Search
Close this search box.

«استبداد» از منظر قرآن

Imageقرآن كريم خاستگاه استبداد را در «خود بنياد پندارى آدمى» مى‏داند. از اين رو نه حكومت فردى، نه حكومت جمعى و نه هر گونه سازوكارى از توزيع قدرت را، مانع نفوذ استبداد نمى‏داند. استبداد در قرآن كه با واژگانى چون ستم، نافرمانى، جور و شرك بيان شده است، خود داراى سطوح مختلفى است كه از نافرمانى خداوند آغاز مى‏شود، سپس به طغيان در روابط ميان انسان‏ها و ستم انسان به نفس خود، منتهى مى‏شود. قرآن در داستان‏هاى تاريخى اقوام پيشين، معاصران پيامبر و سرانجام نافرمانان بر «روحيه خود بنياد پندارى» آنان تأكيد دارد.

 

محمد پزشکی(1)

قرآن كريم خاستگاه استبداد را در «خود بنياد پندارى آدمى» مى‏داند. از اين رو نه حكومت فردى، نه حكومت جمعى و نه هر گونه سازوكارى از توزيع قدرت را، مانع نفوذ استبداد نمى‏داند. استبداد در قرآن كه با واژگانى چون ستم، نافرمانى، جور و شرك بيان شده است، خود داراى سطوح مختلفى است كه از نافرمانى خداوند آغاز مى‏شود، سپس به طغيان در روابط ميان انسان‏ها و ستم انسان به نفس خود، منتهى مى‏شود. قرآن در داستان‏هاى تاريخى اقوام پيشين، معاصران پيامبر و سرانجام نافرمانان بر «روحيه خود بنياد پندارى» آنان تأكيد دارد.

واژه‏هاى كليدى: استبداد، ظلم، طغيان، جور، شرك، هواى نفس.

مقدمه

1. على رغم توجه ديرينه مسلمانان به پرهيز از خودكامگى حكمرانان در قالب عناصر نظارتى‏اى همچون شورا، نصيحت ائمه مسلمانان و امر به معروف و نهى از منكر، به لحاظ نظرى، و برقرارى سازو كار هنجارى ـ اخلاقى «نصيحة الملوك» به لحاظ عملى، استبدادِ داخلىِ جوامعِ اسلامى يكى از دو علت اصلى انحطاط مسلمانان در دوره معاصر، به وسيله مصلحانى چون سيد جمال الدين اسدآبادى، محمد عبده و رشيد رضا شناسايى شده است. در تاريخ معاصر اسلام نيز نويسندگانى چون عبدالرحمن كواكبى،1 محمد حسين نايينى2 و همكفران مشروطه خواه ديگر او چون محمد اسماعيل محلاتى و فاضل ترشيزى3 و در دوره اخير سيد محمود طالقانى4 به صورت جدى‏ترى به اين مسأله پرداخته‏اند. اگر اين نويسندگان به سرزنش خودكامگى فردى پرداخته‏اند، عبداللّه مازندرانى يكى از دو مرجع هوادار مشروطيت در نجف نيز با مشاهده سرانجام نهضت مشروطه، از خصلت «استبداد مركبه» آن نهضت انتقاد كرد5 و استبداد داخلى را همچنان پابرجا دانست.

توجه به مسأله توزيع قدرت سياسى و مبارزه با استبداد از دهه 1980 ميلادى به بعد در ايران و جهان اسلام، در قالب موج «مردم سالارى» خواهى، به شكلى ديگر، بازتاب مضاعفى يافت؛ به گونه‏اى كه حتى اسلام گرايان تندى چون اخوان المسلمين مصر، اردن، اسلام گرايان تركيه، سودان و الجزاير نيز با هدف مشاركت در قدرت سياسى از يك سو، و كنترل استبداد فردى غالب حكومت‏هاى خود از سوى ديگر، به مبارزات پارلمانى كشيده شدند. در موج جديد «مردم سالارى»خواهى جديد، مسأله «استبداد» از بُعد فردى آن به بُعد استبداد اكثريت در صحنه نظريه‏پردازى كشيده شده و كانون توجه از استبداد فردى به استبداد جمعى، يا به قول عبداللّه مازندرانى استبداد مركبه، جلب شده است؛ از اين رو توجه به نگرش قرآن به مسأله استبداد مى‏تواند در شيوه درست اتخاذ نظريه‏اى سياسى براى جوامع كنونى اسلامى مفيد باشد.

