ‎وضعيتي است که کمتر کسي را توان آن است که به طور مستقيم با آن به ‏مخالفت برخيزد و‎ ‎آنرا نفي کند.  

نویسنده : حسن يوسفي اشکوري

                                                                                                     

 

 موضوع حقوق بشر به عنوان يک "مسأله" اکنون در سطح جهان به گونه‎ ‎اي مطرح مي‎ ‎شود که در تاريخ بشر ‏بي‎ ‎سابقه است. در واقع مي‎ ‎توان دو موضوع "حقوق بشر" و "دموکراسي" ( که البته دومي به نوعي برآمده از ‏بخشي از حقوق ذاتي وطبيعي بشر است ) را از موضوعات عمومي ومهم درسطح جهاني در نظر گرفت که ‏ظاهرا مورد توافق همگان است، واگر هم مخالفتي هست، چندان اندک است که قابل اعتنا نيست.‏‎ ‎ضرورت تحقق ‏حقوق بشر و‎ ‎دموکراسي اکنون در‏‎ ‎وضعيتي است که کمتر کسي را توان آن است که به طور مستقيم با آن به ‏مخالفت برخيزد و‎ ‎آنرا نفي کند. تقريبا تمام کشورهاي جهان اعلاميه جهاني حقوق بشر‏‎ ‎و ميثاقين آن را امضا کرده ‏و متعهد به اجراي آن شده اند. با اين همه کمتر کشوري در جهان وجود دارد که حقوق بشر‏‎ ‎را کاملا رعايت کند و‎ ‎مرتکب نقض حقوق بشر نشود. در اين ميان متأسفانه سالها است که جمهوري اسلامي ايران يکي از چند کشور ‏ناقض حقوق بشر است که در ارزيابي هاي جهاني و‏‎ ‎سازمان ملل در صدر جدول قرار دارد. امسال نيز وضعيت ‏حقوق بشر در ايران چندان وخيم است که دبير کل سازمان ملل اخيرا گزارش مبسوط و‎ ‎مهمي در‏‎ ‎مورد نقض ‏حقوق بشر در ايران ارايه داد. اين گزارش‎ ‎ها عموما به استناد آمار و ارقام و‎ ‎ارزيابي هاي کمي نهاد‏‎ ‎هاي خارجي و‏‎ ‎بين‎ ‎المللي صورت مي‎ ‎گيرد اما کساني که در‏‎ ‎داخل کشور زندگي مي‎ ‎کنند و‎ ‎رخدادها و‎ ‎تحولات را از نزديک پي ‏مي‎ ‎گيرند و‎ ‎چه بسا خود قرباني نقض حقوق بشرند، به خوبي مي‎ ‎دانند که نقض حقوق بشر و‎ ‎حتي نقض قانون ‏اساسي خود جمهوري اسلامي چندان جدي و‏‎ ‎گسترده است که "سبکبالان ساحل‎ ‎ها" هرگز به عمق آن پي نمي برند.‏

اکنون در اين مجال سخن من در‎ ‎مورد نقض حقوق بشر در ايران ‏‎ ‎و‎ ‎يا در جاي ديگر نيست.‏‎ ‎در اين گفتار مختصر ‏مي خواهم به يک نکته مهم بپردازم و‎ ‎آن پاسخ به اين پرسش است که "حقوق بشر به چه کار مي آيد؟" اين پرسش ‏از آنجا مهم مي شود که، به رغم تلاش هايي که شده و‏‎ ‎مي‎ ‎شود، هنوز هم شماري از دولت‏‎ ‎ها با بهانه هاي مختلف ‏در برابر‎ ‎اجراي اعلاميه جهاني حقوق‏‎ ‎بشر مقامت مي‎ ‎کنند. ‏

در اتباط با چرايي هاي اين مقامت ها، سخنان بسياري گفته شده و‎ ‎تحليل‎ ‎هاي مختلفي ارايه شده است.‏‎ ‎يکي از اين ‏تحليل‎ ‎ها اين است که حقوق بشر و‎ ‎ديگر دستاوردهاي دنياي مدرن در جايي در جوامع محقق مي‎ ‎شود که در آنجا ‏يک تحول فکري و ذهني و فرهنگي جدي و عميق پديد آمده باشد. اين نظريه اي است که غالبا از سوي روشنفکران ‏و فيلسوفان عرضه مي شود. در مقابل سياستمداران و برخي از متفکران براين باورند که موکول کردن تحقق بشر و ‏دموکراسي به يک تحول عميق فکري فرهنگي در جوامع ماقبل و يا مادون حقوق بشر ناممکن و حداقل بسيار دور ‏از دسترس است و حتي استدلال مي شود که اساسا نيازي به اين تعليق نيست. اينان مي گويند که لازم است حقوق ‏بشر و دموکراسي به هر قيمتي در چنان جوامعي به اجرا درآيد و پس از آن تحول ذهني و فرهنگي خود به خود ‏پديد خواهد آمد. ريچارد رورتي، فيلسوف فقيد آمريکايي براين نظر است.‏

