اختلاف اساسی از آنجا ناشی میشود که گروهی تمامیتخواه دین و اعتفادات مذهبی را خلاصه در صورت و ظاهر شرع و اعمال عبادی میدانند. در صورتی که متصوفه به این موضوع قائلاند که اصلاح عمل تا زمانی که نیت و باطن فرد اصلاح نشده باشد، ممکن نخواهد بود. در نتیجه، مروجان دینی، چون صاحب قدرت تصرف در نفوس مؤمنین نیستند و حتا قدرت تصرف در وجود خود را ندارند، وظیفهی دینی را به انجام اعمال عبادی بسنده کردهاند و همهی دین را در این موضوع خلاصه میکنند
گفتوگو با فرشید یدالهی، یکی از وکلای دراویش نعمتالهی گنابادی
«فشارها بر دراویش، هدفمند است»
اردوان روزبه
فرشید یدالهی، یکی از وکلای دراویش نعمتالهی گنابادی است. او که در پروندهی دستگیری دراویش در کیش نیز مورد توبیخ قرار گرفته بود، در ارتباط با حقوق دراویش نعمتالهی گنابادی در ایران و بررسی وضعیت آنها در سی سال گذشته توضیح میدهد.
در مواد قانونی اعلامیهی جهانی حقوق بشر و همچنین در قوانین جاری ایران، در ارتباط با آزادی ادیان، آزادی افراد به لحاظ قومیت و انتخاب مذهب، صریح و روشن قید شده است که محدودیتی در این زمینه وجود ندارد، مگر با اشاراتی که در قوانین ایران، تحت عنوان «فرق ضاله» میشود. اما شاهد برخوردهایی در جهت عکس این مادههای قانونی در ایران هستیم.
با توجه به این که در حال حاضر بسیاری از اقلیتهای دینی تحت فشار هستند، تحلیل شما از این که در جمهوری اسلامی با گروههای دینی اینگونه برخورد میشود، چیست؟
اصولاً یکی از ویژگیهای حکومت مذهبی، عدم مدارای مذهبی است. این تجربهای است که از دوران حکومت کلیسا در قرون وسطی، حکومت اسلامی در جمهوری اسلامی و حکومت طالبان در افغانستان داریم.
همچنین در تمام کشورهای اسلامی که مذهب همچنان نفوذ خود را نه تنها در حوزهی فرهنگی که در حوزهی سیاسی هم حفظ کرده، به تغییر مذهب، آزادی عقیده، آزادی وجدان و باور حساس هستند.
این موضوع بیشتر در کشورهای اسلامی در خصوص آزادی مذهب، وجدان و عقیده مبرز و آشکار است.
بنابراین، حکومت مذهبی، از جمله جمهوری اسلامی، نسبت به این که یک عده از مسلمانان عقیدهی متفاوت با عقیدهی حاکم بر جمهوری اسلامی داشته باشند، فوقالعاده حساس هستند.
به ویژه در مورد دراویش گنابادی که مسلمان و شیعهی دوازده امامی و مانند سایر شیعیان، منتظر ظهور امام زمان میباشند.
هرچند که دراویش بزرگترین اقلیت مذهبی ایران هستند، ولی حقوق قانونی آنان در جمهوری اسلامی مورد توجه قرار نمیگیرد و مرتب شاهد دستگیری، بازداشت، زندان و تخریب حسینیهی آنان هستیم.
در همین چند روز گذشته، تعداد زیادی از دراویش دستگیر شدهاند و هماکنون تعدادی از آنها در سلولهای انفرادی زندان اوین بهسر میبرند و خانواده و وکلای آنان هیچ اطلاعی از وضعیت بازداشتشدگان ندارند.
چه اختلافی بین شیعهی اثناعشری و شیعهی با گرایش اقلیت شما وجود دارد. وقتی که شما شیعهی دوازده امامی و در انتظار ظهور هستید، پس اصلا اختلاف در کجاست؟ تخریبها برای چیست؟
اختلاف اساسی از آنجا ناشی میشود که گروهی تمامیتخواه دین و اعتفادات مذهبی را خلاصه در صورت و ظاهر شرع و اعمال عبادی میدانند.
در صورتی که متصوفه به این موضوع قائلاند که اصلاح عمل تا زمانی که نیت و باطن فرد اصلاح نشده باشد، ممکن نخواهد بود.
در نتیجه، مروجان دینی، چون صاحب قدرت تصرف در نفوس مؤمنین نیستند و حتا قدرت تصرف در وجود خود را ندارند، وظیفهی دینی را به انجام اعمال عبادی بسنده کردهاند و همه ی دین را در این موضوع خلاصه میکنند.
