تصوف در بوسني و هرزگوين ، عامل اصلي رشد سريع اسلام در اين منطقه بود و آن نيز عاملي براي انتقال فرهنگ معنوي و حکمي ايراني به اين سرزمين گرديد. اسلام در بوسني و هرزگوين بر ميراث فرهنگي و ادبي عربي، فارسي، ترکي عثماني و بوسنيايي بنا شده است و لذا هويت اسلامي آن بدون در نظر گرفتن نقش و سهم تصوف و زبان و ادبيات فارسي امکان ندارد.
حاجي خليفه در کشف الظنون از چند شرح مثنوي نام مي برد که تا زمان حيات وي نگاشته شده است. از بين 5 شرحي که او نام مي برد: يک شرح ايراني، از کمال الدين خوارزمي حسين بن حسن الفارسي وفات به سال 845 هجري، دو شرح از نويسندگان ترک اسماعيل آنقاراوي وفات به سال 1040 هجري و شمعي؛ مصطفي بن محمد القستانتيني الرومي وفات به سال 1005 هجري است و دو شرح ديگر متعلق به نويسندگان بوسنيايي مصطفي سروري شعبان وفات به سال 969 هجري و احمد سودي بوسنوي وفات به سال 1000هجري مي باشد. اين موضوع نشانگر توجه جدي و عميق جامعه اهل علم بوسنيايي به مثنوي معنوي است و بلافاصله اين سوال مطرح مي شود ، مثنوي مولوي چه نقشي در بين مسلمانان بوسينايي داشته و چرا مسلمانان بوسنيايي به مثنوي و ميراث حکمي ادبيات فارسي نشان دادند؟
بوشنياکها (مسلمانان بوسني و هرزگوين) در بين ساير ملتهاي مسلمان بالکان، توجه جدي و عميق تري به ميراث معنوي اسلامي در دوره عثماني نشان دادند. تصوف در بوسني و هرزگوين ، عامل اصلي رشد سريع اسلام در اين منطقه بود و آن نيز عاملي براي انتقال فرهنگ معنوي و حکمي ايراني به اين سرزمين گرديد. اسلام در بوسني و هرزگوين بر ميراث فرهنگي و ادبي عربي، فارسي، ترکي عثماني و بوسنيايي بنا شده است و لذا هويت اسلامي آن بدون در نظر گرفتن نقش و سهم تصوف و زبان و ادبيات فارسي امکان ندارد.
گسترش فرهنگ صوفيانه ارتباط نزديکي با ايجاد نهاد تکيه يا خانقاه در بالکان داشت، ولي گسترش تصوف در همه نقاط بالکان به يکسان نبود. تعداد تکيه ها و خانقاههاي بوسنيايي در دوره عثماني و بعد از آن هيچگاه به اندازه آلباني و يا بلغارستان در دوره عثماني نبود، در بوسني تعداد تکايا بسيار کمتر از آلباني و حتي بلغارستان دوره عثماني بود ولي عجيب اين است که بوسنيايها تلاش فکري بيشتري براي تصوف نسبت به ساير ملتهاي مسلمان بالکان انجام دادند. در بوسني هيچگاه به اندازه آلباني، تکيه و خانقاه ايجاد نشد و حتي اکنون تعداد تکايا و خانقاهاي دراويش آلباني بيش از 400 عدد است در حالي که ميزان تکايا در بوسني و هرزگوين بيش از 30 عدد نيست. و يا علي رغم آن که در بلغارستان تکيه هاي متعددي وجود داشت، اکنون شايد به زحمت بتوان بيش از 2 يا 3 تکيه در آن کشور پيدا کرد. روند اسلام زدايي در اوايل قرن بيستم، چهره بلغارستان را کاملا دگرگون کرد. لذا نقش فکري و فرهنگي که مسلمانان بوسنيايي در اشاعه اسلام صوفيانه و معنويت ايفا کردند ، به آنان جايگاه ويژه اي در دوره عثماني مي دهد.