2. در آموزه‏هاى سياسى جديد دانشواژه‏هاى زيادى براى بيان معناى استبداد به كار رفته است. در ميان اين واژه‏ها، گاهى ميان استبداد كلاسيك و استبداد مدرن تفاوت گذاشته مى‏شود و گاهى ميان نوع شرقى آن با نوع غربى تمايز گذاشته مى‏شود. همچنين در ميان دو نوع استبداد جامعه سنتى و استبداد جامعه صنعتى مى‏توان تفاوت‏هايى را يافت. در آموزه‏هاى سياسى «مطلق باورى»(2) بر حق اِعمال قدرت نامحدود زمامدار اشاره مى‏كند كه بر پايه نظريه قدرت مطلق شاه قرار دارد. مهم‏ترين ويژگى‏هاى دولت‏هاى مطلق‏باور، تمركز در منابع و ابزارهاى قدرت دولتى، تمركز وسايل اداره جامعه در دست دولت، صورى بودن نهادهاى نمايندگى و پارلمان است. واژه ديگر بيانگر استبداد در آموزه‏هاى سياسى حاضر، «اقتدارطلبى»(3) است. اقتدارطلبى پذيرش بى‏چون و چرا از فرمانرواست كه در آن افراد جامعه هم از جهت نظرى و هم عملى، و نيز از جنبه ظاهرى و جنبه باطنى در قلمرو قدرت دولت قرار مى‏گيرد. اقتدارگرايان معتقدند قدرت فرمانروا به صورت مأموريت از سوى خداوند يا جريان تاريخ به او داده شده است. «بناپارتيسم»(4) دانشواژه ديگرى است كه در ادبيات سياسى معاصر مفهوم استبداد را مى‏رساند و منظور از آن شيوه حكومت بناپارت، امپراتور مشهور فرانسه است. در اين شيوه حكومتى، اقتدارگرايى شالوده اصلى آن به شمار مى‏رود و بر قدرت نظامى تأكيد مى‏شود. به اين ترتيب يك شخصيت مقتدر با استفاده از راه‏ها و شيوه‏هاى نظامى بر جامعه حكومت مى‏كند و گروه‏ها و احزاب و دسته‏ها نقش چندانى ندارند. «دسپوتيسم»(5) واژه ديگرى براى معناى استبداد است. دسپوتيسم حكومتى است كه هيچ حد و مرز قانونى ندارد و خودسرانه به كار حكومت مى‏پردازد، مانند شيوه حكومت تمدن‏هاى كهن شرقى مثل تمدن چين، هند، ايران و نيز تمدن‏هاى سرخپوستان امريكا مانند تمدن اينكا، مايا، و آزتك.6 «ديكتاتورى»(6) پنجمين دانشواژه بيان كننده معناى استبداد در ادبيات سياسى معاصر است. ديكتاتورى حكومت مطلق غير مقيد به قانونِ موضوعه‏اى است كه قوانين اساسى يا ساير عوامل اجتماعى يا سياسى در درون دولت مستقر هستند.7 «استبداد شرقى»(7) ديگر واژه رساننده معناى استبداد و معرّف آن نوع از حكومت‏هاى جوامع آسيايى است كه فرمانروايى مستبد به عنوان نماينده خدا و سايه او بر روى زمين به شمار مى‏رود و از اين رو برتر از هر كس و صاحب اختيار جان، مال و ناموس تمام رعايا تلقى مى‏گردد. در اين‏گونه حكومت‏ها هيچ قدرتى در برابر خواست‏ها، اميال و قدرت مطلق او ياراى مقاومت ندارد. «پدرسالارى»(8) بيانگر جنبه ديگرى از مفهوم استبداد در آموزه‏هاى سياسى معاصر است. در اين‏گونه حكومت‏ها كه شكلى از حاكميت سياسى سنتى يا نظامى است، حكومت به مثابه مِلك شخصى سلطان يا فرمانرواست و خاندان پادشاهى قدرت مطلقه را از طريق دستگاه ديوانى اعمال مى‏كند. «تمامت خواهى»(9) ديگر واژه ادبيات سياسى است كه به معناى استبداد از اين جنبه توجه مى‏كند كه آن را دربرگيرنده مجموعه‏اى از آيين‏ها، انديشه‏هاى سياسى، مذهبى، اخلاقى و مانند آن مى‏داند كه هيچ‏گونه حد و مرزى ميان زندگى جمعى و زندگى فردى قرار نمى‏دهد و خود را مجاز مى‏داند كه در تمامى شؤون زندگى حتى جنبه‏هاى خصوصى آن دخالت كند. به اين ترتيب، ميان فراگيرندگى و تماميت‏خواهى از يك سو، و ديكتاتورى و استبداد از سوى ديگر تفاوت ظريفى وجود دارد، چرا كه تمامت‏خواهى بيشتر به حدود قدرت سياسى توجه دارد تا به منبع آن.8 «تيرانى»(10) آخرين معادل معاصر براى استبداد است كه در اين جا به بررسى آن مى‏پردازيم كه شكل فاسدى از نظامى‏گرى است و در آن يك نفر بر اساس تمايلات خود حكومت مى‏كند. تيرانى در معناى عمومى‏تر، خشونت دولت زورگو، در فقدان حكومت قانون است.9

