Search
Close this search box.

ولايت عرفاني ، زعامت سياسي

Imageسایت مجذوبان نور: عزیزان ایمانی این مقاله زیبا را بخوانید .نویسنده فهیم و متفکر این مقاله ،جدا از موضع  و منظور سیاسی ایشان ،  در تحلیل و بررسی خود کاش به یک موضوع اساسی اشاره می نمودند . اساسی ترین دلیل شهادت ائمه(ع) و اقطاب و مشایخ صوفیه توسط خلفای اموی و عباسی  وحکام ممالک اسلامی و …به این دلیل می باشد  که حاکمان و صاحبان قدرت، مقام ولایت انسان کامل ،که از مناصب الهیه می باشد  را به موازات زعامت سیاسی خود ، گمان می کنند . بدین معنی که سلطان و حاکم ، انسان کامل را رقیب خود و دشمن خود می بیند واز اینرو  وحشت از دست دادن قدرت،  او را وادار می کند که رقیب را از پیش رو بردارد . یکی از مشکلات امروز تصوف همین است و دلیل دشمنی با دراویش گنابادی به همین علت است .در صورتی که ولایت عرفانی و زعامت سیاسی دو مقوله ی متفاوت وحتی متضاد است و جز در حکومت حضرت امام  زمان (ع) این دو سلطنت باطنی وظاهری  که یکی امری الهی و ایمانیست  و دیگری امری دنیوی و اجتماعیست ،با هم و در کناریکدیگر نخواهند بود .

سایت مجذوبان نور: عزیزان ایمانی این مقاله زیبا را بخوانید .نویسنده فهیم و متفکر این مقاله ،جدا از موضع  و منظور سیاسی ایشان ،  در تحلیل و بررسی خود کاش به یک موضوع اساسی اشاره می نمودند . اساسی ترین دلیل شهادت ائمه(ع) و اقطاب و مشایخ صوفیه توسط خلفای اموی و عباسی  وحکام ممالک اسلامی و …به این دلیل می باشد  که حاکمان و صاحبان قدرت، مقام ولایت انسان کامل ،که از مناصب الهیه می باشد  را به موازات زعامت سیاسی خود ، گمان می کنند . بدین معنی که سلطان و حاکم ، انسان کامل را رقیب خود و دشمن خود می بیند واز اینرو  وحشت از دست دادن قدرت،  او را وادار می کند که رقیب را از پیش رو بردارد . یکی از مشکلات امروز تصوف همین است و دلیل دشمنی با دراویش گنابادی به همین علت است .در صورتی که ولایت عرفانی و زعامت سیاسی دو مقوله ی متفاوت وحتی متضاد است و جز در حکومت حضرت امام  زمان (ع) این دو سلطنت باطنی وظاهری  که یکی امری الهی و ایمانیست  و دیگری امری دنیوی و اجتماعیست ،با هم و در کناریکدیگر نخواهند بود .

  ولايت عرفاني ، زعامت سياسي

بهزاد مهراني

‏”هان شنيدستي که هر چه در ويراني بينند در آباداني باز نگويند؟”(1)‏

‏”ولايت” از کليدي ترين و کانوني ترين مفاهيم در عرفان ايراني – اسلامي است.‏‎ ‎تا آنجا که عرفان را “علم ولايت” نيز ‏گفته اند. در عرفان و تصوف ، “ولي” نقطه ي مرکزي عالم است و عالم وجود به گرد او مي چرخد و جهان بدون ‏‏”ولي” از هم خواهد پاشيد. “ولي” همان “انسان کامل” است.‏

‏ “و بدانکه انسان کامل آن قطبي است که افلاک به وجود او در گردشند و او در تمامازمنه و امکنه تا ابد الاباد يک تن ‏است که به لباس هاي گوناگون و در مکان هاي مختلف ظهور مي نمايد و نسبت به آن لباس هاي مختلف اسامي گوناگون ‏به خود مي گيرد…” (2) “انسان کامل سر عالم است، از جهت آنکه به علم محيط است عالم است، هر يک را به جاي ‏خود مي دارند و مي بينند و آدميان جمله به وي مي گردند.” (3)‏

در باور عارفان زمين هيچ گاه از اين انسان هاي کامل و اوليا تهي نخواهد شد.‏
پس به هر دوري ولي اي قائم است / تا قيامت آزمايش دائم است /هر که را خوي نکو باشد برست / هر کسي کاو شيشه ‏دل باشد شکست / پس امام حي قائم آن ولي ست / خواه از نسل عمر خواه از علي ست(4)‏

در عرفان بايد از “ولي” اطاعت بي چون و چرا کرد. گناه ِ “ولي” نزد خداوند اعتبار و ارزشي والاتر از ثواب خلق ‏دارد.‏

