تصوّف در اسلام نه تنها مبهم و غامض نیست، بلکه عین نورانیت و روشنائی است. در علم شرق شناسی، تصوّف را اغلب از سنت اسلامی جدا می سازند.اما باید گفت که تصوّف از متن سنت اسلامی ریشه گرفته و با وجود همۀ تحولاتی که در جهان اسلام واقع شده، در حدّ اعلی زنده است. حکمت متعالیه با تصوّف اسلامی در هم آمیخته است. جان کلام آن که هر کس بخواهد مشکلات عرفان نظری را خوب درک کند و زودتر به سر منزل مقصود برسد باید یکی از آثار صدرالمتألهین را به دقت بخواند و کتاب (( الشّواهدالرّبوبّیه فی المناهج السّلوکیة )) بهترین مقدمه از برای درک آثار عرفانی است.
گردآورنده: مهرداد مصوری
مقام و رتبه بلند اندیشه های استاد و علامه بزرگوار شهید مرتضی مطهری بر هیچ کس پوشیده نیست اوبا داشتن ذهن و فکر روشن، بسیط و نقاد و همچنین مصاحبت و مجالست با عالمان و عارفان حقیقی همچون مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبائی و مرحوم علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی و مرحوم امام خمینی و شخصیت های بزرگ دانشگاهی و طراز اول در علم و معرفت چونان حاج دکتر نور علی تابنده (مجذوبعلیشاه) و پرفسور سید حسین نصر و پرفسور داریوش شایگان و پرفسور هنری کربن و حجت الاسلام دکتر محمد جواد مناقبی (داماد علامه طباطبائی) و دکتر ذوالمجد طباطبائی و دکتر عیسی سپهبدی و استاد بدیع الزمان فروزانفر و استاد علامه سید جلال الدین آشتیانی که محفل انس با آنان حدود بیست و پنج سال ادامه داشته است و به تعبیر پرفسور نصر: مثل برادرم شده بود و دوستان صمیمی همدیگر بودیم (در کتاب "در جستجوی امر قدسی" صفحه 124) اندیشه و بینش استاد وسعت بیشتر پیدا نموده و اگر چه همانطور که در شرح حال مختصر ایشان خواهد آمد از اساتید برجسته دیگر نیز بهره جسته و استفاده نموده اند.
کسانی که دستی در فلسفه و عرفان و علوم اسلامی دارند علی الخصوص ارباب خرد و دانش و اصحاب معرفت به این نکته اذعان داشته و دارند که نظرات و آثار قلمی استاد مهم و حائز اهمیت است کما اینکه مولانا حضرت آقای حاج دکتر نور علی تابنده مجذوبعلیشاه در مناجاتی که تحت عنوان "نیایش" در شماره 9 بهمن 1359 در روزنامه جاما درج شد و روزنامه انقلاب اسلامی نیز در شماره 4/12/1359 آن را با عنوان "خدایا" درج کرد و روزنامه میزان آن را نقل کرده وهمچنین در کتاب "مجموعه مقالات حقوقی و اجتماعی" تالیف معظم له در صفحه 131 به چاپ رسیده است چنین فرموده اند:
خدایا شهید پاک انقلاب، مرحوم استاد مطهری، خدماتی را که ایرانیان برای اعتلای اسلام کرده اند و اثر مکتب اسلام را در ایران در کتابی به نام خدمات متقابل اسلام و ایران، جمع آوری کرد. گویی اکنون بعضی در صددند ایران و اسلام را چنان عرضه کنند و مسیر تاریخ را چنان تعیین کنند که تالیف کتابی به نام ضربات متقابل اسلام و ایران ضرورت یابد. خداوندا مسیر تاریخ واقعی اسلام را حفظ فرما و طرفین را از این ضربات محفوظ بدار.
