آنجلو باتونی
اخیرا در ادبیات فلسفه تعداد اندکی از متفکران به مسئلۀ ترجمه توجه کردهاند. میتوان به مقالههای دونالد دیویدسون و ویلارد ون اورمن کواین در سنت تحلیلی اشاره کرد؛ درحالیکه در فلسفه قارهای ژاک دریدا و پل ریکور بزرگترین متفکرانیاند که بهطور مفصل به عمل ترجمه و تأثیرات آن از منظری نظری پرداختهاند.
مقدمه
تمرکز این متن بر پل ریکور (۱۹۱۳-۲۰۰۵) است که در تعدادی از سخنرانیها و مقالههای خود به مسئلۀ ترجمه پرداخته و در طول پانزده سال آخر زندگی خود و پس از آن گاهگاهی در دو اثر به نامهای عادل (۲۰۰۱) و در باب ترجمه (۲۰۰۴) آنها را ارائه کرده است. آنچه دربارۀ ریکور، در مقایسه با دیگر فلاسفهای که ذکر شد، منحصربهفرد است، این است که او در ترجمۀ پارادایم، نگرش بهسوی دگرگونگی را تعریف میکند. او ادعا میکند که مقاصد اخلاقیِ ناظر به آنچه او «مهماننوازی زبانشناسانه» مینامد، مدل همۀ انواع مهماننوازیاند. بهاینترتیب ترجمه تبدیل به مدلی برای تفکر اخلاقی و قضایی میشود. اتفاقی نیست که یکی از مقالههای اثر دوم، که ریکور به نظریۀ عدالت خود اختصاص داده، یعنی عادل، دقیقاً دربارۀ ترجمه است.
در اين مداخله تمركز من بر ارتباط بین ترجمه و عدالت خواهد بود و طی آن نشان داده خواهد شد که چگونه این ارتباط درون نظام فلسفی او ظاهر میشود. در این کار به تحلیل او از مفهوم هرمنوتیکی «فاصله گرفتن» و فعل قضاوت توجهی خاص خواهد شد. «فاصله گرفتن» یعنی حفظ فاصلۀ مناسب بین سوژه و آبژۀ -مفهومی کلیدی در نظریه هرمنوتیکی ریکور- اصلی است که مبنای درک او از عدالت را تشکیل میدهد و در نهادهای قضایی متعین میشود.
ریکور فعل قضاوت را نهتنها در حوزۀ حقوقی، بلکه در زمینههای پزشکی، اخلاقی و زیباییشناختی نیز تحلیل کرده است. بهاینترتیب او مشخصۀ اصلی، که در میان سایر چیزها بین ترجمه و عدالت مشترک است، را نشان میدهد؛ و آن لزوم اعمال یک اصل عمومی به موارد خاص در حین انجام فعل است- فعل قضاوت.
ترجمه و عدالت در نوشتههای ریکور
پل ریکور، که همراه با هانس جورج گادامر پدر هرمنوتیک فلسفیاند، تنها در سالهای آخر عمرش دربارۀ ترجمه نوشت. این نوشتهها و سخنرانیها ( از ۱۹۹۷-۲۰۰۲)، در دو مجلد به نامهای عادل (۲۰۰۱) و در باب ترجمه (۲۰۰۴) جمعآوری شدهاند. دومنیکو جرولینو، یکی از مفسران معتبر تفکر ریکور، بهدلایلی که بعداً به آنها برخواهم گشت، معتقد است ترجمه مدلی است که فلسفۀ خود را بهتمامی میسازد و آن را به بهترین وجه بیان میکند (۲۰۰۸). آنچه به این مقاله مربوط میشود دورۀ آخر زندگی ریکور است که بهطرزی گستردهتر و نظاممندتر، به موضوع «عدل» اختصاص داده شد. در این راه، ریکور در پی پرکردن آن چیزی بود که آن را خلائی در تفکر مدرن تصور میکرد، یعنی فقدان تأمل بر عدالت.