زلت او به ز طاعت نزد حق / پيش کفرش جمله ايمانها خلق(5)‏

خطاي “انسان کامل” زيبنده تر از راستي هاي مخلوق است نزد خالق، زيرا که اين “ولي” است که “انسان کامل” است ‏و ديگران کاملا انسانند. مريد در اين باور تنها بايد اطاعت محض را بر گزيند و “عقل جزوي” خود را در پاي “عقل ‏کل” مراد ِ خويش قرباني سازد.در باور بسياري از عارفان حتا اين مريد نيست که مراد خود را انتخاب مي کند بلکه ‏مراد است که دام نهاده و مريد را گرفتار مي کند. اين “پير” است که کمند مي افکند و مريد را شکار مي کند و مريد نيز ‏چاره اي جز تسليم در برابر اين شير نر خونخواره ندارد.‏

چون گرفتت پير هين تسليم شو / همچو موسي زير حکم خضر رو / صبر کن بر کار خضري بي نفاق / تا نگويد خضر ‏رو هذا فراق / گر چه کشتي بشکند تو دم مزن / گر چه طفلي را کشد تو مو مکن / دست او را حق چو دست خويش ‏خواند / تا يدالله فوق ايديهم براند(6)‏

البته اين هميشه مراد نيست که مريد را انتخاب مي کند بلکه مريد نيز دست به انتخاب مي زند اما به ندرت. در اين مسير ‏هيچ کس نمي تواند با پاي خويش راه رود. عقل و انديشه در اين ولايت، هيچ کاره است و اگر کسي در اين وادي گمان ‏برد که بي پير به جايي رسيده است سخت دچار خطا شده است زيرا که پير دورادور او را مورد عنايت خود قرار داده ‏است.‏

هر که تنها نادرا اين ره بريد / هم به ياري دل پيران رسيد / دست پير از غايبان کوتاه نيست / دست او جز قبضه ي الله ‏نيست

‏”سالک قبل از اتصاف به مقام ولايت،مبدا افعال و صفات خود است اما بعد از اتصافبه مقام ولايت،حق تعالي مبدا ‏افعال و صفات او مي شود،چرا که تمامي جهات بشري او در مقام قرب مستغرق گشته،در ذات حق فاني شده است.از ‏اين رو با عين الله مي بيند،با سمع الله مي شنود،زبان او زبان خداست،دست او دست الهي است و فعل او فعل الله است.” ‏‏(7)‏

تئوري حکومت نزد شيعه يک مفهوم انتصابي است.يعني پيامبر اسلام پس از خود داماد خويش علي (ع) را به امامت و ‏زعامت امت اسلام برگزيده است.‏‎ ‎شيعه بر اين باور بوده است که در راس هرم قدرت همواره بايد امامي معصوم و ‏منصوب حضور داشته باشد که رهبري امت اسلام را در دست داشته باشد. اين تئوري تا قبل از غيبت امام دوازدهم – به ‏باور شيعه دوازده امامي – با چالش چنداني مواجه نبوده است. پس از غيبت امام دوازدهم، شيعيان اعتقاد داشتند که ‏ايشان به زودي از پس پرده ي غيبت بيرون خواهد آمد و زمام امور شيعيان را در دست خواهد گرفت. زماني که اين ‏اتفاق روي نداد و غيبت طولاني شد،تئوري سياسي شيعه با مشکلات فراواني رو به رو شد.‏

‏ ” فقه شيعه به واسطه ي تلقي خاصي که از مسئله غيبت امام زمان و مسئله امامت وارتباط آن با موضوع دولت پيدا ‏کرده بود،هرگز نيازي به پرداختن به مسئله دولت احساس نمي کرد. اين پندار که عصمت شرط حاکم است و قيام در ‏زمان غيبت و قبل از قيام قائم، بر افراشتن پرچم ضلالت است، به علاوه عدم احتمال طولاني شدن غيبت،از جمله ‏عوامل ايستايي انديشه سياسي شيعه بوده است.”(8)‏

گروهي تشکيل حکومت در زمان غيبت امام را ضلالت دانسته و آن را گمراهي از طريق هدايت پنداشتند. دسته اي ‏ديگر و عموما از فقها به چاره انديشي پرداختند و تلاش نمودند که تئوري اي در باب حکومت در زمان غيبت بيابند.‏
‏”تاسيس حکومت صفوي بهدست شاه اسماعيل، فقها را به سمت امکان مشروعيت حکومت در زمان غيبت رهنمون شد. ‏ديدگاه فقه شيعه در اين دوران نسبت به مساله ولايت و حکومت در ابعاد گوناگون تحول پيدا کرد و ريخت و سمت گيري ‏اصول نويني در جهت دخالت هر چه بيشتر فقها در امور حکومتي به خود گرفت.”(9)‏