به اين ترتيب، آموزه‏هاى جديد سياسى معيارهايى چون حكومت فردى، فرمانروايى نظامى، اعمال قدرت نامحدود، فقدان نهادهاى نمايندگى، تبعيت بى‏چون و چراى شهروندان، حاكميت الهى، شخصيت پرستى، نبود حكومت قانونى، عدم تفكيك حوزه عمومى و حوزه خصوصى، تلقى حكومت به عنوان دارايى شخصى و حكومت بر اساس تمايلات شخصى را معيارهاى حكومت‏هاى استبدادى معرفى مى‏كنند.

از سوى ديگر، «مردم سالارى» در دنياى معاصر شيوه‏اى از حكومت معرفى مى‏شود كه ضد حكومت استبدادى است؛ اما نظريه‏پردازان سياسى در همين نوع از حكومت نيز از «استبداد اكثريت» و راه‏هاى حفظ حقوق اقليت سخن به ميان مى‏آورند و راه حل‏هاى مختلفى براى از بين بردن آن بيان مى‏كنند.10 حال پرسش اصلى مقاله حاضر اين است كه منظر قرآن در قبال مسأله استبداد چيست؟ آيا قرآن كريم نيز به مسأله استبداد از همان رهيافت آموزه‏هاى دانش سياسى معاصر مى‏نگرد يا نه؟ و در صورت مثبت بودن پاسخ، قرآن به مسأله استبداد فردى و استبداد اكثريت چه پاسخى مى‏دهد؟

3. معناى كلى و ديرينه «استبداد» در زبان عربى، تصميم خودسرانه يك فرد بدون در نظر گرفتن ديدگاه‏هاى ديگران است و از اين رو مقابل واژه «مشورت» قرار مى‏گيرد.11 البته اين واژه در لسان روايات به كار رفته و در قرآن كريم نيامده است و به جاى آن، كلماتى چون طغيان، ظلم، علو، و هوا به كار رفته است.

قبل از تبيين منظر قرآن كريم درباره «استبداد»، مى‏بايد به اين نكته توجه كرد كه قرآن كريم از شيوه‏هاى خاص استبداد سنتى يا مدرن، استبداد شرقى يا غربى، استبداد جامعه صنعتى يا جامعه ماقبل صنعتى و كشاورزى سخن نمى‏گويد؛ از اين رو نظريه‏هاى بالا را بر اساس معيارها و شاخص‏هاى برشمرده در اين نظريه‏ها ارزيابى نمى‏كند، بلكه اصول و قواعدى كلى ارائه مى‏دهد كه اين قواعد و اصول معيار سنجش شاخص‏هاى نظريه‏هاى استبداد هستند. از اين رو نبايد انتظار ارائه نظريه‏اى در باب «استبداد» را از قرآن كريم داشت، بلكه معقول‏تر آن است كه نظريه‏هاى رايج استبداد را با اصول و قواعد كلى قرآنى سنجيد تا موافقت يا مخالفت اين نظريه‏ها با قواعد قرآنى آشكار شود و اين نظريات عصرى، اصلاح شوند.