بوشنياکها نقش عمده فرهنگي در دوره عثماني ايفا کردند. ادبا و حکماي بوشنياک از نخبگان فکري عثماني بودند، اينان آثار مهمي را به رشته تحرير درآوردند و مهمتر از آن، به بومي سازي حکمت و معنويت دست زدند. شرح فصوص عبدالله بوشنياک، تنها شرح مهم دوره عثماني است و بدين فهرست مي توان ساير شارحان برجسته ابن عربي از جمله ساري عبدالله و حسين لامکاني را اضافه کرد. شرح ديوان حافظ از سودي، اثري منحصر به فرد مي باشد. به همين شيوه شرحهاي متعددي بر مثنوي، گلستان سعدي، ديوان حافظ، بهارستان جامي و ساير آثار حکيمان ايراني توسط بوشنياکها نگارش شد که عمدتا به صورت نسخه هاي خطي نگهداري مي شوند، بخش عمده آثار خطي در کتابخانه هاي استانبول از جمله کتابخانه سليمانيه استانبول نگهداري مي شود و مواردي نيز مي توان در کتابخانه غازي خسرو بيک سارايوو، کتابخانه دوبرونيک در کرواسي، کتابخانه براتيسلاو در اسلواکي و غيره پيدا کرد. بخش زيادي ميراث معنوي بوشنياکها در نتيجه جنگها و وحشيگرهاي ناسيوناليستهاي افراطي صرب و کروات از اواخر قرن نوردهم و اوايل قرن بيستم ميلادي تا جنگ حاضر بوسني و هرزگوين از بين رفت . تنها در جنگ اخير، بيش از پنج هزار نسخه خطي انستيتو شرق شناسي سارايوو طعمه حريق شد.
مثنوي معنوي در بنيانگذاري فرهنگ اسلامي بوسني و هرزگوين، اهميت و جايگاه عميقي دارد و انتقال فرهنگ اسلامي به اين سرزمين و بومي شدن آن با اين اثر جاودان در ارتباط است. دو سال پيش از اين که فتح کامل بوسني و هرزگوين توسط سلطان محمد فاتح به سال1964ميلادي اعلام شود، فرمانده نيروهاي غربي عثماني به عنوان پيشقراول، بخشي از بوسني و از جمله منطقه سارايوو را به تصرف خود درآورد. در سال 1462 ميلادي، به فرمان عيسي بيک عيسي کويچ، والي سنجاک بوسني و فرمانده نيروهاي غربي عثماني، تکيه بن پاشا ايجاد شد، مجموعه اي شامل زاويه (خانقاه) و مسافرخانه که وقف بينوايان، اولاد پيامبر(ص)، متعلمان، مجاهدان و مسافران گرديد. مرکز اصلي اين بنا زاويه و يا تکيه بود و در وقف نامه نحوه فعاليت تکيه و اداره آن به دست شيخ آمده است. تکيه، در اصل سنگ بناي سارايوو يا نخستين بناي عثماني در منطقه "مدينه سراي بوسني" و يا "سراي اوواسي" است که بعدها اصطلاحا سارايوو ناميده شد. تکيه بن پاشا در طول تاريخ به تکيه مولوي معروف بوده و از آغاز بنا تا تخريب آن در سال 1957 ميلادي به دست دولت کمونيستي يوگسلاوي، در آن سنت مثنوي خواني و ذکر و سماع درويشان ادامه داشت و مرکز طريقت مولويه در بوسني و هرزگوين بود.
اوليا چلبي، سياحت نامه نويس ترک در سال 1069 هجري در ديدار از سارايوو مي نويسد: " تکيه مولوي، در ساحل رودخانه ميلياتسکا، در محلي شبيه به بهشت واقع است و تکيه وقف جلال الدين رومي مي باشد. تکيه داراي سماع خانه، ميدان، 70 تا 80 حجره براي فقرا، محفل، مطبخ و اتاقي خاص براي اداره تکيه است. شيخ اين تکيه، فردي عالم و دعاي او مقبول است. ني زن اصلي اين تکيه، درويش مصطفي، خوشنويس خوبي است."