اکنون نمي خواهم در اين باب داوري کنم و از تقدم جاودانه يکي بر ديگري دفاع کنم و در واقع در دام بحث شايد ‏بي حاصل "مرغ و تخم مرغ" بيفتم، به اشاره مي گويم که يکبار هم که شده با مخالفان حقوق بشر ( بويژه مخالفان ‏نظري و مذهبي در کشورمان ) با رويکرد پسيني به موضوع مورد بحث گفت وگو کنيم و در واقع به اين پرسش ‏پاسخ دهيم که حقوق بشر در عمل چه مشکلي را حل مي کند و چرا به اجراي بي چون و چراي مواد سي گانه ‏اعلاميه جهاني حقوق بشرنياز منديم. به تعبير اهل فلسفه پسيني و عقلي – تجربي به اين موضوع توجه کنيم نه ‏پيشيني و برهاني. چرا که واقعيت اين است که بحث فلسفي و نظري محض حداقل به تنهايي راه به جايي نمي برد و ‏همواره مي تواند محل مناقشه باشد. اين طبيعت مباحث نظري است. اين درست است که هرگز نمي توان با برهان ‏ثابت کرد که تمام مواد اعلاميه حقوق بشر و يا فلان ماده آن "حق" (صادق) است، اما مي توان با توجه به تجارب ‏تاريخي و چرايي مفهومي و اعلاميه اي به نام حقوق بشر در سال 1948 همگان را به "سودمندي" اجراي آن براي ‏تمام مردم جهان با هر عقيده و فرهنگي آگاه و حتي قانع کرد.‏

براي ورود به بحث مي توان گفت که در طول تاريخ آدميان در هر مقطع تاريخي و در هر مرام و مسلکي از چهار ‏مشکل بزرگ رنج برده اند: ظلم، نا امني، جنگ و تبعيض. از اين رو، بشر همواره در پي عدالت، امنيت، صلح و ‏برابري بوده است. تشکيل دو گانه هاي عدل / ظلم، امنيت / ناامني، صلح / جنگ و برابري/ تبعيض، درتاريخ ‏بشر و در ذهن و زبان آدمي محصول اين تجارب است. آدميان جداي از هر تعيني و نژاد و مذ هبي، دنبال عدالت ‏و امنيت و صلح و برابري هستند و اين پي جويي پيش از آن که از فلسفه و مذهب و ذوق و سليقه فردي و يا ‏جماعتي و يا طايفه اي برآمده باشد، از تجربه هاي مکرر و در بستر واقعيت هاي تلخ و رنج زاي آدمي به دست آمده ‏است، و صد البته عقلا و خيرخواهان بشر ( پيامبران و بسياري از فيلسوفان و مصلحان ) همواره بر آن تجربه ها ‏و آرمان ها مهر تأييد نهاده اند. افزون بر تجارب پياپي تاريخي، تحولات و خشونت هاي مرگبار و ويرانگريهاي ‏دهشتناک جنگ اول و به ويژه جنگ دوم جهاني، موجب شد که عقلاي غرب، که افزون بر تجارب تاريخي و ‏قرون وسطي و مخصوصا خشونت هاي مذهبي دو جنگ ويرانگر اخير را نيز تجربه کرده بودند، دست به تأسيس ‏جامعه ملل و سپس سازمان ملل بزنند و اعلاميه جهاني حقوق بشر را تدوين کنند و آن را به تصويب آن سازمان ‏برسانند و پس از آن کوشش هاي فراوان صورت گرفت که ديگران نيز به آن بپيوندند و همگان بکوشند تا صلح به ‏جاي جنگ بنشيند و عدالت و امنيت و برابري در جهان، ولو نسبي، برقرار شود. در اين انديشه آنچه مهم است اين ‏است که آدميان جداي از هر نژاد و رنگ و مذهب از کرامت وحقوق ذاتي و طبيعي برخوردار باشند. در اين ‏اعلاميه نه تنها هيچ فکر و ديني و فرهنگي و سنتي نفي نمي شود بلکه در صورت تحقق کامل و همه جانبه اعلاميه ‏و رعايت حقوق بشر همة فرهنگ ها محترم شمرده مي شوند. در واقع اين اعلاميه و تحقق پروژة حقوق بشر چيزي ‏نيست جز ميثاق و راهي براي محو و حداقل کنترل خشونت، جنگ، ناامني، تبعيض و زورگويي در همه جا و ‏براي همه کس. بنابراين ضرورت اجراي بي چون و چراي حقوق بشر دليلي روشن و بي ابهام دارد و در اين سطح ‏نيازي به اين همه بحث و فلسفه ندارد. ‏