نقطه شروع قرآن درباره مسأله استبداد، نقطه شروعى ضد «انسان محورى» است و مى‏گويد: «… به يقين انسان طغيان مى‏كند از اين كه خود را بى‏نياز ببيند».12 اين ديدگاه اساسى‏ترين محور قرآنى درباره ريشه استبداد است. قرآن خودْ بنيادْ پندارى انسان را عامل همه گونه استبداد معرفى مى‏كند و همه نظريه‏هاى استبداد را كه با فرض انسان محورى به ارائه راه حل مسأله استبداد پرداخته‏اند، در نيل به مقصود خويش ناموفق ارزيابى مى‏كند. قرآن كسانى را كه خود را خداوندگار و معبود حقيقى و به عبارتى ديگر خود بنياد معرفى مى‏كنند طغيانگر معرفى مى‏كند و از زبان فرعون در پاسخ به موسى عليه‏السلام در حالى كه خشمگين شده بود، مى‏گويد: «اگر معبودى غير از من برگزينى، تو را از زندانيان قرار خواهم داد»13 و به اين ترتيب به خود بنياد پندارى فرعون به عنوان نمونه‏اى از طغيانگران اشاره مى‏كند: «به سوى فرعون برو، كه او طغيان كرده است».14

ديدگاه انتقادى قرآن كريم به نظريه‏هاى استبداد در آموزه‏هاى سياسى معاصر نيز حول همين نكته اساسى مى‏چرخد؛ از اين رو بيشتر اهتمام قرآن كريم به زدودن توهم انسان محورى آدمى مربوط مى‏گردد. از منظر قرآن، افراد و اقوامى همچون ثمود، فرعون و هامان، قوم لوط و نوح، اصحاب رأس، قوم تُبَّع، اصحاب ايكه، صاحبان باغى كه براى انفاق نكردن دسيسه مى‏كردند، گروه‏هايى از مشركان، اهل كتاب به ويژه يهوديان، منافقان و مسلمانان، طغيانگر بودند يا مى‏توانند طغيانگر بشوند. قرآن كريم طغيانگرى قوم ثمود را نابودى معجزه صالح پيامبر مى‏داند كه خود نمونه‏اى از تكذيب پيامبر الهى بود:

قوم ثمود بر اثر طغيان، (پيامبرشان را) تكذيب كردند. آن گاه كه شقى‏ترين آنها به پا خاست و فرستاده الهى [= صالح] به آنها گفت: «ناقه خدا را با آبشخورش واگذاريد و (مزاحم آن نشويد)» ولى آنها او را تكذيب و ناقه را پى كردند… .15