واقف تکيه، عيسا بيک در وقف نامه اشاره به طريقت خاصي نمي کند ولي تاکيد دارد که تکيه براي تعليم و تعلم و تهذيب نفس و پيروي از امر خداوندي و سنت رسول اکرم (ص) استفاده شود. اين را مي دانيم که عيسي بيک خود از مريدان طريقت خلوتيه بود. در دوره اول عثماني، اکثر نخبگان سياسي و نظامي عثماني از جمله سلطان محمد فاتح از پيروان طريقت خلوتيه يا مولويه بودند. عيسا بيک پيش از ورود سلطان محمد فاتح اين بنا را ايجاد مي کند تا آغاز و نشانه ورود فرهنگ جديد به منطقه بوسني باشد. هدف او بر پايه آنچه که از وقف نامه فهميده مي شود، ايجاد کانوني در سارايوو براي بنيانگذاري فرهنگ اسلامي و معنوي بود. ولي شکل ساختمان تکيه ، به صورت اصلي که مشتمل بر سماع خانه و ميدان بود نشانگر آن است که بدون دليل در تاريخ فرهنگي بوسني و هرزگوين، اين بنا معروف به تکيه مولويه نشده است. از سوي ديگر، عيسا بيک تکيه ديگري را در اسکوپيه (مرکز مقدونيه) به سال 1469 ميلادي بنا کرد. که به نام "تکيه مولويه" در وقفنامه آمده است، اين نشان دهنده تمايل دروني عيسا بيک در اشاعه مثنوي بود. در وقف نامه تکيه مولويه اسکوپيه، بر مثنوي خواني تاکيد شده است و اين تکيه در تشکيلات اداري و طريقتهاي بالکان دوره عثماني ، رابط بين تکيه بن پاشا در سارايوو با قونيه مرکز مولويه بود.
آنچه که اساس و پايه و محور تمامي طريقتهاي صوفيانه دوره عثماني بود، آموزه هاي معنوي مولانا بود. پس از مولانا، پسرش سلطان ولد، طريقت مولويه را بنيان نهاد و اين طريقت به عنوان مهمترين پايه فرهنگي– ديني حکومت عثماني درآمد. اين طبيعي بود که تمامي طريقتهاي صوفيانه دوره عثماني در امر اشاعه و گسترش آموزه هاي مولانا بکوشند. مولانا توانست با رويکرد اجتماعي ، تربيتي و فرهنگي ، آموزه هاي عرفاني را در چارچوب شريعت منعکس کند و متناسب با روحيه و شخصيت مردم آناتولي ، فرهنگ اسلامي را گسترش دهد. تصوف او پيوندي بين ظاهر و باطن و شريعت و طريقت است و از اينرو در دوره عثماني ،انديشه هاي مولانا به گفتمان اصلي تصوف نظري تبديل شد و ديگر طريقتهاي صوفيانه در آموزه هاي خود به افکار مولانا رجوع کردند. نقش نهاد تصوف در تشکيلات عثماني، نقشي محوري در فرهنگ سازي و تقويت بنيادهاي فرهنگ و تمدن اسلامي عثماني بود. نهاد تصوف نقش مهمي در تشکيلات صنوف ايفا مي کرد. صوفيان متشرع مدافع شريعت و دولت در مقابل بدعتها و کجرويهاي صوفيان غير متشرع بودند و از طرفي نيز با آموزه هاي عرفاني و باطني، در مقابل علماي متشرع سطحي نگر ايستاده بودند. لذا حکومت عثماني و اشراف اهل قلم و شمشير براي گسترش انديشه مولانا و راه و روش صوفيانه او، از طريق تشکيلات منظم مولويه در قونيه به امر اشاعه و گسترش مثنوي خواني، اداره جماعات فتوت و نظارت بر فعاليت طريقتها مي پرداختند. قونيه مرکز و کانون معنوي با اسکي شهر مرکز اصلي اداري عثماني در ارتباط بود.
وقتي اوليا چلبي، سياح معروف دوره عثماني، در سال 1069 هجري از سارايوو ديدار کرد، به نوشته او بيش از 47 تکيه درويشي در اين شهر فعال بودند. سارايوو مرکز پاشالوک بوسنا در غربي ترين سرزمينهاي عثماني بود و مرکز اصلي مثنوي خواني بود ولي تنها مرکز مثنوي خواني نبود. در طول زمان، موستار در جنوب بوسني و هرزگوين به قطب دوم مثنوي خواني تبديل شد. منطقه موستار، مهمترين کانون ادبي فرهنگ و زبان فارسي دوره عثماني بود. دو شارح بزرگ مثنوي، مصطفي سروري و سودي بوسنوي از منطقه موستار بودند و لذا مکتب موستار به مروز زمان توانست سهم عمده اي در ترويج زبان و ادبيات فارسي و تصوف ايفا کند. وقف نامه درويش بايزيدآگيچ، سندي ارزشمند از جايگاه مثنوي خواني در موستار است.