ایشان استاد مطهری را در زمرۀ کسانی که در صدد احیای فکر دینی در اسلام برآمده اند و دانشمندانی میدانند که اسلام نویی را عرضه کردند که همه مردم را به دور آن جمع کرد و به آنان آموخت که در مقابل ظلم و ستم نباید خاموش نشست.(1)
و در همین کتاب میفرمایند:
روشنفکر امروزی حیثیت و شخصیتی را که در مبارزات انقلابی کسب کرده است مرهون اعتقادات اسلامی و تبلیغ اسلام راستین میداند و امثال طالقانی(آیت الله سید محمود طالقانی)، زنجانی( آیت الله حاج سید ابوالفضل موسوی زنجانی)، شریعتی(استاد محمد تقی شریعتی) ، مطهری(استاد شهید مرتضی مطهری)، بازرگان( مرحوم مهندس مهدی بازرگان) و سحابی( مرحوم دکتر ید الله سحابی) را عرضه کرده و مظهر خود میداند … (2)
و نیز در مقاله "حفظ یادگارهای باستانی" همین کتاب میفرمایند:
من شخصأ مرحوم مطهّری اعلی الله مقامه را می شناختم و به او ارادت داشتم. آن قدر باقیات صالحات گذاشته است که تا دنیا دنیاست نام او به نیکی برده خواهد شد.(3)
مطالب و تعاریف بسیار زیاد دیگری نیز درباره شخصیت و تفکرات استاد مطهری توسط اشخاص مختلف شده است که خود تحقیق و بررسی مفصلی را توسط اهل قلم میطلبد تا در یک کتاب گردآوری شود و شاید انجام پذیرفته و حقیر از آن خبر ندارم.
بعد از شرح حال مختصر استاد علامه مطهری اندکی از انچه ایشان درباره تصوف و عرفان بیان کرده اند و در آثارشان مندرج است را جهت آگاهی از نقطه نظرات ایشان در این موضوع برای خوانندگان محترم می آوریم و در اینجا لازم است به تمامی محققین و پژوهشگران و حوزویان و دانشگاهیان محترم نکته ای را بیان نماییم که بسیار حائز اهمیت و درخور توجه و تعمق و بررسی بوده و امیدواریم این بزرگواران بدان توجه نموده و پیرامون آن به تحقیق و نوشتن بپردازند و آن نکته این است که نقطه مشترک تمام کسانی کهبه عنوان "حلقه اصحاب تاویل" مدت بیست و پنج سال گرد هم می آمدند که نامشان در اول نوشتار آمده است همین علاقه و توجه و دلمشغولی به عرفان و تصوف بوده است و بیشتر این افراد در تصوف وارد بوده و علمأ و عملأ آن را دنبال نموده و می نمایند و در همین جلسات انس عرفانی بوده که در مورد حافظ و شرح ابیات دیوان او علامه طباطبائی در پیش یاران خاص سخن میگفته است (اصلا نمی توانید تصور کنید معانی ژرفی را که او (علامه طباطبائی) شرح میداد، معانی ای که تفسیرهای معمولی ] از شعر حافظ[ در کنار آنها سنگریزه هایی بیش نیست چنان که گویی دیوارها با او به سخن در می آمدند. او نه تنها فیلسوف و مفسّر قرآن بلکه نیز همچون آقای عصار عارفی به تمام بود.)(4) در همین محفل معنوی بوده است که طرح نوشتن کتابی در مورد تشیع به پیشنهاد پرفسور نصر به علامه طباطبائی پایه ریزی میگردد و نتیجه آن کتابی ارزشمند میشود به نام "شیعه در اسلام" که به قول دکتر نصر " این کتاب برای مدت ها تنها کتاب انگلیسی درباره شیعۀ اثنا عشری بود و هنوز هم کتابی مانند آن نیست".(5)
جالب آن است که تمامی این یاران "حلقه اصحاب تاویل" هر کدام از چهرهای برجسته و منحصر بفرد فلسفه، حکمت، عرفان و تصوف و دیگر علوم در هر دو پایگاه اندیشه یعنی حوزه و دانشگاه بوده اند و در جهان شرق و غرب اندیشه های آنان از جایگاه مهمی نزد دانشمندان برخوردار است و با آنهمه فضل و کمال و وسعت دانش و آگاهی علمی و نظری "تصوف" را علم و دانش حقیقی و راه رسیدن به حقیقت و کمال میدانند و این سخن را با غور و بررسی در آثار این بزرگواران میتوان به وضوح مشاهده نمود و سخنی گزاف و دور از واقعیت نیست بلکه عین حقیقت و واقعیت است و پایان سخن اینکه به بیان پرفسور نصر:
تصوّف در اسلام نه تنها مبهم و غامض نیست، بلکه عین نورانیت و روشنائی است.
در علم شرق شناسی، تصوّف را اغلب از سنت اسلامی جدا می سازند.اما باید گفت که تصوّف از متن سنت اسلامی ریشه گرفته و با وجود همۀ تحولاتی که در جهان اسلام واقع شده، در حدّ اعلی زنده است.
حکمت متعالیه با تصوّف اسلامی در هم آمیخته است. جان کلام آن که هر کس بخواهد مشکلات عرفان نظری را خوب درک کند و زودتر به سر منزل مقصود برسد باید یکی از آثار صدرالمتألهین را به دقت بخواند و کتاب (( الشّواهدالرّبوبّیه فی المناهج السّلوکیة )) بهترین مقدمه از برای درک آثار عرفانی است.