طغيانگرى فرعون در آيات متعدد قرآن بيان شده و اعمال طغيان‏آميز او بدين شرح فهرست شده است: 1. تكذيب آيات الهى، چنان‏كه فرمايد: «موسى را با آيات خويش به سوى فرعون و اطرافيان او فرستاديم، اما آنها (با نپذيرفتن)، به آن (آيات) ظلم كردند»16، يا در جاى ديگر گويد: «(حال اين گروه مشركان)، همانند حال نزديكان فرعون و كسانى است كه پيش از آنان بودند، آنها آيات خدا را انكار كردند»17؛ 2. تحريف وانكار حقيقت‏ها، چنان كه فرمايد: «(عادت كافران در انكار و تحريف حقايق،) همچون عادت آل فرعون و كسانى است كه پيش از آنجا بودند، آيات ما را تكذيب كردند»18؛ 3. خداپندارى و خود بنياد انگارى خويشتن، چنان كه فرمايد: «(فرعون خطاب به موسى گفت): اگر معبودى غير از من برگزينى، تو را زندانى خواهم كرد»؛19 4. اتهام زدن به پيامبران، به گونه‏اى كه گاهى آنها را جادوگر معرفى مى‏كردند: «اطرافيان فرعون گفتند: بى‏شك، اين ساحرى ماهر و داناست»،20 و گاه ديوانه مى‏خواندند: «… فرعون به او گفت: اى موسى، گمان مى‏كنم كه ديوانه‏اى»21، و زمانى فسادگرش مى‏ناميدند: «و فرعون گفت: بگذاريد موسى را بكُشم،… زيرا من مى‏ترسم كه آيين شما را دگرگون سازد و يا در اين سرزمين فساد برپا كند»22؛ 5. نمونه ديگرى از كارهاى فرعون و اطرافيانش كه آنها را در زمره طغيانگران قرار مى‏داد آن بود كه وى و اطرافيانش به مخالفت با پيامبران برمى‏خاستند: «ما پيامبرى به سوى شما فرستاديم كه گواه بر شماست، همان گونه كه به سوى فرعون رسولى فرستاديم، (ولى) او به مخالفت و نافرمانى آن رسول برخاست…»23، عليه او دسيسه مى‏كرد: «فرعون آن مجلس را ترك گفت و تمام مكر و فريب خود را جمع كرد»24 و به عمليات نظامى پرداخت: «به موسى وحى كرديم كه شبانه بندگانم را (از مصر) كوچ ده… فرعون (از اين ماجرا آگاه شد و ) مأموران بسيج نيرو را به شهرها فرستاد (و گفت): اينها مسلّماً گروهى اندكند».25

قرآن كريم از ديگر نشانه‏هاى اَعمال طغيانگرانه فرعون و اطرافيان او را قصد كشتن پيامبران الهى،26 تكبر در برابر آيات الهى27 و مخالفت با فرمان‏هاى الهى28 نام مى‏برد. به اين ترتيب، قرآن كريم يك دسته از عوامل استبداد زدگى را مسائل مربوط به انكار خداپرستى مى‏داند. آيات قرآن در اين زمينه و ديگر علل استبداد مربوط به سطح فرد مستبد، جامعه استبداد زده و حكومت استبدادى هر سه مى‏شود.

فرد، جامعه و حكومت استبدادى

قرآن كريم همچنين به فرد مستبد، جامعه استبداد زده و حكومت استبدادى، ضمن بررسى اعمال فرعون و اطرافيانش، مى‏پردازد. قرآن كريم فهرست ديگرى از اَعمال طغيان گرايانه آنها را چنين بر مى‏شمارد: 1. جلوگيرى ديگران از فرمان‏هاى الهى به گونه‏اى كه ايمان آوردن مردم به موسى را منوط به اجازه خود مى‏داند: «فرعون گفت: آيا پيش از آن كه به شما اجازه دهم، به او ايمان آورديد؟!…»؛29 2. برترى جويى: «موسى با دلايل روشن به سراغشان آمد، اما آنان در زمين برترى‏جويى كردند…30؛ 3. سبك و خوار شمردن مردمان: «(فرعون) قوم خود را سبك شمرد و در نتيجه از او اطاعت كردند»31؛ 4. ستمگرى به ديگران: «و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثل زده است، در آن هنگام كه گفت: «پروردگارا، خانه‏اى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و كار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهايى بخش».32 نمونه‏هايى از ستمگرى‏هاى فرعون در قرآن بيان شده است، اعمالى چون اسرافگرى،33 شكنجه مردم خود: «و (به خاطر بياور) هنگامى را كه موسى به قريش گفت: نعمت خدا را بر خود به ياد داشته باشيد، زمانى كه شما را از (چنگال) آل فرعون رهايى بخشيد، همان‏ها كه شما را به بدترين وجهى عذاب مى‏كردند؛ پسرانتان را سر مى‏بريدند و زنانتان را (براى خدمتكارى) زنده مى‏گذاشتند»،34 گمراه كردن آنها: «موسى گفت: پروردگارا، تو فرعون و اطرافيان او را زينت و اموالى (سرشار) در زندگى دنيا داده‏اى، پروردگارا، در نتيجه (بندگانت را) از راه تو گمراه مى‏سازند. پروردگارا، اموالشان را نابود كن»35 و ناتوان كردن آنها: «فرعون در زمين برترى جويى مى‏كرد، و اهل آن را به گروه‏هاى مختلفى تقسيم مى‏كرد، گروهى را به ناتوانى مى‏كشاند».36