درويش پاشا بايزيد آگيچ (1603-1552) ميلادي در دوران حيات خود مسجد، کتابخانه، کاروانسرا و چند باب دکان را وقف مردم موستار کرد. مهمترين بخش از اوقاف وي اختصاص به امر ترويج مثنوي خواني در موستار دارد. بايزيدآگيچ، شاعر و مثنوي خوان موستاري بود و ديواني از او به ترکي عثماني برجا مانده است، گرچه در شرح احوالات او آمده که ديوان به فارسي و عربي داشته که هر دو مفقود شده اند. وي شاگرد احمد سودي شارح مشهور ديوان حافظ و مثنوي مولوي بود. سودي شرحهاي ديگري بر گلستان و بوستان دارد. درويش پاشا شاعر فارسي و ترکي زبان و صوفي بود.
از استاد او سودي، شرحي بر مثنوي به زبان ترکي عثماني مانده که به صورت نسخه خطي در کتابخانه سليمانيه و غازي خسروبيک نگهداري مي شود. اين شرح تاکنون به زبان فارسي ترجمه و چاپ نشده است. سروري، ديگر شارح بزرگ مثنوي، شرحي به فارسي بر 6 جلد مثنوي نوشته است که نسخه هاي آن در کتابخانه غازي خسروبيک، کتابخانه سليمانيه و کتابخانه دانشگاه استانبول نگهداري مي شود. اين اثر کمتر شناخته شده در بين محققان مثنوي است و اخيرا در ترکيه چندين پايان نامه دکترا درباره سروري به رشته تحرير درآمده است. سه نسخه از شرح سروري در کتابخانه غازي خسرو بيک، به خط مولف است. در وقف نامه درويش پاشا از دو دفتر اول و دوم ياد مي شود. اين دو دفتر به خط فرد ديگري بود و امضاي سروري را داشت.
وقف نامه درويش پاشا در موستار تاکيد بر مثنوي خواني دارد، بر اساس وقف نامه "مدرس مدرسه به شرح مثنوي در چهار مسجد شهر (موستار) مي پردازد؛ يک روز در مسجد پودهوم روز ديگر در مسجد آتيک (سينان پاشا)، روز سوم در مسجد ووچياک (نصوح بگ ووچياک) و چهارمين روز در مسجد امير (مسجد سلطان نزديک پل قديمي). "
وقفنامه بر آداب مثنوي خواني و شرايط مثنوي خوان تاکيد دارد."مدرس مکلف است آيه اي از قرآن کريم تلاوت کند و حديثي از پيامبر(ص) نقل کند که مناسبت با درس دارد. سپس حمد و ستايش خداوند جل و شان و صلوات بر پيامبر(ص) کرده و شرح مثنوي را آغاز کند. بعد از اتمام درس، وظيفه مدرس قرائت دعا براي پيامبر(ص) و همه پيامبران و انسانهاي صالح است و در نهايت، حاضرين فاتحه اي قرائت کنند." در باره سلسله اساتيد مثنوي خوان موستار، اطلاعات دقيقي در دسترس نيست. جز آن که فعاليت مثنوي خواني در مدرسه کاراجوز بگووا تا سال 1890 ميلادي ادامه داشت. اهميت مثنوي خواني چنان بود که واقف، درويش پاشا، تنها در وقف نامه، مدرس مدرسه را واجد صلاحيت استفاده از شرح سروري مي داند.
رويکرد درويش پاشا براي مثنوي خواني و ترويج آن جنبه ادبي و فرهنگي صرف نداشت ، بلکه او نگرش معرفتي و اخلاقي براي مثنوي خواني قايل بود و در وقف نامه به اهميت شناخت دين، نورالهي و علت آفرينش اشاره مي کند. تفاوت ديدگاه استاد و شاگرد ، سودي و درويش پاشا در اين رويکرد بود. شرح سودي بر مثنوي، رويکردي ادبي به مثنوي بود ولي مشهور است که درويش پاشا علي رغم آن که شاعري را در مکتب سودي تجربه کرده و بدان غنا بخشيده بود، خود شيفته شرح معنوي و عارفانه سروري بود. سودي شرح سروري را نمي پسنديد و اين تا حدي نزاع بين اهل ادب و متصوفه را نشان مي داد. يکي از برجسته ترين شاگردان مکتب موستار، شيخ فوزي موستاري بلاگاي است که به سال 1747 ميلادي رحلت کرد. وي مثنوي خوان برجسته قرن 18 ميلادي و صاحب اثر ادبي فارسي بلبلستان است، او بلبلستان را به تقليد از گلستان سعدي سرود.