از این رو، اصل تقلید را در کلیهی ابعاد دینی بسط داده و در این مکانیسم، هر مقلدی، نیازمند مقلد و رهبری است که آن مرجع از سوی خدا خمس و ذکات میگیرد، فتوا میدهد و صاحب قداست میشود. در صورتی که در تصوف، اصل بر معرفت و شناخت و اصلاح نیت و خیال است.
درتاریخ تشیع، عدهای بیشتر به احکام فقهی توجه داشتند و نظریاتی در این مورد بیان کردند که فقها باشند. عدهای دیگر از اهل تشیع هم مسالهی اعتقادی و توجه به سیر تکامل به سوی خداوند را مقدم میدانستند که آنها جنبهی تصوف را گرفتند.
اینها هردو همانطوری که اصطلاح شده، به منزلهی دو دست از یک بدن بودند. منتها بسیاری از اوقات، بعضی بدون این که توجه کنند، بین این دو دسته اختلاف قائل میشوند. بسیاری از مستشرقین هم این کار را میکردند. برای این که اختلاف هرچه بیشتر شود، به نفع آنها است.
اسلام و روح اسلام در تشیع است و روح تشیع هم در تصوف. تصوف غیر از تشیع نیست و تشیع واقعی هم غیر از تصوف نیست.
فکر میکنید، دیدگاه کلی نظام هم همین است؟
دیدگاه کلی نظام، الان متاسفانه این نیست. اگر دیدگاه کلی نظام این بود که این برخوردها صورت نمیگرفت.
الان، در ایران گروهی دارند حکومت میکنند که بیشتر تحت نفوذ انجمن حجتیه هستند. فکر میکنم این تشدید فشارها هم بیشتر به خاطر ارتباط با انجمن حجتیه است که متاسفانه، عدهای از آنها هم در حاکمیت حضور و قدرت دارند.
در ابتدای انقلاب، گرایشهای نزدیکتری در رهبر انقلاب نسبت به دراویش نعمتالهی گنابادی وجود دارد. چرا بعدها این گرایش از بین میرود؟
عدهای از فقها به امور باطنی و مسایل عرفانی و تصوف توجه داشتهاند و همیشه حتا در خود حوزه، فقهایی که دارای سبک و شیوهی عرفانی بودهاند، با بقیه اختلاف داشتهاند.
حتا بیان میشود، زمانی که آیتالله خمینی در حوزهی علمیهی قم، عرفان تدریس میکرده است، پسر ایشان (حاج آقا مصطفی)، کوزهای را که او از آن آب میخورده، میشکسته است { را می شکستند}و میگفته{ می گفتند}: چون پدرش درس عرفان میدهد، کوزهای که از آن آب میخورد، نجس است.
این اختلاف نظر بین فقها هم بوده، همیشه عدهای از فقها سبک و شیوهی عرفانی داشتند و به مسایل باطنی توجه میکردند.
آیتالله خمینی هم در آثار و کتابهایش به این موضوع اشاره میکند و مشخص است که ایشان یک شیوهی عرفانی هم داشته است. در کتاب «آداب صلاۀ» مشخصا این مسایل را توضیح میدهد.
اوایل، ایشان تفسیر سورهی حمد داشت که از تلویزیون هم پخش میشد. اما بعد از چند جلسه، همان قشریون و متحجرین حوزه چنان فشاری به ایشان آوردند که باعث تعطیلی درس سورهی حمد شدند.
در این تفسیر، ایشان از تفاسیر معتبری که در خصوص قران نوشته شده، چند نمونه را نام میبرد که یکی از آنها تفسیر«بیانالسعاده»، تالیف حضرت آقای سلطان علی شاه گنابادی است.
حتا برخوردی که اوایل انقلاب با حسینیهی امیرسلیمانی در تهران صورت گرفت و به آتش کشیده شد، پس از این که موضوع به اطلاع آیتالله خمینی رسانده شد، به شدت برخورد کرده بود و دستوری به آیتالله محمدی گیلانی داده بود که نامهای بنویسد و به تمام کمیتهها ابلاغ کند که حافظ جان و مال دراویش باشند و حق تعرض به آنها را ندارند. هنوز این نامهها هست.
ولی با رحلت ایشان و دورهی جناب آقای آیتالله خامنهای، عدهای از این تفکرات که آن زمان جرات ابراز نظر نداشتند، مخصوصا انجمن حجتیه که آیتالله خمینی شدیدا با آنها برخورد میکرد، نفوذ و قدرت پیدا کردند. تفکر انجمن حجتبه روز به روز گسترش پیدا کرد و برخوردها بیشتر شد.
آن چه که در قم اتفاق افتاد را ممکن بود، برخورد گروه محدودی ارزیابی کرد. اما بعد از جریانهایی که در بروجرد و بعد هم اصفهان پیش آمد، این احتمال بیشتر میشود که این برخوردها میتواند هدفمند باشد. فکر میکنید، چرا این پروسه طی سه سال گذشته شدیدتر شده است؟
با وجود سی سال استقرار جمهوری اسلامی و حکومت مذهبیون و فقها، با این که قدرت تمام و کمال در اختیار آقایان بوده، نتوانستهاند از نظر مذهبی مردم را آنطور که باید و شاید، راهنمایی کنند.