به اين ترتيب، قرآن كريم برخى ويژگى‏هاى شخصيت مستبد، جامعه استبداد زده و حكومت استبدادى را بيان مى‏كند: بر اساس آموزه‏هاى قرآنى، استبداد در فرد يا جامعه يا حكومت، پيرامون چنين معيارهايى مى‏چرخد كه جامعه استبداد زده جامعه‏اى است كه به جاى خدا محورى بر اساس «انسان محورى» فرد مستبد يا بر اساس خود بنياد انگارى جمعى به پا شده است. چنين حكومتى يا جامعه‏اى اجازه خروج مردم خود را از سيطره انسانى به سيطره الهى نمى‏دهند، فرهنگ برترى جويى ميان حكمرانان و مردم از يك سو، و ميان طبقات مختلف مردم نسبت به هم از سوى ديگر، و ميان لايه‏هاى مختلف حكومت از ديگر سو به شدت رواج دارد.

در جامعه استبداد زده، خوار شمردن و سبك انگاشتن مردم امرى رايج است، ستمگرى به شهروندان شايع، مصرف مسرفانه به عنوان يك فرهنگ، برقرارى نظام پليسى توأم با رعب و وحشت، گمراه كردن مردمان به شيوه‏هاى مختلف تبليغاتى، اطلاعاتى، مالى و … به وضوح ديده مى‏شود و در آن به سبب نوع مديريت مستبدانه، مردمان ناتوان نگاه داشته مى‏شوند، چرا كه ضعف مردم در ابعاد مختلف پايه‏هاى حكومت استبدادى را تقويت مى‏كند.

قرآن كريم همچنين در توضيح اعمال مستبدانه اقوام لوط، نوح، اصحاب رأس، قوم تُبَّع، اصحاب ايكه، مشركان هم عصر پيامبر، اهل كتاب و منافقان و برخى از مسلمانان، دوباره به ملاك‏هاى اشاره شده درباره قوم فرعون اشاره مى‏كند.37

از جمله فرهنگ‏هاى مستبدانه ديگر از نظر قرآن كريم، دسيسه كردن براى فرار از وظيفه اجتماعى است:

ما آنها را آزموديم، همان گونه كه «صاحبان باغ» را آزمايش كرديم، هنگامى كه سوگند ياد كردند كه ميوه‏هاى باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچينند و هيچ از آن استثنا نكنند؟ اما عذابى فراگير (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالى كه همه در خواب بودند… صبحگاهان يكديگر را صدا زدند، كه به سوى كشتزار و باغ خود حركت كنيد، اگر قصد چيدن ميوه‏ها را داريد. آنها حركت كردند در حالى كه آهسته با هم مى‏گفتند: «مواظب باشيد امروز حتى يك فقير وارد بر شما نشود». (آرى) آنها صبحگاهان تصميم داشتند كه با قدرت از مستمندان جلوگيرى كنند. هنگامى كه (وارد باغ شدند) و آن را ديدند گفتند: حقاً ما گمراهيم.38

در چنين فرهنگ‏هايى كم فروشى رواج مى‏يابد: «در ميزان طغيان نكنيد»39 و فرهنگ ميل به طاغوت يعنى تمايل به مشركان به جاى مسلمانان است. «ما در هر امتى رسولى برانگيختيم كه: خداى يكتا را بپرستيد، و از طاغوت اجتناب كنيد».40