مثنوي خواني در سارايوو، تداوم بيشتري داشت و تاکنون کماکان حفظ شده است. اين سنت در سارايوو زنده است و اين به دليل موقعيت و نقش سارايوو در دفاع و پاسداري از اسلام بازمي گردد. اکنون خالد حاجي موليچ، آخرين مثنوي خوان زنده، در سن90 سالگي به شرح مثنوي مي پردازد. مثنوي خواني در سارايوو مختص به تکيه بن پاشا نبود. مثنوي خواني علاوه بر تکيه بن پاشا در ساير تکيه ها و خانه ها ادامه يافت، بويژه در دوره سوسياليستي يوگسلاوي که از 1946 تا 1972 ميلادي فعاليت علني تکيه ها ممنوع بود.
عيسا بيک در وقف نامه اشاره اي به تکيه مولويه ندارد ولي مسافرخانه او با سماع خانه، ميدان و اتاقهاي جنبي، کاربرد تکيه را داشت. 150 سال بعد از بناي تکيه بن پاشا، در اوايل قرن 17 ميلادي، حاجي محمد، بناي مستقلي در جوار مسافرخانه و زاويه عيسا بيک احداث کرد و نام آن را تکيه مولويه نهاد. بعدها فاضل پاشا شريف اويچ، شاعر، درويش و سياستمدار بوسنيايي (1882-1802ميلادي )، موقوفاتي براي تکيه بن پاشا مقرر کرد تا در آن سنت مثنوي خواني ادامه يابد. واقفين ديگري نيز بودند که به رواج مثنوي خواني کمک کردند.
از اوايل قرن هفدم ميلادي، فهرست مشخصي از شيوخ مثنوي خوان سارايوو داريم. اين فهرست به ترتيب شامل: آتيک دده (اوايل قرن 17 ميلادي)، توکلي دده ( نيمه اول قرن 17 ميلادي)، سلطان احمد (قبل از سال 1662ميلادي)، عبدل محمود ( قبل از سال 1662 ميلادي)، شيخ عبدالفتاح (وفات 1709ميلادي)، زوکو کابلار (وفات 1757 ميلادي)، شيخ استاراتس (وفات 1757 ميلادي)، شيخ عطاالله (وفات 1759 ميلادي)، شيخ شاراتس احمد افندي (وفات 71/1770ميلادي)، مصطفي ميليوار ( وفات 1777ميلادي)، شيخ براو (99/1798ميلادي)، عثمان دده ( وفات 1813ميلادي)، شيخ لطف الله (وفات 1860 ميلادي)، محمد شيخ فيکريا (وفات 1897ميلادي) و شيخ روحي (وفات 1923 ميلادي) است.
بر سنگ مزار شيخ عبدالفتاح، دومين شيخ شناخته شده مثنوي خوان اين ابيات حک شده است:
اي فاضل الفضلا يعني شيخ مولويان شريف و عالم ممدوح بندگان اله
ايدي کاشف اسرار مثنوي شريف کمال فاضلان اولمش بو کتاب قوي
در قرن بيستم ميلادي به چند چهره شاخص مثنوي خوان برمي خوريم. جمال الدين چائوشويچ، رييس العلماي بوسني و هرزگوين، علاوه بر زعامت جامعه ديني ، مثنوي خوان و شيخ طريقت مولويه بود. او مثنوي خواني را از سال 1915 تا 1928 ميلادي در خانه حاجي مويا آقا مرحميچ برگزار کرد. چائوشويچ، از آخرين نسل روحانيوني بود که در عين زعامت و رهبري مسلمانان، خود نيز شيخ طريقت بودند.
مرحميچ، شاعر و صوفي سارايووي در سال 1942 ميلادي، مثنوي خواني را آغاز کرد و او يک دوره کامل شرح مثنوي را تا 13 فوريه 1958 ميلادي به پايان رسانيد. او قصد داشت بار ديگر دور جديد تدريس مثنوي را آغاز کند ولي رحلت وي به سال 1959 ميلادي، اين امر را متوقف کرد. پس از آن ، فيض الله حاجي بايريچ، يکي از شاگردان وي و يکي از معتقدان و سالکان تصوف، به ترکيه مسافرت کرد. در قونيه، عبدالباقي گولپينارلي، فيض الله را تشويق کرد تا سنت مثنوي خواني را در سارايوو ادامه دهد و عبدالباقي گولپينارلي، رسما اجازه مثنوي خواني را به فيض الله حاجي بايريچ تفويض کرد.
