پس از تمام شدن تحقیقات و گردش تمام ممالک اسلامی ، در سال ۱۳۰۶ قمری در کربلای معلی موقع تشرف در حرم مطهر حضرت سیدالشهداء (ع) ، انقلاب حالی برای او رخ داده و اینطور درک کرد که باید به گناباد برگردد ؛ بنابراین به سوی گناباد حرکت کرد و در اوایل ۱۳۰۷ قمری وارد گناباد شده نزد پدر رفت و مورد لطف وی قرار گرفت . این سفر ۷ سال بطول کشید . ایشان در این مدت علاوه بر تحقیقات مذهبی در تمام علوم متداول زمان مهارت یافت و علوم شرعی و عقلی و فنون غریبه را مطابق دانش روزگار خود آموخت
قطب سی و پنجم سلسله نعمت اللهی سلطانعلیشاهی گنابادی .
فرزند جناب حاج ملا سلطانمحمد گنابادی ملقب به سلطانعلیشاه و صبیه مرحوم حاج ملاعلی بیدختی (۱) . خانواده ایشان از قدیم به جهت زهد و عفت و علمی که داشتند نزد مردم گناباد محبوب و ارجمند بودند چنانکه مادر جناب نورعلیشاه از زاهده ها و نیکان مشهور زمان خود بود .
در ۱۷ ربیع الثانی ۱۲۸۴ قمری در بیدخت متولد شد . مادر خود را در دو سالگی از دست داد . از نوجوانی مشغول خواندن و نوشتن شد . چون دارای هوش سرشاری بود در دروس از همدرسان سبقت گرفته و خیلی زود به پیشرفت های شایانی نایل آمد . فنون ادبی و منطق ، علم اصول و فقه و کلام و حکمت و طب ( نزد پدر ) ، و سایر علوم مانند هیئت و نجوم و حساب و هندسه را نیز در مدت کوتاهی فراگرفت ، بطوری که در هفده هجده سالگی در بیشتر این علوم ماهر بود . در شانزده سالگی به قصد تکمیل تحصیلات به مشهد رفت . در آنجا برای تحقیق و تفحص در امور دینی تصمیم به سیاحت گرفت و بدون اجازه پدر به طرف ترکستان حرکت کرد . سپس به افغانستان و کشمیر و هندوستان و حجاز و عراق عرب و دیگر کشورهای اسلامی مسافرت نمود و در همه جا با بزرگان و کسانی که دعوی پیشوایی دینی داشتند معاشرت و مذاکره کرده و با هر فرقه و طایفه ارتباط پیدا نمود و با ادعاهای آنها آشنا شد .
در تمام مدت مسافرت فقط دو نامه یکی از بخارا و دیگری از کشمیر به پدر نوشت و بیش از آن از حال خود خبر نداد . حتی در سال ۱۳۰۵ قمری که بطور اتفاقی همزمان با پدرش به مکه مشرف شده بود ، با آنکه پدر را دید و شناخت ولی چون تحقیق او کامل نشده بود در مقابل مقصد عالی و هدف بزرگ خود جلوی احساسات خانوادگی را گرفته و احساسات دینی بر آن غلبه یافت .
تا آنکه پس از تمام شدن تحقیقات و گردش تمام ممالک اسلامی ، در سال ۱۳۰۶ قمری در کربلای معلی موقع تشرف در حرم مطهر حضرت سیدالشهداء (ع) ، انقلاب حالی برای او رخ داده و اینطور درک کرد که باید به گناباد برگردد ؛ بنابراین به سوی گناباد حرکت کرد و در اوایل ۱۳۰۷ قمری وارد گناباد شده نزد پدر رفت و مورد لطف وی قرار گرفت . این سفر ۷ سال بطول کشید . ایشان در این مدت علاوه بر تحقیقات مذهبی در تمام علوم متداول زمان مهارت یافت و علوم شرعی و عقلی و فنون غریبه را مطابق دانش روزگار خود آموخت .
پس از آن در گناباد ازدواج کرد و برخلاف سابق نسبت به پدر بسیار متواضع و فروتن بود . هر روز در مجلس درس پدر شرکت می کرد و خودش هم صبح ها تدریس می نمود . همچنین به دستور پدر به ریاضاتی مشغول بود . سرانجام در ماه رمضان ۱۳۱۴ قمری از طرف پدر اجازه دستگیری و راهنمایی با لقب « نورعلیشاه » به ایشان داده شد .
در سال ۱۳۱۸ قمری به احتیاط اینکه شاید سفر اول بدون اجازه پدر بوده ، مجددا به قصد حج به مکه معظمه مشرف گردید و در بین راه در تمام شهرها مورد استقبال و تکریم شایان قرار گرفت .
