Search
Close this search box.

شیخ اسماعیل امیرمعزی، معروف به شیخ‌المشایخ؛ کتابدار هنرمند و دانشمند سالک

amir moezzi sheikhol mashayeh 96 vدکتر نورعلی تابنده نیز که خود در ایام کودکی از مرحوم شیخ‌المشایخ سرمشق خوشنویسی گرفته بود، از او به‌عنوان درویشی امین، مردی فاضل و خوشنویسی ماهر یاد می‌کند: «یک تابستان [که به بیدخت آمده بود] من مهماندار او بودم، می‌نشستند و می‌گفتند چای بیار و خط تمرین می‌کردم که هنوز آن خط‌ها را برای یادگاری و همچنین کتاب‌هایی به خط او را دارم. شیخ محمدحسن صالح‌علیشاه، قطب وقت سلسله نعمت‌اللهی، پس از فوت شیخ‌المشایخ در ذیل نامه‌ای خطاب به آقای حسین‌علی موثق‌السلطان در تاریخ ۹ محرم ۱۳۶۰، می‌نویسد: «فوت مرحوم آقای تفضلی و حاج شیخ‌المشایخ بر همه ناگوار و مؤثر است. گرچه هر دو خوش رفتند و به دوست پیوستند و راحت گشتند، ولی وجود این اشخاص برای سلّاک، سرمشق و برای بیگانگان، نمونه و اتمام حجت است». ارتباط با فرزندان عضدالملک به‌خصوص مصطفی‌خان امیر سلیمانی، مشیرالسلطنه (م۱۳۸۱ق)، او را به محضر عارف عالیقدر، حاج شیخ عبدالله حایری رحمت‌علیشاه (م۱۳۵۶ ق) رهنمون کرد[۱۴]. پس از چند جلسه رفت و آمد، سرانجام در سال ۱۳۲۲ق، در قریه‌ هاشم‌آباد تهران به همراه مشیرالسلطنه اظهار طلب کرده و هر دو در یک روز مشرف به فقر شدند. سپس به ملاقات قطب وقت سلسله نعمت‎اللهی، حاج ملا سلطان‌محمد گنابادی، سلطان‌علیشاه (م۱۳۲۷ق)، نائل و مورد لطف و اکرام ایشان واقع گردید. شیخ‌المشایخ تا پایان عمر یعنی زمانی که حدود هشتاد سال داشت، هرگز حضور در مجالس درویشی را ترک نکرد. منزلش در گلوبندک و در نزدیکی حسینیه عضدالملک قرار داشت و او همه‌شب در آنجا حاضر می‌شد و به گرمی محبت خود بر گرمی دیگران می‌افزود.

amir moezzi sheikhol mashayeh 96مهران رهبری‌ ـ حمیده ثقفی

 شیخ اسماعیل امیرمعزی معروف به «شیخ‌المشایخ» از دانشمندان و هنرمندان کمتر شناخته‌شده‌ی دوره قاجار است. وی در روز پنجشنبه ۲۳ بهمن ۱۲۴۱/  ۲۳شعبان ۱۲۷۹ در دزفول، در خانواده‌ای دانش‌پرور به دنیا آمد. خانواده‌اش که نسبشان به امیر معزالدین دزفولی می‌رسد، همگی اهل فضل و علم بوده و به جهت همین انتساب، نام خانوادگی امیرمعزی را برگزیده‌اند.

 پدر شیخ‌المشایخ مرحوم شیخ محمدتقی دزفولی (مشهور به ملاباشی)[۱] از علما و ادبای مشهور قرن سیزدهم‌ است که در سال ۱۲۲۳ق در دزفول متولد شد. شیخ محمدتقی پس از تحصیل علوم دینی در حوزه علمیه نجف، در اواخر دوران سلطنت محمدشاه قاجار به تهران آمد و با عنوان ملاباشی مشغول خدمت شد. از وی اشعار نغزی به فارسی و عربی به جا مانده است که نشان از تسلط کامل او به این دو زبان دارد و به همین جهت از او به عنوان مترجم زبان عربی نیز استفاده می‌شده است.‏

 از شیخ محمدتقی آثار بسیاری به جا مانده است که از آن جمله‌اند:

۱. کفایه‏ الخصام [۲] که ترجمه فارسی کتاب «غایه‌المرام»[۳] سیدهاشم بحرانی (م۱۱۰۷ ق) است. موضوع این کتاب اثبات امامت و ولایت علی(ع) و فرزندان ایشان است که به درخواست ناصرالدین شاه ترجمه شد و در سال ۱۲۷۷ق به چاپ رسید[۴] و به صورت رایگان در میان مردم توزیع شد.
۲. الشهابه[۵] ترجمه کتاب «تاریخ مغازی» واقدی (م۲۰۷ ق) است. موضوع کتاب تاریخ جنگ‌های پیامبر اکرم (ص) می‌باشد.
۳. آثار ناصری[۶] که ترجمه و شرح «عهدنامه مالک اشتر» است و در سال ۱۲۸۶ق به دستور ناصرالدین شاه نگاشته شده است. ۴. مرآت ناصری[۷] در موضوع داستان‌های پیامبران الهی است که به امر عضدالملک، رئیس ایل قاجار (م ۱۳۲۸ق) نوشته و تقدیم وی شده است.
۵. رساله‌ای در تعیین نماز وسطی.

