Search
Close this search box.

شمس تبریزی و تأویل‌های عرفانی او از احادیث نبوی (بخش سوم و پایانی)

shams maghbareh۳-۳. انتقاد گونه‌ای بر بعضی احادیث

همانگونه که تا اینجا مشاهده شد، شمس علاقه بسیاری به سخنان حضرت رسول(ص) داشته، گاهی ارزش آنها را برابر با قرآن و گاهی بالاتر از آن دانسته و کمترین اخبار نبوی را با تمام کتاب‌های عالم قابل مقایسه نمی‌داند: «کمترین خبری از آن (مصطفی(ص)) ندهم به صدهزار رساله‌های قشیری و قریشی و غیر آن. بی مزّه‌اند، بی ذوق‌اند، ذوق آن را درنمی‌یابد» (همان، ج۱: ۲۰۹). با وجود این، درموارد خاصی دیده می‌شود که او به برخی از احادیث اعتراض دارد و معنای موجود در آن را نقد کرده است. این موارد بسیار انگشت‌شمارند و به نظر نگارنده، تنها در دو حدیث اتفاق افتاده است.
مهم این است که این سخنان شمس، از زمره تأویلات او نیست، بلکه از نظریاتش درباره تعداد بسیار معدودی از احادیث است که برای کامل شدن بحث ناگزیریم از آنها یاد کنیم.

 ۱-۳-۳. حدیث «الدُّنیا سِجنُ المؤمِن و جَنَّة الکافِر» (دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است)(فروزانفر، ۱۳۸۶: ۴۸؛ نیز ر.ک سیوطی، ۱۴۰۱، ج۲: ۱۶).

 شمس این حدیث را اینگونه مورد نقد قرار می‌دهد:
در هیچ حدیث پیغامبر(ع) نپیچیدم الا در این حدیث که الدُّنیا سِجنُ المؤمِن، چون من هیچ سجن نمی‌بینم. می‌گویم سجن کو؟ الّا آنکه او نگفت که الدّنیا سجن العباد؛ سجن مؤمن گفت. عباد، قومی دیگرند (شمس تبریزی،۱۳۸۶،ج۱: ۱۳).
شمس در عالم حق و زیبایی‌های آن فنا شده است و به جز صفات جمال و رحمت پروردگار، چیزی در عالم نمی‌بیند. در دیدگاه او، کسی که به مقام ایمان و بندگی و دوستی پروردگار دست یابد، به عالم شادی وارد شده و از رنج‌ها و دردها رهایی یافته است. بنابراین برای مؤمنان واقعی، هر جای عالم زیبایی و شادی و خوشی است و درد و رنج و زندانی وجود ندارد. از نظر شمس، مؤمن واقعی در همین دنیا در بهشت است:

لِباسُهُم فیها حریرٌ[۲۲] هم اینجا حریر پوشیده‌ام تو نمی‌بینی آن لطافت را، چنانکه حیوان نبیند و نداند آن لطافت حریر را. این پوست لطیف شد، حریر شد. پوستم حریر است. خود حریر چه نسبت دارد به نرمی به این پوست از کجا تا کجا (همان، ۱۸۹).

۲-۳-۳. حدیث: «اَلسُّلطانُ ظِلُّ الله فِی الاَرض یَأوی اِلَیه کُلُّ مَظلُوم مِن عِبادِهِ» (پادشاه، سایه خداست در زمین که هر مظلومی از بندگان خدا بدو پناه تواند برد) (فروزانفر، ۱۳۸۷: ۷۱؛ نیز ر.ک سیوطی،۱۴۰۱، ج۲: ۳۷).

 اگرچه بعضی از علما، حدیث فوق را جزء احادیث موضوعه شمرده‌اند، بدون شک در روزگار شمس و مولانا آن را حدیث می‌دانسته‌اند. چنانکه مولانا هم در مثنوی به آن اشاره کرده است[۲۳]. شمس این حدیث را اینگونه نقد می‌کند:

 السلطان ظلُّ الله. آخر عالم نور در نور، لذّت در لذّت، فرّ در فرّ، کرم در کرم است. این سایه که می‌بینیم همه دنیاست، همه عالم زشتی و قبح است و فنا و بی‌ذوقی. چگونه سایه آن باشد؟ آری اگر شاهی باشد، و او را آن معنی باشد، سخت نیکو، چوب را حرمت برای میوه باشد، چون میوه نباشد سوختن را شاید. صورت نیکوست چون معنی با آن یار باشد. اگر نه کار معنی دارد (شمس تبریزی، ۱۳۸۶» ج۲: ۱۱۱-۱۱۲).