به همین علت، عدهای با این تفکر مذهبی آنها مخالف هستند و دنبال عقاید مذهبی دیگری میروند. دراویش سلسلهی نعمتالله گنابادی که عقایدشان مشخص است و در تمام کتابهایشان بیان شده، مسلمان هستند، شیعهی دوازده امامی و منتظر ظهور امام زمان هستند.
اشتیاق و علاقهی به خصوص جوانان، روز به روز به تصوف و این سلسله بیشتر شد و تعداد این دراویش افزایش پیدا کرد.
از آن طرف، این آقایان چون میخواهند فقط یک تفکر و عقیدهی خاصی در کل این نظام و مملکت باشد و با تفکر دراویش مخالف هستند، وقتی دیدند تعداد این دراویش دارد زیاد میشود، خصوصاً از دورهی ریاست جمهوری آقای احمدینژاد، به این برخوردها شدت بخشیدند و با مکانیسم خاصی دارند عمل میکنند.
تصورشان هم این است که با تخریب حسینیهها، بازداشت دراویش، تحت فشار قرار دادن آنها، میتوانند ابتدا از گسترش تفکر تصوف جلوگیری کنند و بعد هم اگر بتوانند اصلا آن را از بین ببرند.
در صورتی که این خیالی باطل و واهی است. چون عرفان و تصوف در مملکت ما، ریشه در فرهنگ ما دارد و در تمام ادبیات و حتا زندگی شخصی افراد جامعه رسوخ کرده و مردم اصلا با فرهنگ تصوف زندگی میکنند. پس هیچگاه نمیتوانند چنین اقدامی بکنند.
از طرفی، درویشی و تصوف موضوعی است باطنی و در دل و در قلب انسانها جای دارد. با این اقدامات زور و اجبار و فشار، شاید حسینیهای را خراب کنند و درویشی را بازداشت کنند، اما آیا میتوانند تفکر او را هم عوض کنند؟
آیا آن چیزی که در وجود، ذهن و باطن این درویش هم هست را میتوانند عوض کنند؟ این چیز بعید و محالی است.
ممکن است مرور وار گزارشی از وضعیت دراویش، از نظر تعداد افرادی که زندانی هستند، میزان دستگیریها وبه طور کلی، برخوردهایی که با آنها صورت گرفته، به ما بدهید؟
در سالهای گذشته، وضعیت دراویش همیشه سخت و بحرانی بوده است. تضییقات زیادی از لحاظ حقوقی، اداری و اجتماعی به آنها وارد شده است.
تنها در سه سال اخیر سه حسینیهی دراویش در شهرهای قم، بروجرد، اصفهان و منزل یک درویش در شهرچرمهین اصفهان تخریب و حسینیهی جزیرهی کیش و بندر عسلویه پلمپ شده است.
دراردیبهشت ماه سال ۱۳۸۶، پیشوای دراویش گنابادی، حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه در بیدخت، توسط مأمورین وزارت اطلاعات دستگیر و به تهران بازگردانده شد.
مشایخ و مأذونین این سلسله حتا برای سفرهای درون مرزی خود نیز از سوی ادارات اطلاعات مورد بازخواست و مزاحمت قرار دارند و عموماً به حبس خانگی محکوم هستند .
قریب به سه هزار درویش در طول این چند سال به تناوب دستگیر، بازداشت و به مجازاتهای حبس و شلاق و تبعید ازشهر و دیار خود محکوم شدهاند.
برای اقامهی نماز جماعت نیز باید مجازاتهای بدنی و سالب آزادی را تحمل نمایند. از جملهی آنان، آقای مهندس امیرعلی محمدی لباف است که هماکنون در زندان قم بهسرمیبرد. ایشان به دلیل اینکه درشهر قم نماز جماعت برپاکرده است وعدهای از دراویش پشت سر ایشان نماز جماعت میخواندهاند، به جرم اهانت به مقدسات اسلامی و نشر اکاذیب، به پنج سال حبس، ده سال تبعید و هفتاد ضربه شلاق محکوم کردهاند.
کارکنان دولت، معلمان، اساتید و دانشجویان هرازگاهی به جرم درویش بودن از ادارات، مدارس و مراکز دانشگاهی و علمی کشور اخراج می شوند. مورد اخیر آن آقای صلاحی، دانشجوی دانشگاه آزاد بود، که از دانشگاه آزاد اخراج شده است.
اینجانب و دو تن دیگر از وکلای دراویش، آقایان امیر اسلامی و غلامرضا هرسینی، با شکایت ادارهی اطلاعات تحت پیگرد قضایی قرار داریم.