این موضوعی است که توجه فلاسفه را از زمانهای دیرین به خود جلب کرده و بنابر نظر ریکور، در دهههای اخیر حتی کسانی که دربارۀ اخلاق و فلسفه سیاسی مطالبی نوشتهاند، از آن غفلت کردهاند. علت این غفلت خشونتی است که مشخصۀ قرن بیستم است، خشونتی که به بهای سایر مسائل، محل تمرکز فیلسوفان بوده است.
تعدادی از مقالههای ریکور (سخنرانیهای عمومی، نقدها، مقالهها)، دربارۀ عدالت و دربارۀ عادل در دو مجموعه در طول سالهای ۱۹۹۲-۴ ( عادل، ترجمهشده به انگلیسی به همین نام)، و ۱۹۹۵-۲۰۰۰ ( عادل۲، ترجمهشده به انگلیسی به نام تأملاتی بر عادل) منتشر شده است. در طی همین دوره ریکور عقاید خود دربارۀ ترجمه را با این ادعا ارائه کرد که ترجمه یک ‘trial’ است، با معنای دوگانۀ «آزمون دشوار» و«آزادی مشروط».
آنچه باید آزمايش شود، تمایل ما به ترجمه است. او وظیفۀ مترجم را با عمل فرویدیِ بهخاطر سپردن و سوگواری کردن مقایسه میکند و استدلال میکند که ترجمه از سوی زبان مادری با «مقاومت» (در معنای روانشناسي تحليلی آن) رو به رو میشود زيرا اين زبان از اين كه تحت كنترل زبان خارجی قرار بگيرد، امتناع میكند. اما در زبان خارجی نیز مشکلات و دشواریهای مداومی مطرح میشود: حوزههای معناشناختی نمیتوانند بر یکدیگر منطبق شوند، نحوها معادل هم نیستند و تلویحات متفاوتاند. تناقض ترجمه در این است که فرض میشود متون مبدأ و مقصد یک چیز را به روشهای متفاوتی میگویند، اما هیچ متن سومی وجود ندارد که بتواند بهعنوان یک مدل کامل برای مقایسه در نظر گرفته شود. این همان چیزی است که او «تعادل بدون هویت» میخواند. (ریکور۲۰۰۷:۲۲)
ریکور ادعا میکند که تنها با چشمپوشی از ایدهال یک ترجمۀ کامل، و سوگواری برای این فقدان است که ترجمه امکانپذیر میشود (ریکور ۲۰۰۴:۲۶) اما ما باید از محدودیتها و خطاپذیریهای شرایط انسانی آگاه باشیم.
او مشکلات ترجمه درونزبانی (درون یک زبان) را با مشکلات ترجمه بین زبانی (بین زبانهای مختلف) مقایسه میکند و نشان میدهد که این مشکلات با پدیدۀ گستردهتر زبان ارتباط دارند. بنابراین ترجمه کردن، به هر معنای ممکن، میتواند تبدیل به مدلی برای تفسیر، مدلی برای هرمنوتیک، بشود. ریکور بهعنوان یک پدیدارشناخت دغدغۀ مسائل موجود در نظریه ترجمه را ندارد. او به این مسئله که ترجمه علیرغم مشکلات نظری و عملی امکانپذیر است، توجه نمیکند. درعوض، آنچه برای ریکور اهمیت دارد چیزی است که فلسفه میتواند از نظریه و عمل ترجمه بیاموزد. ریکور ترجمه را مدلی برای تأمل نهتنها بر زبانشناسی و هرمنوتیک، بلکه بر اخلاق در نظر میگیرد. (ریکور۲۰۰۴:۴۲)
بگذارید با در نظر گرفتن پیوند بین زبان، هرمنوتیک و علم حقوق آغاز کنیم. همانطورکه پیشتر ذکر شد، در دهۀ ۱۹۹۰ ریکور تصمیم گرفت که «حق عدالت را بهجای آورد»، پس با تمرکز بر این موضوع، با مؤسسۀ کنوانسیون ملی وکلا در پاریس و با مرکز ملی مطالعات قضایی در بوردو کار کرد. ثمرات این کار تأملاتی است که در دو مجلد به نامهای عادل و عادل ۲ جمعآوری و منتشر شده و او در آنها بیان کرده است که تفکرات حقوقی در بین تفکرات اخلاقی و سیاسی قرار میگیرد. اگر جنگ مضمون فلسفه سیاسی است، پس صلح مضمون فلسفه قانون است. فعل قضاوت، که تفکر حقوقی را بهمنصۀ ظهور میگذارد، هدفش بنا کردن صلح در آیندۀ درازمدت و حل یک اختلاف در کوتاهمدت است. (ریکور۲۰۰۰:۱۲۷) این از طریق گفتمانی رخ میدهد که در آن کلمات ( قوانین، مباحثات، حکم نهایی مکتوب) بر خشونت غلبه میکنند. حتی زمانی که هیچ صلحی بین طرفین حاصل نمیشود، دستِکم طرفین یکدیگر را بهطور متقابل بهرسمیت شناختهاند. تنها زمانی فعل عدالت به هدف نهایی خود، که برقراری مجدد صلح اجتماعی است، میرسد که شخص گناهکار به زندگی عادی بازگردد و تمامیت تواناییهای حقوقی و امور شهروندی خود را دوباره بهدست آورد.