قرآن كريم جامعه مستبد را جامعه‏اى ظالم، برترى‏جو و پيرو هواى نفس مى‏داند كه بر آن حاكمى ستم‏پيشه، برترى‏جو و پيرو هواى نفس حكومت مى‏كند و افراد و مردمان ستمگر، برترى جو و پيرو هواى نفس را پرورش دهد؛ در حالى كه قرآن خلافت الهى را زيبنده ستمگران نمى‏داند: «پيمان من، به ستمگران نمى‏رسد».41 جامعه استبدادى، جامعه‏اى است كه بر آن فضاى برترى جويى حاكم است؛ همان طور كه در داستان مقابله فرعون با موسى عليه‏السلام به جادوگران كه براى مبارزه با موسى گرد آورده است، به روحيه كلى جامعه استبداد زده اشاره مى‏كند كه: «امروز، رستگارى از آنِ كسى است كه برترى خود را اثبات كند»؛42 در حالى كه روح حاكم بر جامعه غير استبدادى چنين است كه «به يقين كسى كه پاكى جست (و خود را تزكيه كرد)، رستگار شد».43

در نهايت، قرآن جامعه استبداد زده را جامعه‏اى مى‏داند كه در آن، يا هواى نفس يك فرد بر آن حاكم است: «… از هوا و هوس پيروى نكنيد، كه از حق، منحرف خواهيد شد»44 و يا هواى نفس ديگران: «… و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن؛ همان‏ها كه از هواى نفس پيروى كردند و كارهايشان افراطى است».45

به اين ترتيب، هم استبداد فردى و هم استبداد اكثريت مورد نفى قرآن قرار مى‏گيرد. همچنين پيروى از هواى نفس خود به وسيله حاكمان و شهروندان و هم پيروى از هواى نفس حاكمان به وسيله شهروندان ممنوع است.

4. نتيجه‏گيرى: با توجه به آنچه از اصول و قواعد قرآنى در باب استبداد بيان شد مى‏بايد به اختصار بيان كرد كه از منظر قرآنى، فردى يا جمعى بودن حكومت، وجود يا فقدان نهادهاى نمايندگى، تفكيك يا عدم تفكيك حوزه عمومى از حوزه خصوصى، از جمله معيارهاى عصرى حكومت‏هاى استبدادى تلقى مى‏شوند؛ به اين معنا كه هر چند در عصر حاضر معيارهاى فوق تمايز دهنده جامعه و حكومت مستبد از غير آن است، ولى امكان بنياد حكومت‏هاى غير مستبد در شرايط فقدان آنها در گذشته هم بوده و در آينده هم خواهد بود؛ اما نبود معيارهايى چون فرمانروايى نظامى و حكومت پليسى، اعمال قدرت نامحدود، تبعيت بى‏چون و چراى شهروندان، شخصيت پرستى، حكومت قانونى، تلقى حكومت به عنوان دارايى شخصى و حكومت بر اساس تمايلات شخصى، معيارهايى هستند كه موافق قواعد و اصول قرآنى براى بنيان حكومت و جامعه‏اى غير مستبد هستند. در نهايت اين كه آموزه‏هاى قرآنى كاملاً با اين ايده آموزه‏هاى سياسى درباره استبداد مخالفند كه وجود حاكميت الهى شرط و معيار بنيان‏گذارى دست كم برخى از انواع جوامع استبدادى است. قرآن كريم هر چند به سوء استفاده از اين عنصر براى برپايى حكومت‏هاى مستبد، اذعان دارد46، ولى نه تنها وجود آن را شرط ضرورى برقرارى حكومت غير مستبد مى‏داند، بلكه فقدان آن را مهم‏ترين عامل حكومت و جامعه مستبد معرفى مى‏كند.

پى‏نوشت‏ها

47. عبدالرحمن كواكبى، طبيعت استبداد، ترجمه عبدالحسين ميرزاى قاجار، نقد و تصحيح محمد جواد صاحبى (قم: مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم، 1363).

48. محمد حسين نائينى، تنبيه الامة و تنزيه الملة، مقدمه و پاورقى و توضيحات محمود طالقانى (تهران: شركت سهامى انتشار، چاپ هشتم، زمستان، 1361).

49. جمعى از نويسندگان، رسايل مشروطيت: هجده رساله و لايحه درباره مشروطيت، به كوشش غلام حسين زرگرى نژاد (تهران: كوير، 1374).