 شیخ محمدتقی دزفولی که از او سه پسر به نام‌های علی، ابراهیم و اسماعیل به جا مانده بود، در ماه رجب ۱۲۹۵ در کربلا درگذشت و در یکی از حجرات باب زینبیه دفن شد.[۸]

 زندگینامه

 شیخ اسماعیل در عنفوان جوانی برای تحصیل به نجف اشرف فرستاده شد و پس از ملبس شدن به جامه روحانیت، تحصیل خود را تا درجه اجتهاد ادامه داد؛ اما با درگذشت پدر به دزفول بازگشت. در ۲۹ سالگی به درخواست ناصرالدین‌شاه به تهران آمد و تا پایان عمر در این شهر زیست. ماجرای آمدن او به تهران را فرزندش مهندس ضیاءالدین امیرمعزی (م۱۲۶۹ش) اینگونه روایت کرده است: «در سال ۱۳۰۸ق، بر اثر دستور ناصرالدین شاه به حاکم وقت دزفول برای جانشینی و ادامه شغل پدر در دربار قاجار، از بین سه تن فرزند ذکور شیخ محمدتقی ملاباشی، شیخ اسماعیل که کوچکترین ولی اعلم و الیق[۹] تشخیص داده شد، نامزد خدمت در دربار گردید.[۱۰]» 
او با خانواده و به همراهی عده‏‎ای از ایل آهو قلندری از دزفول خارج شد و پس از حدود شش ماه به جهت مساعد نبودن فصل و نبودن راه شوسه، در اوایل سال ۱۳۰۹ق به تهران رسید و در آنجا به شیخ اسماعیل دزفولی شهرت یافت.
آنگاه پس از راه یافتن به دربار و «نظر به فضل و دانش و صفاتی که داشت[۱۱]»، مورد توجه واقع شد و در زمره نزدیکان عضدالملک قاجار که به تقدس، نیک‌نهادی و سادگی شناخته می‌شد[۱۲]، قرار گرفت و به معلمی فرزندانش برگزیده شد و چندی بعد از سوی او به «شیخ‌المشایخ[۱۳]» ملقب گردید. ارتباط با فرزندان عضدالملک به‌خصوص مصطفی‌خان امیر سلیمانی، مشیرالسلطنه (م۱۳۸۱ق)، او را به محضر عارف عالیقدر، حاج شیخ عبدالله حایری رحمت‌علیشاه (م۱۳۵۶ ق) رهنمون کرد[۱۴]. پس از چند جلسه رفت و آمد، سرانجام در سال ۱۳۲۲ق، در قریه‌ هاشم‌آباد تهران به همراه مشیرالسلطنه اظهار طلب کرده و هر دو در یک روز مشرف به فقر شدند. سپس به ملاقات قطب وقت سلسله نعمت‎اللهی، حاج ملا سلطان‌محمد گنابادی، سلطان‌علیشاه (م۱۳۲۷ق)، نائل و مورد لطف و اکرام ایشان واقع گردید[۱۵].

 پس از فتح تهران و برکناری محمدعلی شاه قاجار در سال ۱۳۲۷ق و به سلطنت رسیدن احمدشاه قاجار، عضدالملک به نیابت سلطنت انتخاب شد. یکی از اولین اقدامات او، انتصاب شیخ‌المشایخ به عنوان کتابدار کتابخانه سلطنتی بود[۱۶].

 گماشتن شیخ‌المشایخ به سمت ریاست کتابخانه سلطنتی[۱۷] با اعتراض مخالفانی روبرو شد که وی را لایق آن نمی‌دانستند. این اعتراض‌ها سبب قهر عضدالملک شد، به نحوی که عین‌السلطنه در خاطراتش می‌نویسد: «نایب‌السلطنه شب‌ها دربخانه نمی‌آید. آشپزخانه خودش را هم برده است. برای آن کارهای بزرگ که واقع شد، قهر نکرد و چیزی نگفت، حالا برای خاطر حاجی اسماعیل دزفولی و کتابخانه قهر مفصلی می‌کند! [۱۸]» اما در نهایت عضدالملک زیر بار آن حرف‌ها نرفت و ریاست شیخ‌المشایخ به عنوان ششمین رئیس آن کتابخانه تثبیت شد.[۱۹]

 او که در اوان انتخاب در مدارک و اسناد با عنوان «آقاشیخ اسماعیل کتابدارباشی» یاد شده است، در مدت ریاست خود بر کتابخانه سلطتنی توانست به کتابخانه نظم و نسق خوبی دهد و همه کتاب‌ها و اقلام موزه‌ای را از گوشه و کنار کاخ گرد آورد و در یک ‌جا متمرکز سازد.[۲۰]

 اوضاع کتابخانه در آن ایام به دلیل اعمال لسان‌الدوله ـ رئیس سابق آن ـ بسیار پریشان و آشفته بود. وی کتب و آثار نفیس بسیاری را از کتابخانه ربوده و توسط دلالان به فروش رسانده بود و اکنون در بازداشت به سر می‌برد. همین امر و نبود یک فهرست جامع از محتویات کتابخانه، باعث شد شیخ‌المشایخ اولین اقدام خود را تهیه فهرستی از کتب و آثار متعلق به کتابخانه قرار دهد؛ کاری که تا آن زمان صورت نگرفته بود. او ضمن بررسی دقیق هر کتاب، محل نگهداری و نوع خط آن را مشخص می‌کرد و شماره ثابتی را برایش در نظر می‌گرفت. نهایتاً با درایت او، یکی از قدیمی‌ترین و بزرگترین فهرست‌های نسخ خطی در ایران پدید آمد.