(ریکور۲۰۰۰:۱۳۱) ریکور عدالت را به صورت «فاصلۀ مناسب» میفهمد، و این مفهومی است که با هرمنوتیک او پیوند دارد و مقتضی است که آن را بهطور خلاصه یادآوری کنیم. او ادعا میکند که ما جهان را بهطور مستقیم موضوع فهم قرار نمیدهیم، مانند آنچه توسط شهود اتفاق میافتد، بلکه این فهم توسط یکسری واسطه صورت میگیرد. اولین شکل فاصلهگذاری گفتمان است؛ رخدادی که شامل سوژههاست، به چیز دیگری ارجاع و اجازه ارتباط را میدهد. زبان، ازطریق گفتمان تبدیل به یک رخداد میشود و دلالتکننده است؛ زبان تبدیل به یک عمل میشود، چیزی که جهان را تغییر میدهد.
درحالیکه زبان تنها شرط اولیه ارتباط است که به منظور برقراری ارتباط کدها را تهیه میکند، در گفتمان است که همه پیامها مبادله میشوند. بنابراین گفتمان نهتنها یک جهان دارد، بلکه چیز دیگری نیز دارد، شخص دیگری، یک سخنگو که مخاطب آن قرار میگیرد. پيش آمد، در این معنای آخر، پدیدۀ زمانمند مبادله است، برقراری دیالوگی که میتواند آغاز شود، ادامه یابد یا از ادامه باز ماند. (ریکور۱۹۸۱:۱۳۳)
گفتمان در متن تعین مییابد. متن در هرمنوتیک ریکور به طور مشخص مهم است زیرا فاصلهگذاری را مجسم میکند، که همان فاصله بین تهیهکننده است، که تاریخچهای از آن خود دارد، و دریافتکننده، که از پیش یک «دیگری» بوده است. علاوهبرآن، متن جهانی متعلق به خود و با قواعد خود ایجاد میکند، و فاصلهای بین واقعیت و خودش بهوجود میآورد. این موضوع بهطورخاص در کارهای تخیلی و شعر آشکار است که در آنها ارجاعات مرتبه اول بهمنظور ایجاد یک واقعیت جدید موقوف میشوند.