 چنانکه مشاهده می‌شود، شمس می‌گوید: عالم خدا پر از انوار پاک و لطف و کرم است؛ در حالی که پادشاهان و سلطانان عالم غرق زشتی و ستم و بی‌ذوقی‌اند. پس چگونه ممکن است، سایه آن عالمِ پر از لطف و زیبایی، چیزی پر از زشتی باشد؟ بنابراین اطلاق سایه خدا به پادشاه، نادرست است؛ مگر اینکه سلطانی الهی باشد و مصداق آیه «مِن لَّدُنکَ سُلطَنًا نّصیرًا»[۲۴] که در آن صورت هم میان آن سلطان الهی و پادشاهان ستمگر عالم نسبتی نیست. شاید شمس با این اعتراض می‌خواهد بگوید این حدیث موضوعه است؛ ولی چون در آن روزگار اثبات این حرف امکان‌پذیر نبوده، از راه استدلال و عقل، مفهوم این سخن را مورد نقد قرار می‌دهد.

برآیند

 در این پژوهش، تمامی نظریّات بدیع شمس درباره تأویل و تأویل حدیث، طبقه‌بندی و ساختارمند شده و تأویل‌های بدیع او از احادیث، مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است.
شمس تبریزی برای احادیث نبوی اهمیّت بسیاری قائل است. او اعتقاد دارد ارزش کمترین سخن حضرت رسول(ص) ورای تمام کتاب‌ها و رساله‌های عرفانی و غیرعرفانی است. او حتی گاهی به سنجش میان قرآن و حدیث پرداخته، می‌گوید قرآن را به این علّت دوست دارد که از زبان حضرت رسول(ص) جاری شده، نه به این دلیل که خداوند آنرا فرستاده است. او همچنین باور دارد اسرار بسیاری در احادیث وجود دارد که بنا به دلایلی در قرآن مطرح نشده است. نظریات او درباره احادیث نبوی، در نوع خود بی‌نظیر است و هیچ عارف دیگری مانند آنرا عرضه نکرده است.

 علاوه بر این، شمس معتقد است، احادیث نیز مانند قرآن بطن‌های مختلف دارند و عارفان با قدرت روحانی-الهی‌شان می‌توانند به بطن‌های احادیث پی ببرند. شمس تأویل‌های عرفانی بدیع و بی‌نظیری از احادیث نبوی عرضه کرده است؛ تأویل‌هایی که به ندرت در سخنان سایر عرفا دیده می‌شود.

 تأویلات و نظریّات شمس را درباره احادیث می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:

 ۱. تأویل یک واژه‌ای به واژه دیگر: در این شیوه تأویلی، شمس واژه مندرج در حدیث را به معنای باطنی آن تأویل کرده و با این کار، معنایی جدید و بسیار عمیق و عارفانه به دست می‌دهد. این معنا طوری ورای بطن نخست حدیث را تصویر کرده و مخاطب را مجذوب معنای باطنی حدیث می‌کند. از جمله این تأویل‌ها می‌توان به تأویل زن به نفس، تأویل قوم به اجزاء، تأویل جهاد اکبر به جماعت، تأویل کّد یمین و عرق جبین به غذای روح، تأویل سواد اعظم به عارف کامل، تأویل نفحات به نَفَس بنده مقرب، تأویل تفکر به حضور قلب، تأویل وطن به حضرت (بارگاه) خداوند، تأویل أکل به غذای آن جهانی، تأویل فقر به نور خداوند، تأویل دین عجائز به نیاز و … اشاره کرد. بیشترین تأویلات شمس از احادیث به همین شیوه است.

 ۲. تأویل‌های محتوایی: در این شیوه تأویلی، شمس به سراغ مفاهیم پنهان‌شده در پشت الفاظ و کلمات حدیث رفته، با ورود به باطن احادیث، محتوای آنها را تأویل و تفسیر و به شیوه‌ای زیبا و هنرمندانه عرضه کرده است. شمس در این شیوه تأویلی، احادیث «لا رُهبانیَّه و لا تَبَتُّلَ فِی الاسلام»،«الاَعمالُ بِالنیّات»،«اَکثَرُ اَهل الجَنَّه البُلهُ»،«اذا تَمَّ الفَقر فَهُوَ الله» و «الوُضُوءُ عَلَی الوُضوءِ نُورٌ عَلَی نُور» را تأویل کرده است.