( علامه سید جلال الدّین آشتیانی – نامه فرهنگ )
تشيع واقعى همان تصوف است و نيز تصوف اصيل و واقعى نمى تواند چيزى جز تشيع باشد.
پرفسور هنری کربن
(مجله هفت آسمان شماره 11)
شرح مختصر زندگاني استاد علامه آيت الله مرتضی مطهري
استاد شهيد آيت الله مطهري در 13 بهمن 1298 هجري شمسي در فريمان واقع در 75 کيلومتري شهر مقدس مشهد در يک خانواده اصيل روحاني چشم به جهان مي گشايد. پس از طي دوران طفوليت به مکتبخانه رفته و به فراگيري دروس ابتدايي مي پردازد. در سن دوازده سالگي به حوزه علميه مشهد عزيمت نموده و به تحصيل مقدمات علوم اسلامي اشتغال مي ورزد. در سال 1316 عليرغم مبارزه شديد رضاخان با روحانيت و عليرغم مخالفت دوستان و نزديکان، براي تکميل تحصيلات خود عازم حوزه علميه قم مي شود در حالي که به تازگي موسس گرانقدر آن آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي ديده از جهان فروبسته و رياست حوزه را سه تن از مدرسان بزرگ آن آيات عظام سيد محمد حجت، سيد صدرالدين صدر و سيد محمد تقي خوانساري به عهد گرفته اند.
در دوره اقامت پانزده ساله خود در قم از محضر مرحوم آيت الله العظمي بروجردي (در فقه و اصول) و حضرت امام خميني ( به مدت 12 سال در فلسفه ملاصدرا و عرفان و اخلاق و اصول) و مرحوم علامه سيد محمد حسين طباطبائي (در فلسفه : الهيات شفاي بوعلي و دروس ديگر) بهره مي گيرد. قبل از هجرت آيت الله العظمي بروجردي به قم نيز استاد شهيد گاهي به بروجرد مي رفته و از محضر ايشان استفاده مي کرده است. استاد مدتي نيز از محضر مرحوم آيت الله حاج ميرزا علي آقا شيرازي در اخلاق و عرفان بهره هاي معنوي فراوان برده است. از اساتيد ديگر استاد مطهري مي توان از مرحوم آيت الله سيد محمد حجت ( در اصول) و مرحوم آيت الله سيد محمد محقق داماد (در فقه) نام برد. وي در مدت اقامت خود در قم علاوه بر تحصيل علم، در امور اجتماعي و سياسي نيز مشارکت داشته و از جمله با فدائيان اسلام در ارتباط بوده است. در سال 1331 در حالي که از مدرسين معروف و از اميدهاي آينده حوزه به شمار مي رود به تهران مهاجرت مي کند. در تهران به تدريس در مدرسه مروي و تأليف و سخنرانيهاي تحقيقي مي پردازد. در سال 1334 اولين جلسه تفسير انجمن اسلامي دانشجويان توسط استاد مطهري تشکيل مي گردد. در همان سال تدريس خود در دانشکده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران را آغاز مي کند. در سالهاي 1337 و 1338 که انجمن اسلامي پزشکان تشکيل مي شود .استاد مطهري از سخنرانان اصلي اين انجمن است و در طول سالهاي 1340 تا 1350 سخنران منحصر به فرد اين انجمن مي باشد که بحثهاي مهمي از ايشان به يادگار مانده است.
در سال 1346 به کمک چند تن از دوستان اقدام به تأسيس حسينيه ارشاد نمود به طوري که مي توان او را بنيانگذار آن موسسه دانست.
در سال 1348 به خاطر صدور اعلاميه اي با امضاي ايشان و حضرت علامه طباطبايي و آِيت الله حاج سيد ابوالفضل مجتهد زنجاني مبني بر جمع اعانه براي کمک به آوارگان فلسطيني و اعلام آن طي يک سخنراني در حسينيه ارشاد دستگير شد و مدت کوتاهي در زندان تک سلولي به سربرد. از سال 1349 تا 1351 برنامه هاي تبليغي مسجدالجواد را زير نظر داشت و غالباً خود سخنران اصلي بود تا اينکه آن مسجد و به دنبال آن حسينيه ارشاد تعطيل گرديد و بار ديگر استاد مطهري دستگير و مدتي در بازداشت قرار گرفت. پس از آن استاد سخنرانيهاي خود را در مسجد جاويد و مسجد ارک و غيره ايراد مي کرد. بعد از مدتي مسجد جاويد نيز تعطيل گرديد. در حدود سال 1353 ممنوع المنبر گرديد و اين ممنوعيت تا پيروزي انقلاب اسلامي ادامه داشت.