50. محمدحسين نائينى، پيشين، پاورقى و مقدمه و توضيحات؛ على شيرخانى، شورا و آزادى: بحثى در انديشه سياسى طالقانى، (قم: آفتاب سبا، 1381).

51. مجله الغرى، چاپ نجف اشرف (1328ق)، به نقل از: موسى نجفى، حوزه نجف و فلسفه تجدد در ايران (تهران: پژوهشگاه انديشه و فرهنگ اسلامى، 1379) ص 185.

52. براى توضيح بيشتر ر.ك: حسن عليزاده، فرهنگ خاص علوم سياسى، با مقدمه دكتر سعيد زيباكلام (تهران: روزنه، 1377).

53. Iain Mcleman, The Concise Oxford Dictionary Of Politics, Tehran, Dadgostar Publisher, 1377.

54. حسن عليزاده، پيشين.

55. The Concise Oxford Dictionary Of Politics.

56. براى نمونه جان استوارت ميل در كتاب تأملاتى در حكومت انتخابى براى غلبه بر خودخواهى مرگبار اكثريت دو نهاد نمايندگى نسبى و رأى همگانى را پيشنهاد مى‏كند. ر.ك: ويليام تى.بلوم، نظريه‏هاى نظام سياسى، ترجمه احمد تدين (تهران: آران، 1373) ج 2، ص 902 ـ 908.

57. جاراللّه زمخشرى، اساس البلاغه، تحقيق عبدالرحيم محمود (قم: منشورات دفتر تبليغات اسلامى، بى‏تا).

58. علق (96) آيه 6 و 7.

59. شعرا (26) آيه 29.

60. طه (20) آيه 24.

61. شمس (91) آيه 11 ـ 14.

62. اعراف (7) آيه 103.

63. انفال (8) آيه 52؛ قمر (54) آيه 41 و 42.

64. آل عمران (3) آيه 11.

65. شعرا (26) آيه 29.

66. اعراف (7) آيه 109.

67. اسرا (17) آيه 102.

68. غافر (40) آيه 26.

69. مزمل (73) آيه 15 و 16.

70. طه (20) آيه 60.

71. شعرا (26) آيه 52 ـ 54.

72. غافر (40) آيه 26.

73. يونس (10) آيه 75.

74. شعرا (26) آيه 16.

75. اعراف (7) آيه 123.

76. عنكبوت (29) آيه 39.

77. زخرف (43) آيه 54.

78. تحريم (66) آيه 11.

79. زخرف (42) آيه 33.

80. ابراهيم (14) آيه 6.

81. يونس (11) آيه 88.

82. قصص (28) آيه 4.

83. براى نمونه ر.ك: ص (38) آيه 12 و 13 و ق (50) آيه 12 و 13 و فجر (89) آيه 6 ـ 12 و مؤمنون (23) آيه 75 و طور (52) آيه 32؛ مائده (5) آيه 64؛ بقره (2) آيه 15 و … .

84. قلم (68) آيه 17 ـ 26.

85. رحمن (55) آيه 8.

86. نحل (16) آيه 36.

87. بقره (2) آيه 124.

88. طه (20) آيه 64.

89. اعلى (87) آيه 14.

90. نساء (4) آيه 135.

91. كهف (18) آيه 28.

92. براى ديدن آيات به كار رفته براى توجيه حكومت مستبد، ر.ك: ابوالحسن ماوردى، نصيحة الملوك، تحقيق الدكتور فؤاد و عبدالمنعم احمد (اسكندريه: منشورات مؤسسه شباب الجامعه، 1988م) ص 61 ـ 67 و عبدالرحمن كواكبى، طبيعت استبداد و محمد حسين نائينى، تنبيه الامه و تنزيه المله و توضيحات طالقانى بر آن.


1 دانش آموخته حوزه علميه قم و فارغ التحصيل كارشناسى ارشد علوم سياسى دانشگاه باقرالعلوم(ع).

Absolutism. 2

Authoritarianism. 3

Bonapartism. 4

Despotism. 5

Dictatorship. 6

Oriental Despotism. 7

Patrimonialism. 8

Totalitarianism. 9

Tyranny. 10