دو تن دیگر از همکارانمان، آقایان امید بهروزی و مصطفی دانشجو که از وکلای قوهی قضاییه بودند، پروانهی وکالتشان به علت دفاع از دراویش، باطل شده و مدتی نیز در بازداشت و تحت محاکمه بودند.
به دلیل تعصبات نامعقول، حتا نام شهر بیدخت، زادگاه و مدفن بزرگان این سلسله، ازاطلس جغرافیایی ایران حذف و فشارها بر مزارسلطانی در این شهر افزایش یافته است.
به دستور شورای عالی امنیت ملی ایران، دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادی بایکوت خبری بوده و بارها سایتها و وبلاگهای خبری و پژوهشی این سلسله از سوی دستگاههای امنیتی مسدود و فیلتر شده اند.
به علت همین اقدامات، دراویش، روز سوم اسفندماه ۱۳۸۷ را برای تجمع مقابل مجلس شورای اسلامی ایران انتخاب کردند تا بتوانند از این طریق بر حقوق قانونی و شهروندی خود تاکید و ندای مظلومیت خویش را به گوش نمایندگان و منتخبان ملت در پارلمان ایران، برسانند.
اما این بار نیز ناشنواتر از قبل، مورد هجمه و حملهی نیروهای امنیتی نظامی و لباس شخصیها قرار گرفتند و هماکنون تحت عناوینی چون اقدام علیه امنیت، تبلیغ علیه نظام، تجمع غیرقانونی و تمرد از دستور پلیس، در سلولهای انفرادی و یا بندهای عمومی زندان اوین، بازداشت و زندانی هستند.
آیا در آینده، شاهد فشارهای بیشتری بر دراویش خواهیم بود یا وضعیت رو به بهبود است؟ آیا این درک در رابطه با آزادیهای فردی در ایران دارد بهوجود میآید؟
متاسفانه، تضییق حقوق و فشارها روز به روز بیشتر شده است. بعد از تخریب حسینیهی قم شکایت کردیم، پروندههای متعددی مطرح کردیم، دفاع کردیم و از سوی دراویش به همهی مسئولین و مقامات نامههایی نوشته شد.
امید داشتیم که این کار به علت اشتباه گروه خاصی صورت گرفته باشد. ولی متاسفانه، دیدیم ادامه پیدا کرد. حسینیهی بروجرد را هم تخریب کردند و بعد از آن هم این فشارها بیشتر شده است. مخصوصاً در دروهی ریاست جمهوری آقای احمدینژاد، این فشارها بیشتر و روز به روز هم افزایش پیدا میکند. در حال حاضر هم حسینیهی کرج تا به حال چندین بار مورد تهدید قرار گرفته است.
متاسفانه، برای اجرای اقداماتشان هم پوشش قانونی درست میکنند و از طریق کمیسیون مادهی ۱۰۰ شهرداری اقدام میکنند که بهانه و پوششی برای تخریب مکانهای مذهبی باشد.
با شرایطی که الان مشاهده میکنیم، امیدی به روشنی وضع نیست. مگر این که عقلای نظام جمهوری اسلامی تصمیمی اتخاذ کنند و جلوی این تندرویها را بگیرند.
در همین حکومت، افرادی مخالف این برخوردها هستند و مخالفت خود را هم ابراز میکنند. ولی گوش شنوایی فعلا وجود ندارد.
مانیفست یا دیدگاه خود دراویش در مورد حقوق اقلیتها چیست؟
مسالهی اعتقاد به خداوند و باور قلبی به مبانی دینی که ظهور آن در جان انسانی، به صورت ایمان متجلی میشود، موضوعی صرفاً شخصی و قلبی است.
به شکل کلیشهای و صوری، احدی را نمیتوان متقاعد به تبعیت از یک نوع روش ایمانی نمود و اساساً هر شخصی نسبت به ظرفیتهای وجودی خویش، صاحب ایمان و اعتقادی متفاوت با دیگران است.
حتا در یک مذهب و مرام مشخص، اگر افراد را با تحکم مجبور به تقلید از یک روش و منش خاص نماییم، از آن رو که عقاید درونی و ایمانی با هم متفاوت هستند، خلوت و جلوت آنها با یکدیگر در تضاد قرار میگیرد. نتیجتا در فضای اجبار و تحکم، افراد را عملا به گونهای مجبور به ریا خواهیم نمود.
در عرفان و تصوف، اولین قدم را طلب نامیدهاند. طلب خواست قلبی شخص است و در یک طلب افراد آزاد هستند. زیرا بر اساس نماد فطری و درونی، به دنبال حقیقت میروند و امرکننده در درون آدمی است و نه در بیرون او.
لذا در امور اعتقادی، آزادی و حق انتخاب، ملاک و معیار است.
منبع : زمانه