شايد در دوره معاصر بوسني و هرزگوين، هيچ صوفي به اندازه فيض الله حاجي بايريچ جامع علوم منقول و معقول نبوده است. وي مقام خلافت و شيخي طريقتهاي مولويه، قادريه، نقشبنديه و خلوتيه را دارا بود. شيخ فيض الله حاجي بايريچ زماني مدرس حديث در مسجد غازي خسرو بيک و از مدرسان بنام جامعه اسلامي بوسني و هرزگوين و رييس مجلس جامعه اسلامي بود. زماني که فعاليت تکيه ها در بوسني و هرزگوين از اوايل دهه 50 ميلادي تا سال 1972 رسما ممنوع بود، او نخستين گامها را براي راه اندازي تکيه ها انجام مي دهد. تلاش وي اين بود که فعاليت تکيه ها براي ذکر و ارشاد مردم دوباره از سر گرفته شود، وي اين کار را با مثنوي خواني انجام داد. نخستين مجلس مثنوي درتکيه عبدالله فوچاک سارايوو در 15 سپتامبر 1966 ميلادي برگزار شد. پس از آن مثنوي مدتي در خانه احمد آقا فوچاک تدريس و در اواخر سال 1969، وي اجازه يافت تا در بسته تکيه سنان سارايوو را باز کرده و کرسي تدريس مثنوي را در آن به راه اندازد. اين نخستين اقدام شيخ فيض الله براي فعاليت دوباره تکيه ها بود. از سال 1969تا 1988 ميلادي تدريس مثنوي در اين تکيه برقرار بود و شيخ فيض الله در طي اين سالها ترجمه و شرح دو دفتر اول و دوم مثنوي را به پايان رسانيد. وي در سال 1988 ميلادي اجازه مثنوي خواني را به حافظ خالد حاجي موليج داد و هم اکنون حافظ حاجي موليچ هفته اي يک بار تدريس مثنوي را انجام مي دهد.
شيخ فيض الله، جامع بين شريعت و سرطريقت بود. او اساسنامه اي تنظيم کرد تا تکيه هاي درويشي، تحت نظر جامعه اسلامي بوسني و هرزگوين فعاليت کنند. نتيجه کوششهاي وي منجر به تاسيس اداره طريقتها تحت نظر جامعه اسلامي در سال 1972 ميلادي گرديد. شيخ فيض الله شاگردان زيادي داشت ، ولي هيچ کس را بعد از خود به عنوان شيخ منصوب نکرد. او تنها به 6 نفر از شاگردان خود به عنوان وکيل اذن داد تا جلسات ذکر و ارشاد برگزار کنند. آموزه معنوي شيخ فيض الله، مبتني بر ظاهر و باطن و شريعت و طريقت بود. جلسات تدريس مثنوي وي به صورت ساده اي برگزار مي گرديد. جلسه تدريس ابتدا با حمد و ثناي خداوند متعال، صلوات و ذکر اسم" الله" به عنوان مقدمه آغاز مي گرديد و سپس شيخ، درسي از مثنوي به مدت پنجاه دقيقه بيان مي کرد. او ابتدا بخشي از ابيات مثنوي را به فارسي مي خواند و سپس به شرح و تفسير بيت مي پرداخت.