اما مهمترين خدمات استاد مطهري در طول حيات پر برکتش ارائه ايدئولوژي اصيل اسلامي از طريق درس و سخنراني و تأليف کتاب است. اين امر خصوصاً در سالهاي 1351 تا 1357 به خاطر افزايش تبليغات گروههاي چپ و پديد آمدن گروههاي مسلمان چپ زده و ظهور پديده التقاط به اوج خود مي رسد. گذشته از حضرت امام، استاد مطهري اولين شخصيتي است که به خطر سران سازمان موسوم به « مجاهدين خلق ايران » پي مي برد و ديگران را از همکاري با اين سازمان باز مي دارد و حتي تغيير ايدئولوژي آنها را پيش بيني مي نمايد. در اين سالها استاد شهيد به توصيه حضرت امام مبني بر تدريس در حوزه علمي قم هفته اي دو روز به قم عزيمت نموده و درسهاي مهمي در آن حوزه القا مي نمايد و همزمان در تهران نيز درسهايي در منزل و غيره تدريس مي کند. در سال 1355 به دنبال يک درگيري با يک استاد کمونيست دانشکده الهيات! زودتر از موعد مقرر بازنشسته مي شود. همچنين در اين سالها استاد شهيد با همکاري تني چند از شخصيتهاي روحاني، «جامعه روحانيت مبارز تهران » را بنيان مي گذارد بدان اميد که روحانيت شهرستانها نيز به تدريج چنين سازماني پيدا کند.
گرچه ارتباط استاد مطهري با امام خميني پس از تبعيد ايشان از ايران به وسيله نامه و غيره استمرار داشته است ولي در سال 1355 موفق گرديد مسافرتي به نجف اشرف نموده و ضمن ديدار با امام خميني درباره مسائل مهم نهضت و حوزه هاي علميه با ايشان مشورت نمايد. پس از شهادت آيت الله سيد مصطفي خميني و آغاز دوره جديد نهضت اسلامي، استاد مطهري به طور تمام وقت درخدمت نهضت قرار مي گيرد و در تمام مراحل آن نقشي اساسي ايفا مي نمايد. در دوران اقامت حضرت امام در پاريس، سفري به آن ديار نموده و در مورد مسائل مهم انقلاب با ايشان گفتگو مي کند و در همين سفر امام خميني ايشان را مسؤول تشکيل شوراي انقلاب اسلامي مي نمايد. هنگام بازگشت امام خميني به ايران مسؤوليت کميته استقبال از امام را شخصاً به عهده مي گيرد و تا پيروزي انقلاب اسلامي و پس از آن همواره در کنار رهبر عظيم الشأن انقلاب اسلامي و مشاوري دلسوز و مورد اعتماد براي ايشان بود تا اينکه در ساعت بيست و دو و بيست دقيقه سه شنبه يازدهم ارديبهشت ماه سال 1358 در تاريکي شب در حالي که از يکي از جلسات فکري سياسي در منزل مرحوم دکتر ید الله سحابی بيرون آمده بود با گلوله گروه نادان و جنايتکار فرقان که به مغزش اصابت نمود به شهادت مي رسد. شرح حال به نقل از سایت www.motahari.org با مقداری تلخیص.
استاد مطهری و عرفان و تصوف:
به كوي عشق منه بيدليل راه قدم كه گم شد آنكه در اين ره به رهبري نرسيد
يكي از علل عدم موفقيّت در تزكيه نفس اين است كه تعليم اخلاقي در ميان ما به صورت تعليم و تدريس وجود دارد نه به صورت سازندگي و درمانگري. به گفتة بزرگان احتياج به معلّم و دليل راه را در زندگي حضرت موسي ع به خوبي ميبينيم. آن حضرت در ابتدا مأمور ميشود كه در خدمت شعيب پيامبر، چند سالي را بگذراند تا آماده آن شود كه در وادي ايمن قدم نهاده، شنواي نداي جانبخش اِنّي اَنَا اللّه (آيه 14 سوره طه: همانا من الله هستم) حضرت حق شود.
شبان وادي ايمن گهي رسيد به مراد كه چند سال به جان خدمت شعيب كند
و در آخر كار كه مقتدا و صاحب تورات ميشود مأموريت مييابد از حضرت خضرع علم لدني فرا گيرد.