 عضدالملک در رمضان ۱۳۲۸ (شهریور ۱۲۸۹) از دنیا رفت و میان بازماندگان وی بر سر ارثیه و بدهی‌های او اختلافی عمیق رخ داد. از آنجایی که شیخ‌المشایخ صیغه ارث مرحوم عضدالملک را در زمان حیات وی و در حضورش تنظیم کرده بود، در مورد رفع این اختلافات مرجع مناسب و قابل وثوقی تشخیص داده شد؛ لذا پس از تشریح موضوع توسط وی، بسیاری از ابهامات رفع گردید.[۲۱]

 با خلع احمدشاه از سلطنت و روی کار آمدن رضاشاه در آبان ۱۳۰۴، شیخ‌المشایخ از ریاست کتابخانه سلطنتی کناره گرفت و هر چند بار که خواستند کار سابق را به وی بدهند، قبول نکرد[۲۲]. وی که پس از حدود ۱۶ سال خدمت در کتابخانه سلطتنی، حاضر به پذیرفتن شرایط جدید تحمیلی نبود، به مواردی چون تعویض لباس روحانیت با لباس متحدالشکلی که حکومت تعیین کرده بود، تن نداد و لذا به دستور وزیر دربار، حکم انتقالش به وزارت معارف صادر شد و در آن وزارتخانه هم بلافاصله حکم بازنشستگی به او دادند. پس از آن خانه‌نشین شد و اوقاتش را مصروف مطالعه و تألیف کرد.

 شیخ‌المشایخ با بزرگان و دانشمندان بسیاری ارتباط داشت که از آن جمله‌ می‌توان به محمدعلی معلم حبیب‌آبادی ـ صاحب مکارم‌الآثار ـ اشاره کرد که طبق گفته خود او، مکرر با شیخ‌المشایخ ملاقات و معاشرت می‌کرده است. وی اشاره می‌کند که پس از اجباری شدن انتخاب نام خانوادگی، شیخ‌المشایخ به دلیل اینکه یکی از اجدادش امیر معزالدین نام داشت، نام خانوادگی «امیرمعزی» را برگزید.[۲۳]

 در سال ۱۳۰۶ش به عتبات عالیات رفت و از آنجا برای سفر حج به مکه مکرمه مشرف شد. پس از مراجعت از این سفر به واسطه سختگیری شدید مأموران شهربانی نسبت به لباس روحانیت، خروج وی از منزل مشکل شد و تا سال‌ها تقریباً خانه‌نشین بود و تنها عصرها برای حفظ سلامت و قوای جسمانی خود یا در صحن خانه و یا روی بام حدود یک ساعت پیاده‌روی می‌کرد! در اردیبهشت سال ۱۳۱۱ به واسطه پیگیری عبدالحسین تیمورتاش (م۱۳۱۲ش)، جواز استفاده از کسوت روحانیت و ریاست دفتر اسناد رسمی و دفتر ازدواج برای او صادر شد. از آنجا که شغل دفتر اسناد رسمی با روحیه‌اش سازگار نبود، آن سمت را تنها تا سال ۱۳۱۶ش در اختیار داشت و پس از آن به داشتن دفتر ازدواج اکتفا کرد.[۲۴]

 مرحوم امیرمعزی دو بار ازدواج نمود که از ازدواج اول خود با زهراخانم صاحب سه فرزند به نام‌های ضیاءالدین[۲۵]، رضا و فاطمه شد. وی پس از فوت همسر اول خود با خانم مطاع‌الدوله ازدواج کرد و همو بود که طبق وصیت آن مرحوم کتاب‌هایش را برای کتابخانه سلطانی بیدخت ارسال کرد.

 شیخ‌المشایخ تا پایان عمر یعنی زمانی که حدود هشتاد سال داشت، هرگز حضور در مجالس درویشی را ترک نکرد. منزلش در گلوبندک و در نزدیکی حسینیه عضدالملک قرار داشت و او همه‌شب در آنجا حاضر می‌شد و به گرمی محبت خود بر گرمی دیگران می‌افزود. تنها ده روز پیش از مرگش، به‌رغم اینکه اطبا وی را از حضور در هوای آزاد منع کرد بودند، برای شرکت در مراسم عید غدیر در سال ۱۳۵۹ق که مصادف بود با روزهای بسیار سرد زمستان تهران (۲۸ دی ۱۳۱۹)، پیاده از منزل خارج شد و به ذات‌الریه مبتلا ‌گردید. تلاش پزشکان اثری نبخشید و سرانجام این دانشمند نامی و هنرمند ارزنده، اول محرم سال ۱۳۶۰، مطابق با دهم بهمن ۱۳۱۹، در هشتاد و یک سالگی با حال خوش و توجه به حق و توسل به بزرگان دین، از دنیا رفت.[۲۶] وی یک روز قبل از فوتش در وصیتنامه خود، مرقوم کرده بود: «حسُن المشایخ فی جنان الله» که به حساب ابجد رقم ۱۳۶۰، یعنی تاریخ رحلتش، به دست می‌آید.

