Search
Close this search box.

گزیده‌ای از مقالات شمس تبریزی

Molavi Shams sufi

یکی سخن ماهی می‌گفت، یکی گفتش که خاموش، تو چه دانی که ماهی چیست؟ چیزی که ندانی چه شرح دهی.
گفت: من ندانم که ماهی چیست؟
گفت: آری، اگر می‌دانی نشان ماهی بگو.
گفت: نشان ماهی آنست که همچنین دو شاخ دارد همچون اشتر.
گفت: من خود نمی‌دانستم که ماهی را نمی‌دانی الّا اکنون که نشان دادی چیز دیگر معلوم شد که گاو را از اشتر نمی‌دانی.

***

گفتم: جنبیدن بر دو نوع است.  
یکی را شکنجه می‌کنند، هم می‌جنبد از زخم چوب می‌جنبد و آن دگر در لاله‌زار و ریاحین و نسرین.
پی هر جنبش مرو …

پروانه  شمع  را  همین کار افتاد
کور در پی نور رفت در نار افتاد

***

مطرب که عاشق نبود، و نوحه‌گر که دردمند نبود، دیگران را سرد کند. 
او برای آن است که ایشان را گرم کند. همه خلل یاران و جمعیت آنست، که نگاه ندارند یکدیگر را …

***

آن یکی به یکی شمشیر هندی آورد و گفت: این شمشیر هندی‌ست. 
گفت: تیغ هندی چه باشد؟ 
گفت: چنان باشد که بر هرچه زنی دو نیم کند. 
گفت: الصوفی ابن الوقت؛ بر این سنگ که ایستاده بیازماییم.
شمشیر را برآورد و بر سنگ زد شمشیر دو نیم شد. 
گفت: تو گفتی که شمشیر آن باشد بخاصیت که بر هرچه زنی دو نیم کند.
گفت: اگرچه شمشیر هندی بود؛ سنگ از او هندی‌تر.

***

عقل، سست‌پای است. از او چیزی نیاید. اما او را هم بی‌نصیب نگذارند. حادث است و حادث تا در خانه راه برد، اما زهره ندارد که در حرم رود.

***

آنکه مرا دشنام می‌دهد خوشم می‌آید و آنکه ثنایم می‌گوید می‌رنجم. زیرا که ثنا می‌باید چنان باشد که بعد از آن انکار درنیاید وگرنه آن ثنا نفاق باشد. آخر آنکه منافق است بد‌تر است از کافر.