قطع اين مرحله بي همرهي خضر مكن ظلمات است بترس از خطر گمراهي
احتياج به مرشد و مربّي، براي درمان بيماريهاي جان و فكر و سازندگي انسان تنها در ميان متصوّفه رسميت يافته كه در اين مورد ميتوان به رسالة «ولايت نامه» ملاّ سلطانعلي(حضرت سلطانعليشاه بيدختي گنابادي از اقطاب سلسلة نعمتاللّهي سلطانعليشاهي گنابادي) و «بستان السّياحه» ملاّ زينالعابدين شيرواني (حضرت مستعليشاه از اقطاب سلسله) كه به دو واسطه از مشايخ ملاّ سلطانعلي است رجوع كرد.
يادداشتهاي دفتر 89 خود در كتاب جلوههاي معلّمي استاد مطهري، انتشارات مدرسه، 1369، صفحة 24.
«سخن در اين نيست كه عرفای مسلمين از اين سرمايهها چگونه استفاده كردهاند، سخن درباره اظهار نظرهاي مغرضانه، گروهي غربي و غربزده است كه ميخواهند اسلام را از نظر معنويت، بيمحتوا معرفي نمايند. سخن دربارة سرمايه عظيمي در متن اسلام است كه ميتوانسته الهام بخش خوبي در جهان اسلام باشد.»
صفحة 102، جلد 2، آشنايي با علوم اسلامي، كلام، عرفان، حكمت عملي.
عرفان و تصوف
يكی از علومی كه در دامن فرهنگ اسلامی زاده شد و رشد يافت و تكامل
پيدا كرد علم عرفان است .
درباره عرفان از دو جنبه میتوان بحث و تحقيق كرد : يكی از جنبه اجتماعی ، و ديگر از جنبه فرهنگی . عرفا با ساير طبقات فرهنگی اسلامی از قبيل مفسرين ، محدثين ، فقهاء ، متكلمين ، فلاسفه ، ادبا ، شعرا ، يك تفاوت مهم دارند و آن اينكه علاوه بر اينكه يك طبقه فرهنگی هستند و علمی به نام عرفان به وجود آوردند و دانشمندان بزرگی در ميان آنها ظهور كردند و كتب مهمی تأليف كردند ، يك فرقه اجتماعی در جهان اسلام به وجود آوردند با مختصاتی مخصوص به خود ، بر خلاف ساير طبقات فرهنگی از قبيل فقهاء و حكماء و غيرهم كه صرفا طبقه فرهنگی هستند و يك فرقه مجزا از ديگران به شمار نمیروند .
اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگی ياد شوند با عنوان " عرفا " و هر گاه با عنوان اجتماعی شان ياد شوند غالبا با عنوان " متصوفه " يادمیشوند .
عرفا و متصوفه هر چند يك انشعاب مذهبی در اسلام تلقی نمیشوند و خود نيز مدعی چنين انشعابی نيستند و در همه فرق و مذاهب اسلامی حضور دارند ، در عين حال يك گروه وابسته و به هم پيوسته اجتماعی هستند . يك سلسله افكار و انديشهها و حتی آدابمخصوص در معاشرتها و لباس پوشيدنها و احيانا آرايش سر و صورت و سكونت در خانقاهها و غيره ، به آنها به عنوان يك فرقه مخصوص مذهبی و اجتماعی رنگ مخصوص داده و میدهد .
و البته همواره – خصوصا در ميان شيعه – عرفائی بوده و هستند كه هيچ امتياز ظاهری با ديگران ندارند و در عين حال عميقا اهل سير و سلوك عرفانی میباشند . و در حقيقت عرفای حقيقی اين طبقهاند.
آشنايی با علوم اسلامی – جلد دوم – كلام – عرفان – حكمت – عملی – چاپ ششم : تابستان 1368 ناشر : انتشارات صدرا – ص 83 و 84
عرفا مانند ساير طبقات فرهنگی اسلامی و مانند غالب فرق اسلامی نسبت به اسلام نهايت خلوص نيت را داشتهاند و هرگز نمیخواستهاندبرضد اسلام مطلبی گفته و آورده باشند .
ممكن است اشتباهاتی داشته باشند همچنانكه ساير طبقات فرهنگی مثلا متكلمين ، فلاسفه ، مفسرين ، فقهاء ، اشتباهاتی داشتهاند، ولی هرگز سوء نيتی نسبت به اسلام در كار نبوده است.
مسأله ضديت عرفا با اسلام از طرف افرادی طرح شده كه غرض خاص داشتهاند يا با عرفان و يا با اسلام . اگر كسی بیطرفانه وبیغرضانه كتب عرفا را مطالعه كند ، به شرط آنكه با زبان و اصطلاحات آنها آشنا باشد ، اشتباهات زيادی ممكن است بيابد ولی ترديد هم نخواهد كرد كه آنها نسبت به اسلام صميميت و خلوص كامل داشتهاند .