 وی در وصیتنامه‌اش اظهار تمایل کرده بود که در صورت امکان در جوار مقبره مستوفی‌الممالک واقع در ده ونک دفن گردد. این خواسته با همت عبدالحسین اورنگ شیخ‌الملک (م ۱۳۴۵ش)، از دوستان و آشنایان ادیب شیخ‌المشایخ، حاصل شد. جنازه وی با نهایت تجلیل و احترام در آن مکان دفن گردید. این که چرا او آن محل را دفن خود وصیت کرده است، شاید به عرفان‌دوستی و روحیه درویشی خاندان مستوفی‌الممالک بازمی‌گردد؛ چه آنکه تعدادی از بزرگان سلاسل تصوف نیز در آن آرامگاه مدفونند.[۲۷]

 اورنگ که خود از علاقه‌مندان به مکتب تصوف و عرفان بود و خاطرات بسیاری را نیز در این زمینه نقل کرده است[۲۸]، در ضمن شعری نُه‌بیتی به تجلیل مرحوم شیخ‌المشایخ امیرمعزی پرداخته و در بیت آخر آن اشعار، ماده تاریخ رحلت او را به حساب ابجد و به سال شمسی آورده است: «شد اسماعیل قربان محبت» (۱۳۱۹)[۲۹]

 شیخ محمدحسن صالح‌علیشاه، قطب وقت سلسله نعمت‌اللهی، پس از فوت وی در ذیل نامه‌ای خطاب به آقای حسین‌علی موثق‌السلطان در تاریخ ۹ محرم ۱۳۶۰، می‌نویسد: «فوت مرحوم آقای تفضلی و حاج شیخ‌المشایخ بر همه ناگوار و مؤثر است. گرچه هر دو خوش رفتند و به دوست پیوستند و راحت گشتند، ولی وجود این اشخاص برای سلّاک، سرمشق و برای بیگانگان، نمونه و اتمام حجت است[۳۰]»

 شیخ‌المشایخ امیرمعزی همواره در عقیده خود پایدار و مورد لطف بزرگان سلسله نعمت‌اللهی بود. او از بدو تأسیس کتابخانه سلطانی بیدخت در سال ۱۳۰۳ش، بیش از ۱۰۰ عنوان کتاب خطی و چاپی را به هزینه خود تهیه و به عنوان هدیه برای آن کتابخانه ارسال کرد که اکنون نیز موجود می‌باشند. همچنین بنا بر وصیت او تعدادی از کتب شخصی وی نیز پس از رحلتش به مجموعه کتابخانه سلطانی بیدخت تقدیم شد. دکتر نورعلی تابنده نیز که خود در ایام کودکی از مرحوم شیخ‌المشایخ سرمشق خوشنویسی گرفته بود، از او به عنوان درویشی امین، مردی فاضل و خوشنویسی ماهر یاد می‌کند[۳۱]: «یک تابستان [که به بیدخت آمده بود] من مهماندار او بودم، می‌نشستند و می‌گفتند چای بیار و خط تمرین می‌کردم که هنوز آن خط‌ها را برای یادگاری و همچنین کتاب‌هایی به خط او را دارم[۳۲]»

 آثار

 شیخ المشایخ علاوه بر تصدی مقام ریاست مهمترین کتابخانه آن روز ایران و معروف بودن به عنوان یکی از برجسته‌ترین کتابداران و کتاب‌شناسان تاریخ این سرزمین، در ایام ریاست بر کتابخانه سلطتنی از زمان فراغت خود کمال استفاده را می‌کرد و هنرهای گوناگونی همچون خوشنویسی، کتابت، نقاشی، صحافی و قلمدان‌سازی را نزد استادان فن آموخت. علاوه بر این موارد، از وی اشعار و تألیفاتی نیز به یادگار مانده است که در این بخش به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد.

 الف) تألیفات

 ۱. نوادر الامیر: این اثر تنها تألیف شیخ‌المشایخ است که در قالب یک کتاب مستقل منتشر شده و شامل حکایات و داستان‌های عمدتاً واقعی درباره میرزا تقی‌خان امیرکبیر، نخستین صدراعظم ناصرالدین شاه است. شیخ‌المشایخ هنگامی که به دربار قاجار وارد شد، از حکایات درباریان کهنسال و سایر رجالل وقت در مورد امیرکبیر آگاه شد و به فکر گردآوری آنها افتاد.[۳۳] وی به امیرکبیر اعتقاد راسخی داشت و گردآوری این حکایات و روایات، ناشی از این ارادت خالصانه بود. اما تا هنگام مرگ صلاح را در انتشار و آشکار ساختن این اثر ندانست. این کتاب شامل دوازده بخش است و مؤلف در هر بخش یکی از کارها و خدمات بزرگ امیرکبیر و حکایات مربوط به آن را گزارش کرده است[۳۴]. امیرمعزی خود شخصاً این کتاب را به خط شکسته نستعلیق کتابت کرده بود؛ اما متأسفانه این نسخه ارزشمند پس از امانت دادن به حسین مکی، جهت نگارش کتاب میرزا تقی‌خان امیرکبیر، هیچ‌گاه به وراث شیخ‌المشایخ بازگردانده نشد.[۳۵] بعد از فوت امیرمعزی، روزنامه «افکار ایران» قطعات پراکنده‌ای از آن را منتشر کرد. بعدها این کتاب در دفعات مختلف به چاپ رسید.[۳۶]

 ۲. فهرست کتابخانه سلطنتی: شیخ‌المشایخ پس از تصدی ریاست کتابخانه سلطنتی، اقدام به تهیه فهرست از آثار و کتب آن مجموعه کرد. وی هر کتابی را که تحویل می‌گرفت، مشخصاتش را کامل یادداشت می‌کرد. این فهرست حاوی ۱۲۳۰ صفحه و تمام آن به خط شیخ‌المشایخ است. نگارش این فهرستت ارزشمند که از روز ۲۱ جمادی‌الاول ۱۳۲۸ق آغاز شده بود تا ده سال ادامه داشت. در این فهرست انواع کتاب‌های خطی، چاپی، آلبوم‌ها، بیاضچه، جُنگ، جزوه، دفتر و مرقعات، با دقت معرفی و وصف شده است، به‌گونه‌ای که می‌توان آن را کاملترین فهرست کتابخانه سلطنتی از آغاز تا امروز به شمار آورد.