بهاینترتیب تفسیر پاسخی است به فاصلهگذاری بنیادینی که تعین گفتمان در متون به آن شکل داده است. ما تنها ازطریق همین فاصلهگذاری، که در روایتها و اسطورهها تعین یافته است، خود و جهان را مورد فهم قرار میدهیم. لازم نیست بر این «مسیر طولانیِ» نشانهها، که بشریت در امور فرهنگی ذخیره کرده، چیره شد اما شناخت آن برای معرفت ضروری است:
برخلاف سنت کوجیتو و ادعای سوژه مبنی بر شناخت خود ازطریق شهود بیواسطه، باید گفت که ما خود را تنها با انحراف طولانی از خط سیر نشانههای بشریت، که در امور فرهنگی ذخیره شدهاند، درک میکنیم. ما از عشق و نفرت، از احساسات اخلاقی، و بهطورکلی همۀ آنچه خود مینامیم، چه میدانستیم اگر آنها تبدیل به زبان نمیشدند و ادبیات آنها را بیان نمیکرد؟ پس آنچه بهنظر میرسد بیشترین تقابل را با سوژه بودگی دارد، و آنچه تحلیل ساختاری تحت عنوان بافت متن آشکار می سازد، همان واسطهای است که ما خود را در آن میفهمیم. (ریکور۱۹۸۱:۱۴۳)
ریکور با مخالفت با فلسفهای مبنی بر کوجیتو و ادعایش مبنی بر شناخت خود بهطور بیواسطه، بر این عقیده است که واسطهها فاصلۀ لازم برای بهوجود آوردن امکان درک جهان را ایجاد میکنند. آنچه در ابتدا در تقابل با سوژهبودگی بهنظر میرسید، یعنی همان تعین، دقیقاً همان وسیلهای است که بهمعنای سوژه اجازه ظهور میدهد: «فهم کردن بهمعنای فهم خود در برابر متن است» (همان). ریکور برخلاف سنت تأملی استدلال میکند که «خود»، هویتش را ازطریق یک ساختار دیالوگی و ارتباطی میسازد و این دیالوگ علاوهبر عالم تجربه شامل سایر سوژهها نیز میشود.
این خلاصۀ کوتاه دربارۀ هرمنوتیک ریکور به ما کمک میکند که کاربرد او از مفهوم فاصلهگذاری در حوزۀ قضایی را بفهمیم؛ درواقع ریکور ادعا میکند که فاصلهگذاری اصلی است که اساس درک او از عدالت را تشکیل میدهد، اصلی که در نهادهای قضایی متعین شده است.
عدالت بهمنزلۀ «فاصله مناسب»
نهادهای قضایی، که اصل عدالت را تعین میبخشند، بین دو طرف معارض قرار داده شدهاند تا به نبود توافق یا نزاع خاتمه دهند. برخلاف انتقام، که خشونت بر خشونت میافزاید، عدالت فاصلهای میان سوژهها ایجاد میکند. حقوق جزا شامل برقراری فصلی بین جرم و جریمه است، فصلی که در انتقام وجود ندارد. این امر با ظهور طرف سومی که درگیر در نزاع نیست، ممکن میشود. بنابراین عدالت مترادف با بیطرفی، یا «فاصلۀ مناسب» است. (ریکور۲۰۰۰: ۶)
پیشتر گفته شد که خود، چگونه از طریق ساختاری دیالوگی هویت خود را میسازد. این دیالوگ هم شامل روابط بین فردی، براساس نزدیکی(مانند دوستی، فامیلی)، میشود و هم روابط نهادی، براساس فاصله. همانند هرمنوتیک، که در آن فاصلهگذاری، فرصت بایسته برای معرفت است، در حوزۀ حقوقی-سیاسی نیز فاصلهگذاریِ تجسمیافته ازسوی نهاد، فرصت بایسته برای عدالت معهود است. همه اینها چه ارتباطی با ترجمه دارد و چرا ریکور یکی از مقالههایش راجع به ترجمه را در مجموعۀ عادل۲ گنجانده است؟
پیوندها و تشابهات بین ترجمه و عدالت بسیار است، اما مشهودترین آنها، برطبق نظر ریکور، در فعل قضاوتی است که بین ترجمه و [برقراری] عدالت مشترک است. او در تعدادی ازمقالههای موجود در دو جلد کتاب خود دربارۀ عدل (ن.ک ریکور ۲۰۰۰:۱۲۷-۵۵ و ریکور ۲۰۰۷:۲۳-۳۱؛۱۰۶-۲۰) نشان میدهد که بهطورخاص چه چیزی بین ترجمه و [برقراری] عدالت مشترک است، که همان لزوم اعمال یک اصل عمومی بر نمونههای خاص در زمینۀ یک فعالیت عملی است: این همان فعل قضاوت است. ریکور قضاوت را نهتنها در حوزۀ قضایی بلکه در ساحتهای اخلاقی و زیباییشناختی نیز تحلیل کرده است.