فقهاي شيعه با شبهات و تشکيکات بسياري مواجه شدند.تا پيش از اين آموزه ي امامت شيعه ي دوازده امامي بر محور ‏حقانيت و دفاع از غيبت امام مهدي متمرکز شده بود.طولاني شدن غيبت امام دوازدهم از سويي و نا مشروع دانستن هر ‏حکومت غير معصومي از سوي ديگر،فقهاي شيعه را در انديشه ابداع يک تئوري سياسي فرو برد. اين مشکل تا زمان ‏بر آمدن صفويان به قوت خويش باقي ماند. صفويان بر روي کار آمدند.گفتمان آنها، “سلطنت” بود و در اين زمان بود که ‏‏”سلطنت” بر “خلافت” چيره شد. فقيه نماينده ي علم امام و سلطان نماينده ي شمشير او شد.‏

‏”منصب ديني،يعني ادامه نبوت به علما و فقها رسيد و منصب سياسي و نظامي آن بهرهي سلاطين شد.لذا همچنان فقيهان ‏از جانب شارع به ولايت نصب شده اند،سلاطين نيز همان ناحيه به سلطنت منصوب شده اند.”(10)‏

نظريه ولايت فقيه يکي از اين تئوري ها – و از قضا مهم ترين آنها – بود که در پاسخ به مشکلات نظريه حکومت در ‏زمان غيبت به وجود آمد. به باور اين قلم اين تئوري از امتزاج ِ ولايت عرفاني و زعامت سياسي (امامت در شيعه) به ‏وجود آمد. همانگونه که “ولي” در باور عارفان ِ ما قطب عالم امکان است و زلت او نزد حق به ز طاعت خلق است، ‏زعيم سياسي نیز اينگونه است. او نيز سايه حق بر روي زمين است و مخلوق، مريد وي اند و بايد اطاعت محض نمايند. ‏اين مهم را مي توان در گرايشات ِ عرفاني بنيانگزاران ِ تئوري ولايت فقيه از جمله آيت الله خميني دريافت. آقاي خميني ‏در حوزه علاوه بر فقه، عرفان نيز تدريس مي کرده است و با مفاهيم عرفاني آشنايي داشته است و اين امتزاج در ذهن ‏او شکل گرفته است. در ولايت فقيه نيز همچون ولايت عرفاني رابطه بر اساس مراد و مريدي استوار است.امري که ‏علم سياست در جهان جديد با آن بيگانه است. در سياست مدرن “ولي عرفاني” همان “زعيم سياسي” نيست.رابطه مراد ‏و مريدي در عالم سياست جايي ندارد. زعيم سياسي را مي توان نقد کرد،مي توان عزل کرد و ديگري را جاي او نهاد. ‏حق نصب و عزل و نقد از حقوق مسلم انسان در سياست مدرن است و زلت زعيم سياسي به ز انتقاد خلق نيست. رابطه ‏ي مريد و مرادي اگر در جهان جديد معنايي داشته باشد در عالم عرفان و سلوک معنوي است و عرصه ي سياست ‏عرصه ي مسئوليت و پاسخگويي است. در اين عرصه همچو موسي زير حکم خضر رفتن و چون و چرا و پرسش را ‏وانهادن جايي ندارد.عرفان گنجي است که در ويرانه ها مي توان آنرا يافت و سياست دانش آباداني است و مولانا چه زيبا ‏گفته است:‏

حس دنيا نردبان اين جهان
حس ديني نردبان آسمان‏
صحت اين حس بجوييد از طبيب
صحت آن حس بخواهيد از حبيب
صحت اين حس ز معموري تن‏
صحت آن حس ز تخريب بدن

و سياست علم معموري تن است و صحت آنرا بايد از طبيب جست.و سياستمداران ِ قابل عزل و نصب و انتقاد، طبيبان ‏اين وادي اند.عرفان دانش تخريب بدن و اندرون از طعام خالي داشتن است تا نور معرفت تابش گيرد و ادغام اين دو ‏عواقب ويرانگري خواهد داشت. و از زبان ابو سعيد بايد گفت:‏

هان شنيدستي که هر جه در ويراني ببينند در آباداني باز نگويند.‏

 

‎‎پانوشت‎‎

‏1- شدن طعم وقت ابوسعيد ابو الخير تصحيح محمد رضا شفيعي کدکني تهران سخن 1385 ص142
‏2- شرح اصطلاحات تصوف تاليف دکتر صادق گوهرين انتشارات زوار 1376 جلد 1و2ص126‏
‏3- انسان کامل نسفي ص 482‏
‏4- مثنوي معنوي تصحيح نيکلسون دفتردوم
‏5- مثنوي معنوي دفتر اول
‏6- همان دفتر اول
‏7- حکومت ولايي محسنکديور نشر ني 1378 ص 26‏
‏8- نظام سلطاني سيد محسن طباطبايي فر نشر ني 1384 ص64
‏9- مباني فقهي حکومت اسلامي حسينعلي منتظري ترجمه محمود صلواتي جلد 1 ص14
‏10 دغدغه هاي حکومت ديني محسن کديور نشر ني 1379 ص 150‏‎ ‎