در سال ۱۳۲۷ قمری که جناب سلطانعلیشاه را در شب ۲۶ ربیع الاول هنگام سحر شهید کردند ، به جای ایشان پیشوای سلسله فقرای نعمت اللهیه شده و فقرا از همه جا رو به او آوردند . ولی دشمنان که جناب سلطانعلیشاه را به قتل رسانده بودند درصدد از بین بردن ایشان نیز برآمدند و هر روز به شکلی به اذیت و آزار می پرداختند . چنانکه سالارخان بلوچ را – که از یاغیان و هرج و مرج طلبان خراسان بود و جمع زیادی از جمله حجه الاسلام آقای صدرالعلماء تربتی را به قتل رسانده بود – تطمیع کردند که ایشان را از بین ببرد . او به این قصد به گناباد آمد و موقعی که جناب نورعلیشاه به دیدن او رفت دستور داد ایشان را توقیف کرده و منزل ایشان و اقوامشان را غارت کنند . سالارخان پس از چهل روز توقیف جناب نورعلیشاه خواست وی را از راه جنگل به تربت و مشهد ببرد ولی بر اثر تلگراف های متوالی که از تهران و مشهد می شد ناچار ایشان را آزاد نمود .
جناب نورعلیشاه پس از مدتی برای خواباندن فتنه و فساد به تهران رفته پس از چند ماهی در اواخر سال ۱۳۲۸ قمری به گناباد بازگشتند . ولی باز هم از شر دشمنان خلاصی نداشتند . در زمان جنگ جهانی اول به روس ها خبر دادند که ایشان با آلمان ها ارتباط دارند ، « در صورتی که بزرگان این سلسله در هیچ موقع و به هیچ وجه در امور سیاسی دخالت ننموده و با هیچ حزب و جمعیتی بحمدالله بستگی نداشته و ندارند ، ولی دشمنان از هیچ تهمتی فروگذار ننموده و اکنون هم تا بتوانند از هیچ تهمت و افتراء و دروغی حتی آنچه که توحش و بی دینی و لامذهبی خود تهمت زننده را ثابت می کند مضایقه ندارند و تعقل هم نمی کنند که مدعیان دین نباید تهمت و افتراء بر کسی ببندند . «
با این خبر روس ها یک عده سالدات را در ماه رمضان ۱۳۳۳ قمری فرستادند و ایشان را در اول افطار دستگیر کرده و با خود به تربت بردند . در آنجا کنسول روس پس از ملاقات با ایشان و تحقیق فهمید که آنچه بدیشان نسبت داده شده دروغ است و فورا به مشهد و پتروگراد ( پطرزبورگ ) گزارش داد و درخواست آزادی ایشان را نمود . پس از آزادی جناب نورعلیشاه با خواهش کنسول چند روز با نهایت احترام در تربت ماندند و همه اعیان با ایشان ملاقات کردند . خود کنسول هم هر روز به ملاقات ایشان رفته و سوالات مذهبی می نمود . سرانجام ایشان پس از چند روز با نهایت احترام از تربت حرکت نموده و در میان استقبال اهالی وارد گناباد گردیدند .
ولی باز هم دشمنان دست برنداشته و چندین مرتبه درصدد اذیت و آزار بلکه قتل آنجناب برآمدند . تا آنکه در سال ۱۳۳۶ قمری خبر رسید که دشمنان گردآمده و تصمیم گرفته اند به بیدخت حمله کنند و از هرگونه اذیت و آزاری فروگذار ننمایند . به همین دلیل آنجناب بناچار شبانه و مخفیانه به طرف تهران حرکت کردند و فرزند خود جناب آقای حاج شیخ محمد حسن صالحعلیشاه را به نیابت خود در گناباد گذاشتند . در نتیجه چون دشمنان از حرکت او آگاه شدند از تصمیم خود موقتا صرف نظر نمودند . جنابش از راه کاشمر و سبزوار به تهران رفتند و چندی در تهران زیستند . سپس سفری به اراک و همدان نمودند و پس از مراجعت از آنجا به خواهش دوستان کاشان بدانجا رفتند . در آنجا ماشاء الله خان پسر نایب حسین که تقاضاهایی داشت و مورد قبول ایشان واقع نشد ایشان را مسموم نمود . جناب نورعلیشاه به محض مشاهده آثار مسمومیت در خود فورا به طرف تهران حرکت کردند ولی سرانجام در کهریزک در سحر ۱۵ ربیع الاول سال ۱۳۳۷ قمری جان به جانان تسلیم نمودند . جنازه ایشان را با نهایت احترام به حضرت عبدالعظیم حمل کرده و در صحن امامزاده حمزه در جوار مزار مرحوم حاج محمد کاظم سعادتعلیشاه اصفهانی – که قبل از سفر کاشان دستور تعمیر و ساختمان آن را داده و در آن موقع کار ساختمان آن تمام شده بود (۲) – دفن کردند .