 ۳. انتقاد گونه‌ای بر بعضی احادیث: در موارد خاصی دیده می‌شود که شمس به برخی از احادیث اعتراض کرده و معانی موجود در آنها را نقد کرده است. این موارد بسیار انگشت‌شمارند و به نظر نگارنده، تنها دو مورد است: حدیث «الدُّنیا سِجنُ المؤمِن» و حدیث «اَلسُّلطانُ ظِلُّ الله».

 این مقاله نشان می‌دهد که شخصیّت شمس تبریزی فقط به دلیل تأثیرگذاری بر مولانا قابل ستایش نیست، بلکه او در باب‌های مختلف عرفانی، نظریّات بدیع و جالبی دارد که به نوبه خود جالب و ستودنی است. متأسفانه شخصیّت شمس تنها در مقام کسی که باعث دگرگونی مولانا شده، مورد برسی قرار گرفته و چنان که شایسته است، به برسی نظریّات او نپرداخته‌اند.


پی‌نوشت‌ها:

۲۲. قرآن مجید، سوره حج (۲۲)، آیه ۲۳.
۲۳.«زیر خرمابن ز خلقان او جدا/ زیر سایه خفته بین سایه خدا» (مولوی، ۱۳۶۳، ج۱: ۸۷).
۲۴. وَ قُل رَّبّ أدخِلنی مُدخَلَ صِدقٍ وَ أخرِجنیِ مُخرَجَ صِدقٍ وَ اجعَل لیّ مِن لَّدُنکَ سُلطَنًا نَّصیراً (قرآن مجید، الاسراء (۱۷)، آیه ۸۰).