 فهرست‌نگاران بعدی از این فهرست که وضعیت کتابخانه سلطنتی را در سال‌های پایانی سلسله قاجار به خوبی تبیین کرده بود، بهره‌های فراوان برده‌اند[۳۷]. از این فهرست نفیس و ارزشمند، نسخه‌ای در کاخ گلستان و نسخه‌ای در کتابخانه مجلس نگهداری می‌شود[۳۸].

 ۳. جُنگ خطی: [۳۹] این نسخه ۱۹۲ صفحه‌ای به خط مرحوم امیرمعزی شامل یادداشت‌های مختلف و چند نامه درباره اوضاع سیاسی ایران در زمان پس از مشروطه و بازگشایی مجلس شورای ملی است. مؤلف در بخشی از این جُنگ، در مطلبی تحت عنوان «سروش غیبی» یا «نتایج شش ماهه دارالشورای ملی» از مردم خواسته که در برابر مشکلات تحمل داشته باشند و در مورد عملکرد مجلس که مدت زیادی از عمرش نگذشته، زود قضاوت نکنند. در ادامه این جنگ اشعاری در دفاع از مشروطه و نکوهش استبداد آمده است. در کل این رساله مختصر، پراکنده و شامل مطالبی کلی در اخلاق اسلامی و سفارش به دینداری و اتحاد بین مسلمانان است.‏

 ۴. رساله‌‏ای در احوال خود و پدرش: از این اثر اطلاعی در دست نیست. مرحوم حبیب‌آبادی تنها کسی است که از این رساله یاد کرده است.[۴۰]

 ب) خوشنویسی و کتابت

 شیخ‌المشایخ از کودکی نزد پدرش به تعلیم هنر خوشنویسی پرداخته بود؛ اما اینکه استاد دیگری را نیز در این زمینه درک کرده است یا خیر، مشخص نیست. در هر صورت با توجه به زیبایی و پختگی خط وی، می‌توان حدس زد که نزد اساتید فن به تکمیل مهارت خوشنویسی پرداخته است. آثار خوشنویسی بسیار زیبایی که غالباً به نسخ می‌باشد، از وی به جای مانده است که در نوع خود کم‌نظیر هستند. او علاوه بر خط نسخ، نستعلیق نیز می‌نوشته است[۴۱]. وی غالباً احادیث و اشعار عرفانی را دستمایه آثار خوشنویسی خود قرار می‌داده که اکنون بسیاری از آنها نزد اقوام و آشنایان آن مرحوم موجود است. شیخ‌المشایخ علاوه بر این موارد کتاب‌ها و رسائلی را نیز کتابت کرده است که در زیر به معرفی برخی از آنها خواهیم پرداخت:

۱. قانونچه [۴۲]: این رساله اثر محمود بن محمد چغمینی (م۷۴۵ق) و حاوی خلاصه‌ای از کتاب قانون ابن‌سیناست که به عربی نگاشته شده است. شیخ‌المشایخ این کتاب را در سال ۱۲۹۶ق برای شیخ محمدرضا دزفولی کتابت کرده است.‏

 ۲. آثار ناصری [۴۳]: این کتاب از آثار پدر شیخ‌المشایخ، با موضوع ترجمه و شرح عهدنامه مالک اشتر است. طبق نوشته شیخ‌المشایخ در این نسخه، او این کتاب را به حضور عضدالملک برده و ایشان دستور چاپ آن را داده‌اند. در پایان این نسخه به تاریخ ۱۳۰۲ق به عربی مطلبی آمده است دال بر اینکه: «وقتی دیدم نیمی از کتاب به خط خوش پدرم نوشته شده، من نیز نیمه دیگرش را با خط خودم نوشتم و سعی کردم تا مانند خط او باشد.»‏

 ۳. بشاره المؤمنین [۴۴]: این کتاب با موضوع بررسی معنی شیعه و مؤمن و تحقیق تشیع و ایمان در احادیث مروی از ائمه شیعه(ع) از آثار سلطان‌علیشاه گنابادی است که در تاریخ ۱۳۳۸۸ق در مطبعه خراسانی و به خط مرحوم امیرمعزی به چاپ رسیده است.‏

 ۴. ایضاح [۴۵]: این کتاب آخرین نوشته سلطان‌علیشاه و موضوعش «شرح کلمات قصار باباطاهر عریان» است که در سال ۱۳۴۷ق به کوشش مرحوم  دکتر رضی سراج‌الاطباء در مطبعه آزادگان به چاپ رسیده است.‏