ادعای او این است که بهمحض اینکه قواعد برقرار شدند -چه اخلاقی باشند، چه قضایی یا زبانشناختی- مسئلۀ اِعمال آنها بهوجود میآید. این مسئله دستِکم دو فرصت را در پی دارد: اولی شامل بازشناسی وضعیت عینی است، و این بازشناسی، گزینش عمل صحیح را در پی دارد، درحالیکه فرصت دوم متوجه اِعمال یک قاعدۀ كلی بر يک مورد تكی است، و این مستلزم خرد عملی یا سنجیدگی است. این دو فرصت در این پروسه اندیشمندانه ازسوی ریکور با ارجاع به مفاهیم کانتی «قوۀ حاکمه تعینی» (از قاعده به مورد) و «قوۀ حاکمۀ تأملی» (از مورد به قاعده) تبیین شده است (ریکور۲۰۰۰:۹۴-۱۰۰). ریکور پس از ارائۀ یک پدیدارشناسی مختصر از مفهوم قضاوت، اشکال ممکن آن را در حوزههای مختلف زندگی عملی، با تأکیدی خاص بر قضاوت حقوقی در عادل و عادل ۲، نشان میدهد.
اگر عقل عملی همواره برای ریکور موضوع مهمی بوده، او در سالهای اخر عمر خود تأملاتش را صرف این کرد که عقل عملی چگونه در عدالت نقش دارد. پیش از آن در خود بهمثابۀ دیگری (۱۹۹۰)، که احتمالاً کاملترین اثر او دربارۀ اخلاق است، بر این عقیده بود که ترکیبی که او بین رویکرد غایتگرا (تحت تأثیر ارسطو) و رویکرد وظیفهگرا (تحت تأثیر کانت) در حال تکمیل آن بود هنوز یک تمرین آمادهسازی برای مواجهه با بعد تراژیک عمل است. منظور از بعد تراژیک عمل همۀ عدم توافقهایی است که در آنها وجدان قضاوتکننده باید بین هنجارهای مختلف -چه اخلاقی چه حقوقی- تصمیمگیری، و بنا بر آن عمل کند. این بعد تراژیک در قاضی بیشترین ظهور را دارد. ریکور به امور قضایی برتری میدهد زیرا در آنها ایدۀ عدالت در عمل، در شکل انسانی قاضی تجسم یافته است.
عدالت تنها در سطح اِعمال هنجار در اجرای قضاوت در یک موقعیت خاص بهطور واقعی به انجام میرسد. بههمین ترتیب، میتوان گفت که زبان تنها در اجرای روزمرۀ خود در گفتمان بهطور واقعی به انجام میرسد. اِعمال یک هنجار دستکم دارای دو خطر است که در برابر هم قرار دارند: ازسویی اعمال یک هنجار میتواند بهعنوان عملیاتی کاملاً مکانیکی تصور شود، ازسوی دیگر میتواند بسیار همراه با مصلحتاندیشی باشد. مسئله این است که چگونه به یک محدودۀ حد وسط یا تعادل برسیم. جستجو برای این تعادل، برطبق نظر ریکور، شامل بسیاری از رشتهها میشود: فن بیان، به معنی استدلال دربارۀ اینکه چه چیز محتمل است؛ هرمنوتیک، به عنوان فهم و تبیین؛ و فن شعر، بهعنوان تخیل مولد دور و دراز و ابداع راهحلهای مناسب، همه ضروریاند. (ن.ک. ریکور۲۰۰۰: xxii)
با ارجاع به مفهوم ارسطویی فرونسیس، فضیلت تصمیمگیری عقلانی، ریکور بر خصوصیات شخصی هر قضاوتی تأکید میکند. تمامیت یک شخص در قضاوت درگیر است؛ فرد متخصص تنها کسی نیست که میداند بلکه هم چنین کسی است که میداند چگونه انتخاب کند و این فضیلت را از رفتاری که در طول زمان تکرار شده، از عملی که عادتی شده، آموخته است. واضح است که این امر نهتنها برای قضاوت حقوقی بلکه برای هر تجلی از خرد عملی (ازجمله ترجمه)، در هر جستجویی برای درستی، به معنای کردار درست، صادق است. (ریکور۲۰۰۷:۵۴-۷)
در آخر، درستی میتواند براساس معنا یا کاربردش فرمهای مختلفی داشته باشد: چیزی که خوب مینامیم، در سطح غایتگرا؛ مجاز، در سطح وظیفهگرا؛ منصفانه، در سطح خرد عملی. در هریک به این پرسش پاسخ داده میشود: «عمل درست کدام است؟» و این پرسشی است که تصمیمی را تعیین میکند که باید در موقعیت عدم توافق و تردید گرفته شود. این همان بعد تراژیک عمل است-تراژیک، زیرا تصمیمگیرنده انسان است.