ما نظر سوم را ترجيح میدهيم و معتقديم عرفا سوء نيت نداشتهاند ، در عين حال لازم است افراد متخصص و وارد در عرفان و در معارف عميق اسلامی بیطرفانه درباره مسائل عرفانی و انطباق آنها با اسلام بحث و تحقيق نمايند .
منبع فوق صفحه 93 و 94.
برای شناخت هر علمی ، توجه به تاريخ آن علم و تحولات مربوط به آن ،
آشنائی با شخصيتهايی كه حامل و وارث آن علم يا مبتكر در آن علم بودهاند
، و همچنين آشنايی با كتب اساسی آن علم لازم و ضروری است . ما در اين
درس و درس چهارم به اين مسائل میپردازيم .
اولين مسألهای كه اينجا بايد طرح شود اين است كه آيا عرفان اسلامی از قبيل فقه و اصول و تفسير و حديث است ؟ يعنی از علومی است كه مسلمين مايهها و مادههای اصلی را از اسلام گرفتهاند و برای آنها قواعد و ضوابط و اصول كشف كردهاند و يا از قبيل طب و رياضيات است كه از خارج جهان اسلام به جهان اسلام راه يافته است و در دامن تمدن و فرهنگ اسلامی وسيله مسلمين رشد و تكامل يافته است و يا شق سومی در كار است ؟
عرفا ، خود شق اول را اختيار میكنند و به هيچ وجه حاضر نيستند شق ديگری را انتخاب كنند . بعضی از مستشرقين اصرار داشته و دارند كه عرفان و انديشههای لطيف و دقيق عرفانی همه از خارج جهان اسلام به جهان اسلام راه يافته است . گاهی برای آن ريشه مسيحی قائل میشوند و میگويند افكار عارفانه نتيجه ارتباط مسلمين با راهبان مسيحی است ، و گاهی آن را عكس العمل ايرانيها عليه اسلام وعرب میخوا نند ، و گاهی آن را دربست محصول فلسفه نو افلاطونی كه خود محصول تركيب افكار ارسطو و افلاطون و فيثاغورس و گنوسيهای اسكندريه و آراء و عقائد يهود و مسيحيان بوده است معرفی
میكنند ، و گاهی آن را ناشی از افكار بودائی میدانند ، همچنانكه مخالفان عرفا در جهان اسلام نيز كوشش داشته و دارند كه عرفان و تصوف را يكسره با اسلام بيگانه بخوانند و برای آن ريشه غير اسلامی قائل گردند .
نظريه سوم اين است كه عرفان مايههای اول خود را چه در مورد عرفان عملی و چه در مورد عرفان نظری از خود اسلام گرفته است و برای اين مايهها قواعد و ضوابط و اصولی بيان كرده است و تحت تأثير جريانات خارج نيز خصوصا انديشههای كلامی و فلسفی و بالاخص انديشههای فلسفی اشراقی قرار گرفته است.
اما اينكه عرفا چه اندازه و توانستهاند قواعد و ضوابط صحيح برای مايههای اولی اسلامی بيان كنند ؟ آيا موفقيتشان در اين جهت به اندازهفقها بوده است يا نه ؟ و چه اندازه مقيد بودهاند كه از اصول واقعی اسلام منحرف نشوند ؟ و همچنين آيا جريانات خارجی چه اندازه روی عرفان اسلامی تأثير داشته است ؟ آيا عرفان اسلامی آنها را در خود جذب كرده و رنگ خود را به آنها داده و در مسير خود را از آنها استفاده كرده است ، و يا برعكس ، موج آن جريانات ، عرفان اسلامی را در جهت مسير خود انداخته است ؟ اينها همه مطالبی است كه جداگانه بايد مورد بحث و دقت قرار گيرد . آنچه مسلم است اين است كه عرفان اسلامی سرمايه اصلی خود را از اسلام گرفته است وبس .
منبع فوق صفحات 97 الی 99.
روايات و خطب و ادعيه و احتجاجات اسلامی و تراجم احوال اكابر تربيت شدگان اسلام نشان میدهد كه آنچه در صدر اسلام بوده است صرفا زهد خشك و عبادت به اميد اجر و پاداش نبوده است .