اگر اين گزارش من از معنا و مفهوم و چگونگي و چرايي پيدايش و نقش و کارکرد حقوق بشر درست و مقبول ‏باشد، از تمام مردم جهان و به ويژه از مخالفان مذهبي و غيرمذهبي حقوق بشر مي پزسم، آيا شما طالب صلح و ‏امنيت و برابري و حفظ حقوق طبيعي و کرامت آدمي هستيد يا نه؟ واضح است که کسي نمي تواند اجمالا مخالف ‏اين مطلوب ها باشد و آثار مثبت و فوايد آنها را انکار کند. ازاين رو، همان ناقضان شناخته شدة حقوق بشر نيز خود ‏را عاملان و حاملان واقعي حقوق بشر و دموکراسي مي دانند و منتقدان خود را به نقض حقوق بشر و استبداد متهم ‏مي کنند. حال اگر حداقل به لحاظ نظري همه موافق حقوق بشر هستند و آن را سودمند مي دانند، مي پرسم همين ‏اعلاميه حقوق بشر و نظام حکومتي دموکراتيک، به رغم همة اشکالات نظري و عملي که احتمالا دارد، اگر در ‏عمل به طور کامل و صادقانه اجرا شود و همة دولت ها و ملت ها به آن عمل کنند و وفادار باشند، از خشونت ها و ‏درگيري ها و جنگ ها و ناامني ها و نابرابري ها کاسته مي شود يا نه؟ بعيد مي دانم هيچ آدم عاقل و آگاه به تاريخ و ‏رنج هاي بشر و علل و عوامل آن ها، نقش اجراي حقوق بشر در کاهش خشونت ها و جنگ ها و درگيري هاي ‏مخرب را انکار کند. در اين صورت، چه جاي انکار حقوق بشر مگر غير از اين است که حقوق بشر تبعيض ها را ‏به برابري تبديل مي کند و مانع جنگ ها مي شود و امنيت را به جاي ناامني مي نشاند و عدالت را جايگزين ستم مي ‏کند؟ اين نقش حقوق بشر نيز عملي و عيني است و لذا قابل اندازه گيري و اثبات تجربي است و نياز به بحث هاي ‏پيچيده و مباحث نظري نيست که، به رغم اهميت و ضرورت طرح آن در جاي خود، ممکن است هرگز به پايان ‏نرسد. حقوق بشر مي گويد بياييد در جهاني زندگي کنيم که برابري و امنيت و صلح و عدالت باشد و اين به سود ‏همه است. به ويژه مسلمانان، به دلايلي که اکنون جاي طرح آن نيست، در پرتو اجراي حقوق بشر بيشترين سود را ‏مي برند. حتي اگر مسلمانان گمان کنند که پاره اي از احکام شريعت با موادي از اعلاميه سازگار نيست.‏

اگر چنين است، حال بايد پرسيد که چرا هنوز کساني و به ويژه حکومتگراني در برخي کشور هاي اسلامي و نيز ‏ايران هستند که با حقوق بشر مخالفت مي کنند و پيوسته آن رانقض مي کنند؟ پاسخ آن را در مجال ديگر خواهم داد، ‏اما اکنون به اجمال مي گويم که مخالفت با حقوق بشر اساسا سياسي است نه فلسفي ومذهبي. در واقع کساني که ‏براي خود و گروه خود "حق ويژه" در حکومت و سياست و ثروت و منزلت قايل اند، عملا گريزي و گزيري ‏ندارند که نظرا با مفاهيمي چون حقوق  بشر و دموکراسي مخالفت کنند و عملا آن را سازمان يافته نقض کنند. اين ‏که گاه گفته مي شود حقوق بشر ابزار سياسي در دست ابرقدرت ها است، ضمن اين که خالي از حقيت نيست، ‏بهانه اي بيش نيست. در عين حال بايد اعتراف کنيم که هيچ انحصار طلب و ديکتاتوري نمي تواند با آزادي و ‏دموکراسي و حقوق بشر موافق باشد.‏