 ۵. صالحیه [۴۶]: این کتاب از مهمترین نوشته‌های نورعلیشاه گنابادی (م۱۳۳۷ق) است که به نام فرزندش، صالح‌علیشاه (م۱۳۸۶ق) در سال ۱۳۲۸ق تألیف شده است. ایشان در این اثر غالب مسائل عرفانی و رموز سلوک را با بیانی شیوا ذکر کرده‌اند. این کتاب برای اولین بار در ذی‌القعده ۱۳۳۰ق باا مقدمه صالح‌علیشاه و خط شیخ‌المشایخ به چاپ رسید.‏

 ۶. محمدیه [۴۷]: این کتاب از دیگر آثار نورعلیشاه است که مؤلف در آن به تشریح احکام و مسائل عملیه در اسلام می‌پردازد. نگارش این کتاب در سال ۱۳۳۳ق آغاز، ولی به علت گرفتاری‌هایی که به وجود آمد، نیمه‌تمام ماند. از سه بخش نوشته شده این کتاب، تنها دو بخش اول به خط نستعلیق شیخ‌المشایخ،، در ۱۵۰ صفحه در سال ۱۳۳۶ق به چاپ رسید.‏

 ۷. لایحه یازدهم ربیع‌الثانی: این لایحه ۹ ماده‌ای که در تاریخ یازدهم ربیع‌الثانی ۱۳۳۲ توسط نورعلیشاه ثانی تحریر شد، در ابتدا در چاپخانه خراسان به چاپ رسید و سپس به خط شیخ‌المشایخ منتشر شد. سال‌ها بعد نیز این لایحه را مرتضی‌خان عبدالرسولی به طرز نیکویی تحریر و به چاپ رساند.‏

 ۸. لایحه هفدهم ربیع‌الثانی [۴۸]: این لایحه در شب هفدهم ربیع‌الثانی ۱۳۳۲ به مناسبت تولد نورعلیشاه گنابادی توسط رحمت‌علیشاه قرائت و بعداً با خط شیخ‌المشایخ منتشر شد[۴۹].

 ۹. لایحه بیست و ششم ربیع‌الاول [۵۰] این لایحه را نیز شیخ عبدالله حائری در ۲۶ ربیع‌الاول ۱۳۳۶ به مناسبت دهمین سالگرد شهادت سلطان‌علیشاه قرائت کرد. این نسخه در جمادی‌الاولی ۱۳۳۶ توسط شیخ‌المشایخ کتابت و به صورت سنگی به چاپ رسید[۵۱].

 ۱۰. سنگ مزار سلطان‌علیشاه: سنگ مرقد او را ابتدا استاد عبدالولی در اصفهان حجاری کرد و در تابستان ۱۳۱۸ به بیدخت گناباد منتقل گشت. خط نستعلیق روی آن از استاد عشقی قمی و خط نسخش اثر مرحوم امیرمعزی است. شیخ‌المشایخ در هشتاد سالگی و به جهت علاقه قلبی به آن بزرگوار، خوشنویسی این اثر را به نحوی عالی انجام داد. علاوه بر اسامی چهارده معصوم(ع) که در حاشیه کناری سنگ نوشته شده، در وسط سنگ هم در زیر کلمات «یا باقی» و «هو الحی الذی لایمُوت[۵۲]» عبارتی با خط نسخ شیخ‌المشایخ نوشته شده است.

 ۱۱. خوشنویسی کتیبه مقبره نوریه: این مقبره که در جوار مرقد حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) قرار داشت، محل دفن دو تن از اقطاب سلسله نعمت‌اللهی (سعادت‌علیشاه اصفهانی و نورعلیشاه گنابادی) بود. خطاطی کتبیه موجود در آن به خط نستعلیق، یکی دیگر از آثار ارزشمند مرحوم شیخ‌المشایخ بوده که به علت تخریب آن مکان در سال ۱۳۷۰، دیگر اثری از آن باقی نیست؛ اما در کتاب چاپ نشده روضه خلد، اثر مرحوم مهندس عبدالصالح نعمت‌اللهی، متن آن کتیبه آمده است.

 ج‌) شعر

 مرحوم ایزدگشسب قصاید شیخ‌المشایخ را «محکم» و غزلیاتش را «دلپسند» معرفی می‌کند[۵۳]. اشعار به جا مانده از او حاکی از روحیه عرفانی اوست. ابیاتی در مرثیه سلطان‌علیشاه، مرثیه‌ای در فوت حاج میرزا حبیب‌الله حائری (م ۱۳۴۸ق) و ماده تاریخ رحلت شاعر نامی، رفعت سمنانی (م۱۳۵۰ق) و غزلیاتی زیبا از جمله این اشعار است[۵۴].

 د‌) نقاشی، صحافی و قلمدان‌سازی

 مرحوم امیرمعزی نقاشی با آب و رنگ را نزد میرزا اسماعیل آشتیانی (م۱۳۹۰ق)، از شاگردان کمال‌الملک، فراگرفت؛ اما در دیگر سبک‌ها مانند سیاه‌قلم و رنگ روغن نیز مهارت کافی داشت. همچنین با توجه به تصدی شغلی کتابخانه سلطنتی، فن صحافی را نیز به‌خوبی آموخته و تعداد زیادی از کتاب‌های قدیمی را به طرز زیبا و مستحکمی صحافی کرده بود. همچنین آثاری از او دال بر تسلطش به هنر قلمدان‌سازی نیز موجود است[۵۵].