در روايات و خطب و ادعيه و احتجاجات ، معانی بسيار بلندی مطرح است. تراجم احوال شخصيتهای صدر اول اسلام از يك سلسله هيجانات و واردات روحی و روشن بينیها ی قلبی و سوزها و گدازها و عشقهای معنوی حكايت میكند ما اكنون يكی از آنها را ذكر میكنيم در كافی مینويسد : رسول خدا روزی پس از اداء نماز صبح چشمش افتاد به جوانی رنگ پريده كه چشمانش در كاسه سرش فرو رفته و تنش نحيف شده بود ، در حالی كه از خود بیخود بود و تعادل خود را نمیتوانست حفظ كند.
پرسيد : « كيف اصبحت ؟ » حالت چگونه است ؟ گفت : " « اصبحت موقنا » " در حال يقين بسر میبرم . فرمود : علامت يقينت چيست ؟ عرض كرد :
يقين من است كه مرا در اندوه فرو برده و شبهای مرا بيدار ( در شب زنده داری ) و روزهای مرا تشنه ( در حال روزه ) قرارداده است و مرا از دنيا و ما فيها جدا ساخته تا آنجا كه گوئی عرش پروردگار را میبينم كه برای رسيدن به حساب مردم نصب شده است و مردم همه محشور شدهاند و من در ميان آنها هستم ، گوئی هم اكنون اهل بهشت را در بهشت ، متنعم و اهل دوزخ را در دوزخ ، معذب میبينم ، گوئی هم اكنون با اين گوشها آواز حركت آتش جهنم را میشنوم . رسول اكرم به اصحاب خود رو كرد و فرمود : اين شخص بندهای است كه خدا آنگاه به جوان فرمود : حالت خود را حفظ كن كه از تو سلب نشود . جوان گفت : دعا كن خداوند مرا شهادت روزی فرمايد . طولی نكشيد كه غزوهای پيش آمده و جوان شركت كرد و شهيد شد.
زندگی و حالات و كلمات و مناجاتهای رسول اكرم سرشار از شور و هيجان معنوی و الهی و مملو از اشارات عرفانی است . دعاهای رسول اكرم فراوان مورد استشهاد و استناد عرفا قرار گرفته است . اميرالمؤمنين علی عليهالسلام كه اكثريت قريب به اتفاق اهل عرفان وتصوف سلسلههای خود را به ايشان میرسانند ، كلماتش الهام بخش معنويت و معرفت است . ما به دو قسمت كه در نهج البلاغه مسطور است اشاره میكنيم.
در خطبه 220 میفرمايد :
« ان الله سبحانه و تعالی جعل الذكر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوفرش و
تبصر به بعد العشوش و تنقاد به بعد المعاندش و ما برح لله عزت آلاوه فی
البرهة بعد البرهة و فی ازمان الفترات عباد ناجاهم فی فكرهم و كلمهم فی
ذات عقولهم » .
همانا خداوند متعال ياد خود را مايه صفا و جلای دلها قرار داده است . بدين وسيله پس از سنگينی ، شنوا و پس از شبكوری ، بينا و پس از سركشی مطيع میگردند . همواره در هر زمان و در دوره فترتها خدا را مردانی بوده است كه در انديشههای آنها را با آنها راز میگفته است و در خردشان با آنها سخن میگفته است.
در خطبه 218 درباره اهل الله میفرمايد:
« قد احيی عقله و امات نفسه حتی دق جليله و لطف غليظه و برق له لامع كثير البرق فابان له الطريق و سلك به السبيل و تدافعته الابواب » خداوند قلب او را به نور ايمان منور گردانيده است .
« الی باب السلامة و دار الاقامة و ثبتت رجلاه بطمأنينة بدنه فی قرار الامن و الراحة بما استعمل قلبه و ارضی ربه » .
خرد خويش را زنده ساخته و نفس خويش را ميرانده است ، تا در وجودش درشتها نازك ، و غليظها لطيف گشته است و نوری درخشان در قلبش مانند برق جهيده است . آن نور راهش را آشكار و او را سالك راه ساخته است و درها يكی پس از ديگری او را به پيش رانده است تا آخرين در كه آنجا سلامت است و آخرين منزل كه بار اندازه اقامت است . آنجا قرارگاه امن و راحت است . پاهايش همراه با آرامش بدنش استوار است . همه اينها به
موجب اين است كه قلب خود را به كار گرفته و پروردگار خويش را راضی ساخته است .
دعاهای اسلامی ، مخصوصا دعاهای شيعی گنجينهای از معارف است ، از قبيل دعای كميل ، دعای ابوحمزه ، مناجات شعبانيه ، دعاهای صحيفه سجاديه .
عاليترين انديشههای معنوی در اين دعاها است . آيا با وجود اينهمه منابع جای اين هست كه ما در جستجوی يك منبع خارجی باشيم ؟ !