طبق فرمان جناب نورعلیشاه ، جناب حاج شیخ محمد حسن صالحعلیشاه جانشین شده و به قطبیت در سلسله نعمت اللهی سلطانعلیشاهی رسیدند .
آنجناب در علوم متداول در زمان خود متبحر بودند و آثار علمی زیادی از ایشان به یادگار مانده که بعضی استنساخ نشده یا مفقود گردیده یا بعدا خودشان از آنها صرف نظر کرده اند . از قبیل : « نخبه » ، « زادالحجاج افغان » ، « دم آدم » ، « حسبان حساب » ، « رساله اسطرلاب » ، « علویه کلام » ، « رساله در رمل » ، « رساله رمزی » در صنعت و اوراق و نقشه سیاحت ، « صحیفه مکاشفات » .
تالیفات دیگر ایشان که اکنون در دسترس می باشد و بعضی از آنها چاپ شده به شرح زیر است :
۱. رافع الاحراض : به عربی در نحو و صرف عربی و اشتقاق .
۲. معین ادراک : مختصر نحو به فارسی .
۳. سهل و آسان : در نحو و صرف عربی برای نوآموزان . به زبان فارسی و بصورت خودآموز .
۴. نظیم : به عربی . هزار شعر است مطابق عدد جمل این کلمه که به بحر رجز در علم معانی و بیان و بدیع گفته شده است .
۵. تذهیب التهذیب : شرح مزجی « تهذیب المنطق » .
۶. کتاب کامل : در منطق .
۷. مناهج الوصول الی معالم الاصول : در شرح « معالم الاصول » در علم اصول .
۸. کتاب حکوما : در علوم غریبه .
۹. کتاب سلطان ( مشهور به سلطان فلک سعادت ) : در الهیات اخص مشتمل بر مطالب کلام و حکمت و عرفان .
۱۰. کتاب سلطنه الحسین : در دو جلد . مرثیه و شرح حال حضرت سید الشهداء و ائمه اطهار .
۱۱. کتاب قلزم : هفت جلد بزرگ . در اخبار و تواریخ .
۱۲. نجد الهدایه : در اختلاف مذاهب و ملل و در عقاید و اعمال و مشتمل بر مهمات تواریخ و بعض عجایب عالم و اشاره مختصر به علوم رسمیه و علوم غریبه که قرار بوده دوازده جلد باشد ولی فرصت نوشتن بقیه را ننموده اند و فقط یک جلد آن تمام شده و یکی هم ناتمام نوشته شده است .
۱۳. رجوم الشیاطین : در شرح حال پدر بزرگوارش جناب حاج ملا سلطانمحمد سلطانعلیشاه و مقدمه و تقریظ بر تفسیر بیان السعاده که در زمان حیات پدر نوشته شده و در همان زمان به چاپ رسیده است .
۱۴. خوبی نامه : به زبان دهاتی ساده برای کودکان .
۱۵. کتاب صالحیه : در امهات مطالب شریعت و عرفان .
مشتمل بر پنج حضرت : حضرت اولی در نقطه و مبدا ، حضرت دوم در قوس نزول و عالم ملکوت ، حضرت سوم در قاعده تا مقابل نقطه که مظهر است ، حضرت چهارم در قوس صعود و معاد ، حضرت پنجم در انسان کامل . این کتاب را می توان از بهترین کتب عرفانی که در رموز طریقت و اسرار سلوک نوشته شده است دانست که اشاره به اسرار شریعت و طریقت نموده است .
۱۶. رساله محمدیه : در احکام عملیه .
مشتمل بر چهار شریعت : شریعت اولی در آنچه در شریعت اسلام بدان امر شده است ، شریعت دوم در نواهی ، شریعت سوم در سیاسه المدن ، شریعت چهارم در آداب و سنن . قبل از شروع به نوشتن شریعت چهارم آنجناب را مسموم نمودند و فقط سه شریعت نوشته شده و دو شریعت از آن به چاپ رسیده است .
۱۷. کتاب ذوالفقار : در حرمت کشیدن تریاک . این کتاب به طرز رساله های فقهی عملی نوشته شده است .
پاورقی :
(۱) وی از زهاد و علمای زمان خود در خراسان بود .
(۲) این بقعه که بعدا حاج شیخ عبدالله حائری رحمتعلیشاه و حاج سید هبه الله جذبی ثابتعلی ( هر دو از مشایخ سلسله ) نیز در آنجا دفن شدند ؛ در جریان طرح جدید حضرت عبدالعظیم تخریب شد .
منبع : ذوالفقار در حرمت کشیدن تریاک / حاج ملا علی نورعلیشاه گنابادی .– تهران : حقیقت ، ۱۳۸۲ / شرح حال مولف تالیف حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه / برگرفته از بخش شرح حال مولف نوشته جناب سلطانحسین تابنده گنابادی رضاعلیشاه