پی‌نوشت‌ها:
۱. لقبی که به بعضی از معلمان سلاطین و شاهزادگان داده می‌شد.‏
۲. نسخه خطی این اثر در ۷۲۲ صفحه رحلی و با شماره بازیابی ۲۳۰۸۹-۶ اکنون در کتابخانه ملی نگهداری می‌شود. این کتاب در سال ۱۳۸۰ش توسط انتشارات آبرون به چاپ رسیده است.‏
۳. عنوان کامل این اثر غ‍ای‍ه‌‌ال‍م‍رام‌ و ح‍جه‌ال‍خ‍ص‍ام ‌ف‍ی ‌ت‍ع‍ی‍ی‍ن‌الام‍ام‌ م‍ن ‌طری‍ق‌ال‍خ‍اص ‌و ال‍ع‍ام‌ است که در ۷ جلد با تحقیق سیدعلی عاشور در مؤسسه التاریخ العربی بیروت در سال ۱۴۲۲ق. منتشر شد.‏
۴. فهرست کتاب‌های چاپی فارسی، خان بابا مشار، تهران، ۱۳۵۳ش، ج۴، ص۴۰۹۰٫‏
۵. نسخه خطی این کتاب با عنوان کامل الشهابه فی غزوات الصحابه با شماره بازیابی ۱۰۲۸۶ـ۵ در کتابخانه ملی نگهداری می‌شود.‏
۶. نسخه خطی این رساله با عنوان فرعی آداب الملوک فی اقصی مراتب السلوک با شماره بازیابی ۱۲۴۵۹ـ۵ در کتابخانه ملی نگهداری می‌شود.‏
۷. نسخه خطی این رساله با شماره بازیابی ۱۱۸۲۵ـ۵ در کتابخانه ملی نگهداری می‌شود.‏
۸. معزی‌نامه، عبدالحسین طالعی، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، تهران، ۱۳۹۰ش، ص۲۲۳.‏
۹. لایق‌ترین و سزاوارترین.‏
۱۰. مشاهیر معاصر کتابشناسی شماره ۲۳، سیدعلی آل‌داود، خانه کتاب، تهران، ۱۳۹۴، ص۹ـ۸.‏
۱۱. نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم، حاج سلطان‌حسین تابنده (رضاعلیشاه)، تهران، حقیقت، ۱۳۸۴ش، ص۴۶۲.‏
۱۲. روزنامه خاطرات، محمدحسن اعتمادالسلطنه، امیرکبیر، تهران، ۱۳۴۵، ص۱۳۴.‏
۱۳. محمدعلی معلم حبیب‌آبادی صاحب کتاب مکارم‌الآثار در ص۲۲۴۴ از جلد ششم این کتاب به اشتباه لقب شیخ‌المشایخ را لقبی طریقتی فرض کرده است.‏
۱۴. از قول مهندس ضیاءالدین امیرمعزی ذکر شده است که آشنایی و تشرف او در اوقات حضور در نجف بوده است که این قول نمی‌تواند صحیح باشد، زیرا جناب حائری در سال ۱۳۱۱ق مجاز به دستگیری از طالبین شده‌اند و در آن تاریخ شیخ‌المشایخ مدت‌ها بوده است که از نجف خارج شده بودند. شاید منظور نظر مهندس امیرمعزی آشنایی و دیدار آن دو در نجف بوده باشد که باید گفت این احتمال وجود دارد.‏
۱۵. نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم، ص۴۶۲. شیخ اسدالله ایزدگشسب در ص۱۵۵ نامه سخنوران، زمان تشرف او را سال ۱۳۱۸ق ذکر می‌کند.
۱۶. خاطرات و اسناد مستشارالدوله صادق، مستشارالدوله صادق، مجموعه اول یادداشت‌های تاریخی و اسناد سیاسی، تهران، ۱۳۶۰ ش، ص۱۷۲.‏
۱۷. در ابتدای دوره قاجار به سبب علاقه‌ای که به کتب نفیس و آثار هنری وجود داشت، کتابخانه‌ای با عنوان شاهنشاهی در کاخ گلستان تأسیس شد که بعدها در دوران ناصرالدین شاه به کتابخانه سلطنتی تغییر نام داد. در سال ۱۳۱۳ش تعدادی از کتب و آثار نفیس آن در کاخ گلستان نگهداری، برخی به کتابخانه ملی و برخی دیگر هم به کتابخانه مجلس منتقل شد.‏
۱۸. روزنامه خاطرات عین‌السلطنه، عین‌السلطنه، تهران، اساطیر، ۱۳۷۷ ش، ج۴، ص۲۸۱۱.‏ 
۱۹. همان، ج۴، ص۲۸۲۰.‏