ترجمه بهعنوان مدلی ناظر به علم اخلاق
میتوان تصور کرد که ترجمه یکی از حوزههایی است که میتوان در آن قوۀ قضاوت را، مانند حوزههای پزشکی یا حقوقی، تمرین کرد، اما ریکور از این نیز فراتر رفته و آن را تا حد مدلی برای علم اخلاق اعتلاء میدهد. چرا؟ زیرا در ترجمه شخص با تنوع یا تغییر سروکار دارد.
ضرورت ترجمه از تنوع زبانها بهوجود میآید که برطبق نظر ریکور، نشانهای از آسیبپذیری بشر و همچنین نشانهای است از چندگانگی که مشخصۀ ماست. زبان در عالم واقع به شکل زبانهای متعدد، و بهطور مشابه بشریت به شکل چندگانگی اشکال و فرهنگها، بهطریقی پراکنده، وجود دارد. ریکور به مشکلات نظری و عملی انکارناپذیری که ترجمه با آنها مواجه است بهصورت موضوعی واقعی پاسخ میدهد: ترجمه امکانپذیر است، انسانها همواره ترجمه کردهاند، دوزبانهها و مترجمان، و غیره وجود دارند. آنها چگونه این کار را کردهاند؟ در پاسخ به این پرسش، یعنی از طریق پدیدارشناسی ترجمه است که ما خصوصیت پارادایمی این عمل را کشف میکنیم. وقتی مترجمان را مشاهده میکنیم هنر میانجیگری را میشناسیم، میلی که آنها را هدایت میکند را تشخیص میدهیم، یعنی میل به پذیرش دیگری در زبان خودشان، گشودگی، ایجاد فضا يا میزبانی کردن.
میتوان گفت که فلسفۀ ترجمه به آنها که ترجمه میکنند چیزی نمیآموزد بلکه از آنها یاد میگیرد. ترجمه با این کار نشان میدهد که چه چیز احتمالاً بهصورت تلویحی وجود دارد، آنچه ظاهراً آَشکار است را پروبلماتیزه میکند و تأمل را برمیانگیزد.