مثنوي خوان، با شرايط خاصي بدين مقام منصوب مي شد. از آنجايي که مثنوي خواني، ارشاد روحاني و معنوي سالکان بود، مثنوي خوانان عمدتا شيخ بودند. اجازه مثنوي خواني به جز منصب شيخي بود و هر شيخي حق مثنوي خواني نداشت. قونيه مرکز اصلي طريقت مولويه و محل آموزش مثنوي خوانان بود. معروف است که دوره مثنوي خواني در قونيه "مين بير گون" ، يا هزار روز بطول مي انجاميد. بدينسان به عنوان نمونه، شيخ روحي، آخرين مثنوي خوان تکيه بن پاشاي سارايوو در سالهاي آغازين قرن بيستم ميلادي و در سن 32 يا 33 سالگي براي تعليم تربيت و کسب اجازه مثنوي خواني به قونيه مي رود. قونيه مرکز آموزش و تعليم علم شريعت و علم باطن نظري و عملي بود. همه آموزشهاي باطني بر مبناي 40 روز انجام مي شد ، سالک بايستي40 روز در مطبخ ، 40 روز براي نظافت مدرسه ، 40 روز براي دستگيري و کمک به افراد ناتوان و بيمار و غيره سپري مي کرد. اين چله ها شامل گذر از مراحل خدمت و فتوت و آمادگي براي کسب علوم باطني بود. چله هاي پي درپي همراه با عبادات و مراقبت شيخ بود. علاوه بر عبادات واجب که هر شاگردي ملزم بدان بود، تعداد عبادات مستحب و نوع ذکر و اورادي که سالک در سير انفس اجرا مي کرد، توسط شيخ تعيين مي شد. شاگردان با زبان روزه به يادگيري علم تصوف نظري و از جمله مثنوي و سماع و فلسفه و کلام مي پرداختند. بين دانش نظري و دانش عملي تصوف، خط فاصلي نبود، و سالک همزمان با فراگيري علم تصوف، به ذکر و سماع و عبادات خاص مي پرداخت. اگر شاگردي همچون شيخ روحي اين دوره "يک هزار روزه" را با موفقيت به پايان مي رسانيد، بدو اجازه مثنوي خواني رسمي از سوي شيخ طريقت مولوي در قونيه اعطا مي شد.
در قرن بيستم ميلادي رابطه فرهنگي و تمدني مسلمانان بوسنيايي با شرق اسلام به ويژه آناتولي ضعيف شد و دگرگوني در گرايشهاي فرهنگي و تمدني، بوشنياکها را در انزوا قرار داد. از اينرو نهادهاي اصيل دين و فرهنگي دستخوش صدمات فرواني شدند ولي تا حدي نهاد تصوف و روحانيت، در مقابل اين چرخش تمدني ايستادند. تصوف در بوسني و هرزگوين در قرن بيستم به تدريج تضعيف گرديد. رابطه نهاد شريعت با نهاد تصوف ضعيف شد. اگر در گذشته ، اکثر روحانيون و قضات بوسنيايي، عالم شرعي و صوفي بودند ولي اين رابطه با فشارهاي سياسي و فرهنگي دوره هاي مختلف يوگسلاوي، تضعيف شد، بطوري که اکنون رابطه نهاد تصوف و شريعت، چندان مناسب نيست و نياز به بازسازي عميق فکري و معنوي دارد.
از سوي ديگر، نهاد تصوف کارکردها و نقشهاي دوره عثماني را از دست داد. در گذشته، نهاد طريقتها عهده دار نقشهاي فرهنگي، ديني، سياسي و اجتماعي بودند. نهاد فتوت که زعامت آن با طريقتها بود، به تنظيم رابطه بين صنوف و دولت و مردم مي پرداخت. صوفيان در صف اول مجاهدان و پاسداران حکومت و مناقع دولت بودند ولي اين رابطه با فروپاشي تدريجي دولت عثماني تضعيف شد. تصوف بوسنيايي، اکنون نقش فرهنگي و ديني قابل ملاحظه اي در جامعه دارد. تصوف، هسته و محور اصلي اسلام در بوسني و هرزگوين با ويژگي تلفيق بين شريعت و طريقت است .
در موقعيت کنوني که جامعه بوسني و هرزگوين در حال بازسازي معنوي است، احياي سنت مثنوي خواني در گوشه و کنار اين سرزمين مشاهده مي گردد. در حال حاضر علاوه بر سارايوو، در توزلا جلسات مثنوي خواني برگزار مي شود. ولي مثنوي خواني فعلي به جز آن که توسط حاجي موليچ برگزار مي شود، برآمده از درون سنت صوفيانه نيست. مثنوي خواني پراکنده در بوسني و هرزگوين، بيشتر کوششهاي ادبي و فرهنگي براي فهم اين ميراث ماندگار حکمت ايراني است. تداوم سنت مثنوي خواني با احياي عميق سنت حکمي و صوفيانه امکان پذير است و گسترش تفکرات مولوي بارديگر امکاني براي گسترش روابط فرهنگي و تمدني کشورمان با بوسني و هرزگوين است.
منبع: مجله اطلاعات حکمت و معرفت