۲۰. مشاهیر معاصر کتابشناسی شماره ۲۳، ص۱۰.‏
۲۱. بدهی‌های عضدالملک به بانک‌های خارجی، سیدمحمدحسین منظورالاجداد، مجله گنجینه اسناد، بهار ۱۳۷۰ ش، شماره ۱،ص۱۳۵.
۲۲. نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم، ص۴۶۲.‏
۲۳. مکارم‌الآثار، محمدعلی معلم حبیب‌آبادی، مؤسسه نشر نفائس مخطوطات، اصفهان، ۱۳۶۴ش، ج۶، ص۲۲۴۴.‏
۲۴. مشاهیر معاصر کتابشناسی شماره ۲۳، ص۸ـ۲۷.‏
۲۵. بسیاری از اطلاعات مربوط به زندگی شیخ‌المشایخ امیرمعزی توسط فرزندش مهندس ضیاءالدین امیرمعزی که معاون وزارت راه دولت مرحوم دکتر محمد مصدق بوده، به دست آمده است.‏
۲۶. نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم، ص۳ـ۴۶۲.‏
۲۷. زندگینامه مستوفی‌الممالک، حمید نیر نوری، نشر وحید، تهران، ۱۳۶۹ ش، ص۵۵۸.‏
۲۸. مدفن شیخ‌المشایخ در ورودی بنای آرامگاه یعنی جنوب محوطه در کنار قبور محمدعلی فسا، مصطفی‌خان حاجب‌الدوله و سید مددعلیشاه قرار دارد. این محل اکنون در حریم دانشگاه الزهرا(س) بوده و اداره آن بر عهده خانواده مستوفی‌الممالک است.‏ ‏
۲۹. برای نمونه نک: مجله خاطرات وحید، مهر ۱۳۵۱، ش۱۲، ص۹ـ۷۳. 
۳۰. مشاهیر معاصر کتابشناسی شماره ۲۳، ص۲۹٫‏ 

۳۱. نامه‌های صالح
۳۲. گفتارهای عرفانی، حاج دکتر نورعلی تابنده، ۱۳۸۸/۶/۲۶
۳۳. همان، ۱۳۹۰/۴/۲۹‏
۳۴. اسناد و نامه‌های امیرکبیر، سیدعلی آل داود، سازمان اسناد ملی ایران، تهران، ۱۳۷۹ش، ص۶۶.‏
۳۵. مشاهیر معاصر کتابشناسی شماره ۲۳، ص۳۰.‏
۳۶. نسخه‌ای خطی از این کتاب، با شماره ۱۵۴ج در مجموعه ادبیات کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نگهداری می‌شود.‏
۳۷. نوادر الامیر، شیخ‌المشایخ امیرمعزی، تصحیح سیدعلی آل‌داود نشر تاریخ ایران، تهران، ۱۳۸۴ ش.‏ 
۳۸. فهرست کتابخانه سلطنتی ایران (تألیف ۱۳۲۸ـ۱۳۳۸ق)، تهران، کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ۱۳۹۱ش، ص۶ـ۲۵.‏
۳۹. این نسخه با شماره ۲۱۵۶۴ در کتابخانه مجلس نگهداری می‌شود.
۴۰. این نسخه خطی با شماره بازیابی ۱۷۱۵۰ـ۵ در کتابخانه ملی نگهداری می‌شود.‏ 
۴۱. مکارم‌الآثار، ج ۶، ص۲۲۴۴.‏

۴۲. احوال و آثار خوشنویسان، انتشارات علمی، تهران، ۱۳۶۳ش، ص۱۰۶۴.‏
۴۳. این نسخه چاپ سنگی با شماره بازیابی ۲۰۲۸۱ـ۱۰ در کتابخانه مجلس نگهداری می‌شود.‏
۴۴. یک نسخه از این کتاب با شماره ۱۲۹۶۰ در کتابخانه مرعشی نجفی نگهداری می‌شود.‏
۴۵. این نسخه چاپ سنگی با شماره بازیابی ۹۹۵۱ـ۶ در کتابخانه ملی نگهداری می‌شود.‏
۴۶. نسخه خطی این کتاب با شماره بازیابی ۹۴۲۸ـ۵ در کتابخانه ملی نگهداری می‌شود.‏
۴۷. این نسخه چاپ سنگی با شماره بازیابی ۷۰۸۲ـ۶ در کتابخانه ملی نگهداری می‌شود.‏
۴۸. این نسخه چاپ سنگی با شماره بازیابی ۱۸۳۵۹ـ۶ در کتابخانه ملی نگهداری می‌شود.‏
۴۹. این نسخه خطی با شماره بازیابی۱۷۱۵۰ـ۵ در کتابخانه ملی نگهداری می‌شود.‏
۵۰. این لایحه در صفحات ۱۰۵ تا ۱۲۸ از شماره ۱۱ مجله عرفان ایران به چاپ رسیده است.
۵۱. این نسخه خطی با شماره بازیابی۷۳۹۶ـ۶ در کتابخانه ملی نگهداری می‌شود.‏
۵۲. این لایحه در صفحات ۱۲۱ تا ۱۳۷ از شماره ۴۱ مجله عرفان ایران به چاپ رسیده است.
۵۳. نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم، ص۸ـ۵۷۷.‏
۵۴. نامه سخنوران، شیخ اسدالله ایزدگشسب، تهران، چاپخانه فردوسی، ۱۳۱۶ش، ص۴۲.‏
۵۵. نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم، ص۵۸۲.‏

 * نگارندگان مراتب تشکر خود را از هنرمندان گرامی، سرکار خانم فریده امیرمعزی و جناب آقای فریدون فرزندان شادروان مهندس ضیاءالدین و نوه‌های مرحوم شیخ‌المشایخ که نقاشی‌ها و دستخط‌های آن مرحوم را از پاریس ارسال داشته‌اند، ابراز می‌دارند. در ضمن از آقای دکتر محمدعلی امیرمعزی به خاطر راهنمایی‌هایشان و همچنین آقای دکتر نوذر آقاخانی، پزشک جراح و سالک ارجمند به دلیل کمک‌های بی‌دریغشان متشکر هستیم.‏

منبع: روزنامه اطلاعات