ریکور باور دارد که مدل قرار گرفتن فعل ترجمه، نه فقط در مشکلات شناختهشدهای که مترجمان با آنها روبهرو میشوند، بلکه همچنین در کاری که لازم است انجام دهند تا از عهده آنها برآیند، درک میشود. بهاینترتیب، مادام که میل ترجمه کردن با یک بعد فعال، یک انجام دادن، یک فعل در جهان و تأثیرگذاری مطابقت داشته باشد، عمل ترجمه ارزشی اخلاقی کسب میکند. او به این بعد اخلاقی یک بعد ناظر به خوشی و لذت نیز میافزاید زیرا ترجمه یک لذت و بنابراین شکلی از تمتع نیز است.(ریکور ۲۰۰۴:۱۹)
ریکور ترجمه را مهماننوازی زبانشناختی مینامد؛ یعنی میزبان زبان خارجی در زبان خود بودن. این تمرین مهماننوازی حاصلی دارد زیرا با ترجمه منابع زبان خود شخص کشف میشود و ما خود را بهتر میشناسیم. اما ما محدودیتهای زبان خود را نیز کشف میکنیم؛ آن محدودیتها زمانی که ما از زبانی به زبان دیگر ترجمه میکنیم بهطور آشکارتری ظاهر میشوند، اما در زبان خود شخص به شکل امری ناگفتنی، مبهم و سحرآمیز حضور دارند. زمانیکه ما میزبان بیگانگان هستیم، بیگانگی را در خودمان کشف میکنیم. (ریکور۲۰۰۷:۱۲۰)
مهماننوازی زبانشناختی، که خوشیِ ناشی از پذیرش واژۀ خارجی درونِ خانۀ ماست، میتواند مدل سایر اشکال مهماننوازی باشد. ریکور در این مقاله برخی از کاربردهای این مدل مهماننوازی را ارائه میدهد: در دیالوگ جهانی در میان کلیساهای مسیحی مختلف، در میان فرهنگهای دخیل در ساختن هویت اروپایی و غیره. در همه این نمونهها ما با چندگانگی و تنوع که مشخصۀ ما بهعنوان نوع بشر است، سروکار داریم. ترجمه برای ریکور پارادایم مواجهه با دیگری است زیرا فاصله درست بین طرفهای مختلف درگیر را برقرار میسازد.
دومنیکو یرولینو، چنانکه پیشتر ذکر شد، عقیده داشت که ما در این مدل هرمنوتیکی ترجمه، ترکیبی از تفکر ریکور را مییابیم که از پارادایم متن فراتر میرود. فاصلهگذاری، یک لحظۀ ضروری درک است، اما دقیقاً در ترجمه، حتی بیش از خواندن، است که میتوانیم ببینیم چگونه با پرداخت هزینۀ یک آزمون و شاید یک ضرر، دیگری بازیافته میشود. آنچه تحت آزمایش قرار میگیرد، در معنای دوگانۀ «امتحان سخت» و «آزمون صلاحیت»، تمایل ما برای ترجمه است. یک شکل از لذت، لذت مهماننوازی، با این آزمون ارتباط دارد که جهان و ما را دگرگون میکند.
درنتیجه، باوجود اینکه ریکور ترجمۀ متون حقوقی را در معنای محض خود ریشهیابی نکرده است، میتوانیم بگوییم که در پرتو تأملات او، که پیشتر خلاصه شد، ترجمۀ قضایی دارای قوای اخلاقی دوگانه است: اول بهعنوان ترجمه، تلاشی است برای میزبانی دیگری، و دوم، که حتی اساسیتر است، بهعنوان امری قضایی هدفش تسهیلِ تمرین عدالت است.
منابع:
Bottone, A. (۲۰۰۶) ‘Translation as an Ethical Paradigm in the Work of Paul Ricoeur’. // In S. Kelly and D. Johnston (eds), Betwixt and Between: Place and Cultural Translation. Cambridge: Cambridge Scholars Press. ۲۲۲–۸. // —— (۲۰۰۸) ‘Te Ethical Task of the Translator in Paul Ricoeur’. In P. Nikolau and M.V. Kyritsi (eds), Translating Selves: Experience and Identity between Languages and Literatures. London and New York: Continuum Books. ۷۳–۸۶. // Jervolino, D. (۲۰۰۸) Per una flosofa della traduzione. Brescia: Morcelliana. // Ricoeur, P. (۱۹۸۱) Hermeneutics and the Human Sciences. Trans. by J.B. Tompson Cambridge: Cambridge University Press. // —— (۱۹۹۵) Le Juste, Paris: Éditions Esprit. // —— (۲۰۰۰) Te Just. Trans. by D. Pellauer. Chicago: Te University of Chicago Press. // —— (۲۰۰۱) Le Juste ۲. Paris: Éditions Esprit. // —— (۲۰۰۴) Sur la traduction. Paris: Bayard. // —— (۲۰۰۷) Ref lections of the Just. Trans. by D. Pellauer. Chicago: Te University of Chicago Press.
اطلاعات حکمت و معرفت
ترجمه: میترا سرحدی