نظير اين جريان را ما در موضوع حركت اجتماعی منتقدانه و معترضانه
ابوذر غفاری نسبت به جباران زمان خودش میبينيم . ابوذر نسبت به
تبعيضها و حيف و ميلها و ظلم وجورها و بيداد گريهای زمان سخت معترض
بود تا آنجا كه تبعيدها كشيد و رنجهای جانكاه متحمل شد و آخر الامر در
تبعيدگاه و در تنهائی و غربت از دنيا رفت .
گروهی از مستشرقين اين پرسش را طرح كردهاند كه محرك ابوذر كی بوده
است ؟ اين گروه در پی جستجوی عاملی از خارج دنيای اسلام برای تحريك
ابوذر هستند . جرج جرداق مسيحی در كتاب " الامام علی صوت العدالة
الانسانية " میگويد : من تعجب میكنم از اين اشخاص . درست مثل اين است كه شخصی را در كنار رودخانه يا لب دريا ببينيم و آنگاه بينديشيم كه اين شخص ظرف خويش را از كدام بركه پر كرده است ، در جستجوی بركهای برای توجيه ظرف آب او باشيم و رودخانه يا
دريا را نديده بگيريم ! ابوذر جز اسلام از كدام منبع ديگری میتوانسته است
الهام بگيرد ؟ ! كدام منبع به قدر اسلام میتواند الهامبخش ابوذرها برای قيام در برابر جبارهايی مانند معاويه باشند ؟ ! عين آن جريان را در موضوع عرفان میبينيم . مستشرقين در جستجوی منبعی غير از اسلام هستند كه الهام بخش معنويتهای عرفانی باشد و اين دريای عظيم را ناديده میگيرند . آيا میتوانيم همه اين منابع را اعم از قرآن و حديث و خطبه و احتجاج و دعا و سيره انكار كنيم برای آنكه فرضيه بعضی از
مستشرقين و دنباله روهای شرقی آنها درست درآيد ؟ ! خوشبختانه اخيرا
افرادی مانند نيكلسون انگليسی و ماسينيون فرانسوی كه مطالعات وسيعی در
عرفان اسلامی دارند و مورد قبول همه هستند صريحا اعتراف دارند كه منبع
اصلی عرفان اسلامی قرآن و سنت است .
با نقل جملههائی از نيكلسون اين درس را پايان میدهيم . وی میگويد:
" در قرآن میبينيم كه میگويد : " خدا نور آسمانها و زمين است " و "او اولين و آخرين میباشد " و "هيچ خدائی به غير او نيست " و " همهچيز به غير او نابود میشود" و " من در انسان از روح خود دميدم " و "ما انسان را آفريديم و میدانيم روحش با او چه میگويد ، زيرا ما از رگ گردن به او نزديكتريم" و "به هر كجا رو كنيم همانجا خدا است " و " به هر كس خدا روشنی ندهد او به كلی نور نخواهد داشت".
محققا ريشه و تخم تصوف در اين آيات است و برای صوفيان اولی ، قرآن نه فقط كلمات خدا بود ، بلكه وسيله تقرب به او نيز محسوب میشد . به وسيله عبادت و تعميق در قسمتهای مختلفة قرآن ، مخصوصا آيات مرموزی كه مربوط به عروج " معراج " است متصوفه سعی میكنند حالت صوفيانه پيغمبر را در خود ايجاد نمايند و هم او میگويد :
" اصول وحدت در تصوف ، بيش از همه جا در قرآن ذكر شده ، و همچنين
پيغمبر میگويد كه خداوند میفرمايد : " چون بنده من در اثر عبادت و
اعمال نيك ديگر به من نزديك شود من او را دوست خواهم داشت ، بالنتيجه
من گوش او هستم به طوری كه او به توسط من میشنود ، و چشم او هستم به
طوری كه او به توسط من میبيند ، و زبان و دست او هستم به طوری كه او به
توسط من میگويد ، و میگيرد "
منبع فوق صفحات 102 الی 107.
وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین
مهرداد مصوری
12 اردیبهشت 1388
سالروز شهادت استاد علامه مرتض مطهری
1- مجموعه مقالات حقوقی و اجتماعی – دکتر حاج نورعلی تابنده – انتشارات حقیقت، چاپ اول 1381- صفحه 147.
2- منبع فوق همان صفحه.
3- همان صفحه 152.
4- در جست و جوی امر قدسی – گفتگوی رامین جهانبگلو با سید حسین نصر – نشر نی – چاپ اول 1385- صفحه 126.
5- منبع فوق صفحه 128.
با تشکر از مدیران سایت مجذوبان نور