منابع:
– قرآن مجید. (۱۳۷۷). ترجمه محمّدمهدی فولادوند. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
– نهج البلاغه. ( ۱۳۶۸ ). ترجمه سید جعفر شهیدی. تهران: سازمان انتشارات آموزش انقلاب اسلامی.
– احسایی، ابن ابی جمهور. (۱۴۰۵). عوالی الآلی. قم: انتشارات سید الشهدا(ع).
– احمدی، بابک. (۱۳۸۶). ساختار و تأویل متن. چ ۹. تهران: مرکز.
– امامی، علی اشرف. (۱۳۸۵). «تأویل از نظر عرفانی». دایرةالمعارف بزرگ اسلامی. زیر نظر کاظم بجنوردی. ج۱۴. تهران: انتشارات مرکز دایرةالمعارف. صص ۳۸۷-۳۹۲.
– پاکتچی، احمد. (۱۳۸). «تأویل». دایرةالمعارف بزرگ اسلامی. زیر نظر کاظم بجنوردی. ج۱۴. تهران: انتشارات مرکز دایرةالمعارف. صص ۳۷۱-۳۸۰.
– حرّ عاملی، محمّد بن حسن (۱۴۰۹ ه.ق) وسایل الشیعه. قم: مؤسسه آل البیت.
– الذهبی، محمّد حسین. (۱۳۹۶ ه.ق) التفسیر و المفسرون. بیروت: دارالاحیاء التراث العربی.
– زرشکی، محمّد. (۱۳۹۱ ه.ق) البرهان فی علوم القرآن. به کوشش محمّد ابوالفضل ابراهیم. بیروت: دارالفکر.
– ساروخی، باقر. (۱۳۷۰). درآمدی بر دایرةالمعارف علوم اجتماعی. تهران: کیهان.
– سیوطی، عبدالرحمن. (۱۴۰۱ ه.ق) الجامع الصغیر فی احادیث البشیر. بیروت: دارالفکر.
– شعیری، تاج الدین. (۱۴۰۵ ه.ق) جامع الاخبار. قم: انتشارات رضی.
– شوشتری، قاضی نورالله. (۱۴۰۹ ه.ق) احقاق الحق و ازهاق الباطل. قم: مکتبه آیت الله المرعشی.
– شمس تبریزی، شمس الدین محمّد. (۱۳۸۵). مقالات شمس تبریزی. تصحیح و تعلیق محمّد علی موحد. چ ۳. تهران: خوارزمی.
– شیخ صدوق، محمّد بن علی. (۱۴۱۳ ه.ق). من لایحضره الفقیه. قم: جامعه مدرسین.
– … (۱۳۷۷). معانی الاخبار. ترجمه عبدالعلی محمّدی شاهرودی. چ ۲. تهران: دارالکتب الاسلامیه.
– طباطبایی، محمّد حسین و محمّد هادی فتحی. (۱۳۷۸). سنن النبی(ص). چ ۷. تهران: کتابفروشی اسلامیه.
– طبرسی، فضل بن حسن. (۱۳۹۰ ه.ق). اعلام الوری بأعلام الهدی. چ ۳. تهران: انتشارات اسلامیه.
– عطار نیشابوری، فریدالدین. (۱۳۳۸). مصیبت‌نامه. به تصحیح نورانی وصال. تهران: زوّار.
– کربن، هانری. (۱۳۸۳). ارض ملکوت. ترجمه ضیاءالدین دهشیری. چ ۳. تهران: طهوری.
– عین‌القضات همدانی، عبدالله بن محمّد. (۱۳۷۰) تمهیدات. به تصحیح عفیف عسیران. چ ۲. تهران: منوچهری
– فروزانفر، بدیع‌الزمان. (۱۳۸۷). احادیث و قصص مثنوی. ترجمه و تنظیم حسین داودی. چ ۴. تهران: امیرکبیر.
– فیروزآبادی، سید مرتضی. (۱۳۹۲ ه.ق). فضایل الخمسه من الصحاح السته. چ ۲. تهران: انتشارات اسلامیه.
– قاسم پور، محسن. (۱۳۸۱). پژوهشی در جریان‌شناسی تفسیر عرفانی. تهران: انتشارات مؤسسه فرهنگی هنری ثمین.
– قشیری، ابوالقاسم. (۱۳۶۷). ترجمه رساله قشریه. با تصحیح بدیع‌الزمان فروزانفر. چ ۳. تهران: علمی وفرهنگی.
– قطب راوندی، سعید بن هبه الله. (۱۴۰۹ ه.ق) الخرائج و الجرائح. قم: مدرسه امام مهدی.
– قمی، شیخ عباس. (۱۴۲۲ ه.ق) سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار. چ ۳. قم: دارالاسوه.
– لوری، پیر. (۱۳۸۳). تأویلات القرآن از دیدگاه عبدالرزاق کاشانی. ترجمه زینب پودینه آقایی. تهران: حکمت.
– مجلسی، محمّد باقر. (۱۴۰۳ ه.ق). بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار. چ ۲. بیروت: مؤسسه الوفاء.
– محدث نوری، میرزاحسین. (۱۴۰۸ ه.ق). مستدرک الوسایل. قم: مؤسسه آل البیت.
– مستملی بخاری، ابو ابراهیم. (۱۳۶۵). شرح التعرف لمذهب التصوّف. با مقدمه و تصحیح محمّد روشن. تهران: انتشارات اساطیر.
– موحد، محمّد علی. (۱۳۷۹). شمس تبریزی. تهران: طرح نو.
– مولوی، جلال‌الدین محمّد بلخی. (۱۳۵۵). کلیات شمس یا دیوان کبیر. به تصحیح بدیع‌الزمان فروزانفر. چ ۲. تهران: امیرکبیر.
– …(۱۳۶۳). مثنوی معنوی. به تصحیح رینولد.ا.نیکلسون. به اهتمام دکتر نصرالله پورجوادی. تهران: امیرکبیر.
– نائیجی، محمّد حسین. (۱۳۸۱). آداب راز و نیاز به درگاه بی‌نیاز. تهران: کیا.
– هجویری الغزنوی، ابوالحسن علی بن عثمان هجویری. (۱۳۵۸). کشف المحجوب. به تصحیح و. ژوکوفسکی. تهران: طهوری.
– همدانی، سید محمّد حسین. (۱۳۶۳). درخشان پرتوی از اصول کافی. قم: چاپخانه علمیه.

محمد خدادادی، دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یزد
مهدی ملک ثابت، دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یزد
یدالله جلالی پندری، دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یزد
دوفصلنامه علمی-پژوهشی ادبیات عرفانی دانشگاه الزهرا (س)